Search
Close this search box.

کلمه‌ی طیبه و کلمه‌ی‌خبیثه

علی طهماسبی

كلمه‌ی خبيثه مي‌تواند حتي کلمه‌ی اسلام باشد كه در مسیری متضاد با اسلام اصيل قرار گرفته است.

با گرامی داشت ياد و خاطره‌ی مهندس عزت‌الله سحابي و فرزندش هاله سحابي و نيز هدي صابر که جان بر سر کلمه‌ی طیبه‌ی عدالت و آزادی نهادند.

در مضامین و آیات قرآن، از «کلمه» به‌گونه‌ای یاد شده که نشان می‌دهد «کلمه» غیر از «اسم» است، در اسطوره‌ی آدم، بعد از اینکه آدم اسم‌ها را می‌آموزد و بعد از چشیدن از درخت جاودانگی، هبوط می‌کند. توصیف قرآن از هبوط آدم حکایت از این دارد که حس جاودانگی کاذبی که به وسوسه‌ی شیطان در آدم پدید می‌آید، سبب دشمنی آدمیان نسبت به‌یکدیگر می‌شود. در این داستان، «آدم» نمادی از نوع آدم است که هم ویژگی‌های نفسانیِ همه‌ی آدم‌ها را و هم آرمان‌های پاک و بلند انسان را به نحوی نمادین نشان می‌دهد. در این داستان، دلبستگی‌های مفرط و ناخودآگاه آدمی به چیزهایی مانند فزون‌طلبی و قدرت‌طلبی‌هایی که می‌پندارد سبب جاودانگی‌اش می‌شود، نه تنها به جاودانه شدن آدم کمکی نمی‌کند بلکه دشمنی و خصومت را میان آدمیان شعله‌ور می‌کند.

هبوط از بهشت، یعنی دور افتادن و گمشدن از حضور خداوند، یعنی فرو غلتیدن در نوعی هستیِ مبتذل که در هر قدمش گزند و آسیبی پلشت و دروغ و فریبی تباه کننده نهفته است. وقتی که آدم به هبوط گرفتار می‌شود، حسی درونی و بنیادی، ناخرسندی از آنچه هست را مدام در جان آدم واگویه می‌کند. در همین موقعیت تلخ و ناگوار است که آدم برای نجات خویش به جستجوی «کلمه»‌ای یا «کلمات»ی بر می‌آید. و به تعبیر قرآن: «فتلقی آدم من ربه کلمات» پس آدم کلماتی را از خداوند تلقی کرد. می‌بینیم که در این داستان، «کلمه» غیر از اسم است، «اسم»ها نشانه‌هایی هستند برای شناخت جهان و انسان، و بیشتر کارکردی جهان‌شناختی دارند، اما «کلمه» بیانگر درد فراق انسان از پاکی‌ها، عظمت‌ها، صداقت‌ها و شکوه و زیبایی‌ها است. «کلمه» فاصله‌ی اکنون انسان را با آنچه دوست دارد باشد و نیست، نشان می‌دهد.

