عبدالرحیم سلیمانی اردستانی
در قرن ششم پیش از میلاد دو حکیم و دانشمند در سرزمین چین پا به عرصه وجود نهادند و هر یک مکتبی را بنا نهادند که امروزه از ادیان زنده جهان شمرده می شوند. یکی از این دو لائوتسه (۶۰۴-۵۱۷ ق.م.) بود که آیین دائو به او منسوب است و دیگری کنفوسیوس (۵۵۱-۴۷۹ ق.م) که آیینش به نام خودش شناخته می شود. این دو حکیم مشی و منشی متفاوت داشتند. اولی گوشه گیر بود و جامعه گریز و از پست و مقام اجتماعی می گریخت و دومی اصلاح جامعه را در گرو به دست آوردن پست و مقام می دید. اولی پست و مقام را رها کرد و دومی پست و مقام سیاسی اش از او گرفته شد و هر چه تلاش کرد نتوانست دوباره به دست آورد.
اما همان طور که مشی و منش این دو حکیم متفاوت بود تعالیم آنان نیز تفاوت داشت. هر دو حکیم در پی اصلاح فرد و جامعه بودند، اما رویکردها متفاوت بود. هر دو اصلاح جامعه را در گرو اصلاح نظام اخلاقی و توجه به آن می دانستند اما در این زمینه اختلاف داشتند.
کنفوسیوس اصل اساسی اخلاق را مقابله به مثل می دانست و بر این تاکید می کرد که باید عدالت اجرا شود. او چنین تعلیم می داد که احسان را باید با احسان پاسخ داد اما بدی را باید با عدالت پاسخ داد. یکی از شاگردانش از او پرسید: آیا کلمه ای وجود دارد که بتواند به عنوان قاعده عمل برای تمام زندگی فرد در نظر گرفته شود؟ استاد جواب داد: آیا معامله به مثل چنین کلمه ای نیست؟ (جان بی ناس، تاریخ جامع ادیان، ص۳۷۷؛ رابرت هیوم، ادیان زنده جهان، ص۱۷۱). از او می پرسند که نظرش در باب پاداش بدی با نیکی چیست؟ او پاسخ می دهد: اگر بدی را با نیکی پاسخ دهی، نیکی را با چه پاسخ خواهی داد؟ … احسان را با احسان، ولی سوء رفتار را با عدالت باید مقابله کرد (تاریخ جامع ادیان، ص۳۷۸).
به نظر کنفوسیوس در اخلاق عفو و گذشت جایی ندارد چرا که باعث فساد در جامعه می شود؛ عدالت است که جلوی فساد را می گیرد.
اما لائوتسه به گونه دیگری می اندیشید. اصل زیر بنایی اخلاق او عفو و گذشت بود و نه عدالت. او می گوید: به کسانی که نسبت به من خوب اند، من نیز خوبم؛ نسبت به آنانی که با من خوب نیستند، باز هم خوبم؛ و بدین ترتیب همه چیز خوب می شود. نسبت به آنانی که با من صمیمی اند، من نیز صمیمی ام؛ و نسبت به آنانی نیز که با من صمیمی نیستند، باز هم صمیمی ام؛ و بدین ترتیب همه صمیمی خواهند شد (ادیان زنده جهان، ص ۲۰۰-۲۰۱). و می گوید: و به آنکه از او تو را گزندی رسیده، نیکی کن (همان).
