Search
Close this search box.

امام علی با «حکومت خشونت و فریب به نام قرآن» در جنگ بود

کلمه: تقابل عمل به حقیقت قرآن با استفاده‌ی ابزاری از قرآن برای فریب و سرکوب مردم. این تصویری است که حجت‌الاسلام سلیمانی در یادداشت اخیر خود از جنگ امام علی و معاویه ارائه می‌دهد. او خاطرنشان می‌کند که امام این مضمون را در نامه‌ای به خود معاویه هم گوشزد کرده بود که «تو به دنیا روی آوردی و قرآن را تأویل کردی تا به دنیای خود برسی.» متن این یادداشت خواندنی را که حول محور عمل به حقیقت قرآن یا سوء استفاده از آن در دو جبهه‌ی علی و معاویه می‌گردد، بخوانید:

 

دو شخصیت در دو طرف میدان ایستاده اند که هر دو ادعای حقانیت دارند و هر دو مدعی خلافت پیامبر هستند. هر دو شعار دین را سر می دهند و هر دو قرآن مجید را در دست دارند. از یک سو معاویه قرآن را در دست دارد و آن را تلاوت می کند و به آن احترام می گذارد و از سوی دیگر علی(ع) قرآن را در دست دارد و احترام می کند و مدعی عمل به آن است. اما چرا این دو باید با هم بجنگند؟ مگر قرآن با قرآن جنگ دارد؟ دو نفر با یک شعار مقابل هم صف آرایی کرده اند. هر دو شعار دین را سر می دهند. آنچه مسلم است هر دو بر حق نیستند، چرا که حق با حق سر جنگ ندارد. پس یا هر دو باطل اند یا یکی حق و دیگری باطل. اما چگونه باید این امر مشکل و پیچیده را توده های مردم تشخیص دهند؟

تفاوت بین این دو در این است که یکی می خواهد حکومت قرآنی را پیاده کند. او می خواهد محتوای قرآن را در جامعه اجرا کند. او معیار حقانیت حکومت خود را تنها و تنها عمل به قرآن مجید می داند. امام علی (ع) در عهدنامه مالک اشتر، که به حق باید آن را آیین زمامداری علوی خواند، پس از امر به تقوا به عمل به کتاب خدا فرمان می دهد:

«او [مالک اشتر] را به تقوای الهی و ایثار و فداکاری در راه اطاعت او و متابعت از آنچه در کتاب خدا به آن امر شده است از واجبات و سنت هایش فرمان می دهد، دستوراتی که هیچ کس جز با متابعت از آنها به سعادت نمی رسد و جز با انکار و ضایع ساختن آنها به شقاوت و هلاکت نمی رسد» (نهج البلاغه، نامه ۵۳).

این وصیت و توصیه برای علی(ع) همه جایی است و تنها آن را به مالک اشتر نمی گوید بلکه حتی در بستر بیماری و پس از آنکه ضربت خورده است، به دو فرزند و وصیش، حسن و حسین(ع)، توصیه می کند و در فرازی مهم از آن می فرماید: «خدا را! خدا را! درباره قرآن؛ مبادا دیگران با عمل به آن، بر شما پیشی گیرند» (نهج البلاغه، نامه۴۷).

علی(ع) از کارگزارانش می خواهد که در همه جا و همه وقت به قرآن مجید عمل کنند و به فرزندانش وصیت می کند که شما باید بیش از همه مردم به قرآن عمل کنید، چرا که پیشوای مردمید. علی(ع) هم خود قرآن مجید را قانون نامه حکومت و دستور العمل زندگی قرار می دهد و هم از همگان می خواهد که این کتاب را محور و اساس زندگی خصوصی و اجتماعی خود قرار دهند، چرا که تنها و تنها معیار مسلمانی عمل به قرآن است. از نگاه علی(ع) از یک سو قرآن مجید خداوند تعالی را نشان می دهد و از سوی دیگر این کتاب درمان کننده همه دردهای بشریت است. آن حضرت می فرماید:

«خداوند سبحان، قدرت خویش را در کتابش نمایان ساخت و بدین سان خویشتن را به بندگانش، بی آنکه او را ببینند، نشان داد (نهج البلاغه، خ۱۴۷). و می فرماید: «کتاب خداوند تعالی را بیاموزید، زیرا که آن نیکوترین سخن و رساترین اندرز است؛ و قرآن را بفهمید، زیرا که آن بهار دلهاست؛ و از نور آن شفا جویید، زیرا که آن شفابخش سینه هاست؛ و آن را نیکو تلاوت کنید، زیرا که آن بهترین داستان است» (تحف العقول، ص۱۵۰) و می فرماید: «در قرآن درمان بزرگ ترین دردهاست؛ درد کفر و نفاق و تباهی و گمراهی» (نهج البلاغه، خ۱۷۶).

