Search
Close this search box.

آتش اقتدارگرایان بر خرمن حقوق بشر

 

 

 

مرتضی کاظمیان

«بنده هم زمانی که چپ و راست سیلی بر صورت ام فرود می آمد و بوی تهوع آور توالت اتاق بازجویی، امانم را برده بود تا علیه جنبش سبز و سایت کلمه اراجیفی را به صورت مصاحبه تلویزیونی ارایه کنم یا هنگامی که سرم را با فشار به داخل آن استوانه ی مهوع هدایت می کردند ، با خود فکر می کردم یک جای کار ایراد دارد!» این بخش از نامه‌ی سیامک قادری، آشکارکننده‌ی بخشی از وضع دردناک حقوق بشر در ایران است.

بررسی وضع حقوق بشر در ایران، در روز جهانی آن (10 دسامبر، نوزدهم آذر سالروز تصویب اعلامیه جهانی حقوق بشر در سازمان ملل متحد) نشان می دهد که برای وضع حقوق بشر در جمهوری اسلامی؛ گریزی جز برگزاری سوگواره نیست.

حکایتی فاجعه باری که قادری، روزنامه نگار زندانی روایت می کند، نمونه ای منحصر به فرد نیست؛ پیش از او حمزه کرمی و عبدالله مومنی از فعالان سیاسی بازداشت شده در حوادث پس از کودتای انتخاباتی 88 نیز از برخوردهای ضدانسانی مشابه، خبر داده بودند.

عبدالله مومنی، عضو ارشد دفتر تکحیم وحدت در نامه ای به رهبر جمهوری اسلامی در شرح فجایعی که در زندان دیده بود، نوشت: «…با مشت و لگد و سیلی به جان من افتادند و به خود و خانواده ام تا جای ممکن فحاشی کردند و پس از کتک کاری مفصل و تحقیر و توهین گفتند: به تو اثبات می کنیم که حرامزاده و ولدزنا هستی. این سخنان عصبانیت مرا نیز برانگیخت و به درگیر شدن من با آنان نیز منجر شد که البته نتیجه آن فرو کردن سر من در چاه توالت بود، آن چنان که کثافت های درون توالت به دهان و حلق من وارد و به مرحله خفگی رسیدم. سرم را بیرون آوردند و گفتند که می رویم و تا شب بر می گردیم و تو تا آن زمان وقت داری که به مسائل اخلاقی ات اعتراف و خودت را خلاص کنی. می گفتند که باید کاملا توضیح دهی که با چه کسی در چه زمانی و در کجا و چگونه ارتباط داشته ای؛ و حتی از من می خواستند که در برگه بازجویی ام بنویسم که در دوران کودکی مورد تجاوز جنسی قرار گرفته ام.»

حمزه کرمی هم گزارشی مشابه از شکنجه هایش می دهد؛ «از جمله کارهایی که بازجوها می کردند نگهداری این‌جانب در کنار دیوار بصورت ایستاده تا ساعت‌های متمادی بود. کتک کاری ، زدن با سیلی، پس گردنی، لگد و مشت به شکم و سایر اعضای بدنم به طوری که بنده در دو مرحله دچار خون ریزی شدم و چندین روز خون ریزی ادامه داشت… یکی از بازجویان بارها گلوی مرا می فشرد، در حدی که بیهوش میشدم و با کتک و لگد مرا شکنجه می نمود… وفرو کردن سرم در چاه توالت و آزار جنسی و روحی در این زمینه…»

وقتی شهروندانی که برای پیگیری «رای گم شده»ی خویش به خیابان می آیند، هدف گلوله قرار می گیرند، شاید خواندن شکنجه های پیش گفته، بدیهی باشد.

ولی فراموش نکنیم که ماده 5 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح می کند که «هيچ کس نبايد شکنجه شود يا تحت مجازات يا رفتاری ظالمانه ، ضد انسانی يا تحقير آميز قرار گيرد.»

 

خیل قربانیان یک انتخابات نمایشی

قربانیان کودتای انتخاباتی 1388 به ده‌ها شهید مظلوم آن محدود نمی شود. از ندا آقاسلطان تا هاله سحابی، از سهراب اعرابی تا محسن روح الامینی، و از صانع ژاله تا هدی صابر؛ آنان البته نمادهای برجسته ی شهروندانی بودند که هدف بالاترین سقف برخورد ضدانسانی حاکمیت قرار گرفتند. جان آنان ستانده شد چون جور دیگری می اندیشیدند و مخالف بودند.