دو حکیم معاصر و هموطن اینگونه با هم اختلاف دارند. اما آیا حق با کدام است و سخن کدام درست تر به نظر می رسد؟ آیا عدالت اصل زیر بنایی است یا عفو و گذشت؟ آیا بهتر است نسبت به کسی که جفا کرده عدالت را اجرا کرده، مقابله به مثل کنیم تا دیگران درس بگیرند و جامعه اصلاح شود یا اینکه باید عفو و گذشت کرد تا انسان های متجاوز شرمنده شوند و از کرده خود پشیمان گردند؟ به هر حال در میان ادیان زنده جهان از این جهت آیین کنفوسیوس منحصر به فرد است و عموم ادیان، مانند آیین دائو، بر عفو و گذشت تاکید می کنند. در متون مقدس بودایی از بودا نقل است که می گوید:
«هرگز نمی توان تنفر را با تنفر از میان برد؛ تنفر تنها با محبت از میان برداشته می شود». و می گوید: «بگذار انسان بر خشم خود با محبت فائق آید؛ بگذار او بر بدی ها با خوبی فائق آید؛ بگذار او در مقابل آدم طماع گشاده دست بوده و در مقابل دروغگو راستگو باشد» و می گوید: «اگر کسی از روی حماقت در مورد من کار غلطی انجام دهد، من در مقابل این کار او را در ظل محبت بی شائبه خود قرار خواهم داد؛ هر چه از ناحیه او بدی بیشتر شود، از ناحیه من خوبی اضافه خواهد شد» (همان، ص۱۰۷).
به نظر می رسد که اگر کنفوسیوس بر عدالت تاکید می کرد و جایی برای عفو و گذشت باقی نمی گذاشت، گویا لائوتسه و بودا چنان بر عفو و گذشت تاکید می کنند که گویا این عمل همه جا کارایی دارد و هیچ موردی نیست که نیاز به اجرای عدالت باشد. اینها نمونه هایی از ادیان شرق بود. اما به نظر می رسد که در ادیان غرب یا ابراهیمی وضعیت متفاوت باشد. یهودیت دینی شریعت محور است و بر عدالت تاکید دارد. در این دین سخن از قصاص و چشم در مقابل چشم و دندان در مقابل دندان است. اما با این حال اینگونه نیست که در این دین مانند آیین کنفوسیوس به صورت یک سویه بر عدالت تاکید شود، بلکه در فقرات متعددی بر عفو و گذشت نیز تاکید می شود: «از هم نوع خود انتقام نگیرید و از وی نفرت نداشته باشید، بلکه او را چون جان خویش دوست داشته باشید» (سفر لاویان، ۱۹:۱۸).
«اگر به گاو یا الاغ گم شده دشمن خود برخوردی، آن را پیش صاحبش برگردان. اگر الاغ دشمنت را دیدی که زیر بار افتاده است، بی اعتنا از کنارش رد نشو، بلکه به او کمک کن تا الاغ خود را از زمین بلند کند» (سفر خروج، ۲۳: ۴-۵).
اما مسیحیت به گونه ای دیگر معروف است. ظاهر عباراتی که از حضرت عیسی در اناجیل نقل شده گویا مقابله به مثل را رد می کند: «شنیده اید که گفته شده است: چشمی به چشمی و دندانی به دندانی، لیکن من به شما می گویم، با شریر مقاومت مکنید بلکه هر که به رخساره راست تو طپانچه زند، دیگری را نیز به سوی او بگردان، و اگر کسی خواهد با تو دعوا کند و قبای تو را بگیرد، عبای خود را نیز بدو واگذار، و هرگاه کسی تو را برای یک میل مجبور سازد، دو میل همراه او برو» (انجیل متی، ۵: ۳۸-۴۱).
آیا می توان از فقره فوق استفاده کرد که در همه جا و نسبت به همه کس باید این گونه عمل کرد؟ اگر این گونه باشد خود عیسی (ع) به آن عمل نکرده است. شبی که عیسی (ع) را دستگیر کرده او را نزد کاهن اعظم یهود آوردند، کاهن سوالی پرسید و عیسی (ع) پاسخ داد. شیوه جواب خوشایند برخی از اطرافیان کاهن نبود: «و چون این را گفت، یکی از خادمان که در آنجا ایستاده بود، طپانچه بر عیسی زده، گفت: آیا به رئیس کَهَنه چنین پاسخی می دهی؟ عیسی بدو جواب داد: اگر بد گفتم، به بدی شهادت ده [با دلیل، اشتباهم را آشکار کن] و اگر خوب گفتم، برای چه مرا می زنی» (انجیل یوحنا، ۱۸: ۲۲-۲۳).
