Search
Close this search box.

گفتگو تنها حرف زدن نیست

 

 

اسماعیل نادری

ما دو نوع جامعه را مي‌توانيم از يكديگر تفكيك كنيم: جوامع مبتني بر گفت‌وگو و جوامع مبتني بر زور! بارها شنيده‌ايم در برخي جوامع امورات و معضلات بر اساس گفت‌وگو حل و فصل مي‌شوند؛ و در برخي ديگر زور حرف اول و آخر را مي‌زند. بارها شنيده‌ايم كه طي نصايحي دوستانه يا تبليغات سياسي از جوامع مبتني بر زور خواسته مي‌شود گفت‌وگو را محور حل و فصل امورات جمعي خويش قرار دهند. با شنيدن اين جملات آدمي گمان مي‌برد همين كافي است تا برخي نعره توبه سر دهند و از همين امروز اسلحه و باتوم خود را به كناري گذارند و با لبخندي گشوده به گفت‌وگو با طرف مخالف بپردازند! اما تاريخ در ساليان دراز نشان داده آن جوامعي كه بر پاشنه زور چرخيده‌اند، بر همان پاشنه چرخيده و مي‌چرخد و قريب به يقين خواهد چرخيد؛ و در سوي ديگر هنر گفت‌وگو در جوامع مبتني بر گفت‌وگو هر روز غني‌تر و شادمانه‌تر مي‌شود. البته نمي‌خواهم حرف از يك اجبار تاريخي بزنم؛ تنها با جملاتي غنايي مي‌خواهم بر اين نكته تاكيد كنم كه چرخش از زور به گفت‌وگو به سادگي كنار گذاشتن اسلحه و باتوم و نشاندن لبخندي كژند بر لب نيست. معمولا در اين جوامع، با كنار نهادن اسلحه و باتوم، زور و اجبار از درون واژه‌ها جريان مي‌يابد؛ و لزوما هر «حرف‌زدني با واژه‌ها» به معناي «گفت‌وگو» نيست. در فرهنگ عاميانه ما نيز استعاره «زخم زبان»، با دردي جانكاه‌تر از «زخم خنجر»، به همين موضوع اشاره دارد. حال سوال اين است كه چرا گفت‌وگو تنها حرف زدن نيست؟

گفت‌وگو بيشتر از آنكه نامي براي حرف زدن صرف توامان با اندكي احترام باشد، بيشتر اشاره به يك روح فرهنگي دارد كه بر همه تعاملات بشري و غيربشري يك جامعه حاكم است. اگر از استعارات توماس كوهن ياري بجوييم، گفت‌وگو يك «پارادايم»، نه يك عمل، است؛ كه از درون آن افراد، تعاملات خود را تفسير و مديريت مي‌كنند. يك فرد در جامعه روزانه در معرض هزاران تعامل با بشر يا غيربشر قرار دارد كه از پيوست همه آنها در سطح جامعه، محتواي جامعه پديد مي‌آيد. هر تعامل يك «رويداد» بوده كه بر اساس نظريات جديد فلسفي و روانشناختي، آدمي با انعكاس آينه‌يي رويداد در درون خويش به شناخت دست نمي‌يابد؛ بلكه فرد مي‌بايست «تفسيري» از رويداد بيافريند تا قادر به دريافت شناختي از موقعيت شود. اين آفرينش هيچگاه در خلأ رخ نمي‌دهد و هميشه وابسته به پارادايم، يا به زبان ساده‌تر مجموعه‌ تئوري‌هاي پيش آماده در ذهن است. عدم قدرت كودك در شناخت تعاملات انساني همسان با يك ميانسال ناشي از يك نقصان ذهني، براي في‌المثل انعكاس آينه‌يي رويداد نيست، بلكه ذهن او هنوز به پارادايم‌ها خو نگرفته است؛ حال آنكه ذهن ميانسال بر اثر ساليان دراز آموزش و تجربه «پاراديماتيك»، يا در اصطلاح روانشناسان اجتماعي «شماتيك»، شده است. درست همانطور كه فيزيكدان از درون نظريات نيوتن يا اينشتين رويدادهاي جهان را تفسير، مسائل معتبر را تمييز و حل مي‌كند؛ افراد در جوامع نيز تعاملات خويش را از درون پارادايم‌ها تفسير و آن را حل و فصل مي‌كنند.

اگر چه پارادايم ماهيتا امري بخت‌آورد و تصنعي است اما همانطور كه برگر و لاكمن آن را تشريح كرده‌اند، افراد در جوامع به ندرت از پارادايم‌هاي خلق‌الساعه و مبتكرانه سود مي‌جويند و بيشتر تكيه آنها بر پارادايم‌هاي حاصل تصنع جمعي و داراي مشروعيت جمعي است. از همين رو، كيفيت انجام و سرانجام جوامع وابستگي ژرفي به كيفيت اين پارادايم‌ها و تحولات تاريخي آنها دارد. جالب آنكه با وجود بخت‌آوردي اين پارادايم‌ها از يك سو و تاثير ژرف آنها بر زيست ما از سوي ديگر، آنها به سادگي نصيحت كردن عوض نمي‌شوند؛ بلكه در طول زمان و طي ديالكتيك‌هاي تاريخي همچون تحولات اجتماعي، انقلاب، جنگ، تغيير نسل و در يك كلام با «خون دل خوردن» تغيير مي‌كنند.

 

روزنامه اعتماد