Search
Close this search box.

نقش عواطف در تصمیم‌گیری

حمید پرنیان – رادیو زمانه

لارن استارکی − عواطف چه نقشی در روند تصمیم‌گیری بازی می‌کنند؟ ما در این بخش به این موضوع می‌پردازیم. درخواهیم یافت که اگر واکنش‌های هیجانی و احساسی پذیرفته شده و به‌طور مناسبی بروز یابند، تأثیر زیادی بر اندیشه‌ی انتقادی خواهند گذاشت، اما اگر از عواطف به‌طور نامناسبی استفاده شود، همه‌ی زحمت‌های ما را به هدر می‌دهند!

خیلی از مردم معتقدند که اندیشیدن و تصمیم‌گیری عینی، فقط کار مغز و استدلال است. حتی فراتر از این، تصور می‌کنند «عینی» یعنی «درگیر نکردن عواطف». اما آیا ما وقتی داریم تصمیم‌گیری می‌کنیم واقعا می‌توانیم از احساساتمان چشم‌پوشی کنیم؟ احتمالا تعجب خواهید کرد اگر بشنوید که پاسخ منفی است؛ ما نمی‌توانیم به‌هنگام تصمیم‌گیری، عواطف و احساساتمان را کنار بگذاریم.

احساسات یا همان عواطف جایگاه ویژه‌ای در تفکر انتقادی دارد، همان‌طور که منطق و استدلال هم جایگاه خودش را دارد. اما ما نباید فقط بر اساس احساسات تصمیم‌گیری کنیم و بهتر است که برخی از عواطف و احساساتمان را در روند تصمیم‌گیری دخالت ندهیم. متفکران و منیتقدان برای عواطفشان ارزش قائلند و می‌دانند که عواطف چه اهمیت و تأثیری در تصمیم‌ها دارد. آن‌ها هم‌چنین می‌دانند که چه‌وقت و کجا باید عواطف را در روند تصمیم‌گیری دخالت داد.

وقتی که عواطف بر روند تصمیم‌گیری غلبه پیدا می‌کنند

تصمیم‌گیری روندی نظام‌مند و آگاهانه است و به نظر می‌رسد که عواطف هیچ جایی در روند تصمیم‌گیری ندارند. اما ما اگر به برخی از تصمیم‌هایی که تا به حال گرفته‌ایم نگاهی بیندازیم، به تأثیری که عواطف بر تصمیم ما داشته‌اند، پی خواهیم برد. مثلا یک‌روز که توی رستوران نشسته‌ایم یک‌هو هوس می‌کنیم و تصمیم می‌گیریم که بعد از غذا کیک هم سفارش بدهیم؛ این درصورتی بوده که ما شدیدا نگران میزان کلسترل خونمان هم بوده‌ایم. یا مثلا شده است که فردا امتحان داریم و باید خودمان را آماده کنیم، اما تصمیم می‌گیریم که کل روز را با هم‌کلاسی‌های‌مان فوتبال بازی کنیم.

فرقی نمی‌کند که تصمیم شما کوچک باشد یا بزرگ؛ فرقی نمی‌کند که می‌خواهید ماشین بخرید یا این که تصمیم بگیرید با چای‌تان بامیه هم بخورید؛ روند تصمیم‌گیری در این هر دو مورد یکسان است. ما در بخش‌های پیشین گفتیم که روند سنجیده‌ی تصمیم‌‌گیری  چند مرحله دارد. بیایید یک‌بار دیگر آنها را مرور کنیم:

۱- شناسایی مسئله

۲- تعریف مسئله

۳- مشاهده‌ی دقیق مسئله به جهت فهمیدن آن

۴- اجرای “فوران ایده‌ها” برای فهرست‌کردن راه‌حل‌های ممکن

۵- انتخاب یکی از راه‌حل‌ها و تعیین هدف

۶- برطرف‌کردن مسائل ریز و درشتی که سر راه سبز می‌شوند

۷- به کار بستن راه‌حل و ارزیابی نتیجه‌ی عمل

۸− تعیین این‌که آیا راه‌حل نیاز به اصلاح دارد یا این‌که باید کنارش گذاشت

۹− و دست‌آخر اگر نیاز بود تکرار روند از ابتدا.

دیدید که در هیچ‌کدام از این مراحل گفته نشد که چه احساسی به مسئله یا تصمیمتان دارید و عواطف شما چه نقشی در تصمیم‌گیری ایفا می‌کنند. خب، عواطف چه نقشی در تصمیم‌گیری دارند؟ جواب این سؤال دو جنبه دارد: از یک سو عواطف را نباید انکار کرد و از سوی دیگر نباید عواطف تنها معیار ما باشد.