پس خود عیسی (ع) هرگاه به صورتش سیلی می زده اند طرف دیگر را نمی آورده و بلکه اعتراض می کرده است. همچنین از آن حضرت چنین نقل است: «گمان نکنید که آمده ام تا صلح به زمین بیاورم، نیامده ام که صلح بیاورم بلکه شمشیر … هر کس صلیب خود را بر ندارد و به دنبال من نیاید لایق من نیست. هر کس فقط در فکر زندگی خود باشد آن را از دست خواهد داد ولی کسی که به خاطر من زندگی خود را از دست بدهد زندگی او در امان خواهد بود» (انجیل متی، ۱۰ : ۳۴-۳۹).
شاید سخن زیر که به آن حضرت منسوب است مقصود او را آشکار سازد: «شنیده اید که گفته شده است: همسایه [دوست] خود را محبت نما و با دشمن خود عداوت کن. اما من به شما می گویم که دشمنان خود را محبت نمایید و برای لعن کنندگان خود برکت بطلبید و به آنانی که از شما نفرت کنند، احسان کنید و به هر که به شما فحش دهد و جفا رساند، دعای خیر کنید، تا پدر خود را که در آسمان است پسران شوید، زیرا که آفتاب خود را بر بدان و نیکان طالع می سازد و باران بر عادلان و ظالمان می باراند. زیرا هرگاه آنانی را محبت نمایید که شما را محبت می نمایند، چه اجر دارید؟ آیا باجگیران چنین نمی کنند؟ پس شما کامل باشید، چنان که پدر شما که در آسمان است کامل است» (انجیل متی، ۵ : ۴۳-۴۸).
از این سخنان بر می آید که حضرت عیسی می خواهد انسان ها را فراتر از حیطه شریعت ببرد و آنان را به حیطه اخلاق وارد سازد. عیسی از مردم می خواهد که به اخلاق خداوند متخلق شوند که او بخشنده است و رحمتش فراگیر است. اما آیا خداوند همه جا با عفو برخورد می کند و برای مثال جایی که کسی حقوق مردم را ضایع کرده باز هم خدا او را می بخشد؟ در سخنانی که از حضرت عیسی (ع) در اناجیل نقل شده مکرر خلاف این دیده می شود. پس اگر هدف این است که انسان ها به اخلاق خدایی متخلق شوند، اخلاق حکیمانه او، در جایی عدالت را اقتضا دارد و در جای دیگر عفو و گذشت را و هر یک از آنها در جای خود نیکوست.
حضرت عیسی (ع) در میان یهودیان و در مقطعی از تاریخ آن به ظهور رسیده که شریعت گرایی افراطی بر آن حاکم بوده است. مطابق نقل اناجیل در این دوره چنان ظواهر شریعت برجسته شده که برای مثال وقتی مطابق شریعت کار در روز شنبه حرام است عالمان یهود از شاگردان عیسی ایراد می گیرند که چرا اعمال ضروری زندگی خود را در روز شنبه انجام می دهند و یا به عیسی (ع) ایراد می گیرند که چرا در روز شنبه کسی را شفا داده است (انجیل متی، باب دوازدهم). حضرت عیسی (ع) با این شریعت گرایی افراطی، که باعث نابودی دیگر جنبه های دین مانند اخلاق می شود، مبارزه می کند. در واقع آن حضرت می خواهد مردم را از سطح شریعت فراتر آورد و به سطح اخلاق برساند. البته این به معنای رد شریعت نیست. آن حضرت در یک جا می گوید: «هر که یکی از احکام کوچکترین را بشکند و به مردم چنین تعلیم دهد در ملکوت آسمان کم ترین شمرده شود، اما هر که به عمل آورد و تعلیم نماید، او در ملکوت آسمان بزرگ خوانده خواهد شد. زیرا به شما می گویم، تا عدالت شما بر عدالت کاتبان [عالمان یهود] و فریسیان [فرقه اکثریت یهود در آن زمان] افزون نشود به ملکوت آسمان هرگز داخل نخواهید شد» (انجیل متی، ۵: ۱۷-۲۰).
