Search
Close this search box.

نظر آیت الله سید کاظم حائری درباره غنا و موسیقی

غنا به تنهایی حرام نیست و حتی اگر دارای مفاهیم لهوی باشد حکم آن بیش از کراهت نخواهد بود، زیرا دلیلی بر حرمت مطلق لهو نیست و تنها هنگامی که با فعل حرامی مانندموسیقی حرام یا مجلس حرام همراه شود حرمت آن به غنا و استماع آن سرایت خواهد کرد.
غنا به تنهایی حرام نیست و حتی اگر دارای مفاهیم لهوی باشد حکم آن بیش از کراهت نخواهد بود، زیرا دلیلی بر حرمت مطلق لهو نیست و تنها هنگامی که با فعل حرامی مانندموسیقی حرام یا مجلس حرام همراه شود حرمت آن به غنا و استماع آن سرایت خواهد کرد.

روایات فراوانی فی الجمله دلالت بر حرمت آواز خواندن طرب آور (غنا) و نواختن ساز (موسیقی) و نیز گوش دادن به آنها دارد، از سوی دیگر، در برخی از روایات مواردی مانند غنا در قرائت قرآن و مجلس عروسی و نیز غنا بدون موسیقی جایزشمرده شده است.

از مجموعه روایات می توان به این نتیجه رسید که غنا به تنهایی حرام نیست و حتی اگر دارای مفاهیم لهوی باشد حکم آن بیش از کراهت نخواهدبود، زیرا دلیلی بر حرمت مطلق لهو نیست و تنها هنگامی که با فعل حرامی مانندموسیقی حرام یا مجلس حرام همراه شود حرمت آن به غنا و استماع آن سرایت خواهد کرد. اما درباره موسیقی می توان گفت، موسیقی حماسی و غیر مطرب از ادله حرمت استثنا می شود و موسیقی لهوی غیر مطرب نیز مکروه است، بلکه شاید بتوان گفت فقط موسیقی مطرب که به گونه اهل لهو نواخته می شود حرام است.

نخست، حکم غنا
غنا فی الجمله حرام است و در این مطلب اشکالی نیست، زیرا در این باره روایات مستفیضه ای وجود دارد که برخی از آنها از نظر سند کامل است.

«غناء» عبارت از صوت مطرب است. تفاوتی نیست که طرب به نحوی باشد که سبب گریه گردد، یا سبب شادی. هر دو گونه، طرب و خفت [سبکی] شمرده می شود. غنابرای سرگرمی [لهو] و لذت به کار می رود، چه این لذت به واسطه آواز شاد پدیدآید و چه به واسطه رهایی از حزن و اندوه از طریق آوازهای غمناک. مفهوم غناچیزی نیست جز امثال این گونه آوازها، که معمولا برای سرگرمی و لذت به یکی از دو شکل یاد شده به کار می روند.

در لسان العرب آمده است: غنا در صدا آن است که ایجاد طرب کند. در صحاح، طرب چنین معنا شده است: خفتی [سبکی] که بر اثر شدت اندوه یا شادی به انسان دست می دهد. نیز آمده است: غنا به کسر غین، نوعی سماع [آواز] است.

در لسان العرب آمده است: کلمه غنا در مال با الف مقصور است و در سماع با الف ممدود، کسی که صدای خویش را بلند می کند و می کشد که عرب این صدا را غنا می نامد. غنا با فتحه به معنای نفع است و غنا با کسره به معنای سماع است.

نیز در لسان العرب آمده است: هر صدای زیبایی را که گوش آدمی از آن لذت می برد، سماع می نامند و سماع همان غنا است. مسمعه، یعنی آواز خوان. روشن است که این تعبیرهای مختلف همه به یک معنا اشاره دارند و آن، انواع آوازبرای لهو و لعب است.

به هر حال، برای اثبات حرمت غنا، چنان که گفته ایم، روایات مستفیض در حد کافی وجود دارد که دست کم برخی از آنها از جهت سند کامل اند، از قبیل آنچه در پی می آید:

1. روایت زید شحام: قال ابو عبداللّه(ع): بیت الغناء لاتؤمن فیه الفجیعة و لاتجاب فیه الدعوة ولایدخله الملک، امام صادق(ع) فرمود: خانه غنا از فاجعه در امان نیست و دعا در آن به اجابت نمی رسدو فرشته به آن وارد نمی شود.

