بسم الله الرحمن الرحیم
در مورد همه ی شعرا کتاب هائی راجع به اشعارشان نوشته اند،شرحی داده اند، راجع به خیام کمتر چیزی هست، خیام اصلا شاعر نبود. هیچ شعری جز این چند تا رباعی ندارد،مثل باباطاهر.منتها خیام یک جهت خاصی دارد،همه ی اشعارش در همان ردیف خاص است.خیام ریاضیدان بود،ریاضی یعنی دو دو تا چهار تا.اگر یک چهار تا، ببینید شما فوری دو دو تا دیگر نمی گوئید که در آن نباشد. دو دو تا،تا گفتند هم دو دو تا، حتما چهار تا می شود. همین رابطه ی علت و معلول، رابطه ی علت و معلول، نه علت به معنای لغتی است که ما می گوئیم نه معلول به این معنا،علت یعنی هر چیزی که جهت دیگری را به وجود بیاورد به آن علت می گویند، آن جهت دوم هم که به وجود می آید ،معلول می گویند. حرارت به آب بدهید آب جوش می آید. علت جوش آمدن را حرارت می گویند.جوش آمدن آب، معلول است،معلولِ حرارت است. این علت و معلول است. دو دو تا ،علت می شود وچهار، معلول آن می شود. یعنی همیشه دو دو تا چهار تا است،همیشه علت با معلول همراه است. خوب خیام در این فکر بزرگ شد،اصلا تمام زحماتش در این فکر بود، البته حکمت و فلسفه قدیم را هم یک مقداری خواند و درک کرد، که آنها می گفتند که همین رابطه ی علت و معلول که ما میبینیم، این رابطه را خدا آفریده است. و همه چیز به دست خداست،و منتها ما چشمِ دیدنِ قدرت خداوند را نداریم، این قواعد را برای ما بیان کرده است که ما طبق اینها رفتار کنیم.خیلی خوب. حالا خیامی که همیشه با ریاضی سر و کار داشته است( یعنی همیشه با دو دو تا چهار تا سر و کار داشت)، یک وقتی میبیند دو دو تا شد شش تا !! حیرت به او دست می دهد،برای خودِ ما هم خیلی حیرت ها دست می دهد. می گوئیم فلان کار میبایست می شد،نشد،عجیب است. این حیرت یک مرحله ای از سلوک است. تقریبا میشود گفت همه ی سالکین(سلاک) از ،مرحله ی حیرت رد شده اند. فرض کنید وقتی خودِ شما از یک محیطِ خشک و بی آبی دارید رد می شوید. یک وقت پای شما یخ کرد،حیرت می کنید. می گوئید در اینجا،این سرما از کجا ایجاد شد؟!. سلوک هم همینجوری است،خیلی ها هم از این مرحله ی خشکیِ ریاضی،خشکیِ دو دو تا چهار تا، میخواهد رد شود به او حیرت دست می دهد. در آن حالات حیرت، رباعیاتی می گوید،یعنی در واقع زیرِ تمام آنچه گفته است میزند و دور می اندازد. البته چون خوب تقریبا مثل اینکه معاصر غزالی ها بوده است شاید با آنها هم صحبت داشته است، ولی ما نمیدانیم،اشعاری هم که دارد همه هم از همین قبیل است،خوب یکی از ریاضیات قدیم،ریاضیات هیئت و نجوم بود. که می گفتند تمام خصوصیاتی که در روی زمین رخ می دهد، تمام حالاتی که برای ما پیدا می شود از ستارگان و از گردش فلک ستارگان است،این مبنای ریاضیات بود که خوب ،خیام هم خیلی کار کرد، تقویمی تا هزار سال بعد از خودش نوشت، تمام آن هم درست در آمده است. خسوف و کسوف ، اول ماه، روئیت ماه، همه ی اینها را درست در آورده است. خوب این خیام که اینجوری می گوید تا هزار سال بعد،می گوید: در گوش دلم گفت،معلوم می شود به دل هم توجه داشته است.
در گوش دلـــــــم گفت، فلک، پنهانی
حکمی که قضا بُوَد، ز من می دانی؟
حکمی که فرمان الهی است،فکر میکنی که من حرکات ستارگانم ،همچین وقایعی ایجاد میکنم؟!
در گردش خویش، اگر مرا دست بُدی
خــــــــــود را بِرهاندمي ز سرگرداني
نجوم می گوید که ستارگان تمام اعمال ما را تعیین می کنند، که فلان ستاره در چه برجی باشد،می گوید اینجور نیست،خودِ آن ستاره و فلک گفت که اگر من خودم می دانستم، اول خودم را از این سرگردانی نجات می دادم،برای اینکه سیاره ،ستاره را همیشه می چرخاند،همیشه سرگردان است، بعد از این از مرحله ی حیرت ، همه رد می شوند. آیه ی قرآن هم هست که: بعد از آنکه حالات روز قیامت را می گوید و آتش های آنجا را می گوید . می گوید: «وَإِن مِّنكُمْ إِلَّا وَارِدُهَا» (آیه ی 71- سوره ی مریم) همه شما باید از این آتش رد شوید. که کسی از پیغمبر پرسید شما هم همینجور؟!، شما که پیغمبر هستید؟فرمودند بله من هم از آتش رد می شوم منتها وقتی من وارد می شوم، آتش سرد می شود و ندا می کند می گوید: خدایا حبیب خودت را ببر که من سرد شدم،یکی از این آتش ها حیرت است که سالک در حیرت نباید بماند. ولی حیرت را ببیند و یک مدتی داشته باشد. از مرحله ی سلوک است، این مدت هرچه فکر می کند چرا اینطور است؟ ،چرا آنطور است؟. من که اینطور فکر می کردم که هر چه کار خیر کنم،مثلا خداوند خیر می دهد، حالا چرا هر چه من خیر می کنم ، شر می بینم؟! ولی این مرحله را باید ببیند، طی کند و رد بشود. در اینجا نماند برای اینکه این،آتش است . بعد از این مرحله،خوب ایمان است. مراحل ایمان شروع می شود، بنابراین از این حیرت ها ناراحت نشوید باید این فکر را بکنیم که خداوند ستارگان و افلاک را آفرید ، احکامی هم برایش ذکر کرده است و همه ی منجمین و همه ی ریاضیدان های قدیم گفته اند. منتها بالهای این قوانین،باز خود آن قانون قرار دارد، بالهای این قانون ، خداوند خودش هدایت می کند. علما ناچار هستند بگویند،استهلال است. همان استهلال ها را خداوند بنا به چه مصالحی ایجاد می کند. بنابراین ما به جای اینکه، مستندمان هنوز دو دو تا چهار تا یا همین که رسم هست،دعا نویسی، که دعا بنویسند و اینها. خوب است،این هم فقط که از اول رسم شده است به این معنا بوده است که خواسته اند این انسان غافل را به این بهانه یک لحظه به یاد خدا بیندازند. همان لحظه ای که آیه ای می نویسیم، بیاد خدا باشیم . ولی اگر شما وهمه ی ما بندگان خدا، همیشه به یاد خدا باشند یعنی در واقع خودشان را فراموش کنند. که آن شعرِ
چنان پر شد فضای سینه،از دوسـت
که نقش خویش، گم شد در ضمیرم
اگه اینجوری باشیم دیگر خودتان دعا هستید. انشاالله