من از دخمه های تنگ و تاریک، دهلیزهای بلند و باریــــــک می آیم
من از اتاق های شکنجه، آنجا که فریاد بر تخت بستگان با نوحه می آمیزد می آیم
من از شهر تحقیر و توهین ها، از آنجا که انسان را به هیچ می انــــــــــــــگارند می آیم
من از سلول های انفرادی وحشت، که صدایی جز ضجه ی بندیان سکوت را نمی شکافد می آیم
من از میان خیل منتظران چوبه ی دار، آنجا که عفریته ی مرگ لبخند بر لب شمارش می دارد می آیم
از میان دوزخی از خون و تازیانه از میان یساولان گوش به فرمان عمامه
و در یک کلام از دیار فراموش شدگان، اسیران در بند سرمایه
از «اوین» می آیم.
بهرام پرتوی
نظرات وارده دریادداشت ها لزوما دیدگاه سایت مجذوبان نور نیست.