بسم الله الرحمن الرحیم
مسجد در لغت عربی و از لغتی که بر این وزن باشد به معنای محل است. مسجد یعنی جای سجده، مطبخ یعنی جای طبخ.مسلخ یعنی جائی که سلخ می کنند پوست را می کَنند، البته در لغت عربی.ولی قبل از اسلام مسجد به این صورت نبود. در فارسی قدیم یک لغتی هست بنام مسگد، بعضی ها می گویند مسجد همان مسگد است که اینجوری گفته اند. بعضی ها می گویند که مسگد ایرانی ها ساختند چون نمی توانستند مسجد بگویند، به هر جهت این معنای لغوی آن است. اما معنائی که در نظر هست با توجه به این آیه است ، آیات قرآن : سجده حداکثر عبودیت و بندگی است. بنابراین مسجد یعنی جائی که ما حد اعلای بندگی خودمان را به خداوند نشان می دهیم. این معنای مسجد است،و اول هم مساجدی که بوده همین معنا را داشته است. پیغمبر(ص) وقتی از مکه به مدینه هجرت فرمودند ، خوب ،بزرگان و رجال واقعی یعنی مورد اعتقاد مردم مدینه، از دو قبیله اوس و خزرج بودند. اینها اینقدر با هم رقابت داشتند که اگر پیغمبر به منزل هر کدام می رفت،منزلی که پیغمبر نداشتند، باید به منزل اینها بروند .پیغمبر به منزل هر کدام می رفت آنهای دیگر گله مند می شدند و دو مرتبه با هم اختلاف پیدا می کردند پیغمبر (ص) فرمود که جلوی شتر من را رها کنید هر جا خودش خوابید همان جا می رویم،شاید این اشاره به آیات قرآن است که:« وَلِلّهِ يَسْجُدُ مَا فِي السَّمَاوَاتِ وَمَا فِي الأَرْضِ»(آیه ی 49 – سوره ی نحل) (تمام موجودات و تمام اشیاء در مقابل خداوند به تعظیم می افتند.)خداوند گفت بگذاریم ببینیم کدام یک از این زمین ها جای سجده است.ما بشرها که هزار دعاوی داریم هزار اختلاف با هم داریم دلمان کار نمیکند. همین شتر بزاریم ببینیم کجا سجده می کند. شتر همان جائی که سجده کرد فرمود ما همین جا پیاده می شویم. آنجا پیدا شدند و همان جا را مسجد کردند.
اما چطور مسجدی؟ همه ی مسلمینی که بودند کار می کردند یکی گل می آورد یکی آجر می آورد یکی شاقول و همه ی کارهای بنائی. زمین را صاف کردند، یک دیواری فقط برای آن کشیدند،همین. یک جائی مثلا 3 تا 4 برابر این اتاقی که ما هستیم. خیلی جای کوچکی ، بعد پیغمبر در این مسجد در یک ضلع مسجد اتاق هائی ساخت و هر اتاقی برای یکی از زن های پیغمبر،هر کدام منزلی جداگانه داشته باشند. یک اتاق هم برای دختر پیغمبر و داماد پیغمبر(ص)، علی(ع) و فاطمه زهرا(س). مدتی به همین طریق بود البته این اتاق ها هم از بیرون درب داشت و یعنی از داخل کوچه بتوانند بیایند و هم یک در هم رو به مسجد داشت، که رو به مسجد باز بشود. بعدا چطور شد که به اعتبار اینکه کسانی که رد می شوند از مسجد و یا می آیند باید با طهارت شرعی باشند و یا امثال اینها، این است که بنا به امر خداوند درهای این 9 اتاق را خود پیغمبر فرمود، دری که به سمت مسجد بود،بستند. به این معنی بود که فقط رفت و آمدشان از درب به سمت کوچه بود. مثل اشخاص عادی که بخواهند به مسجد بیایند. فقط در خانه ی فاطمه بسته نشد یعنی آنجا را هم مستثنی کردند فقط این خانه بود که دو درب داشت یک درب به مسجد و یک درب به کوچه. این مسجدی که در مدینه الان هم هست ، مسجدالنبی، همان مسجد است،جائیش رو عوض نکردند، آن مسجد تدریجا که هر یک از خلفا یا بزرگانی آمدند ،دلشان میخواست اینجا را توسعه بدهند یک قطعه از آن زمین از پهلو می گرفتند.این مسجد بود.