آری! برای علی(ع) و در حکومت او و در زندگی او و در جهان بینی و اعتقادات او قرآن مجید این جایگاه را دارد. به همین جهت پیاده کردن قرآن برای او مهم ترین، بلکه تنها هدف است.

اما برای معاویه وضعیت فرق می کند. او قرآن را برای قرآن نمی خواهد بلکه از آن به عنوان ابزاری برای رسیدن به دنیای خود استفاده می کند. امام علی(ع) در نامه ای این نکته را به معاویه گوشزد می کند:

«خداوند سبحان دنیا را مقدمه ای برای آنچه بعد از آن است قرار داده و اهل دنیا را در بوته امتحان در آورده، تا روشن شود کدامیک بهتر عمل می کنند. ما برای دنیا آفریده نشده ایم و تنها برای تلاش و کوشش در آن مأمور نگشته ایم. ما در دنیا آمده ایم تا به وسیله آن آزمایش شویم. خداوند مرا به وسیله تو و تو را به وسیله من در معرض امتحان قرار داده و هر کدام از ما را حجت بر دیگری ساخته است. تو به دنیا روی آوردی و قرآن را تأویل کردی تا به دنیای خود برسی … » (نهج البلاغه، نامه ۵۵).

آن حضرت در نامه ای دیگر معاویه را از ظلم و ستم باز می دارد و او را از روز داوری بر حذر می دارد و در پایان نامه می فرماید: «تو ما را به حکم قرآن دعوت کردی در حالی که خود اهل قرآن نیستی و البته ما هم دعوت تو را اجابت نکردیم بلکه به قرآن پاسخ دادیم و حکمش را پذیرفتیم و به آن تن دادیم» (همان، نامه ۴۸)

همچنین در نامه ای دیگر آن حضرت معاویه را از دنیا پرستی و غرق شدن در آن و فریب های آن باز می دارد و می فرماید: «تو را بر حذر می دارم از اینکه به فریب آرزوها ادامه دهی و ظاهر و باطنت یکسان نباشد … مرا به کتاب خدا دعوت می کنی در حالی که حزب و گروه تو کافر و منکرند یا از جاده حق برکنار و دورند» (همان، نامه ۱۰).

معاویه و امثال او و همه کسانی که در پی آن هستند که به هر طریق ممکن قدرت را به دست آورند شعار قرآن را می دهند و خود را اهل قرآن و عامل به آن معرفی می کنند. آنان در سیاست خود از انواع فریب و حیله و مکر استفاده می کنند تا بتوانند از عنصر ارزنده دین نیز به نفع خود بهره گیرند. آنان هم مشاوران حیله گر و مکاری مانند عمرو ابن العاص را دارند که با ترفند های مکارانه و اشک های منافقانه خود فساد و تباهی و بی دینی و بی عدالتی را صلاح و دینداری و عدالت نشان دهند و مردمان ظاهربین بی تدبر را فریب دهند، و هم عالم نمایانی که بر فراز منابر زبان به مدح و ثنای معاویه می کشانند و برای او منقبت می سازند و حدیث جعل می کنند و کرامت می سازند.

آری! علی نیز از دین غافل نیست بلکه تمام توجهش به آن است. او نیز دین را بهترین سپر برای حکومت و دولت می داند. اما مقصود و هدف او این است که با عمل به دستورات والای دین، دولت و حکومت باقی می ماند. آن حضرت می فرماید: «دین را حصار دولت خود گران و شکرگزاری را حفاظ نعمت خود؛ زیرا هر دولتی که در حصار دین باشد، شکست ناپذیر است و هر نعمتی که در حفاظ شکرگزاری باشد ربوده نشود» (غررالحکم، ح۵۸۳۱).

اما از نظر علی (ع) کدام دولت است که در حصار دین قرار گرفته؟ آیا دولتی که صرفا شعار دین را می دهد و سنگ آن را به سینه می زند در حصار دین قرار گرفته است؟ هم سخنان آن حضرت و هم سیره و عمل آن حضرت خلاف این را نشان می دهد. این پایبندی به دین و دستورات آن و تعالیم کتاب خداست که بهترین حصار و بارو و سنگر برای دولت است، و نه شعارهای ظاهری و احترام به جلد و پوست.