اما این همه، تنها قربانیان انتخابات دروغین نبودند؛ چندین هزار شهروندی که در گوشه گوشه ی ایران و در جریان حوادث پس از انتخابات مورد ضرب و شتم قرار گرفتند، بازداشت شدند، ارعاب و تهدید و خشونت مستقیم و غیرمستقیم نیروهای امنیتی و قضایی و نظامی و انتظامی را تحمل کردند، از دانشگاه ها اخراج شدند، به حراست محل کار و تحصیل احضار شدند و در مورد عقاید خود مورد تفتیش عقیده قرار گرفتند، و حتی ده ها هزار اعضای خانواده های آنان (همسران، فرزندان، مادران و پدران و خواهران و برادرانشان) همه و همه قربانیان 22خرداد 88 محسوب می شوند.

چه بسیارند خانواده هایی که هنوز با درد و رنج و آسیب ناشی از برخوردهای ضدحقوق بشری حاکمیت اقتدارگرا دست به گریبان اند. خانواده ی شهدای جنبش سبز، یک سو؛ خانواده زندانیان سیاسی، سویی؛ خانواده شهروندان ناشناس سرکوب شده سوی دیگری؛ و تمامی شهروندانی که حق رای شان را مورد سوء استفاده و بازیچه ی تمامیت خواهان دیدند و هنوز از خشم بر خود می پیچند، در سویی. اینان خیل چند میلیونی قربانیان آشکار و پنهان انتخابات نمایشی 1388 محسوب می شوند.

محاسبه ی شمار قربانیان آن انتخابات دروغین و سرکوب های خشونت بار پس از آن، نیازمند پژوهشی گسترده و همه جانبه است. و این همه در حالی از 22 خرداد 1388 به بعد در ایران به وقوع پیوست که ماده 21 اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید می کند: «اراده ی مردم ، اساس قدرت حکومت است : اين اراده بايد در انتخاباتی سالم ابراز شود که به طور ادواری صورت می پذيرد. انتخابات بايد عمومی ، با رعايت مساوات و با رأی مخفی يا به طريقه ای مشابه برگزار شود که آزادی رأی را تأمين کند.»

 

بی توجهی به حداقل های زندگی انسانی

بحث «حقوق بشر» مفهومی انتزاعی و ذهنی نیست، بلکه به قدر لازم، انضمامی و عینی است؛ اینجا در ایران و در ارزیابی وضع حقوق بشر، بخش مهمی از مشکل به شکم های گرسنه و جسم های رو به تحلیل و ضعف اشاره دارد.

آمار رسمی جمهوری اسلامی نرخ بیکاری در ایران را اندکی بیش از 10 درصد اعلام کرده است؛ کارشناسان مستقل اما خوش بینانه ترین میزان را برای لشکر بیکاران دو برابر این میزان می دانند. بیکاری، گرانی، و فقر مفاهیمی هستند که حداقل های زندگی انسانی شهروندان ایرانی را با سخت ترین معضل ها پیوند داده اند.

پیامدهای ناگوار و فاجعه خیز فقر و بیکاری را در ایران امروز در ابعاد گوناگون آن (ازجمله اعتیاد و فحشا و ناامنی و قتل و خودکشی) چه کسی برآورد می کند؟ علل اصلی شکل گیری لشکر معتادان در ایران را باید در کدام ساختارها و نهادها و شخصیت های حقوقی ریشه یابی کرد؟

«مازلو» روانشناس مشهور در بررسی سلسله مراتب نیازهای انسانی، «غذا»، «تنفس» و «تعادل زیستی» را در کف و حداقل پژوهش خود می نشاند. آیا این حداقل نیازها در ایران امروز برای همه ایرانیان تامین و مهیاست؟

کارشناسان و پژوهشگران مستقل معتقدند كه در خوشبينانه‌ترين آمارها، جمعيت زير خط فقر شديد در ایران بیش از يكميليون نفر است، و  ارزيابي‌هاي واقع بينانه از وجود چهار تا پنج ميليون ايراني در زير خط فقر شديد حکایت می کند.
شمار خانوارهاي ايراني که براي جبران كمبود درآمد و  تامین حداقل كالري مورد نيازشان، به جاي خوردن ميوه، سبزيجات، لبنيات،گوشت و انواع پروتئين‌ها، كالري مورد نياز خود را با استفاده از نشاسته‌ها، آرد،ماكاروني، روغن، قند و شكر تامين مي‌كنند، روبه فزونی است.

