Search
Close this search box.

نیاز مبرم به تحلیل استراتژیک

رضا علیجانی

برای تحلیل استراتژیک، نیاز به تحلیلی چهار وجهی است؛ هر تحلیلی بدون آن‌ها ناقص خواهد بود.
   
   
مهاجرت روزنامه‌نگاران در دو سال اخیر و محاسن و معایب گوناگونی داشته است. حسن این مهاجرت‌ها در این است که روزنامه‌نگاران می‌توانند فضای رسانه‌ای خارج از ایران را نسبت به اپوزیسیونی که قبلا مهاجرت کرده بود، به‌روزتر کنند. از طرفی آن‌ها تحلیل‌های جدید و درست‌تری با خود به بیرون از ایران آوردند و پرسش‌های تازه‌تری به میان آوردند. ولی ضعف آن این است که عمدتا تحلیل‌ها، مبتنی بر تفسیر خبر هستند. در شرایط کنونی ژورنالیسم تا حدی جای تحلیل‌های استراتژیک را گرفته است.

برای تحلیل استراتژیک، نیاز به تحلیلی چهاروجهی است که هر تحلیلی بدون آن‌ها ناقص خواهد بود.
فایل یا طبقه اول «وضعیت جهان و نظام بین‌الملل» است. از آنجا که ایران در یک منطقه استراتژیک قرار دارد، تحلیل شرایط ایران بدون توجه و تحلیل آن در نظام بین الملل به شدت ناقص و نارسا خواهد بود .
فایل دوم «نظام و قدرت سیاسی در ایران» است. ما هم باید جهان را ببینیم و هم حاکمیت را و سیر و جهت آن را بشناسیم. بعضی‌ها تنها این فایل را و مثلاً اختلافات درون حاکمیت را می‌بینند.
فایل دیگر «مردم» است. ضعفی که در اپوزیسیون وجود دارد این است که مسأله را دو قطبی یعنی میان خودش و حاکمیت می‌بیند. به طور مثال ممکن است طرفداران اپوزیسیون و حاکمیت ۲۰ درصد جامعه را تشکیل بدهند و ۸۰ درصد دیگر دیده نمی‌شود. به همین دلیل سیر تحولات ایران و روند آن تا حدی برای هر دو سو غیرقابل پیش‌بینی است.
فایل چهارم «نیروها و جنبش» است. یعنی نیروهای اجتماعی و جامعه مدنی، نیروهای سیاسی، روشنفکران و جنبش‌های خاص و عام. مانند جنبش عام دموکراسی‌خواهی و جنبش‌های خاص زنان، اقوام و جنبش‌های سندیکایی و غیره.
با کنار هم گذاشتن این چهار فایل، می‌توان تحلیل نسبتاً کامل‌تری از ایران ارائه داد به خصوص که هرکدام از این فایل‌‌ها را چندگزینه‌ای دید .
اما  برای تدوین استراتژی و مشی عملی باید وجه غالب و گزینه‌ی محتمل‌تر آن در نظر گرفته شود. به این دلیل که با در نظر گرفتن دو یا سه گزینه از هرکدام از این فایل‌ها، به توصیف پیچیده‌‌ی جامعه‌شناختی یا سیاسی از یک پدیده می‌رسیم که بدون هیچ خروجی استراتژیک خواهد بود. در این راستا باید همیشه یک نسبی‌نگری نیز داشت و امکان خطا را در نظر گرفت.
می توان مثالی از مسأله خاورمیانه و دو دیدگاه موجود در رابطه با آن را مطرح کرد. دیدگاه اول، نفت را مسأله مهم و ریشه تمام اتفاقات خاورمیانه می‌داند. یعنی نظام سرمایه‌داری جهانی در خاورمیانه به دنبال نفت و ثبات در بازار است که در این منطقه به دنبال بازار بزرگ خاورمیانه است.
دیدگاه دیگر، غربی‌ها را عامل ایجاد دموکراسی در منطقه می‌داند.
موضع‌گیری غربی‌ها اما بر اساس تناسب قواست و نه به صورت ایدئولوژیک. موضع غرب منافع‌محور است و نه حق‌محور. برای مثال می توان به مواضع هیلاری کلینتون و اوباما در رابطه با مصر، لیبی یا سوریه اشاره داشت. آن‌ها ابتدا موضع دونبشی داشتند تا ببینند کفه‌ی کدام طرف سنگین‌تر است و با قوی‌تر شدن جنبش، کم‌کم مواضع‌شان به سمت آن‌ ‌چرخید.
غرب، همچنین حوادث ایران و آنچه درون حاکمیت و داخل جامعه مدنی و جنبش اجتماعی و مردم می‌گذرد را رصد می‌کند. غربی‌ها از منظر تناسب قوا به مسائل می نگرند. آن‌ها برای به‌وجود آوردن تغییرات در ایران جلوی صف نمی‌ایستند و خود را هزینه نمی‌کنند.
