Search
Close this search box.

ناصر خسرو

حکیم ناصر خسرو (۹ ذیقعده ۳۹۴-۴۸۱ قمری)، از شاعران بزرگ و فیلسوفان برتر ایران است که بر اغلب علوم عقلی و نقلی زمان خود از قبیل فلسفهٔ یونانی و حساب و طب و موسیقی و نجوم و فلسفه و کلام تبحر داشت و در اشعار خویش به کرات از احاطه داشتن خود بر این علوم تأکید کرده‌است. ناصر خسرو به همراه حافظ و رودکی جزء سه شاعری است که کل قرآن را از برداشته‌است. وی در آثار خویش، از آیات قرآن برای اثبات عقاید خودش استفاده کرده‌است.

زندگینامه

 

ابومعین ناصر بن خسرو بن حارث قبادیانی بلخی، معروف به ناصر خسرو، در ۹ ذیقعده ۳۹۴ قمری (۳ سپتامبر ۱۰۰۴ میلادی، ۱۲ شهریور ۳۸۳ خورشیدی) در روستای قبادیان در بلخ در خانوادهٔ ثروتمندی که ظاهراً به امور دولتی و دیوانی اشتغال داشتند چشم به جهان گشود.

 

در آن زمان پنج سال از آغاز سلطنت سلطان محمود غزنوی می گذشت. ناصر خسرو در دوران کودکی با حوادث گوناگون روبرو گشت و برای یک زندگی پرحادثه آماده شد: از جمله جنگهای طولانی سلطان محمود و خشکسالی بی سابقه در خراسان که به محصولات کشاورزان صدمات فراوان زد و نیز شیوع بیماری وبا در این خطه که جان عدهٔ زیادی از مردم را گرفت.

 

ناصر خسرو از ابتدای جوانی به تحصیل علوم متداول زمان پرداخت و قرآن را از بر کرد. در دربار پادشاهان و امیران از جمله سلطان محمود و سلطان مسعود غزنوی به عنوان مردی ادیب و فاضل به کار دبیری اشتغال ورزید و بعد از شکست غزنویان از سلجوقیان، ناصر خسرو به مرو و به دربار سلیمان چغری بیک، برادر طغرل سلجوقی رفت و در آنجا نیز با عزت و اکرام به حرفه دبیری خود ادامه داد و به دلیل اقامت طولانی در این شهر به ناصرخسرو مروزی شهرت یافت.

 

وی که به دنبال سرچشمه حقیقت می گشت با پیروان ادیان مختلف از جمله مسلمانان، زرتشتیان، مسیحیان، یهودیان و مانویان به بحث و گفتگو پرداخت و از رهبران دینی آنها در مورد حقیقت هستی پرس و جو کرد. اما از آنچا که به نتیجه‌ای دست نیافت، دچار حیرت و سرگردانی شد و برای فرار از این سرگردانی به شراب و میگساری و کامیاریهای دوران جوانی روی آورد.

 

در سن چهل سالگی شبی در خواب دید که کسی او را می‌گوید «چند خواهی خوردن از این شراب که خرد از مردم زایل کند؟ اگر بهوش باشی بهتر» ناصر خسرو پاسخ داد «حکما، چیزی بهتر از این نتوانستند ساخت که اندوه دنیا ببرد». مرد گفت «حکیم نتوان گفت کسی را که مردم را به بیهشی و بی خردی رهنمون باشد. چیزی باید که خرد و هوش را بیفزاید.» ناصر خسرو پرسید «من این از کجا آرم؟» گفت «عاقبت جوینده یابنده بود» و به سمت قبله اشاره کرد. ناصر خسرو در اثر این خواب دچار انقلاب فکری شد، از شراب و همه لذائذ دنیوی دست شست، شغل دیوانی را رها کرد و راه سفر حج در پیش گرفت. وی مدت هفت سال سرزمینهای گوناگون از قبیل آذربایجان٬ ارمنستان، آسیای صغیر، حلب، طرابلس، شام، سوریه، فلسطین، جزیرة العرب، قیروان، تونس و سودان را سیاحت کرد و سه یا شش سال در پایتخت فاطمیان یعنی مصر اقامت کرد و در آنجا در دوران المستنصر بالله به مذهب اسماعیلی گروید و از مصر سه بار به زیارت کعبه رفت.

