Search
Close this search box.

مجلس صبح شنبه 26-9-90 ( لزوم رعایت تعادل در سلوک 2-خانمها )

 

 

 

بسم الله الرحمن الرحیم

الان بحثی که داشتیم که بحث هیچ وقت تمام شدنی نیست البته ولی خوب در همان اندازه ای که می خواستیم بگوییم ناتمام ماند. افراط و تفریط در هر کاری بد است. قدرت معنوی و قدرت مادی گفتیم. الان قدرتهای مادی زیاد شده و در اختیار انسانها هست. البته خداوند همه قدرتها ونیروها را در اختیار و قدرت بشر قرار داده است.
فرض کنید تهدیداتی که الان همه حکومتها در همه جا می کنند، ، ملتهای بیچاره باید گرفتار اینچنین چیزهایی باشند. این قدرت های انسان، یک قدرت مادی است.
همین فیلم های فراوانی که دیده اید، می بینید. این قدرت های مادی در اختیار انسانهاست و انسانها این را اگر برای منفعت خودشان خرج کنند قدرت شیطانی می شود ولی اصل آن قدرت مادی است و همه می بینند اما قدرتی که معنوی است ظاهرا”  چیزی دیده نمی شود مگر با چشم باطنی.
حضرت ابراهیم (ع) با نمرود بحث داشت البته ببینید آن وقتها این چیز بود که حضرت ابراهیم وقتی می گفت، می گفت خداوندی هست (وَجَّهْتُ وَجْهِيَ لِلَّذِي فَطَرَ السَّمَأوَاتِ وَالأَرْضَ،…)(سوره انعام-آیه79)، آن نمرودی که معتقد بود ، آن خدایی که تو می گویی منم، این دیگر اصلا” با وجودش مخالف بود. معلوم است که بالاترین دشمن بود ولی اولا” بالاترین دشمن بود، مجال پیدا کرد که برود با ابراهیم روبرو صحبت کند با نمرود کما اینکه موسی و هارون علیهم السلام هم مجال پیدا کردند اجازه داشتند آمدند با فرعون روبرو صحبت کردند. بعد هم به جنگ و لشکرکشی کشید. ابراهیم گفت که خوب جنگ کنیم ابراهیم کسی نبود که در جنگ اسلحه داشته باشد نمی دانم بمب اتم داشته باشد هیچ چیز، یک فرد تنهایی که حتی ناپدریش که پدر به او می گفت حتی آن هم با او بد بود، فقط مادرش مطمئن بود که مادر بود، از آن طرف نمرود همه مملکت در اختیارش بود. وقتی ابراهیم گفت خیلی خوب، جنگ می کنیم نمرود قرار گذاشت که فردا صبح مثلا” در میدان، ساعت هشت صبح بیایند. فردا ساعت هشت صبح هم نمرود آمد هم ابراهیم. نمرود آمد با همه لشکریانش پشت سرش، چند هزار نفر، ابراهیم تک وتنها آمد. نمرود پرسید از ابراهیم که لشکریانت کجا هستند؟ چرا به جنگ نیامدند ؟ ابراهیم فرمود که می آیند، الان می آیند، صبر کن می آیند. یک قافله پشه آمدند. پشه ها هم وقتی زیاد هستند، من خودم یادم می آید در بیدخت آن وقتها که بودیم، بچگی من، جوانی من، عصر که می شد از این حوض پشه ها می آمدند خودش یک ستون می شد ، الان هم این فیلم های تلویزیون را نگاه کنید می بینید ماهی ها، که یک جمعی مثل یک کوهی حرکت می کنند، پشه ها هم آن طوری هستند. یک سیل پشه آمد و به قشون نمرود ریختند. حضرت ابراهیم فرمود قشون من اینها هستند، اسلحه من اینها هستند که آنها را فراری دادند یا حضرت موسی و هارون که آمدند بحث کردند ، که خدای تو چه طوری است و این چیزها. فکر کرد که این هم یک خدایی مثلا” مثل او دارد بعد گفت که اگر غیر از من خدایی بگیرید چنین می کنم که خدا جوابش را داد.

در آنجا هم حضرت موسی بود که قدرت معنوی داشت ولی فرعون و ساحرها قدرت مادی داشتند. تشخیصش با خود شخص است، قاعده و قانون ندارد، قاعده و قانونش فکر ماست یعنی از همان مواردی است که (وَ نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها فَأَلْهَمَها فُجُورَها وَ تَقْواها)(آیات 7و8 سوره الشمس)، قسم به نفس انسانی و آنچه این را خوب کرد یعنی در واقع تقویت کرد و به وجود آورد و سپس خوبی و بدی اش را به آن الهام کرد. این با الهام است قاعده خاصی ندارد یعنی همان بسته به موقعیت، خداوند هر وقت، زمان موسی (ع) آنچه متداول بود سحر و جادو بود البته می گویند آن ساحرها خوب نشنیده بودند خدایی یا چیزهای دیگر و اینها، هر چه می دانستند و همین نیروی سحر را قدرت الهی می دانستند که می گویند این ساحرها دو تا برادر بودند ،شب  پدرشان را خواب دیدند از او پرسیدند که این موسی این طور می گوید چگونه است؟ چون ندیده بودند پیش کسی درس بخواند یاد بگیرد. پدرشان در خواب به آنها گفت که وقتی موسی خواب است، ساحر می خوابد سحرش از اثر می افتد بنابراین وقتی خواب است شما بروید دست بزنید به عصایش، اگر باز هم مار شد امر الهی است ولی اگر از بین رفت اوساحر است آنها همین کار را کردند و فهمیدند که نه، این کار سحر نیست، کار جادو نیست. به هر جهت این نیرو شناخته می شود. غالبا” نیروی مادی دیده می شود. کسی که اسلحه وبمب اتم و موشک دارد،  دارنده اینها وقتی بگوید اگر نکنید چنین می کنم خوب این قدرت الهی نیست، قدرتی است که خدا به اینها داده ولی این را که می گوید اگر از یاد خدا غافل باشید، اگر این باشید که الان هستید و جزء این ملت باشید، از زمین و آسمان سیل می آید مانند زمان حضرت نوح. این قدرت معنوی است هیچ چیز ندارد ظاهرا” دست این طوری است ولی این قدرت را دارد. این دیگر تشخیصش با آن نفس زکیه است (نَفْسٍ وَ ما سَوَّاها)، انشاءالله.
مهمترین مانعی که در راه تشخیص این چیزها هست منفعت شخصی ما و دائمی بودن این حیات چهارروزه است. به قول سعدی در یک شعری می گوید:
شخصی همه شب بر سر بیمار گریست
چون صبح شد او بمرد و بیمار بزیست
زندگی این است. وقتی ما این توجه را به زندگی داشته باشیم و بدانیم که این حیات مثل کاروانسراهای بین راه، کاروانسراهای قدیم،شاه عباسی ، یک شب داخلش می خوابیدند. ما یک شب اینجا هستیم بعد می رویم. این را خیلی اهمیت ندهیم، این را به منزله منزل دائمی نگیریم،در این صورت قوه تشخیص هم برای ما می آید.