مسلمان ها که آن مسجدی که مسجد بلال دیده بودند یعنی در بیابان از ترس دشمنان، محرمانه نماز می خواندند اینجا برایشان بهشت بود و همین روحیه در همه ی مسلمین بود که الان هم در دل خودشان، آنهائی که اخلاص دارند این مسجد را خانه ای از خانه های بهشت میدانند. در این مسجد هم، همه مشغول کار بودند ، هر کسی کاری میکرد.فرض کنید کسی که پیرمرد بود فقط می نشست و خاک الک میکرد،کسی که جوان بود کلنگ می زد و سنگ ها را بر می داشت. هر کسی به اندازه توانش کار می کرد.فقط صحابه نمیگذاشتند پیغمبر(ص) زحمت بکشندو کار کنند. حتی ابوذر که پیرمردی بود و کار سنگینی نمی توانست بکند ، فقط سنگ ها و ریگ ها را جمع می کرد، به کنار می برد که زمین صاف بشود. یک سنگ خیلی سنگینی پیدا شد ،ابوذر آمد این را بردارد دو قدم که رفت نتونست ،ایستاد و باز همین جور، جوان تر ها به شوخی گفتند پیرمرد خدا تو را بکشد، چرا هیچکار نمیکنی؟ ابوذر آمد خدمت پیغمبر (ص) و گفت دعائی برای من کن که خدا به من نیروئی بدهد که بتوانم کار کنم برای اینکه این جوان ها من را ملعبه کردند ،مسخره کردند و گفتند خدا تو را بکشد ، نه ببخشید ابوذر نبود عمار بود. پیغمبر فرمودند نه! تو را خدا نمیکشد، تو را دشمنان خدا می کشند. که بعداً در قشون علی (ع) علیه معاویه کشته شد . یا یک سنگ دیگری بود که باید دو کلنگ میزدند تا دور و برش خالی بشود،پیغمبر سه تا کلنگ زد که از آن سنگ جرقه ای حادث شد. پیغمبر فرمود در این جرقه کاخ ایران را دیدم (که مال خسرو پرویز بود) جرقه دوم ، کاخ مصر را دیدم، جرقه ی سوم، کاخ حبشه را دیدم. سه تا از نیروهای قوی آن وقت. حالا آنها ممکن است اشتباه کرده باشند ایران بود روم هم هست. مسلمین از این شاید هم الهام گرفتند و هم فکر کردند که این دستور پیغمبر است که برویم و آنجاها را بگیریم که آمدند. مسجد در میان مسلمین چنین شأنی داشت . البته مسلمین در همه جا میتوانند سجده کنند. خداوند خاک را برای مسلمین اصطلاحاً طهور قرار داد ،یعنی همه جا می توانید به خاک، سر سجده فرود بیاورند. در سایر مذاهب اینطور نیست. در یهود که قواعدشان در دوران صحرا نوردی و خانه به دوشی گذشت تمام قوانین آنها در همان دوران بود. در آنجا یک خیمه ای به نام خیمه ی اجتماع یعنی مثل مسجد ما، این خیمه ی اجتماع از طلا آراسته و پر بود. درش طلا، میخش طلا و آن کسی که می خواست آنجا نماز بخواند یعنی پیش نمازش لباس خاصی میپوشید ، تمام طلا بود. و بعد هم عبادات همگانیشان فقط در همین خانه بود، به قول خودشان در خیمه اجتماع بود . مسیحی ها هم همینطور، مسیحیت اولیه. مسیحی ها ،مثل مسلمین اول خیلی تحت فشار بودند، مسیحی ها در عباداتشان فقط یک روز در هفته ،روز یکشنبه ،مثل اینکه سایر روزها را به شیطان دادند ،یک روزش مال خداست. یک روز به عبادت می رفتند . ولی برای مسلمین عبادت اولاً شخصی شد، محتاج نیست که یک نفر حتماً پیش نماز باشد. نه هر کسی خودش نماز بخواند . بعدا جای مخصوصی ندارد. اگر هم برای اینکه همه بدانند کجا بیایند همدیگر را ببینند به این منظور مسجد می ساختند. پس مسجد اولیه، جای عبادت و محترم بود که ما احترامش را از این بردیم، احترام مسجد هم به این نیست که میخ طلا در آن بکار ببریم .احترام مسجد در این است که هر مسجدی که ساخته می شود،مسجد بروها ده برابر شوند. نه اینکه هر مسجدی ساخته میشود ،مسجد بروها نصف بشوند. حالا انشالله خداوند ما را در راه راست هدایت کند و در واقع نگه دارد.