اما مشکل این است که فریب کاری و ریاکاری و دغلبازی از سوی حاکمان دنیاپرست از یک سو، و ظاهربینی و کم اطلاعی و عدم تامل از سوی توده های مردم از سوی دیگر، باعث می شود که جای علی(ع) و معاویه عوض شود یا با هم مساوی گردند و مردم آنان را با یک چشم نگاه کنند.

اینجاست که بصیرت و روشن بینی ضرورت پیدا می کند. در میان متون مقدس ادیان هیچ متنی به اندازه قرآن مجید به تامل و تفکر و تعقل دستور نداده و آیات متعددی از آن مردم را به خاطر عدم تفکر و تعقل و تامل و تدبر مورد مواخذه قرار می دهد. در واقع تفکر و تعقل بصیرت می آورد و البته تبعیت کورکورانه و چشم و گوش و مغز را به این و آن سپردن باعث خاموشی چراغ بصیرت می شود و آنگاه است که علی و معاویه در کنار هم قرار می گیرند.

اما کسی که بخواهد حق را از باطل تشخیص دهد و به بصیرت نایل آید باید حکومت ها را در میدان عمل بسنجد. درست است که هر دو حکومت خود را قرآنی می دانند و سنگ قرآن را به سینه می زنند، اما باید دید در مقام عمل کدام به قرآن مجید و تعالیم آن پایبندند. چه بسا حکومت هایی که شعار قرآن دهند و حاکمان آنها در مجلس قرائت قرآن می نشینند و در مقابل قرائت زیبای قاریان صدای تحسینشان بلند می شود. چه بسا حکومت هایی که کتابت قرآن را با ریزترین و درشت ترین خط ترویج می کنند و هر روز خبر از ایجاد کوچک ترین یا بزرگ ترین قرآن می دهند و نوشتن قرآن را بر روی دانه های برنج و عدس نشان می دهند و با پول ملت کل قرآن مجید را با گردآوری حدود دویست خطاط در یک روز می نویسند (که البته می توان با گردآوردن دو هزار خطاط در یک ساعت نوشت. مهم این است که پول بیت المال در اختیار باشد) و … قرآنی بودن حکومت به هیچ یک از اینها نیست. قرآنی بودن تنها وتنها به عمل به قرآن است. همه این تکریم ها و احترام ها، اگر مشروع و درست باشد، تنها احترام به پوست قرآن است. احترام به روح و مغز قرآن آن است که در عمل مورد توجه قرار گیرد. حکومتی قرآنی است که اخلاقش قرآنی باشد. حکومت علوی قرآنی است که بیشترین توجه در آن به اخلاق است و در حکومت او خبری از دروغ و فریب و حیله نیست. حکومت اموی، با اینکه قرآن را بر سر نیزه می کند، اما قرآنی نیست چرا که در آن دروغ و فریب و حیله اصل است و از صداقت در آن خبری نیست.

حکومت علوی قرآنی است چرا که در آن سخن از عدالت و حقوق مردم است. حکومت اموی که در آن ظلم و ستم رواج دارد و به حقوق مردم هیچ توجهی نمی شود هرگز قرآنی نیست. حکومتی قرآنی است که در آن برای ترویج و اجرای فرامین قرآن از منطق قرآنی استفاده شود (نحل/۱۲۵) و به این توجه شود که امر دین با نرمش و مدارا پیش می رود چنان که خداوند نرمش و مدارای پیامبرش را می ستاید (آل عمران/۱۵۹) و از موسی و هارون می خواهد که حتی با فرعون با نرمش سخن بگویند به امید اینکه او به دین باز گردد (طه/۴۳ و ۴۴). اما حکومتی که تنها با زبان خشونت سخن می گوید و بی گناهان را زندانی می کند و عادلان و مصلحان را از حقوقشان محروم می سازد چه ارتباطی با قرآن دارد.

آری. قرآن در دست علی است چرا که او می خواهد مغز و گوهر و روح کتاب خدا را در اجتماع پیاده کند. آنچه در دست معاویه است پاره ای پوست بیش نیست و انسان های بصیر و عاقل و متفکر به راحتی می توانند این را تشخیص دهند. اما به هر حال انسان های ظاهر بینی پیدا می شوند که به جای تامل و تفکر و به کارگیری معیارها نگاه به دهان عمرو بن العاص ها دارند و فریب می خورند و تا جایی پیش می روند که فرق علی(ع) را در محراب عبادت می شکافند.