وقتی حداقل های زیستی (مثل غذا و هوای پاک) در کار نیست، کدام وجه زندگی یک انسان مورد تکریم قرار گرفته است؟ هر سال، از شمار روزهایی که شهروندان شهرهای بزرگ ایران «هوای پاک» استنشاق می کنند، کمتر و کمتر می شود. در چنین وضعی، «انسان» کجای جغرافیای ذهنی صاحبان حکومت و مدیران ارشد بی کفایت در جمهوری اسلامی است؟

بدیهی است که در چنین شرایطی سخن گفتن از حق تفریح و استراحت ایرانیان، به طنز (طنزی تلخ) بیشتر شبیه است.

از یاد نبریم که ماده 24 اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید می کند که«هر شخصی حق استراحت، فراغت و تفريح دارد»؛ و ماده ی 25 این میثاق بین المللی نیز تصریح می نماید که «هر شخصی حق دارد که از سطح زندگی مناسب برای تأمين سلامتی و رفاه خود و خانواده اش ، به ويژه از حيث خوراک ، پوشاک ، مسکن ، مراقبت های پزشکی و خدمات اجتماعی ضروری برخوردار شود.»

حمله به حقوق انسانی صاحبان عقاید

همین چند روز پیش بود که همانند «سازمان گزارشگران بدون مرز»، «کمیته حفاظت از روزنامه‌نگاران» نیز بر اساس آمار و ارقام موجود، ایران را بزرگترین زندان برای روزنامه نگاران اعلام و تاکید کرد که ایران با ۴۳روزنامه نگار زندانی برای دومین سال متوالی در صدر این فهرست قرار دارد. بر اساس این گزارش، شمار زیادی از روزنامه نگاران به قید وثیقه آزاد هستند، و دست کم ۶۵روزنامه‌نگار ایرانی از سال ۲۰۰۹تاکنون از ایران مهاجرت کرده‌اند.

این تنها روزنامه نگاران نیستند که طعم تلخ برخورد حکومت ایدئولوژیک را می چشند؛ اهل سنت در ایران، به عنوان دومین گروه دینی بزرگ کشور، همچنان برای بجای آوردن باورهای مذهبی خود دچار محدودیت و تحت فشار و تهدید و سرکوب هستند؛ درویشان ایرانی نیز در ماه های اخیر سنگین ترین حملات و تهدیدها و خشونت ها را متحمل شده اند؛ ده ها شهروند بهایی در ماه های اخیر احضار و بیکار و اخراج و بازداشت و روانه زندان شده اند؛ نوکیشان مسیحی متعددی هدف برخوردهای ایدئولوژیک اقتدارگرایان قرار گرفته اند؛ حتی برخی از مراجع شیعه (که منطقا باید در حکومت ایدئولوژیکی که صاحبان آن از اهل تشیع هستند، ایمنی و آزادی داشته باشند) دچار محدودیت و تحت فشار هستند و حتی امکان سخنرانی ندارند و آثار و دیدگاه های فقهی ایشان، امکان انتشار ندارد؛ نویسندگان و ناشران حتی برای تجدید چاپ آثار پیشین خود دچار مشکلات و محدودیت های رو به فزونی هستند؛ فیلمسازان و هنرمندان در متحقق ساختن ایده های هنری خود دچار محدودیت هستند و در دادگاه های غیرقانونی و با احکام غیرقابل توجیه از تداوم فعالیت های حرفه ای خود منع می شوند؛ و خلاصه آن که حملات بی پروای تمامیت خواهان به «غیرخودی»ها روندی تصاعدی گرفته و هیچ حوزه و عرصه ای را از حضور مخرب خود، مصون نگذاشته است.

و این همه در حالی در ایران امروز رخ می دهد که ماده 19 اعلامیه جهانی حقوق بشر تصریح می کند که هر فردی حق آزادی عقيده و بيان دارد و اين حق مستلزم آن است که کسی از داشتن عقايد خود بيم و نگرانی نداشته باشد و در کسب و دريافت و انتشار اطلاعات و افکار ، به تمام وسايل ممکن بيان و بدون ملاحظات مرزی آزاد باشد.