 

ناصر خسرو در سال ۴۴۴ بعد از دریافت عنوان حجت خراسان از طرف المستنصر بالله رهسپار خراسان گردید. او در خراسان و به‌خصوص در زادگاهش بلخ اقدام به دعوت مردم به کیش اسماعیلی نمود، اما برخلاف انتظارش مردم آنجا به دعوت وی پاسخ مثبت ندادند و سرانجام عده‌ای تحمل او را نیاورده و در تبانی با سلاطین سلجوقی بر وی شوریده، و از خانه بیرونش کردند. ناصرخسرو از آنجا به مازندران رفت و سپس به نیشابور آمد و چون در هیچ کدام از این شهرها در امان نبود به طور مخفیانه میزیست و سرانجام پس از مدتی آوارگی به دعوت امیر علی بن اسد یکی از امیران محلی بدخشان که اسماعیلی بود به بدخشان سفر نمود و بقیهٔ ۲۰ تا ۲۵ سال عمر خود را در یمگان بدخشان سپری کرد.

 

و تمام آثار خویش را در بدخشان نوشت و تمام روستاهای بدخشان را گشت. حکیم ناصرخسرو دربین اهالی بدخشان دارای شأن، مقام و منزلت خاصی است تا حدی که مردم او را به‌نام «حجت»، «سید شاه ناصر ولی»، «پیر شاه ناصر»، «پیر کامل»، و غیره یاد می‌کنند. او در ۴۸۱ قمری (۱۰۸۸ میلادی، ۴۶۷ خورشیدی) درگذشت. مزار وی در یمگان زیارتگاه است. از ناصر خسرو زن و فرزندی نماند؛ زیرا وی تا پایان زندگانی مجرد بود.

شخصیت ناصرخسرو

 

ناصرخسرو یکی از شاعران و نویسندگان درجه اول ادبیات فارسی است که در فلسفه و حکمت دست داشته، آثار او از گنجینه‌های ادب و فرهنگ ما محسوب می‌گردند. او در خداشناسی و دینداری سخت استوار بوده‌است، و مناعت طبع، بلندی همت، عزت نفس، صراحت گفتار، و خلوص او از سراسر گفتارش آشکار است. ناصر در یکی از قصاید خویش می‌گوید که به یمگان افتادنش از بیچارگی و ناتوانی نبوده، او در سخن توانا است، و از سلطان و امیر ترس ندارد، شعر و کلام او سحر حلال است. او شکار هوای نفس نمی‌شود، او به یمگان از پی مال و منال نیامده‌است و خود یمگان هم جای مال نیست. او بنده روزگار نیست، چرا که بندهٔ آز و نیاز نیست، این آز و نیازند که انسان به درگاه امیر و سلطان می‌آورند و می‌مانند. ناصر جهان فرومایه را به پشیزی نمی‌خرد. (از زبان خود ناصر خسرو). او به آثار منظوم و منثور خویش می‌نازد، و به علم و دانش خویش فخر می‌کند، این‌کار او گاهی خواننده را وادرا می‌کند که ناصر به یک شخص خود ستا و مغرور به خودپرست قلمداد کند.