2. همچنین روایت دیگری از زید شحام: قال: سالت ابا عبداللّه(ع) عن قوله عزوجل: واجتنبوا قول الزور، قال: قول الزور الغناء، از امام صادق(ع) در باره این کلام خدا پرسیدم که می فرماید: از سخن زور اجتناب کنید، فرمود: سخن زور غنا است».
این دو روایت از نظر سند کامل است.

3. روایت حمران از امام صادق(ع) که می فرماید:
… فاذا رایت الحق قد مات و ذهب اهله و رایت الجور قد شمل البلاد… ویستمر فی ذکر شیاع الفحشاء و الفساد… و رایت الملاهی قد ظهرت یمر بها لا یمنعها احد احدا ولایجترئ احد علی منعها… ،
چون دیدی حق پایمال می گردد و اهل حق از بین رفته اند و ستم همه جا را فرا گرفته است… و مردم پیوسته در پی گسترش فحشا و فسادند و… دیدی که آشکارا به سرگرمی ها [ملاهی] مشغول اند و کسی آنها را باز نمی دارد و بر منع از آن جرات نمی کند….

هر چند نمی توان حرمت همه انواع لهو را از این روایت استنباط کرد، ولی غنا یادست کم برخی اقسام غنا از بارزترین مصادیق آن محسوب می شود. البته اطلاق آن برهمه اقسام غنا صحیح نیست. این روایت نیز از حیث سند کامل است.

حرمت غنا مخصوص فاعل آن نیست، بلکه شامل گوش دادن به آن نیز می شود به دلیل برخی روایات که از جهت سند کامل است، مانند:

1. روایت علی بن جعفر که از برادرش موسی بن جعفر(ع) نقل می کند: سالته عن الرجل یتعمد الغناء یجلس الیه، قال: لا، از امام(ع) در باره مردی پرسیدم که به عمد غنا می خواند. گفتم: آیا نشستن با او جایزاست؟ فرمود: نه.

2. روایت محمد بن مسلم از ابو الصباح یا محمد بن مسلم و ابو الصباح: از امام صادق(ع) در باره این آیه کریمه: والذین لایشهدون الزور پرسیدم، فرمود:«مراد از زور، غنا است.

البته می توان در روایت اخیر مناقشه کرد که ممکن است شهادت بر غنا شامل هر گونه گوش دادن به غنا نباشد، بلکه مختص آن شنیدنی است که با حضور در مجلس غنا باشد. بنابراین، شاید حرمت غنا از باب حرمت حضور در مجالس گناه باشد.

3. روایت عنبسه از امام صادق(ع): قال: استماع اللهو و الغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع، گوش دادن به لهو و غنا موجب رویش نفاق است، چنان که آب مایه روییدن گیاه است.

ممکن است در این روایت نیز مناقشه شود که بر بیشتر از کراهت دلالت ندارد. به هر حال در این که دلالت روایت نخست کامل است، جای اشکال نیست.

استثنائات حرمت غنا در روایات، استثنائاتی برای حرمت غنا آمده است:

اول: «حداء» ، یعنی صدایی که همراه ترجیع است و با آن شتران را به راه رفتن تحریک می کنند. شیخ انصاری در مکاسب می گوید: «دلیلی بر استثنای حداء، درمقابل اخبار متواتری که دال بر تحریم غنا است، نیافتم، مگر یک حدیث نبوی که شهید ثانی در مسالک ذکر کرده است. در این روایت آمده است: عبداللّه بن رواحه که مرد خوش صدایی بود، برای شتر حداء می خواند و پیامبر(ص) او راتقریر فرمود».

شهیدی در تعلیقه اش بر مکاسب از صدوق نقل می کند که او با اسناد خویش ازسکونی از جعفر بن محمد(ع) از پدرانش(ع) نقل می کند: قال: قال رسول اللّه(ص): زاد المسافر الحداء والشعر ما کان منه لیس فیه خناء، رسول خدا(ص) فرمود: توشه مسافر، حداء و شعر است، از آن شعری که در آن سخن زشت نباشد.