ما وقتی داریم مسئله‌مان را شناسایی و تعریف می‌کنیم، همزمان احساسات و عواطفمان را هم شناسایی و تعریف می‌کنیم. مثلا، ممکن است فکر کنید «کل این موقعیت مرا عصبی می‌کند و اصلا دلم نمی‌خواهد که با این موقعیت روبه‌رو شوم! » یا ممکن است فکر کنید «با این موقعیت کلی حال می‌کنم. می‌خواهم وارد این موقعیت شوم! » بر اساس احساساتتان عمل نکنید، فقط بدانید که احساسات شما وجود دارند، همین.

فرض کنید کسی به عواطفش اجازه می‌دهد که نقش اصلی را در تصمیم‌گیری بازی کند. مثلا فرض کنید سام می‌خواهد خارج از کشور به دانشگاه برود و در رشته‌ی طراحی داخلی درس بخواند، اما از طرف دیگر دلش نمی‌آید که بعد از چهارسال درس‌خواندن با کلی بدهی روبه‌رو شود. هدفش پیداکردن دانشگاهی است که هم سطح آموزشی‌اش بالا باشد و هم شهریه‌اش پایین. توی سه تا از دانشگاه‌ها ثبت‌نام می‌کند و هر سه‌ی این دانشگاه‌ها با درخواست سام موافقت می‌کنند. اولی خیلی معتبر است و از بقیه مشهورتر است و با بودجه‌ی سام هم می‌خواند. دومی به سام بورسیه می‌دهد. سومی هزینه‌های‌اش بیشتر از اولی است اما بهترین دوست سام توی این دانشگاه درس می‌خواند. منطق حکم می‌کند که دو تا دانشگاهِ اولی در اولویت انتخاب قرار گیرند؛ شهرت و کیفیت خوب آموزشی اولی و کمک مالی‌ای که دومی ارائه می‌کند مزایای این دو دانشگاه هستند. اما مدرسه‌ی سوم فقط یک مزیت دارد: دوست سام آنجا درس می‌خواند. سام سومی را انتخاب می‌کند و عواطفش را بر منطقش غالب می‌کند.

• تمرین

کدام از این تصمیم‌ها فقط بر اساس احساسات گرفته شده‌اند؟

الف) ساسان پس‌مانده‌ی شام دیشبش را امروز ناهار خورد.

ب) جعفر گوشی موبایلش را عوض کرد چون می‌خواست به کمک گوشی موبایلش عکس بگیرد و برای کارهای‌اش ایمیل بزند.

ج) ساشا رایانه‌ی جدیدی نیاز داشت. بنابراین درمورد همه‌ی مدل‌ها تحقیق کرد اما دست‌آخر از همان مارکی رایانه گرفت که قبلا داشت.

د) وقتی رامین به خانه‌ی کوچک جدیدش اسباب‌کشی کرد به یک تلویزیون نیاز داشت. تلویزیون ۶۰ اینچی فلتی خرید که روی دیوار نصب می‌شود.

پاسخ

رامین بر اساس عواطفش تصمیم گرفته است. منطقی نیست که چنین تلویزیون بزرگ و گران‌قیمتی را برای آن خانه‌ی کوچک خریداری کرد. همسایه‌ها ممکن است بابت سر و صدای زیاد تلویزیون شکایت کنند. رامین احتمالا تلویزیونی خریده است که دلش می‌خواسته همیشه داشته باشد. استدلال و منطق در تصمیم رامین هیچ نقشی نداشته است.

سوگیری و کلیشه

سوگیری‌های ذهنی، ترجیحات یا باورهایی هستند که فرد را از بی‌طرفی و انصاف دور می‌کند. کلیشه‌ها هم عقاید کلی و نگرش‌های تبعیض‌آمیزی درباره‌ی یک قشر یا یک گروه از مردم هستند. وقتی دچار سوگیری یا کلیشه باشیم، ذهنمان دیگر باز نیست و نمی‌توانیم تصمیم‌های منطقی بگیریم. ما نیاز داریم که عواطفمان را بشناسیم و تحت کنترل خودمان درآوریم‌شان و نگذاریم که آن‌ها بر ما مسلط شوند.

دو مثال:

− سوگیری

مریم عضو شورای شهر است. این هفته قرار است به طرحی رای دهد که مربوط به بودجه‌ی موردنیاز شهر است. از طرف دیگر اگر این طرح تصویب شود ارزش دارایی‌های دوست مریم کاهش پیدا خواهد کرد. دوست مریم برای انتخاب‌شدن مریم خیلی کمک کرده و در کمپین انتخاباتی مریم نقش مهمی ایفا کرده است. مریم همین‌که احساس وفاداری به دوستش می‌کند، دچار سوگیری می‌شود. اگر مریم به طرح «نه» بگوید، تصمیمی بر اساس رابطه‌ی دوستی‌اش گرفته و نه بر اساس منافع شهر.