در این سخن بر اجرای شریعت تاکید شده است و البته حاصل شریعت و سقف نتیجه آن عدالت است. عدالت به معنای این است که به کسی ظلم نکن و ظلم دیگران را مقابله به مثل کن. اما آیا همه کمال انسانی همین است و افقی فراتر از این برای انسان وجود ندارد؟ حضرت عیسی می خواهد این افق را پیش روی مردم زمان خود روشن کند و به آنان بفهماند که هدف و آرمان دین ایستادن در سطح عدالت نیست بلکه گام نهادن فراتر از آن است.
در فقره ای از سخنان عیسی (ع) این امر آشکار است: «وای به حال شما ای عالمان دین و فریسیان ریاکار! شما حتی ده یک محصول نعنا و شوید و زیره را به عنوان زکات می دهید، اما از طرف دیگر مهم ترین احکام خدا را که نیکویی، گذشت و صداقت است فراموش کرده اید. شما باید ده یک را بدهید، ولی احکام مهم تر خدا را فراموش نکنید» (انجیل متی،۲۳:۲۳).
پس هدف و آرمان حضرت عیسی، مطابق اناجیل، آن است که مردم از سطح شریعت، که عدالت سقف آن است، فراتر رفته به سطح اخلاق برسند که عدالت کف آن است و عفو و گذشت و ایثار سقف آن.
این برداشتی بود که از ظاهر اناجیل موجود به نظر رسید و البته چه در درون تاریخ خود این دین وچه در میان غیر متدینان به آن، برداشت های متفاوتی وجود دارد.
حال نگاهی به متون اسلامی می اندازیم. آیا اصل اساسی و زیربنایی عدالت است، چنان که کنفوسیوس می گفت، یا عفو و گذشت است، آن گونه که لائوتسه می گفت و از متون برخی از ادیان دیگر برداشت می شود؟
اگر روش عملی بزرگان اسلام را در نظر بگیریم عفو و گذشت یک اصل مسلم است. آنان حتی هنگامی که قدرت داشته اند همیشه جواب بدی را با خوبی می داده اند. نمونه های بسیار زیادی از پیامبر اسلام نقل شده است. نمونه بارز آن هنگام فتح مکه است که آن حضرت درباره کسانی مانند ابوسفیان که سال ها به او ظلم و ستم کرده بودند، می فرماید با آنان همان گونه برخورد می کنیم که یوسف (ع) با برادرانش برخورد کرد (کنزالعمال، ح۳۰۱۵۸) و فرمانده ای را که فریاد انتقام سر داد عزل کرد و گفت امروز روز عفو و بخشایش و رحمت است (فروغ ابدیت، ج۲، ص۷۳۰). روش و سیره ائمه اطهار نیز همین بود و حتی کسانی را که به آنان ناسزا می گفتند به خانه خود می بردند و از آنان پذیرایی می کردند (داستان راستان، ج۱، ص۲۸). حتی شاگردان و اصحاب ائمه (ع) از این روش پیروی می کردند چنان که مالک اشتر وقتی کسی به او بی ادبی می کند به مسجد می رود تا برای او دعا کند (همان، ص۶۵).
اما مطابق قرآن مجید خداوند، هم از انسان ها عدالت را می خواهد و هم گام نهادن به فراتر از عدالت را: «ان الله یأمر بالعدل و الاحسان» خداوند به عدالت و نیکوکاری فرمان می دهد (نحل/۹۰). البته خود قرآن مجید عفو و گذشت را از مصادیق احسان می شمارد (مائده/۱۳).