برقی روایتی را مانند این روایت از نوفلی از سکونی نقل کرده است. «خناء» با فتحه اول به معنای سخن زشت و دشنام است.

بنابراین، روشن است که «حداء» با عنوان «حداء» استثناء نیست، زیرا ادله آن از نظرسند ضعیف است. صاحب وسایل روایت اخیر را از صدوق نقل می کند، ولی می گوید: «لیس فیه جفاء وفی نسخه لیس فیه خناء». سپس می گوید: «یکی از معانی خناء، طرب است». به هر حال، روشن گشت که استثنای حداء با همین عنوان، ثابت نیست، اما می توان دراطلاق دلیل حرمت غنا مناقشه کرد به نحوی که برای خروج حداء از شمول حرمت غنا، به مخصص نیازی نباشد، به این صورت که بگوییم: براساس مناسبت حکم وموضوع، آنچه از دلیل حرمت غنا فهمیده می شود، حرمت غنای لهوی و لهو با غنااست. بنابراین، حدایی که با هدف واداشتن شتر به حرکت و نه به قصد لهو خوانده می شود، مشمول اطلاق این دلیل نیست. علاوه بر این، می توان گفت:

بنابر آنچه دراستثنای چهارم خواهد آمد، غنایی که با موسیقی همراه نباشد، حرام نیست، پس موضوعی برای استثنای حداء باقی نمی ماند.

دوم، غنا در قرآن: از ابو بصیر با سند درست روایت شده است:

قال: قلت لابی جعفر(ع): اذا قرات القرآن فرفعت به صوتی جاءنی الشیطان، فقال: انماترائی بهذا اهلک و الناس. فقال: یا ابا محمد اقرا قراءة ما بین القراءتین تسمع اهلک ورجع بالقرآن صوتک، فان اللّه عز وجل یحب الصوت الحسن یرجع فیه ترجیعا، به امام باقر(ع) عرض کردم: گاه که قرآن می خوانم و صدای خود را بلند می کنم،شیطان مرا وسوسه می کند که برای خانواده ات و مردم ریا می کنی. امام(ع) فرمود: ای ابو محمد! نه خیلی بلند بخوان و نه آهسته، به گونه ای بخوان که خانواده ات صدایت را بشنوند و هنگام قرائت، در صدای خود ترجیع کن، زیرا خداوند عزوجل، صدای نیکو را که در آن ترجیع زیبا باشد، دوست دارد.

اما شیخ حر عاملی می گوید:
این روایت بر تقیه حمل می شود، زیرا گفتیم که روایت یاد شده، با دلیل خاص معارض است و آن همان حدیث نخست، یعنی روایت عبداللّه بن سنان است و نیز بادلیل عام که روایات آن فراوان است و از حد تواتر می گذرد، تعارض دارد، به نظر ما، این روایت چون اخص از روایات مطلق دال بر حرمت غنا است، بر آنهامقدم می شود و دیگر نوبت به حمل بر تقیه نمی رسد و اگر لزوم حمل بر تقیه به سبب تعارض آن با روایت عبداللّه بن سنان باشد، سند این روایت ناقص است. در روایت عبداللّه بن سنان از امام صادق(ع) آمده است:

قال رسول اللّه(ص): اقراوا القرآن بالحان العرب و ایاکم و لحون اهل الفسق و اهل الکبائر، فانه سیجیء من بعدی اقوام یرجعون القرآن ترجیع الغناء و النوح و الرهبانیة لایجوز تراقیهم. قلوبهم مقلوبة و قلوب من یعجبه شانهم، رسول خدا فرمود: قرآن را به لحن های عربی بخوانید و از لحن های اهل فسق و گناه دوری کنید. پس از من مردمانی می آیند که به غنا و نوحه و به سبک راهبان قرآن می خوانند

قرآن از حنجره آنان فراتر نمی رود. قلبشان و قلب کسانی که آنان را بزرگ می دارند واژگون است.

طبرسی این روایت را در مجمع البیان از حذیفة بن یمان از پیامبر(ص) نقل کرده است و شیخ بهایی آن را در کشکول به صورت مرسل آورده است، بنابراین،از نظر سند ناقص است، از این رو، موجب نمی شود که روایت معارض با آن، حمل بر تقیه شود.