− کلیشه

در یکی از تحقیق‌ها، از پزشکی خواسته شد که در صورت نیاز، به مراجعینش داروی مسکن تجویز کند. ۷۵ درصد از نسخه‌هایی که برای مراجعین مرد نوشته بود حاوی تجویزِ داروی مسکنِ درد بود. در صورتی که تعداد مردها و زنانی که به این پزشک مراجعه کرده بودند مساوی بوده است. وقتی از این پزشک پرسیده شد که چرا چنین اختلافی وجود دارد گفت «زن‌ها آستانه‌ی دردشان پایین‌تر است و بهتر است با درد کنار بیایند و دارو مصرف نکنند.» این پزشک درباره‌ی زنان کلیشه‌ای فکر می‌کند و تصور می‌کند که زنان ضعیف‌تر هستند و شکایتی که بابت درد جسمانی می‌کنند هم‌ارز و هم‌اعتبار با شکایت مردها نیست. کلیشه‌ی ذهنی این پزشک باعث شده است تا وی از تصمیم‌گیری منطقی دور باشد و نتواند نیمی از بیمارانش را به‌طور مناسبی درمان کند.

• تمرین

کدام از مثال‌های زیر سوگیری یا کلیشه است؟

الف) من می‌خواهم کمک کنم، پس کیک مهمانی مدرسه را من می‌پزم.

ب) ممنونم، اما ما نمی‌توانیم به بچه‌ها اجازه بدهیم که کیک بخورند. بچه‌هایی که کیک می‌خورند چاق می‌شوند و سلامتی‌شان به خطر می‌افتد.

ج) من این شیرینی‌های آبی را به آن شیرینی‌های سبزرنگ ترجیح می‌دهم.

د) محمد آدم مهربانی است، اما من خوش ندارم او در جمع ما باشد؛ او را از دانشگاه انداخته‌اند بیرون.

ه) تیم ما خوش درخشید، اما تیم شما خوش‌شانس بود، برای همین ما نتوانستیم ببریم.

پاسخ

“ب” و “د” و “ه” دارای کلیشه یا سوگیری هستند. گزینه‌ی “ب” درباره‌ی یک دسته از آدم‌ها کلیشه ساخته است. گزینه‌ی “ه” با بی‌ارزش‌ساختن برد تیم مقابل، سوگیری می‌کند. گزینه‌ی “ج”، عقیده‌ی شخصی است، سوگیری‌ای ندارد و صرفاً یک ترجیح شخصی است.

تصمیم‌گیری زیر فشار و استرس

فشار و استرس هم روی سلامتی جسمی تأثیر می‌گذارد و هم روی سلامتی ذهنی. استرس می‌تواند توانایی ما برای انتقادی فکرکردن و روند تصمیم‌گیری را هم تحت تأثیر خودش قرار دهد. نمی‌توان همه‌ی موقعیت‌های استرس‌آور را تحت کنترل قرار داد؛ فشار ساعات کار، نداشتن اطلاعات، داشتن بیش‌ازحد اطلاعات، و وجود انسان‌های پرخاش‌گر و عصبانی نمونه‌هایی از موقعیت‌های استرس‌آوری است که ما هر روز چه بخواهیم چه نخواهیم با آن‌ها مواجه می‌شویم. ما فقط می‌توانیم نحوه‌ی روبه‌روشدن با موقعیت‌های استرس‌آور و نحوه‌ی تأثیرگذاری آن‌ها را تحت کنترل قرار دهیم.

وقتی استرس زیادی روی شماست یا وقتی که نمی‌توانید موقعیت‌های استرس‌آور را تحمل کنی،د شیوه‌ی تصمیم‌گیری شما تحت تأثیر قرار می‌گیرد.

بعضی از این تأثیرها عبارت‌اند از:

الف) ناتوانی در شناسایی یا فهمیدن مسئله.

وقتی دچار استرس هستیم به‌سختی می‌توانیم به مرکز اطلاعات دست یابیم. حافظه‌ی کوتاه‌مدت ما دچار اختلال می‌شود و ممکن است چیزی را مسئله بدانید در صورتی که واقعا مسئله نباشد.

ب) فرآیند فوران ایده‌ها و مشکل شدن تعیین هدف.