در برخی از آیات قرآن مجید بر مقابله به مثل، که از آن تعبیر به قصاص می کند، تاکید شده است. اما در همان آیات در عین تاکید بر اهمیت قصاص برتری عفو و گذشت را بیان می کند: «در تورات بر آنان مقرر کردیم که جان در برابر جان، و چشم در برابر چشم و بینی در برابر بینی و گوش در برابر گوش، و دندان در برابر دندان و زخم ها و جراحت ها نیز قصاص دارند و هر کس از آن [قصاص] در گذرد برای او کفاره محسوب خواهد شد» (مائده/۴۵).
مطابق این آیه عفو و گذشت بر قصاص ترجیح دارد هرچند قصاص کار غیر عادلانه ای نیست. در آیه ای دیگر از قرآن مجید بر قصاص و سود آن برای اجتماع تاکید شده است، اما از سوی دیگر عفو و گذشت روا دانسته شده و البته اصل اینکه بتوان از قصاص گذشت و آن را به دیه تبدیل کرد تخفیفی از جانب خداوند و رحمتی از او به حساب آمده است: «ای کسانی که ایمان آورده اید درباره کشته شدگان بر شما قصاص مقرر گردید … و هر کس از جانب برادرش [از حق قصاص] چیزی نسبت به او گذشت شود باید به صورت پسندیده پیروی کند و دیه را با نیکی به او بپردازد. این حکم تخفیفی و رحمتی از پروردگار شماست. پس هر کس بعد از آن از اندازه درگذرد، وی را عذابی دردناک است. و ای خردمندان، برای شما در قصاص زندگانی است، باشد که پرهیزگار گردید» (بقره/۱۷۸-۱۷۹). در این دو آیه بر تاثیر اجتماعی حکم قصاص تاکید شده است. حکم قصاص باعث جلوگیری از قتل می شود. اما چرا در آخر آیه اول آمده است «پس هرکس بعد از آن از اندازه در گذرد…». ظاهرا باید به منطقه حجاز زمان نزول قرآن مجید بازگشت. در آن منطقه به خاطر یک قتل دو قبیله به جان هم می افتادند و تا می توانستند همدیگر را می کشتند. پس تاکید قرآن مجید برای جلوگیری از قتل بیشتر است و در واقع قصاص را محدود به شخص قاتل می کند و این فضاست که اجازه می دهد که اگر ولی مقتول بخواهد می تواند عفو کند و دیه بگیرد تا حتی الامکان از قتل پرهیز شود.
البته از ظاهر برخی از آیات و روایات بر می آید که جواب بدی را به عدالت باید داد. در آیه ای از قرآن مجید آمده است: «هر کس بر شما تعدی کرد، همان گونه که بر شما تعدی کرده است، بر او تعدی کنید و از خدا پروا دارید که خدا با پرهیزگاران است» (بقره/۱۹۴). از این آیه نیز می توان برداشت کرد که تاکید بر آن است که از حد نگذرند و از خدا بترسند و بیش از حدی که به آنان تعدی شده است تعدی نکنند.
امام علی (ع) می فرماید: خدا قصاص را برای حفظ خونها واجب کرد (نهج البلاغه/ ح ۲۵۲) و می فرماید: سنگ را از جایی که به سوی تو آمده است، به همان جا برگردان؛ زیرا بدی جز به بدی دفع نمی شود» (غررالحکم، ح۵۳۹۴).