افزون بر این، احتمال حمل بر تقیه در اینجا وجود ندارد، امام(ع) چه انگیزه ای برای تشویق به غنا و مستحب شمردن آن، دارد؟ آیا نمی توانست فقط از جواز آن سخن بگوید، بلکه مجاز شمردن غنا از باب تقیه چه انگیزه ای داشت؟ آیا حرمت غنا همانندحرمت فقاع نبود که در آن جایی برای تقیه نیست؟ بی گمان، بیان حکم واقعی غنا،یعنی حرمت، موجب دور شدن امام از امت وکم شدن تاثیر او در آنان، نمی شد، ازاین روی ائمه(ع) در حرمت فقاع هیچ گاه تقیه نکرده اند. البته اگر حدیث عبداللّه بن سنان از نظر سند ضعیف نبود، هر دو روایت به واسطه تعارض ساقط می شدند و به عموم روایات حرمت رجوع می کردیم.

به هر حال، روایت ابوبصیر، بر جواز غنا در قرآن به طور مطلق – یعنی حتی وقتی باموسیقی انجام شود – دلالت ندارد. حداکثر بر جواز قرائت قرآن همراه ترجیع درصوت دلالت می کند.

در این جا روایت دیگری است که از حیث سند کامل نیست و دلالت دارد بر این که غنا در قرآن همراه آلات موسیقی، بلکه به طور مطلق مرغوب نیست و آن روایت عبداللّه بن عباس از رسول خدا(ص) است که می فرماید:

ان من اشراط الساعة، اضاعة الصلوات و اتباع الشهوات و المیل الی الاهواء… فعندهایکون اقوام یتعلمون القرآن لغیر اللّه و یتخذونه مزامیر و یکون اقوام یتفقهون لغیر اللّه وتکثر اولاد الزنا و یتغنون بالقرآن… ، از نشانه های آخر الزمان آن است که مردم نماز را ضایع می کنند و از شهوات پیروی می کنند و به خواهش های خویش میل می نمایند… در آن هنگام مردمانی هستند که قرآن را برای غیر خدا می آموزند و همراه مزمار می خوانند و کسانی هستند که برای غیر خدا تفقه می کنند و در قرآن غنا می کنند…

به هر صورت، اگر چه روایت ابو بصیر، غنا را در خصوص قرآن تجویز می کند، امابعید نیست که بتوانیم آن را به هر چیزی که موجب یاد حق شود، مثل مناجات با خدایا مدح ائمه(ع) یا نصایح و مواعظ و مانند آن تسری دهیم.

وانگهی، ممکن است بگوییم: ترجیع صدا در قرآن و مناجات و مدح ائمه و آنچه دارای مضامین حق است، مشمول اطلاقات دلیل حرمت غنا نمی شود، زیرا براساس مناسبت حکم و موضوع آنچه از این اطلاقات فهمیده می شود، مربوط به غنایی است که اهل فسق و فجور انجام می دهند، یعنی غنایی که با آن به لهو مشغول می شوند.براین اساس، این ادله شامل ترجیع صدا و آوازی نمی گردد که در مضامین حق و برای اثر بیشتر بر انسان سر می دهند و شاید مقصود از غنا در قرآن که روایت اخیر آن رانکوهش کرده است، قرائت با لحن های لهوی است نه صرف ترجیع صدا که تاثیرقرائت را در انسان بیش تر می کند.

سوم، غنای آوازه خوان در عروسی ها: دلیل این استثنا، روایتی است از ابوبصیر که باسه متن نقل شده است و همه متن ها دارای سند درست است:

1. ابو بصیر می گوید:
سالت ابا عبداللّه(ع) عن کسب المغنیات، فقال: التی یدخل علیها الرجال حرام و التی تدعی الی الاعراس لیس به باس و هو قول اللّه عزوجل: ومن الناس من یشتری لهوالحدیث لیضل عن سبیل اللّه،و از امام صادق(ع) در باره مزد آواز خوانان پرسیدم، فرمود: آواز خوانی که میان مردان می خواند، کسبش حرام است، اما مزد کسانی که به مجالس عروسی دعوت می شوند،اشکالی ندارد.

در همین باره خداوند عزوجل می فرماید: برخی از مردم کسانی اند که سخنان بیهوده می خرند تا از راه خدا گمراه گردند.