در قرآن نیامده است که خدا کلمات را به آموخته باشد، این آموختن در مورد اسماء بود و نه در مورد کلمات، کلمات را آدم خودش از خداوند تلقی می‌کند. در اینجا نوعی رابطه‌ی عجیب اما دل‌انگیز در باره‌ی کلمه‌ی خداوند و انسان مشاهده می‌شود. واژه‌ی «تلقی» همان است که با «ملاقات» از یک خانواده است. «القی» یعنی چیزی را در برابر کسی افکندن به‌گونه‌ای که در چشم‌انداز و حوزه‌ی دید او قرار گیرد. و «تلقی» یعنی مشاهده‌ و فهم آن چیزی که به سوی کسی افکنده شده است. پس آدم کلماتی را از خداوند که بر سر راه آدم افکنده بود، تلقی کرد. به این می‌ماند که هر کلمه، چیزی یا رایحه‌ای از خداوند یا از آن بهشتی را با خود به همراه دارد که آدم در جستجوی آن به این سو و آن سو می‌دود. به همین جهت می‌توان گفت که «کلمه» نشانه‌ای قراردادی مثل اسم نیست بلکه نمادی است که بویی و بارقه‌ای از امر متعالی را هم در خود دارد. به تعبیر دیگر، «کلمه» سبب آفرینندگیِ چشم انداز تازه‌ای می‌شود که در افق اندیشه‌ی آدم به تجلی در می‌آید. کسی که رنج زندان را آگاهانه تجربه کرده باشد،‌ کلمه‌ی آزادی برای او به یک شیء نیست یک ایده است که آنرا با تمام وجود خویش درک می‌نماید، در جامعه‌‌ای که دروغ و نیرنگ و بی‌‌‌عدالتی جان آدمیان را به لب آورده، فهمِ کلمه‌ی صداقت و اخلاص و عدالت، همان رایحه‌ای می‌شود که در افق اندیشه‌ی آدم‌ها جان می‌گیرد و به بیان درمی‌آید.

رسولان بزرگی همچون ابراهیم، موسی، عیسی و محمد، هرکدام به نوبه‌ی خود کلماتی را از سوی خداوند تلقی کردند، ابراهیم همچون کسی که مبتلای عشق می‌شود، به ابتلای کلمات گرفتار می‌شود.
ابراهيم عمري را در انتظار فرزند بود، شاید به این گمان که با داشتن فرزند می‌تواند در آیندگان تداوم پیدا کند؛ این گمانه هم به نوعی دیگر به همان درخت جاودانگی راه می‌برد. پس از آنکه دارای فرزند می‌شود، بیم این هست که عشق به فرزند، سبب کم توجهی ابراهيم نسبت به ديگران شود. مگر کم هستند کسانی که به خاطر فرزند خود، پا بر روي حقوق ديگران مي‌گذارند؟ در چنين شرايطي است كه در رؤيا مي‌بيند كه فرزندش را ذبح مي‌كند، تاویل این رؤیا البته به معنای آن نیست که ابراهیم در عالم بیداری هم الزاما باید فرزندش را سر ببرد. در متون مقدس، تاویل رؤیا اغلب واقعه‌‌ای فراتر از نمادهای رؤیا است، مانند رؤیاهای یوسف که درباره‌ی سجده ماه و ستارگان به اوست و تاویل آن در عالم بیداری این نیست که حتما ستارگان و ماه و خورشید به سجده‌ی او می‌پردازند. تعبير روياي ابراهيم، ذبح عشق اسماعيل در دل و روان خود ابراهيم است، به‌گمان من، این چنین ذبحی را قرآن ذبح عظیم می‌خواند. ابراهيم به اين نتيجه مي‌رسد كه عشق به فرزند تمام هستي او را در چنبره‌ی خود گرفته است و به همين دليل است كه دوست‌داشتن خصوصي و افراطی خود را نسبت به فرزند ذبح می‌کند و از آن پس هم خود به آزادی می‌رسد و هم اسماعیل و براي همه‌ی انسان‌ها – و نه فقط مومنان- «امام» می‌شود، به معني «الگو» و نمونه ای برای چگونه رشد کردن.