وقتی نتوانیم مسئله را به‌طور صحیح شناسایی کنیم و نتوانیم تمرکز کنیم، ممکن است به راه‌حلی سریع و غیرعقلانی برسیم. در آن شرایط ما فقط به فکر آینده‌ی نزدیک هستیم و بنابراین برنامه‌ریزی و تصمیم‌گیری دشوار می‌شود و در اغلب موارد به سرعت راهی را انتخاب می‌کنیم.

ج) ناتوانی در دست‌یافتن به راه‌حل.

اگر در به‌دست‌آوردن اطلاعات دچار مشکل شویم، قادر نخواهیم بود که بفهمیم آیا راه‌حلمان خوب عمل می‌کند یا نه. اگر به منافع کوتاه‌مدت‌تان فکر کنید دیگر قادر نخواهید بود که به پی‌آمدهای تصمیمتان فکر کنید.

شرکت‌کردن در یک حراجی کار استرس‌آوری است. فرض کنید دو نفر به یک بشقاب چینی صدساله علاقمند هستند. این دو نفر یک نوع دیگر از همین بشقاب را در حراجی دیگری دیده‌اند به قیمت ۵۰هزار تومان. هر دو خریدار برای قیمتی که این بشقاب دارد سقف قیمتی در ذهنشان دارند. وقتی که حراج شروع می‌شود چند نفر قیمت می‌دهند و هیجان سراسر سالن را می‌گیرد و به‌اصطلاح “تب حراج” شروع می‌شود. کسی ۱۰۰هزار تومان پیشنهاد می‌دهد که آن دو خریدار می‌دانند دوبرابر قیمت اصلی بشقاب است. وقتی استرس وجود داشته باشد دلیل و منطق جای خود را به احساسات و عواطف می‌دهد.

آن دو خریدار چگونه می‌توانند استرسی که در حراجی‌ها موج می‌زند به حداقل برسانند؟ آنان می‌توانند کار ساده‌ای انجام دهند: بفهمند که چه‌چیزی را می‌توانند تحت کنترل خویش درآورند و تلاش کنند که کنترلش کنند. در این مورد، این دو خریدار می‌توانند سقف قیمتی که مایل به پرداختش هستند در ذهنشان مشخص کنند و به آن وفادار باشند.

اما در مورد مسایل پیچیده‌تر چه؟ یک قانون ساده وجود دارد: تا زمانی که موقعیت را نفهمیده‌اید، وارد عمل نشوید. حتی اگر تحت استرس هستید، عواطفتان را بفهمید و تصمیم خوب بگیرید.

• تمرین

برخی از تأثیراتی که استرس می‌تواند روی تصمیم‌گیری بگذارد را فهرست کنید.

پاسخ

برهم‌زدن تمرکز،

تضعیف حافظه‌ی کوتاه‌مدت،

تمرکز روی زمان حال،

فراموش‌کردن آینده،

دفعی قضاوت‌کردن،

دشواری دست‌یابی به مخزن اطلاعات،

و سخت‌تر شدن دست‌یابی به اطلاعات جدید.

مراقب “منیت” خود باشید

چند دوست تصمیم می‌گیرند که کوه‌نوردی کنند. همه‌ی آن‌ها بی‌تجربه هستند، بنابراین مسیر آسانی را انتخاب می‌کنند. هنوز به نیمه‌ی راه نرسیده‌اند که توفان می‌شود و بارش سیل‌آسایی شروع می‌شود. اکثر این گروه تصمیم می‌گیرند که برگردند، اما دو نفرشان می‌خواهند ادامه دهند. این دو نفر به آن “رفقای نیمه‌راه” می‌خندند و حتی توفان هم نمی‌تواند منصرفشان کند. این دو نفر به جای این‌که عقلانی فکر کنند، “منیت‌”شان تصمیم گرفته است تا ظاهرا قوی و نترس جلوه‌شان دهد. متاسفانه آن‌ها هم خودشان را به خطر انداخته‌اند و هم کسانی که برای نجات آن‌ها می‌آیند.

همه باید نگاهی سالم به توانایی و قدرت و کمبودهای خویش داشته باشیم. دردسر وقتی تولید می‌شود که منیت انسان سربلند کند و در روند تصمیم‌گیری مشارکت کند. تصمیم آن دو کوه‌نوردی که محدودیت‌های خویش را نادیده گرفتند و به کوه‌نوردی در آن شرایط خطرناک ادامه دادند مبتنی بر منیت بود.