2. از ابوبصیر از امام صادق(ع) نقل شده است که فرمود: المغنیة التی تزف العرائس لاباس بکسبها، کسب آواز خوانی که در مشایعت عروس غنا می خواند، اشکالی ندارد.

3. ابوبصیر می گوید: قال ابوعبداللّه(ع): اجر المغنیة التی تزف العرائس لیس به باس ولیست بالتی یدخل علیها الرجال، امام صادق(ع) فرمود: مزد آواز خوانی که در مشایعت عروس غنا می خواند، اشکالی ندارد نه آواز خوانی که در حضور مردان می خواند.

متن سوم دلالت بر این دارد که محدوده غنای مجاز از غنای آواز خوان در مجالس عروسی وسیع تر است، زیرا ظاهر عبارت، پس از آن که درآمد آواز خوان درعروسی را بی اشکال می داند در توضیح این حکم اشاره می کند که این عمل با غنای حرام فرق دارد. غنای حرام آن است که در حضور مردان باشد.

بنابراین، غنای حرام فقط غنای زن آواز خوان در حضور مردان است، اما غنایی که با کاری همچون این همراه نباشد، حرام نیست.

منظور این نیست که غنا به طور مطلق حرام نیست و فقط اختلاط مردان و زنان، حرام است. این با قاعده تقیید مطلق به مقید ناسازگار است، روایاتی که اطلاق دارند، برحرمت غنا به طور مطلق دلالت می کنند و این روایت چون اخص از آن روایات است،بر آنها مقدم می شود. معنای تقیید این نیست که عنوانی که در دلیل مطلق، حکمی برآن حمل شده است، از موضوعیت آن حکم ساقط می گردد.

بنابراین، مقتضای جمع بین مطلق و مقید آن است که غنایی که همزمان با حضورمردان در میان زنان باشد، حرام است نه آن که فقط حضور مردان در میان زنان حرام باشد.

با این همه، مخفی نماند که روایت یاد شده دلالت ندارد بر این که فقط حضور مردان میان جمع زنان موجب حرمت غنا است.

پس بین این روایت و روایتی که در استثنای چهارم می آید، – یعنی روایتی که غنای همراه با آلات موسیقی را حرام می داند -تعارضی وجود ندارد. بر فرض که تعارضی باشد، اطلاق حصر این روایت به واسطه آن روایت، مقید می شود.

ممکن است بگوییم: این روایت دلالت نمی کند که محدوده غنای مجاز، وسیع تر است از غنای آواز خوان در عروسی به این معنا که هر غنایی را که با چیزهایی از قبیل حضور مردان در میان زنان همراه نباشد، جایز گرداند، زیرا غنای آواز خوان درعروسی چنین نیست که همواره بی حضور مردان در جمع زنان باشد، بلکه این غنا بردو قسم است یا مردان میان زنان حاضرند و یا حاضر نیستند و مقصود از جمله: «لیست بالتی یدخل علیها الرجال»، این است که آن قسم از غنا حلال است که همراه حضورمردان در جمع زنان نباشد. بنابراین، بر بیش از این معنا دلالت ندارد که غنای آوازخوان بدون حضور مردان در عروسی ها جایز است.

چهارم، غنا بدون موسیقی: مقتضای این استثنا، آن است که غنا بدون موسیقی حتی درغیر امثال قرآن جایز است. این معنا مطابق مدلول روایت علی بن جعفر است که درکتاب خویش از برادرش نقل می کند:

سالته عن الغناء هل یصلح فی الفطر و الاضحی والفرح؟ قال: لا باس به مالم یزمر به، از امام در باره غنا پرسیدم که آیا در عید فطر و عید قربان و ایام شادی جایز است؟فرمود: اگر با مزمار همراه نباشد، اشکالی ندارد.

عبداللّه بن جعفر نیز این روایت را در قرب الاسناد از عبداللّه بن حسن از علی بن جعفر نقل کرده است، ولی در این روایت آمده است: مالم یعص به، اگر با غنا معصیت نکند.