اما از سوی دیگر پیامبر خدا (ص) می فرماید: هیچ مسلمانی نیست که به قسمتی از بدنش آسیبی وارد شود و از آن در گذرد، مگر اینکه خداوند به سبب آن یک درجه بالایش برد و یک گناه از او بزداید (کنز العمال، ح۳۹۸۵۰) و می فرماید: هر کس از خونی گذشت کند، او را پاداشی جز بهشت نباشد (همان، ح۳۹۸۵۴). امام صادق (ع) در پاسخ به سوال از آیه «پس هر کس از آن [قصاص] در گذرد، آن کفاره او خواهد بود» (مائده/۴۵) می فرماید: به قدر گذشتی که کرده است از گناهانش پاک می شود (الکافی، ج۷، ص۳۸۵). پس تا اینجا از یک سو به اهمیت قصاص و ضرورت آن تاکید شده است و از سوی دیگر ارزش و اهمیت فوق العاده عفو و گذشت از آن بیان شده است. اما غیر از مواردی که درباره قصاص است، در آیات و روایات بسیار پر شماری بر اصل عفو و گذشت تاکید فراوان شده است. در واقع دو ویژگی یا عمل برجسته در اخلاق وجود دارد که هر دو به معنای فراتر رفتن از سطح عدالت هستند، یکی ایثار و دیگری عفو و گذشت. ایثار به معنای این است که انسان چیزی را که متعلق به خود اوست و دیگری به آن هیچ حقی ندارد به دیگری ببخشد و عفو و گذشت جایی است که حقی از او از ناحیه فردی دیگر از بین رفته باشد و از آن بگذرد. در هر دو صورت انسان از حق خود می گذرد و به همین دلیل فراتر از عدالت است. در آیه ای از قرآن مجید به زیبایی این دو ویژگی بیان شده است: «… پرهیزگاران کسانی [هستند] که به هنگام گشایش و تنگدستی انفاق می کنند و خشم خود را فرو می برند و از مردم در می گذرند و خداوند نیکوکاران را دوست دارد» (ال عمران/۱۳۴). در این آیه شریفه از یک سو بر بخشندگی تاکید شده است که همان ایثار است و البته اوج آن زمانی است که انسان خود به شدت به آن نیازمند است و آن زمان تنگدستی است و دیگری بخشایش و عفو است که در این آیه اشاره شده است که پارسایان خشم خود را نسبت به دیگران فرو می خورند و کینه به دل نمی گیرند و از آنانی که جفا کرده اند در می گذرند. در آیه ای دیگر اشاره به این شده است که عفو و گذشت بسیار پسندیده است و در واقع این اخلاق خدایی است: «اگر [کار] خیری را آشکار کنید یا پنهانش کنید یا از بدی ای در گذرید پس خدا در گذرنده تواناست» (نساء/۱۴۹) و در آیه ای دیگر می فرماید: «با گذشتی نیکو گذشت کن» (حجر/۸۵). همچنین در آیات متعدد دیگری دستور به عفو و گذشت داده شده است (بقره/۱۰۹؛ ال عمران/۱۵۹؛ مائده/۱۳ و …).
پیامبر خدا (ص) می فرماید:
هرگاه خشمی برای شما پیش آمد، با عفو و گذشت آن را از خود دور کنید؛ زیرا در روز رستاخیز آواز دهنده ای جار می زند: هر که به عهده خدا مزدی دارد، برخیزد. و کسی جز بخشایندگان برنخیزند. آیا نشنیده اید که خداوند متعال می فرماید: «پس، هر که گذشت کند و آشتی ورزد، اجرش با خداست»؟ (اعلام الدین، ص۳۳۷) و می فرماید: خداوند بسیار با گذشت است و گذشت را دوست دارد (کنز العمال، ح ۷۰۰۵) و می فرماید: بر شما باد به گذشت؛ زیرا که گذشت جز بر عزت بنده نمی افزاید. پس از یکدیگر گذشت کنید، تا خداوند شما را عزت بخشد (الکافی، ج۲، ص۱۰۸) و امام باقر (ع) می فرماید: پشیمانی از گذشت، برتر و آسانتر از پشیمانی حاصل از کیفر دادن است (همان) و امام صادق (ع) می فرماید: سه چیز از خصلت های ارزشمند دنیا و آخرت است: بخشودن کسی که به تو ستم کرده است، پیوستن به کسی که از تو بریده است و بردباری ورزیدن، هرگاه نسبت به تو رفتار جاهلانه ای شود (همان).