در سوره همزه توضيح داده مي‌شود كه وقتی انسان‌ها دیوانه‌وار و بسی فراتر از نيازهاي واقعی زندگی مادی، به قصد جاودانگي به مال‌اندوزي روي مي‌آورند، پس از آن آتشی در دل آن‌ها شعله‌ور مي‌شود که شاید همان حسادت‌ها و رقابت‌های تلخ و گزنده‌ای باشد که در چنین شرایطی پدید می‌آید؛ و گويي چشیدن از آن شجره‌ی خلد که با وسوسه‌ا‌ی اهریمنی همراه است، نتیجه‌اش همین تبدیل شدن جامعه به دارالفاسقین است. اما در داستان ابراهیم می‌بینیم که وسوسه‌ی مال و فرزند، از میانه‌ بر می‌خیزد تا آن دشمنی‌ها که سبب دور افتادن انسان از حضور خداوند شد بر طرف شود و راه برای حضور انسان در پیشگاه خداوند هموار گردد.
مشابه همین داستان‌ها برای هرکدام دیگر از رسولان اتفاق افتاد، موسی که نان آزادی را به جای نان اسارت برای بنی‌اسرائیل شناساند کلیم‌الله می‌شود، مریم که کلمه‌ای از خداوند به سوی او افکنده می‌شود مسیح را به عنوان کلمه‌ی نجات برای قوم خود به ارمغان می‌آورد که مهر ورزی حتی به دشمنان را ترجیع بند کلام خود می‌کند تا آدم را با کلمه‌‌ی نجات آشنا کند.

این‌ها همه کلمه‌های طیبه‌ای را متجلی نمودند که از خداوند تلقی کرده بودند. اما هنگامی‌که همین کلمات نمادین، به نیرنگ و تزویر و برای فریب خلق از سوی نااهلان به‌کار گرفته شود، آنگاه هر نمادی، بتی می‌شود و هر کلمه‌ا‌ی که ظاهرا طیبه می‌نماید، خبیثه خواهد بود.

واژه‌ی طيبه به معناي خالص، بي‌غش و ارزشمند است و در مقابل آن، واژه‌ی خبيثه قرار دارد كه به معناي آلوده به پلیدی است. قرآن در آياتي اين دو مفهوم کلمه‌ی طیبه و کلمه‌ی خبیثه را به دو درختي تشبيه كرده است كه یکی شجره طيبه است، نو به نو ميوه‌ی هر زمان خود را مي‌دهد، ريشه‌اي استوار دارد و آنچه را اراده کرده تحقق می‌بخشد و به فرجام مي‌رساند. اما شجره‌ی خبيثه، خشكيده و بي‌ريشه و بي‌ثمر است، چون بوته‌اي برکنده از زمین، بازیچه‌ی بادهای وحشی، از اين سو به آن سو سرگردان مي‌باشد.

كلمه‌ی خبيثه، كلمه‌ا‌ی است بي‌فرجام، تهی از صداقت برای عمل، مانند آن کلمه‌ی عدالت است که کسی برای نیرنگ و فریب دیگران بیان کند. کلمه‌ی خبیثه می‌تواند همین کلمه‌ی آزادی باشد اما از سوی کسی که به آزادی هیچ اعتقاد و اعتنایی ندارد و تنها به نیرنگ است که آن را بر زبان می‌آورد يا مي‌تواند حتي می‌تواند کلمه‌ی اسلام باشد كه در مسیری متفاوت و متضاد با اسلام اصيل قرار گرفته است.

فهم دقيق معنای نمادها، در داستان آدم، ضرورتی اجتناب ناپذیر است، نمادها و اسطوره‌ها به وقایعی فراتر از آنچه در ظاهر می‌نماید اشاره می کنند. اگر ما تنها در صورت و ظاهر نمادهايي كه قرآن به آن‌ها اشاره مي‌كند، متوقف شويم، آنگاه هم نمادها سنگی و افسانه‌ای بیش نیستند و هم خود ما بت‌پرست و سنگ شده و متحجر خواهیم شد بنابراين بايد وراي اين نمادها، به معاني متعالی آن‌ها توجه داشت.

متاسفانه بسياري از ما آدم‌ها، با آنکه در مذلت و پلشتی روزگار می‌گذرانیم، از تجربه‌ی هبوط بي‌بهره‌ایم و بسا که توان درك موقعیت اسف بار خود را نداریم، در صورتیکه فهم هبوط، آغاز حركت انسان به سوي خداگونه شدن است .