متن دوم از نظر سند ناقص است، ولی متن اول کامل است و دلالت می کند بر آنچه درعنوان این استثنا آورده ایم. اگر موسیقی را غیر از غنا بدانیم این روایت نیز دلالت نمی کند که فقط موسیقی یا مزمار حرام است نه ذات غنا، چرا که این خلاف قاعده تقیید مطلق به مقید است، همان گونه که در استثنای سوم توضیح دادیم. اگر بپذیریم که به مقتضای قاعده تقیید، غنا بر موسیقی صدق نمی کند، باید گفت: اگر غنا همراه موسیقی باشد، حرام است و اگر با آن همراه نباشد، حرام نیست. ولی این روایت باروایت دیگری معارض است و آن روایت عبدالاعلی است:

سالت ابا عبداللّه(ع) عن الغناء و قلت: انهم یزعمون ان رسول اللّه(ص) رخص فی ان یقال جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحییکم، فقال: کذبوا ان اللّه عز وجل یقول: «و ما خلقناالسماء والارض و مابینهما لاعبین لو اردنا ان نتخذ لهوا لاتخذناه من لدنا ان کنا فاعلین بل نقذف بالحق علی الباطل فیدمغه فاذا هو زاهق و لکم الویل مما تصفون». ثم قال: ویل لفلان مما یصف رجل لم یحضر المجلس، از امام صادق(ع) در باره غنا پرسیدم که مردم می پندارند رسول خدا اجازه داده است که با حالت غنا بگویند: جئناکم جئناکم حیونا حیونا نحییکم. فرمود: دروغ می گویند.خداوند عزوجل فرموده است: «ما آسمان و زمین و آنچه را میان آنهاست به بازی نیافریدیم. اگر می خواستیم سرگرمی برای خویش بیافرینیم، چیزی مناسب خودمی آفریدیم. ما حق را بر باطل می کوبیم تا او را هلاک کند و این گونه باطل محو و نابودمی شود، اما وای بر شما از وصفی که می کنید». سپس فرمود: وای بر فلانی که چنین می گوید.

هر چند در این روایت پرسش کننده نیاورده است که جمله «جئناکم جئناکم…» همراه مزمار یا دیگر آلات موسیقی است، روایت بر جواز آن دلالت نمی کند، از این رو،روایت قبلی بی معارض است.

نتیجه آنچه گفتیم، این است که غنا به تنهایی حرام نیست، بلکه آن گاه حرام است که مردان در جمع زنان حضور یابند یا با موسیقی همراه شود. همچنین غنا در قرآن وامثال قرآن، بدون موسیقی نه حرام است و نه مکروه، اما غنا با شعرهای لهو بی حضور مردان در میان زنان و بدون موسیقی، مکروه است، زیرا کم ترین حکم لهو دراسلام کراهت است، چنان که برخی روایات گذشته و روایت عنبسه بر آن دلالت دارد.اگر بگوییم روایت عنبسه بر بیش از کراهت دلالت ندارد، مدلول آن این است که غنابدون موسیقی نیز مکروه است و دلیل مخصصی برای آن وارد نشده است مگرروایتی که بر جواز غنا در قرآن و ترغیب به آن دلالت می کند. البته ثابت شد که ظاهربرخی نواهی گذشته آن است که غنای لهوی حرام است.

دوم: حکم موسیقی برای اثبات حرمت موسیقی چند راه وجود دارد:

راه اول: تمسک به روایاتی است که در باره موسیقی وارد شده است، مانند روایاتی که در باب صدم از ابواب «مایکتسب به» کتاب وسایل آمده است و نیز روایات دیگر. روایاتی که در باره موسیقی آمده و از نظر سند کامل است از این قراراست:

1. روایت اسحاق بن جریر که می گوید از امام صادق(ع) شنیدم که فرمود:
ان شیطانا یقال له القفندر اذا ضرب فی منزل الرجل اربعین صباحا بالبربط و دخل الرجال وضع ذلک الشیطان کل عضو منه علی مثله من صاحب البیت ثم نفخ فیه نفخة فلا یغار بعدها حتی تؤتی نساؤه فلایغار، شیطانی به نام قفندر هست و زمانی که در خانه مردی چهل روز، بربط نواخته شود ومردان به خانه او بیایند، آن شیطان اعضای بدن خویش را بر اعضای صاحب خانه می گذارد و سپس در آن می دمد، از آن پس غیرت مرد از میان می رود و حتی اگر به زنان او دست درازی کنند، هیچ غیرتی نمی ورزد.