علی دشتی در این باره می‌گوید: مردی است با مناعت طبع، خرسند فروتن، در برابر رویدادها و سختیها بردبار، اندیشه‌ورز، در راه رسیدن به هدف پای می‌فشارد. ناصر خسرو در باره خود چنین می‌گوید:

 

گه نرم و گه درشت چون تیغ

پند است نهان و آشکارم

 

با جاهل و بی خرد درشتم

با عاقل نرم و بردبارم

 

ناصر در سفرنامه رویدادها و قضاها را با بیطرفی و بی غرضی تمام نقل می‌کند. اما زمانی‌که به زادگاهش بلخ می‌رسد و به امر دعوت به مذهب اسماعیلی مشغول می‌شود، ملّاها و فقه‌ها سد راه او شده و عوام را علیه او تحریک نموده، خانه و کاشانه‌اش را به‌نام قرمطی، غالی و رافضی به آتش کشیده قصد جانش می‌کنند، به این سبب در اشعار لحن او اندکی در تغییر می‌کند، مناعت طبع، بردباری و عزت نفس دارد اما نسبت گرایش به مذهب اسماعیلی و وظیفه‌ای که به وی واگذار شده بود و نیز رویارویی با علمای اهل سنت و با سلجوقیان و خلیفه‌گان بغداد که مخالفان سرسخت اسماعیلیان بودند، ستیز و پرخاشگری در وی بیدار می‌شود، به فقیهان و دین‌آموختگان زمان می‌تازد و به دفاع از خویشتن می‌پردازد.

مذهب ناصرخسرو

 

هرچند ناصرخسرو در میان اسماعیلیه میزیستـه و از مبلـّغان ایشان به شمار می‌رفته‌است، لیکن از نوشته‌ها و مطالب موجود در کتب وی هیچ گونه شاهد محکمی بر اسماعیلی بودن او بدست نیامـده و فقط شیعه بودن وی اثبات می‌شود. آری، مـدح و ثـَنای خلفای فاطمی اسماعیلی مصر، در دیوان اشعار و برخی دیگر از کتب او به چشم می‌خورد؛ ولی این را نمی‌تـوان دلیل محکمی بـر اسماعیلی بودن او به حساب آورد، زیرا عادت علماء براین بوده که جهت استفاده از موقعیّت وقدرت سلاطین وقت خود، مدح ایشان را در اشعار و قصائد و یا در دیباچه و مقـدّمه ی کتب خود می‌گنجانده انـد.همچنین اظهار او به علوی وفاطمی بودن واعتقاد به باطنی بودن تأویل قرآن و احکـام دین، چیـزی است که شیعه ی دوازده امامی نیز به آن معتقد و ملتزم است؛ هر چند اسماعیلیّه در”باطنی گرایی” راه افراط را پیموده‌اند. امّا در بیان ناصرخسرو تصریحی به افراط او دراعتقاد به “باطن” نیست. همچنین انتساب برخی کتب و نوشته‌ها و اشعار، به ناصر خسرو، نزد محقـّقان مورد تردید است.در این میان، آنچه که با توجّه به هـمگی قرائن و شواهد موجود، قوی تر و بلکه صحیح تر به نظر می‌آید، این است که: ناصر خسرو شیعه دوازده امامی بوده و تنها جهت تبلیغ اصل تشیّع و غلبه دادن آن بر تسنـّن، با اسماعیلیّه همکاری میکرده و برخـی امکانات تبلیغی ایشان را در این راستا با زیـرکی تمام، بکار می‌گرفته‌است. دلایل ما بر این مدّعا چند گواه است که ذیلاً ارائه می‌شود:

 

دلیل اوّل: سلسله نسـب یا شجره ناصرخسرو، به تصریح خود وی چنین است:

 

((ناصر بن خسرو بن حارث بن عیسی بن الحسن بن محمّد بن موسَی(المُبَرقِع-ره) بن (الإمام)محمّدٍ الجوادِ(ع) بـن(الإمام)علـی ٍّالرّضَا(ع)بن(الإمام) موسَی بن جعفر ٍ(علیهم السلام)- القبادیانی))؛

 