نکته‌ی دیگری که اشاره به آن را شایسته می‌دانم، مسئله‌ی خاتمیت پیامبر و چگونگیِ کلمات خداوند پس از دوره‌ی خاتمیت است. آيا خاتم النبيين بودن محمدرسول به معناي پايان كلمات است؟
براي پاسخ به اين پرسش چند فرضيه وجود دارد؛ عده‌اي مي‌گويند كه چون پيامبر اسلام دين را كامل كرد، حالا هم بايد به دوره پيامبر خاتم رجوع كرد؛ ديگراني هم بودند پس از فوت پیامبر که می پنداشتند خاتم‌النبیین به معنای به پایان رسیدن عمر جهان است، و سوره تكوير و برخی آيات دیگر قرآن را نشانه‌اي از همين فرضيه در نظر مي‌گرفتند، افراد ديگري نيز با اين تئوري كه پيامبر جانشيناني دارد كه پس از او بايد به آن‌ها رجوع كرد، خاتميت را معنا كردند، مانند بني‌عباس كه عموي پيامبر را وارث نبوت مي‌دانستند و خود را جانشینان به حق پیامبر.

اما تئوری ديگري نيز وجود دارد و آن اينكه خاتمیت در بعثت رسولان، یعنی رسیدن بشریت به دوره‌ی بلوغ، و اكنون انسان بايد روي پاي خود ايستاده و با بهره‌بردن از آموزه‌هايي كه در طول تاريخ از انبيا فراگرفته، به فهم گوهر دين مبادرت كرده و رشد كند. بلوغ بشريت به معناي نفي كلمات پيامبران نيست بلکه به معنای ادامه‌ی راه و برخورداری نو به نو از کلمات تازه‌ی خداوند است.

اگر با نگاهی ژرف‌تر، محتویات متن تورات تا متن قرآن را مورد تامل قرار دهیم، شاهد نوعی سیر تکاملی انسان در فهم گوهر دین و بلوغ عقلانيت و خردورزی خواهیم شد، بسامد واژگان تعقل، تفکر، تدبر، درایه، شعور، به اندازه‌ای در قرآن آمده که در هیچکدام از کتب قبلی به این اندازه نیست. در متن قرآن از آن همه معجزه‌هایی که در کتب رسولان پیش نقل شده، خبری نیست، یعنی اكنون بايد بدون غلو در دين و بدون نسبت‌هاي ناروا دادن به پيامبران، – مانند پسر خدا دانستن مسيح – و بدون شریک پنداشتن محمدرسول با خدا، باید بلوغ خود را جشن بگيريم و در جستجوی کلمات تازه‌ی خداوند بر آییم.

در قرآن تصریح شده است که اگر همه‌ی اقیانوس‌ها مرکب شوند و شاخسار همه‌ی درختان جهان قلم شوند تا کلمات خداوند نوشته آید باز هم کلمات خداوند تمامی نخواهد یافت. امروز اندیشمندان و نویسندگان و هنرمندانی که در گوشه گوشه‌ی جهان، آرمان‌های اصیل و متعالی انسان را در قالب نوشته و انواع هنر بیان می‌کنند در واقع دست‌اندرکارِ نمودار ساختن کلمات تازه‌ی خداوند هستند. به یقین می‌توان گفت که با فوت پیامبر اسلام، کلمات خداوند پایان نیافت. این جمله از بودا نیز به همین نکته اشاره دارد:
«اي رهروان، نازاده‌ی ناساخته‌ی ناشده‌اي هست كه اگر نمی‌بود، گريزي از آنچه زاده شده و ساخته شده نمي‌بود».

شاید بتوان گفت که مهم‌ترین شرط برای مواجهه با کمات خداوند و تلقی‌های شایسته‌ از آن، ایمان و خلوص، و شناختن و لگام زدن بر وسوسه‌های جاه طلبی، قدرت طلبی، و دیگر هواهای نفسانی خویش است، باشد که از نان اسارت روی بگردانیم و سفره‌هامان را با نان آزادی و عدالت در حضور خداوند بگسترانیم.

*خلاصه‌ی مکتوب سخنان تقریر شده در مراسم شب قدر در مشهد