2. روایتی که پیش تر از علی بن جعفر، از برادرش نقل کردیم: سالته عن الغناء هل یصلح فی الفطر والاضحی والفرح؟ قال: لاباس به ما لم یزمربه، از امام(ع) درباره غنا پرسیدم که آیا در عید فطر و عید قربان و ایام شادی جایز است،فرمود: اگربا مزمار همراه نباشد، اشکالی ندارد.

در باره دلالت روایت نخست این اشکال مطرح است که شاید روایت ناظر است براینکه حضور مردان در جمع زنان حرام است، زیرا این روایت فقط در باره نواختن بربط نیست، بلکه فرض آن بر این است که مردان به خانه اهل و عیال این شخص رفت و آمد می کنند به قرینه دو جمله: «و دخل الرجال» و «فلایغار بعدها حتی تؤتی نساؤه فلایغار».

همچنان که اگر بگوییم نواختن مزمار به تنهایی غنا نیست، در دلالت روایت دوم این اشکال پیش می آید که روایت در باره غنایی است که با نواختن مزمار همراه است،پس بر این که نواختن مزمار به تنهایی و بدون غنا حرام است، دلالت نمی کند.

اما می توان ادعا کرد که روایات دال بر حرمت موسیقی هر چند بیش تر آن ها از نظرسند ضعیف هستند، نزدیک به حد استفاضه می باشند.

راه دوم: تمسک به روایاتی که در باره تحریم ملاهی وارد شده است. پیش تر به یکی از این روایات که از نظر سند کامل است، اشاره شد و در آن آمده است: و رایت الملاهی قد ظهرت یمربها لایمنعها احد، اگر چه از این عبارت، اطلاق به فهم نمی آید، اما قدر متیقن از حرام بودن ملاهی، عرفاحرام بودن غنا و موسیقی است.

همچنین در روایت عنبسه گذشت که استماع اللهو والغناء ینبت النفاق کما ینبت الماء الزرع. ممکن است گفته شود که این روایت بر بیش از کراهت دلالت ندارد.

راه سوم: روایات حرمت غنا، بر حرمت موسیقی، دلالت دارد با این ادعا که مفهوم غناشامل موسیقی هم می شود، زیرا غنا در لغت به صدای مطرب و به سماع تفسیر شده است، معنای اول یا هر دو معنا شامل موسیقی می شود.

شاهد آن تعبیری است که شیخ طوسی در خلاف آورده و گفته است: غنا، حرام است، چه صدای آواز خوان باشد و چه صدای نی یا سازهایی از قبیل عودو تنبور و دیگر آلات طرب ، ولی نواختن دف در عروسی ها و مجالس ختنه سوری مکروه است.

چند نکته:
نکته اول: آیا گوش دادن به موسیقی نیز حرام است؟ پاسخ این پرسش مثبت است واین حکم مطابق راه سوم از راه های اثبات تحریم موسیقی است اگر این راه رابپذیریم، همچنین مطابق است با راه دوم، زیرا اگر بگوییم روایت عنبسه برحرمت دلالت می کند، مساله روشن است و در غیر این صورت، روایت «و رایت الملاهی…»کفایت می کند، چرا که آنچه از دلیل حرمت ملاهی از نظر عرف و از حیث مناسبت حکم و موضوع، فهمیده می شود آن است که سرگرم شدن به لهو حرام است، چه از راه استعمال ملاهی باشد و چه از راه شنیدن آن. بلکه شاید این حکم باراه اول هم مطابق باشد با این فرض که عرفا از روایات تحریم موسیقی و تحریم غنااین گونه برداشت می شود که تحریم ناظر به سرگرم شدن به لهو است و تفاوتی نیست که انسان از راه گوش دادن به موسیقی و غنا سرگرم شود یا خود به نواختن واستعمال ملاهی بپردازد. البته اگرشنیدن موسیقی بدون قصد گوش دادن به آن باشد،دلیلی بر حرمت آن نداریم، همان گونه که دلیلی بر حرمت شنیدن غنا نیز به این نحووجود ندارد