سناریو و گزینه دیگر این است که گفته‌ شود منطقه به نوعی در حال یک‌دست شدن است و ایران تنها مانع ‌آن است و غربی‌ها به هر شکل در فایل‌های مختلف با جمهوری اسلامی برخورد می کنند. با درنظر‌گرفتن گزینه‌های مختلف از جمله محاصره اقتصادی، برخورد هوایی و یا نظامی، برخورد و محاصره اقتصادی با ایران وجه غالب و محتمل تر دارد.
مشکل دیگر ژورنالیسم این است که روزنامه‌نگاران فایل‌ها را نیمه‌تمام رها می‌کنند. به عنوان نمونه می توان به اعتصاب زندانیان سیاسی و دو موضع‌گیری در خصوص آن اشاره کرد. موضع اول این که اعتصاب غذا تا آخر ادامه داشته باشد، و موضع دیگر قطع کردن اعتصاب پس از جهانی شدن پیام اعتصابیون بود. این پرونده در هرصورت پس از قطع اعتصاب غذا با شتاب بسته شد. بحث اعدام‌های۶۷، انتخابات یا خزبازی و آب‌بازی نمونه‌های دیگری بودند که نیمه‌تمام و بدون جمع‌بندی رها شدند. او این فایل‌ها باید باز شود و ارزیابی‌های مختلف از موضع‌گیری‌های متفاوت صورت بگیرد. باید دلیل آن موضع‌گیری‌ها، زمینه‌های تحلیلی و پیشینه‌های فکری روشن بشود.
با خواندن مقالات و نظرات در سایت‌ها و رسانه‌های مختلف به ویژه در فضای خارج از کشور مشاهده می‌شود که یک تصور این است که نظام سیاسی در ایران در حال فروپاشی است. مانند «تئوری امپریالیسم در حال احتضار» که لنین داشت که امپریالیسم کنار گور خود ایستاده و فقط کافی‌ است او را هل بدهیم. یعنی حکومت تنها نیاز به یک تلنگر دارد و جامعه نیز به یک جرقه احتیاج دارد. این تصور بسیار نزدیک‌بینانه است. آن‌هایی که چنین تفکری دارند با هر اتفاقی در ایران به دنبال پرده‌ی آخر هستند. به‌طور مثال در مورد اعتصاب غذای زندانیان فکر می‌کنند، مانند آنچه در تونس به دنبال خودسوزی یک نفر اتفاق افتاد، به دنبال مرگ یک زندانی در ایران اتفاق بیفتد. در حالی‌که مدتی پیش هاله سحابی و هدی صابر کشته شدند و پرده‌ی آخر اتفاق نیفتاد. این دسته از افراد پس از اتفاقات خاورمیانه، به دنبال حرکت‌های زنجیره‌ای هستند چون نگاه تلنگری-جرقه‌ای دارند.
شخصا اما وقوع اتفاقات بنیادی در ایران را میان‌مدت می‌بینم. اما بسیاری، دستاوردگرا هستند. و بر همین اساس، به دنبال پرده‌ی آخرند و مسیر پیموده شده و دستاوردهای آن را نمی‌بینند.
پایگاه‌های نظام در اقلیت است. یعنی یک اقلیت متشکل با استفاده از پول نفت می‌خواهد بر  اکثریت  غیرمتشکل حکومت کند. تمامی رای‌دهندگان به احمدی نژاد، طرفداران ایدئولوژیک حکومت نیستند و افراد با انگیزه‌ها و دغدغه‌های مختلفی به احمدی‌نژاد رأی دادند.
در نگاهی کلان‌تر و فراتر از حکومت، باید به جامعه‌‌ی ایران و تغییر آن در طی دهه ‌های گذشته پرداخت. جامعه‌ی ایران در زمان قاجار یک جامعه‌ی یک‌دست سنتی بود که به‌تدریج بر اساس ارتباطات جهانی در حوزه‌های فرهنگی، سیاسی، اقتصادی، آکادمیک و غیره، به جامعه‌ی ناموزون با غلبه‌ی وجه سنتی تبدیل شد.
جامعه‌ی ایران از اوایل دهه‌ی شصت ناموزون بود ولی وجه مدرن در آن غلبه داشت. اگر سرکوب دهه شصت که متکی بر پول نفت و تزویر مذهبی بود رخ نمی‌داد، دوم خرداد ۷۶ در سال ۶۶ اتفاق می‌افتاد. سلاح تزویر مذهبی الان تقریباً کند شده است و عمل نمی‌کند. ماشین سرکوب امروزه ماشین قضایی، ماشین امنیتی، ماشین شبه‌نظامی‌ها، لباس‌شخصی‌ها، بسیج و غیره است که همگی متکی به پول نفت هستند. در جامعه ناموزون با وجه غالب مدرن، وجه مغلوب جامعه را بخش سنتی آن تشکیل می‌دهد که حکومت می‌خواهد مخاطب خود را از بخش سنتی بداند و اقتصاد حامی‌پرورانه داشته باشد.