بازرگانان و صاحبان مشاغل هم وقتی بر اساس منیت خویش تصمیم می‌گیرند به دردسر می‌افتند. برای مثال، یکی از مغازه‌دارهای یک مجتمع تجاری با این‌که مشکل پول نقد دارد و میزان فروشش افت کرده است، مبلغ ۲ میلیون تومان برای تاسیس یک وب‌گاه اینترنتی می‌پردازد و قصدش هم این است که نشان دهد کار و بارش “سکه” است. او هم مانند آن دو کوه‌نورد بر اساس منیت خویش تصمیم گرفته است. در نتیجه، باید پول قرض بگیرد و اجاره‌ی وب‌گاه و مخارج جانبی دیگر را بپردازد و قادر نخواهد بود که ضروریات حرفه‌ی خویش را فراهم کند.

برعکس، منیت می‌تواند وارد عمل شود و نگذارد فرد اقدام کند. مثلا، نظر همکارِ علی  این است که علی در گزارش‌های روزانه‌اش غلط املایی زیادی دارد. علی جبهه می‌گیرد و نظر همکارش را رد می‌کند. هرچند نظر همکار علی درست است و به مسئله‌ای اشاره دارد. علی هم می‌تواند به‌آسانی این مسئله را حل کند. مثلا می‌تواند گزارش‌ها را قبل از فرستادن به مدیر بخش، به دست همکارش بدهد تا به آن نگاهی بیندازد. اما علی با رد این انتقاد، خود را از چاله به چاه می‌اندازد و فرصتِ اصلاح خویش و اصلاح تصویر کاری خویش را از دست می‌دهد. علی می‌بایست انتقاد همکارش را می‌پذیرفت و برای حل اشکال کار خویش اقدام می‌کرد.

• تمرین

در داستان زیر، منیت دانش‌جو چگونه مانع راهش شده است؟

رضا به‌عنوان پیش‌نیاز رشته‌ی تحصیلی‌اش، یک دوره‌ی فیلم‌سازی گرفته است. سه‌چهارم نمره‌ی نهایی‌اش براساس پروژه‌ی آخرترم است که باید یک فیلم ده‌دقیقه‌ای بسازد. اکثر اعضای کلاس، موضوعاتی را انتخاب کرده‌اند که به پیشنهادهای استاد نزدیک یا مربوط است. اما رضا می‌خواهد برداشتی آزاد از داستان کوتاهی که بسیار دوستش دارد بسازد. دوستانش برای فهمیدن سناریو مشکل دارند و نمی‌توانند طبق انتظارات رضا نماها را فیلم‌برداری کنند. فیلم ناتمام می‌ماند و به مهلت پایانی تحویل پروژه‌ها نمی‌رسد. رضا هم نمره‌ی کم می‌گیرد.

پاسخ

رضا که قبلا هیچ فیلمی نساخته بود در تشخیص توانایی‌های‌اش اغراق کرد و همین باعث شد که متوجه محدودیت زمانی برای تحویل پروژه نشود. او مانند بچه‌های کلاس باید پیشنهادهای استادش را قبول می‌کرد و فیلم ساده‌ای می‌ساخت که بتواند به‌موقع تمامش کند. او می‌توانست فیلم دلخواهش را بعدا بسازد.

خلاصه‌ی بحث

وقتی دارید تصمیم می‌گیرید، احساساتتان را نادیده نگیرید.

وقتی دارید گام‌های منطقی جهت حل یک مسئله را طی می‌کنید، حضور عواطف و احساساتتان را تصدیق کنید و مشخص کنید که کدامشان شایستگی حضور در روند تصمیم‌گیری را دارند.

ما باید احساسات منفی‌مان، مانند سوگیری و کلیشه‌ها، را هم بشناسیم و آگاهانه آن‌ها را از روند تصمیم‌گیری خارج کنیم.

تصدیق عواطف و احساسات، و نه ردکردن و نادیده‌گرفتن‌شان، به شما کمک خواهد کرد که مهارت‌های انتقادی اندیشیدنتان را پیشرفت دهید.

ادامه دارد

 

توضیح مترجم: آنچه خواندید بخش ۱۱ از مجموعه‌ی”ورزیدگی در تفکر انتقادی” است. این مجموعه بر پایه‌ی ترجمه‌‌ای آزاد از کتاب زیر عرضه می‌شود:

Lauren Starkey, Critical thinking skills success in 20 minutes a day, New York 2010

بخشهای پیشین:

۱. شناخت مسئله

۲. تعریف مسئله

۳. مشاهده‌ی هدفمند

۴. سازمان‌دهنده‌های تصویری و فوران ایده‌ها

۵. تعیین هدف

۶. عیب‌یابی

۷. منابع دستیابی به اطلاعات

۸. ارزیابی حقیقت

۹. شگردهای اقناع کردن

۱۰. بازی ارقام