و ارزش گذشت هنگامی است که انسان قدرت بر انتقام داشته باشد و گذشت کند. پیامبر خدا (ص) می فرماید: هر کس در زمانی که قدرت (بر انتقام) دارد گذشت کند، خداوند در روز دشواری از او گذشت کند (کنز العمال، ح۷۰۰۷) و امام علی (ع) می فرماید:هرگاه بر دشمنت قدرت یافتی، گذشت از وی را شکرانه قدرت یافتنت بر او قرار ده (نهج البلاغه، حکمت۱۱) و امام حسین (ع) می فرماید: با گذشت ترین مردم، کسی است که در زمان قدرت داشتن گذشت کند (گزیده میزان الحکمه، ص۵۳۵).
اما آیا گذشت همه جا سودمند و ارزشمند است؟ امام علی (ع) می فرماید: گذشت به همان اندازه که شخص بزرگوار را درست می کند، شخص فرومایه را تباه می گرداند (کنزالفوائد، ج۲، ص۱۸۲).
از مجموع آنچه گذشت باید نتیجه بگیریم که در اسلام و متون اسلامی هم بر مقابله به مثل و عدالت به عنوان قانون تاکید شده است و هم بر عفو و گذشت. این دو هر یک جایگاه خاص خود را دارند. از امام علی (ع) پرسیده می شود که: عدالت برتر است یا بخشندگی؟ حضرت می فرماید: عدالت هر چیزی را سر جای خودش قرار می دهد و بخشندگی امور را از جهتشان خارج می سازد؛ عدالت سیاستی فراگیر است اما بخشندگی عارضه ای خصوصی است. پس عدالت شریف تر و برتر است (نهج البلاغه، حکمت ۴۳۷). آری قوام جامعه به عدالت است و عدالت عام است و استثنا بردار نیست و هیج جا نباید زیر پا گذاشته شود در حالی که عفو و ایثار همه جایی نیست.
در دین اسلام به این مسأله باید در دو سطح نظر کرد، یکی سطح فقه و دیگری سطح بالاتر آن یعنی اخلاق. اصل اساسی و زیر بنایی فقه اجتماعی اسلام عدالت است. هدف نهایی این بخش از فقه اجرای کامل عدل و قسط است. اما در سطح بالاتر که اخلاق است اصل اساسی عفو و ایثار است. اما از آنجا که اخلاق فراتر از فقه است بین اصل عدالت از یک سو و عفو و ایثار تعارض به وجود نمی آید چرا که عدالت آن است که انسان حق خود را بگیرد و به حق دیگران تجاوز نکند، در حالی که عفو و ایثار گذشتن از حق خویشتن است. پس هیچ تعارضی بین این دو نیست. در واقع عدالت شرط ورود به حیطه اخلاق است و بنابراین عدالت که سقف فقه است سکوی پرش به سوی قله اخلاق است. کسی که عدالت ندارد متخلق نیست، اما اینگونه نیست که هر کس که کار عادلانه انجام می دهد ضرورتا کار او اخلاقی هم باشد. کسی که فردی را به خاطر صدمه ای که به او زده است قصاص می کند کار ظالمانه ای انجام نمی دهد و کار او عادلانه است، اما ضرورتا اخلاقی نیست.