در مورد شکاف داخل نظام؛ بسیاری از بخش‌های سنتی جامعه‌ی سنتی مانند برخی مراجع قم ، بیت آقای خمینی ، بیت بهشتی، بیت رجایی، همت، باکری،برخی امام‌های جمعه، تمام روسای جمهور گذشته و وزراء گذشته، نخست‌وزیر و حتی بسیاری از اعضاء سپاه پاسداران در صف مقابلِ نظام مستقر قرار گرفته‌اند. محمد نوری‌زاد سمبل این طیف است؛ کسی که تا یک سال‌ پیش ذوب در ولایت بود و حالا شجاعانه و صادقانه مقابل آن ایستاده است. همه‌ی این نمونه‌ها نشانه‌هایی از پوسیدگی در اعماق نظام است و این روند ادامه خواهد داشت . نظام در‌حالی‌که نمی‌خواهد اشتباه شاه را بکند، به شکل وارونه‌ای همان اشتباه را مرتکب می‌شود.
باید بر تکثر جامعه‌ی ایران نیز تأکید کرد. اگر کسی این تکثر را نبیند هیچ چیز از جامعه‌ی ایران نمی‌داند. مشکلی که در ایران وجود دارد این است که هرکس خودش را ضرب‌ در هفتاد میلیون می‌کند. به‌طور مثال اگر کسی از مذهب روبرگردانده باشد یا اگر از قانون اساسی عبور کرده باشد دچار این توهم می‌شود که همه‌ی جامعه ایران مانند او فکر می‌کند. این نوع خودمرکزبینی نوعی آفت است که در همه جناح‌ها مانند جناح اصلاح‌طلبان، جمهوری‌خواهان، ملی‌-مذهبی‌ها، جبهه ملی‌ها هم وجود دارد. باید توجه داشت که جامعه‌ی ایران از لایه‌های مختلف تشکیل شده است. فقها، نواندیشان دینی، مذهبی‌های رادیکال و غیر رادیکال، غیرمذهبی‌هایی که نفرت ضدمذهبی ندارند و  ضدمذهبی‌های تند از نمونه‌های لایه‌های موجود در ایران هستند.
می توان به نمونه‌هایی از خودمرکز‌بینی و نزدیک‌بینی سیاسیون اشاره داشت. به طور مثال این‌که زمان اصلاحات آقای خزعلی گفت جامعه‌ی ایران دچار آبله‌مرغانی شده و رفع می‌شود به این معنی که همه مردم طرفدار روحانیت هستند و اصلاحات مانند آبله مرغان است و رفع می‌شود. و یا این‌که جبهه ملی‌ها برای مراسمی برای مصدق می‌گفتند استادیوم آزادی را بگیریم. این توهمی نیست که تنها مسعود رجوی دچار آن شده باشد که زمانی می‌گفت ما ایران را ایرانستان می‌کنیم.
شریعتی نیز زمانی دچار این نزدیک‌بینی شده بود و می‌گفت اسلام آینده دیگر اسلام ملا و مفاتیح نخواهد بود. شریعتی زمانی که در حسینیه طرفداران زیادی پیدا کرد فکر می‌کرد سنت و متولیان سنت را در ایران شکست داده در حالی که به لحاظ کیفی شکست داده بود و نه کمّی. در ایران هرزمان کسی تیراژ پیدا می‌کند فکر می‌کند برنده شده است. جامعه‌ی ایران در حوزه‌ی مذهب، در حوزه مطالبات و همچنین مشی سیاسی و از لحاظ فرهنگی و طبقاتی کاملاً متکثر است.
جامعه‌ی ایران همواره آبستن یک سری تحولات بوده است. طبقه متوسط جامعه به دو نوع سنتی و فرهنگی نوگرا  تقسیم می‌شود. طبقه متوسط سنتی، نزدیک به قدرت حاکم است. طبقه متوسط فرهنگی نوگرا در جامعه‌ی ایران به‌طور عمده در کلان‌شهرها و در نیمه‌ی شمالی شهر به لحاظ طبقاتی است. این‌ طبقه از دوران مشروطیت تا به امروز، با رشد سواد و با رشد حضور اجتماعی زنان، رشد رسانه‌های ارتباطی و رشد شهرنشینی و … ، به لحاظ فرهنگی و طبقاتی در حال پیشرفت بوده است.