که این صراحتاً نشان میـدهد که ناصرخسرو از نسل موسی مُبَرقِع بوده که اولاد و نوادگان وی همگی از بزرگان و مشاهیر شیعه ی دوازده امامی و از سادات تقوی و رضوی و موسوی معروفند.[۱]

 

دلیل دوّم: ناصرخسرو، خود در سوانح، که در چاپ‌های اخیر، به سفرنامه ی او ملحق شده واز معتبـرترین کتبی است که به او انتساب دارد، بـه این نکته ی مهم اذعان نموده که:”حاکم مَلاحِدَه(= مُلحِدان – لقب اسماعیلیّه) از من خواست که کتاب تأویلات را طبق مشرب ایشان بنویسم و من درآن زمان تحت سیطـره ی او بودم و مجبـور شـدم کـه آن را بر مذاق آنها تألیف کنم، از باب تقیّه(=حفظ جان) از آن حاکم و از کشته شدنـم؛ پس آن حاکم، کتاب تأویلات مرا گرفت وبه اطراف عالـَم منتشر نمود و علماء اسلام آنرا خواندند و من را تکـفـیر نمودند (بـجهت هم عقیدگی با اسماعیلیّه) و مُلتفِت نشدند که من از روی عذر و ناچاری آنرا نگاشته بودم (و نه از روی اعتقاد خودم)” .[۲]

 

دلیل سـوّم: “تقیّه” از اعتقادات شیعه دوازده- امامی است و زیدیّه واسماعیلیّه به آن عمل ننموده و اعتقاد نداشتـند. پس عمل کردن ناصرخسرو به تقیّه – چنانکه خود در سوانح گفته – دلیل دیگری بر دوازده امامی بودن او است.

 

دلیل چهارم: اشعار زیادی از ناصرخسرو در مدح ائمّه ی شیعه، مازاد برآنچه که اسماعیلیّه تـا امام ششم(امام صادق-ع) قبول دارند، موجود است که گواهی قوی بر ۱۲ امامی بودن او است.[۳]

 

دلیل پنجم: نیز اینکه وی خود را از نسل چند امام شیعیان اِثناعشری (امام جواد و امام رضا و امام موسی کاظم – علیهم السلام) معرّفی می‌کند و با افتخار از این نسب یاد می‌نماید، گواهی است بس محکم بر دوازده امامی بودن او.

 

دلیل ششم:مورّخان ومحقـّقان اظهار شگفتی و تعجب نموده‌اند که چگونه ممکنست ناصرخسرو اسماعیلی یا زیدی بوده باشد، و هیچ اثری از این گرایش و عقیده در آثاری چون سفرنامه – که آن را به زعم اسماعیلیّه درحال اسماعیلی بودنش به تحریر در آورده – به چشم نمی‌خورد ؟![۴]

 

برخی از محقـّقان بزرگ و اسلامشناسان معاصر دراثبات شیعه ی دوازده امامی بودن ناصرخسرو ادلـّه ی دیگری هم ارائه داده انـد؛ که از جمله ی این افراد است: دکتر سیّد ابراهیم مهدوی – مقـیم لندن.[۵]

آثار ناصرخسرو

 

ناصرخسرو دارای تالیفات و تصنیفهای بسیار بوده‌است، چنانچه خود درین باره گوید:

 

منگر بدین ضعیف تنم زانکه در سخن / زین چرخ پرستاره فزونست اثر مرا

 

آثار ناصرخسرو عبارت اند از:

 

دیوان اشعار فارسی

دیوان اشعار عربی (که متاسفانه در دست نیست). خود درباره دو دیوان فارسی و تازی چنین گوید:

 

بخوان هر دو دیوان من تا ببینی / یکی گشته باعنصری، بحتری

یا:

این فخر بس مرا که به هر دو زبان / حکمت همی مرتب و دیوان کنم

 

جامع الحکمتین – رساله ایست به نثر دری (فارسی) در بیان عقاید اسماعیلیان.

خوان الاخوان – کتابیست به نثر در اخلاق و حکمت و موغضه.