اما از سوی دیگر آیا کسی که عفو می کند آیا ضرورتا کاری اخلاقی انجام می دهد؟ اگر همین مساله مقابله به مثل یا قصاص را در نظر بگیریم آیا همه جا عفو و گذشت اخلاقی است و ارزش اخلاقی دارد؟ به نظر می رسد که گاهی عفو و گذشت با ایثار در تعارض افتد. با مثالی مطلب روشن می شود. این روزها سخن از محاکمه دیکتاتوری است که چند دهه به مردم مصر ظلم و ستم کرده است. محاکمه و مجازات چنین فردی منافع بسیار زیادی برای مردم مصر و دیگر مناطق دنیا دارد. در بسیاری از کشورهای منطقه و دیگر نقاط دنیا همین امروز دیکتاتورهای دیگری همان اعمال دیکتاتور مصر را انجام می دهند. آیا مجازات یک دیکتاتور برای آنان درس آموز نیست؟ (هرچند قدرت مستی می آورد و گوش و چشم را از کار می اندازد).
فرض کنیم پیرزنی مصری که جوانش به دست دیکتاتور به قتل رسیده در برابر دو امر مهم قرار گرفته است. یا باید دیکتاتور را عفو کند و مطابق شرع اسلام دیه بگیرد و یا اینکه با اینکه نان آور خود را از دست داده و در نهایت فقر زندگی می کند، از دیه بگذرد و دیکتاتور را قصاص کند. کدامیک از این دو تصمیم اخلاقی تر است؟ اولی عفو و گذشت است و دومی ایثار، چرا که از دیه ای که به شدت به آن نیاز دارد برای مصالح عمومی گذشته است. پس در اینجا او اگر قصاص کند کاری اخلاقی کرده، چرا که ایثاری مهم تر از عفو انجام داده است. عفو او سودش تنها به دیکتاتور می رسد و ایثار او سوش به همه انسان ها.
این روزها در کشور خود شاهد عفوی با شکوه بودیم. خانمی که فردی به صورتش اسید پاشیده بود و چشمان و صورت و زیبایی خود را از دست داده مقاومت می کند تا بالاخره پس از سال ها حکم عادلانه را بگیرد (که البته در رابطه با حکم و تاخیر در آن و چگونگی اجرای آن سوالات بسیار زیادی برای اینجانب وجود دارد و هرگز نمی دانم چگونه با فقه سنتی چنین حکمی داده شده، اما از آن جا که در این سال ها سوالات در این باره بسیار زیاد است و بسیاری از احکام را اینجانب نمی توانم با فقه تطبیق دهم، وارد این بحث نمی شوم). خانم محترم در صحنه اجرای حکم می گوید حال که حکم را گرفته ام و دیگران می بینند که اگر کار مشابهی انجام دهند ممکن است قصاص شوند، پس می بخشم. در واقع ایشان هم حق اجتماع را با سال ها مقاومت خود برای گرفتن حکم ادا کرده و هم در آخر، کاری اخلاقی انجام داده است.
در پایان باید به این نکته توجه کنیم که هدف و آرمان دین ایستادن در سطح عدالت فقهی نیست. عدالت فقهی به انسان می گوید اگر منفعت خویشتن را در نظر گرفتی کار خلاف عدالت انجام نداده ای . اما آرمان اصلی دین چیزی فراتر از این است. اگر آیات و روایات اسلامی با تاکید فراوان سخن از عفو و گذشت به میان می آورند و حتی تاکید می کنند که با اینکه قصاص و مقابله به مثل مهم است، اما عفو و گذشت بسیار مهم تر است، برای این است که فقه هدف نهایی دین نیست. فقه تنها یک سکو برای پرش و اوج گیری انسان به سوی قله های اخلاق است. البته او اگر می خواهد اخلاقی زندگی کند باید در موارد خاص بسنجد و ببیند جدای از حکم فقهی، اخلاق به او چه می گوید؛ آیا می گوید ایثار کند یا عفو و گذشت؟
اما به هر حال این سخنان بسیار آرمان گرایانه است. در بسیاری از جوامع و نظام ها هنوز عدالت فقهی آرمانی دور از دسترس است تا چه رسد به قله اخلاق.
منبع: کلمه