در ایران رفاه برای مردم و فضای تنفسی برای روشنفکران و فعالان سیاسی گذار به دموکراسی را تثبیت می‌کند. قشر متوسط نوگرا، حامل خواسته و مطالبه‌ی مشارکت سیاسی است. این‌ اقشار در جاها و مقاطع مختلف مانند نهضت ملی، انقلاب اسلامی، جنبش اصلاحات و جنبش سبز خود را نشان دادند.
باید در ارزیابی‌ توان طبقه متوسط فرهنگی شهرنشین نوگرا واقع‌بین بود. قدرت و انگیزه نیرویی که در انتخابات ۸۸ بعد از رأی دادن به خیابان‌ها آمد در سطحی نبود که به سمت اعتصاب برود. اما باید تحلیل شود که چرا این جنبش به سمت اعتصاب نرفت. البته مقاومت این نیرو فوق انتظار حکومت و اپوزیسیون حکومت بود. نسل جوان فشار بسیار زیادی را تحمل کرده و باعث شکسته شدن چیزهایی در ذهن نسل قبل شده است. نسل گذشته، فکر می‌کرد فقط برای آرمان‌های بسیار بزرگ می‌شود مقاومت کرد، شکنجه شد، تیر خورد، برای سوسیالیسم، برای دموکراسی، برای استقلال ولی این نسل نشان داد که برای سبک زندگی هم می‌توان مقاومت کرد.
در مقام آسیب‌شناسی جنبش سبز می توان گفت که جنبش سبز نتوانست تمام شکاف‌های اجتماعی از جمله شکاف طبقاتی، کارگری، قومی و غیره را در خودش ادغام کند. این ضعفی بود که در دوره‌ی اصلاحات هم وجود داشت و باید ارزیابی‌ بشود که چرا این ضعف وجود داشت. جنبش سبز باید توان‌افزایی کند و به همین منظور نگاه ما باید میان‌مدت باشد. راه‌حل‌های کوتاه مدت ابتدا هیجان ایجاد می‌کنند ولی بعد از آن یأس و انفعال به دنبال خواهد داشت.
از همین زاویه می توان نگاهی به انتخابات پیش روی مجلس شورای اسلامی داشت. در این شرایط و مناسبات سیاسی که نظام امنیتی حرف اول را می‌زند و انتخابات به سادگی مهندسی می‌شود، شرکت در انتخابات عقلانی نیست. اما با ارزیابی تشکیلاتی-استراتژیک، جنبش سبز به طور خاص و جریان تحول‌خواهی به طور عام باید در فضای انتخابات به توان‌افزایی و ظرفیت‌سازی بپردازد. در‌ صورت عملکرد سیاسی-استراتژیک، باید از فضا استفاده کرد و در انتها و پایان سمت تحریم رفت. این انتخابات مجلس سردترین انتخابات پس از تاسیس جمهوری اسلامی خواهد بود. براساس آمار گرفته شده در تهران و هفت شهر بزرگ ایران، در تهران ده درصد از مردم و در کلان‌‌شهرها ۱۴ درصد در انتخابات شرکت می‌کنند. این سردی فضا باعث شده نظام سیاسی به این فکر بیفتد که بتواند به نحوی درجه مشارکت را بالا ببرد ولی درعین‌حال باید از این فضا با مهارت استفاده شود. البته هنوز برای نتیجه‌گیری زود است، چون بسیاری از شهروندان لحظه‌ی آخر تصمیم می‌گیرند.
در پایان، با تأکید دوباره بر این که حرکت اجتماعی را میان‌مدت می‌بینم، بر این اعتقادم که پوسته‌ی این ظرف کوچکی که انرژی عظیمی با ضرب پول و زور برای مهار آن تعبیه شده، نازک خواهد شد و خواهد ترکید. ولی این نیاز به مداومت و مقاومت دارد و باید وقت، فکر، پول و انرژی برای آن صرف شود. به تعبیر هدی صابر که می‌گفت: «کوچک زیباست»، این نوع جلسات نیز عامل به‌وجود آمدن تحول است . اگر دوربین بزرگی بالای سر ایران بگذاریم می‌بینیم که علیرغم میل به اتمیزه کردن فضای سیاسی که در نیروهای امنیتی وجود دارد، حرکت‌های کوچک این سلول‌های کوچک بزرگ خواهد شد و پیوندشان با یکدیگر و با جامعه مدنی و پیوند جامعه‌ی مدنی با جامعه‌ی سیاسی می‌تواند آبستن تحولات بزرگ‌تری در ایران بشود.
امیدواریم که این تحولات باعث شود نیروهای سیاسی و کارشناسی خارج از کشور هم به ایران برگردند و به مردم و کشور خود خدمت کنند.