نکته دوم: حرام بودن موسیقی مشروط به آن است که مطرب باشد اگر چه مطرب بودن موسیقی به واسطه چیزی باشد که همراه با آن است یا به واسطه غنای مطربی باشد که همراه با موسیقی است. مقصود آن است که اگر موسیقی به نحوی باشد که میان اهل لهو رایج است، حرام است ، اما اگر این گونه نباشد، دلیلی بر حرمت آن وجود ندارد، نه از راه سوم ، زیرا بدون اطراب، غنا صدق نمی کند و نه از راه دوم،زیرا ثابت نشده است که هر چیز لهو، به طور مطلق حرام است. البته ممکن است باتمسک به مثل روایت عنبسه بگوییم موسیقی لهوی غیر مطرب مکروه است،اما از راه اول نمی توان حرمت آن را ثابت کرد، زیرا اگر استفاضه روایاتی که سندشان ضعیف است، اثبات شود، بازهم نمی توان اطلاق آنها را بر این گونه موسیقی ها ثابت کرد.

نکته سوم: می توان گفت: موسیقی حماسی حلال است، چون هیچ یک از راه های سه گانه بر حرمت آن دلالت ندارد. اما راه اول از این رو که اگر مستفیض بودن روایات ضعیف السند، ثابت شود، باز اطلاق آنها بر این گونه موسیقی اثبات پذیر نیست.

راه دوم نیز برحرمت دلالت ندارد، زیرا اگر موسیقی حماسی برای تهییج جنگ استفاده شود، لهوی نیست تا دلیل حرمت لهو شامل آن شود و اگر برای لهو استفاده شود، گفتیم که نمی توان با ادله حرمت لهو، حرمت همه اقسام لهو را ثابت کرد.

اما راه سوم، از این رو که بر فرض در مفهوم غنا، طرب به معنای مطلق سبکی باشد،نه خصوص سبکی که از شادی یا حزن ناشی می شود و طبق این فرض ثابت شود که غنا بر موسیقی حماسی صدق می کند، در این صورت ممکن است بگوییم دلیل حرمت غنا، به مناسب حکم و موضوع، منصرف به غنایی است که در مجالس لهو وطرب متعارف است و موجب رقص یا دست کم لذتی می شود که از گریه لهوی ناشی است.

پس اگر طبیعت نوعی موسیقی برای لهو و سرگرمی نباشد، بلکه برای ایجادحماسه باشد، دلیل حرمت از آن منصرف است.

شاهد بر این امر، آن که در عصرروایات رسم بوده است که هنگام جنگ بر طبل می نواخته اند و هیچ روایتی بر حرمت آن وارد نشده است. این ها دست کم بر حلال بودن موسیقی حماسی، چنانچه برای هدفی مقدس به کار رود، دلالت می کند.

نکته چهارم: حرام بودن موسیقی مطرب به آلاتی مانند مزمار و عود اختصاص ندارد،بلکه شامل سازهایی چون دف و طبل هم می شود. این حکم با وجه دوم و سوم مطابق است، ولی با وجه اول مطابق نیست، چون روایات وجه اول که بر حرام بودن مثل دف و طبل دلالت می کنند، در حد استفاضه نیستند و از نظر سند ضعیف اند.

ممکن است گفته شود: روایت دوم، که در وجه اول گذشت دلالت می کند بر آن که غنا با غیر مثل مزمار جایز است حتی اگر با امثال دف و طبل باشد، زیرا امام(ع)غنایی را که در آن مزمار نباشد، بی اشکال دانسته است، ولی این احتمال وجود داردکه مزمار مثالی باشد برای هر گونه آلات موسیقی.

منظور این نیست که عبارت مستثنی در این حدیث اطلاق دارد و شامل همه نوع موسیقی می شود، بلکه منظور این است که عبارت مستثنی منه همانند عبارت مستثنی اطلاق ندارد تا هر گونه غنایی، که در آن مزمار نیست، بی اشکال باشد.

نکته پنجم: حرام بودن موسیقی به زمانی اختصاص ندارد که در ضمن آواز باشد، بلکه موسیقی بدون آواز نیز حرام است به دلیل وجه اول و دوم و همچنین به دلیل وجه سوم اگر آن را پذیرفته باشیم.

منبع: انتخاب