این بخش از نامه ی جدید بهمن احمدی امویی، روزنامه نگار زندانی در اوین به قدر لازم وضع ناگوار موجود را آشکار می کند: «در چند هفته گذشته، آدم هایی را بازداشت کرده و اینجا آورده اند که هرگز باور نمی کنی. مثلا یک راننده وانت و یک پیرمرد هفتاد و پنج ساله را. هر دو می گویند توی خانه نشسته بودیم که تلویزیون جمهوری اسلامی خبر می داد که امسال نرخ تورم و بیکاری پایین آمده و وضع زندگی مردم بهتر شده… آنقدر این حرفها دروغ بود که به قول خودشان نتوانستند تحمل کنند و هر کدام یک ماژیک برداشته و به خیابان رفته بودند تا علیه این دروغ ها شعاری بنویسند، می خواستند با شعارهایشان به دروغ و فساد اعتراض کنند. پیرمرد ۷۵ ساله را با لباس خواب به اینجا آورده بودند…»

وضع فاجعه بار حقوق بشر در ایران بدانجا رسیده است که برخی شهروندان حتی امکان خروج از ایران را نیز ندارند؛ یعنی شهروندان تحت فشار و اختناق و تهدید، ناگزیرند این «بهشت اجباری» را هرچند به زور تحمل کنند. شمار شهروندانی که «ممنوع الخروج» می شوند یا حتی برای انجام سفرهای پژوهشی و کاری، امکان خروج از ایران نمی یابند، پس از کودتای انتخاباتی 88  رو به فزونی نهاده است. محمد سیف زاده، وکیل دادگستری هنگام خروج از کشور در مرز بازداشت و روانه ی اوین می شود، و نهادهای امنیتی از خروج لطف الله میثمی، فعال ملی و مذهبی برای شرکت در یک جلسه سخنرانی در مالزدی ممانعت می کنند؛ و اینها فقط دو نمونه است.

قابل توجه آن که ماده 13 اعلامیه جهانی حقوق بشر تاکید می کند که «هر فردی حق دارد کشور خود را ترک کند.»

 

30 ماده ؛ 30 فاجعه حقوق بشر در ایران

هر یک از 30 ماده ی اعلامیه ی جهانی حقوق بشر، تراز و معیاری است برای سنجش وضع حقوق بشر در ایران امروز و داوری در مورد میزان رعایت حقوق بشر توسط حاکمان اقتدارگرا در جمهوری اسلامی.

از خدشه به حقوق زنان تا بی اعتنایی و خدشه به حقوق اقوام؛ از فقدان امنیت شخصی تا عدم برگزاری دادگاه های قانونی؛ از دخالت در زندگی شخصی و خصوصی شهروندان تا مشکل کار و معیشت؛ از بازداشت های خودسرانه و شکنجه مخالفان تا جلوگیری از تجمعات و تشکیل جمعیت های صنفی و سندیکایی؛ و از فقدان شرایط و لوازم انتخابات آزاد و سالم و عادلانه تا هراس از آینده و ناامنی زیستی و عدم وجود رفاه و تامین اجتماعی؛ همه ی مواد اعلامیه جهانی حقوق بشر، وقتی در وضع کنونی ایران مورد تامل و ارزیابی قرار می گیرند، شرایط اسف بار و دردناکی را ترسیم می کنند که با ادعاهای صاحبان قدرت زمین تا آسمان در فاصله است.

وجه دردناک این وضع آن است که حقوق بشر در سرزمینی این چنین بی پروا مورد تجاوز حاکمان قرار می گیرد که درآمدهای نجومی از ثروت های خدادادی نفت و گاز و دیگر منابع دارد؛ از فرهنگ و تاریخی گرانسنگ برخوردار است؛ طبقه متوسط شهری و باسوادان و فارغ التحصیلان مراکز آموزش عالی آن بخش قابل توجهی از جامعه را تشکیل می دهند؛ و مطالبات حقوق بشری شهروندان به شکلی آگاهانه مطرح می شود. اما پاسخ این همه، سرکوب و ارعاب و خشونت و تهدید و تمامیت خواهی و بی کفایتی و دروغ گویی حاکمان است.

آتش اقتدارگرایان بر خرمن حقوق بشر در ایران همچنان شعله ور است و در این حال و روز، آیا در دهم دسامبر چاره ای جز برگزاری سوگواره برای روز جهانی حقوق بشر باقی می ماند؟