زادالمسافرین – کتابی است در بیان حکمت الهی به نثر روان.

گشایش و رهایش – رساله‌ای است به نثر روان فارسی، شامل سی پرسش و پاسخ آنها.

وجه دین – رساله ایست به نثر در مسائل کلامی و باطن و عبادات و احکام شریعت.

بستان‌العقول و دلیل المتحرین که از آنها اثری در دست نیست.

سفرنامه – این کتاب مشتمل بر مشاهدات سفر هفت ساله ایشان بوده و یکی از منابع مهم جغرافیای تاریخی به حساب می‌آید.

سعادت‌نامه – رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.

روشنایی‌نامه – این رساله نیز به نظم فارسی است.

به از کتابها و رساله‌های فوق کتابها و رساله‌های دیگری نیز به حکیم ناصرخصرو ونسبت داده شده‌اند که بسیاری از خاورشناسان که راجع به احوال و آثار ایشان تحقیق کرده‌اند در وجود آنها تردید کرده‌اند. نام این کتابها و رسالات عبارت است از: اکسیر اعظم، در منطق و فلسفه و قانون اعظم؛ در علوم عجیبه – المستوفی؛ در فقه – دستور اعظم – تفسیر قرآن – رساله در علم یونان – کتابی در سحریات – کنزالحقایق – رساله‌ای موسوم به سرگذشت یا سفرنامه شرق و رساله‌ای موسوم به سرالاسرار.

۱ – سفرنامه ناصرخسرو (شرح مسافرت هفت ساله)

۲ – زاد المسافرین (عقاید فلسفی او را توضیح می‌دهد .)

۳ – وجه دین (درباره احکام شریعت به طریقة اسماعیله .) ۴ – خوان‌الاخوان ۵- روشنایی‌نامه ۶ – سعادت‌نامه ۷- دلیل‌المتحرین ۸ – دیوان اشعار ۹-جامع‌الحکمتین و کتب چند دیگری منسوب به ناصرخسرو هستند که به مرور زمان از بین رقته‌اند و یا شاید در مناطق کوهستانی بدخشان در نزد اشخاص و افراد محفوظ هستند.

حکیم ناصرخسرو دارای تآلیفات زیادی بوده که برخی از آنها به مرور زمان نابود شده است و به دوران ما نرسیده‌اند. چنانچه خود در بارة تالیفات و تصنیفاتش گوید:

 

این کتابها عبارت اند از:

۱ – دیوان اشعار به فارسی

۲ – دیوان اشعار عربی که در دست نیست. خود در مورد دو دیوان پارسی و عربی خویش گوید:

یا:

۳ – جامع الحکمتین – رسالة است به نثر دری در بیان عقاید اسماعیلی.

۴ – خوان الاخوان – کتابی است به نثر دری در اخلاق و حکمت و موعظه.

۵ – زادالمسافرین – کتابی است در حکمت الهی بزبان دری.

۶ – گشایش و رهایش – رساله لیست به نثر دری شامل سی سوال و جواب آنها.

۷ – وجه دین – کتابیست به نثر دری در مسایل کلامی و باطن عبادات و احکام شریعت.

۸ – دلیل المتحرین – مفقود. (در بیان الادیان ابوالمعالی از آن نام برده شده است.)

۹ – بستان العقول – آنهم مفقود.

۱۰ – سفرنامه – کتابیست که خلص محتوای سفر هفت ساله اش را در بر دارد.

۱۱ – سعادت نامه – رساله ایست منظوم شامل سیصد بیت.

۱۲ – روشنایی نامه – این هم یک رساله منظوم است.

به غیر از اینها کتب و رسالات دیگری نیز منصوب به حکیم ناصرخسرو هستند که ازین قرار اند:

اکسیر اعظم، قانون اعظم، دستور اعظم، کنزالحقایق، رسالة الندامه الی زادالقیامه و سرالاسرار.