فیلتر شدن سایت رسمی آقای خامنهای در عربستان، نکتههای جالبی دارد.
نکته اول، موضعی است که هواداران ایشان به خود گرفتهاند. آنها میگویند در راستای بیدار شدن ملتهای منطقه، مقامات کشور عربستان از بیداری اسلامی مردم خود ترسیده و سایت رهبری را فیلتر کردهاند، مبادا مسلمانان عربستان هم بیدار شوند. جالبی این استدلال اینجاست که فیلترینگ را عاملی برای جلوگیری از بیداری ملتها میداند و غافل است که این ادعا، حتی اگر درست هم باشد، در کشوری که در کنار چین، یکی از وسیعترین فیلترینگها را اعمال میکند، تف سربالاست.
نکته دوم؛ از شباهتی ناشی میشود که در رفتار حاکمان عربستان و ایران وجود دارد. گویا حاکمان عربستان، نیز ترجیح میدهند سخنان مخالفان خود را در نطفه خفه کنند و البته این رفتار در سیستم پادشاهی عربستان و برای کشوری که داعیه دموکراسی و ازادی بیان ندارد، چندان عجیب و غیرقابل انتظار نیست. نکته اینجاست که حاکمان ایرانی خود را پادشاه و خلیفه نمیخوانند و ادعای دموکراسی و انتخابات آزاد دارند، خود نیز در مواردی سایت مراجع تقلید شیعی را نیز مسدود کردهاند و در این خصوص بیشترین شباهت را به نمونههای عرب خود دارند. بماند که حاکمان عربستان دست کم میتوانند ادعا کنند که حرف و عملشان یکی است.
نکته سوم؛ نحوه مواجهه این دو کشور مسلمان با یکدیگر است. عربستان در میان مسلمانان اهل تسنن و ایران در میان شیعیان، اعتبار و جایگاه منحصر بفردی دارند. اگر فیلترینگ سایت آقای خامنهای در کشور مسلمان عربستان، بسیار مهمتر از فیلتر شدن این سایت در کشور کمونیستی ونزوئلاست به این خاطر است که این فیلترینگ تنها معنا و پیام سیاسی ندارد، بلکه به این معناست که عربستان محتویات سایتِ یک مرجع شیعی را ناسالم تشخیص داده است. اما نکته اینجاست که این رفتارِ دولت عربستان مستقیماً ارتباطی به مذهب آقای خامنهای ندارد، اما این تلقی نشان میدهد که آقای خامنهای در سیاسی کردن دین و مذهب چنان افراط ورزیده است که مرزهای ایران را هم در نوردیده است.
به نظرم، کسانی که آقای خامنهای را به رهبری جمهوری اسلامی انتخاب کردند یا مقصر نبودند و یا تقصیر آنها بسیار کمتر از کسانی بود که ایشان را به عنوان مرجع تقلید معرفی کردند. شاید هم بسیاری از سوء تصمیمها و سوء مدیریتهای ایشان ناشی از این انتصاب دومی باشد.
اگر انتخاب ایشان به عنوان رهبری، میتوانست محمل سیاسی و یا توجیهات شبه قانونی داشته باشد، انتصاب ایشان به مقام رفیع مرجعیت شیعی، صرفاً با انگیزههای سیاسی شکل گرفت و جفای بزرگی را به عالمان و مراجع شیعی و چه بسا مذهب تشیع نمود. شاید به همین سبب بود که مرحوم منتظری ترجیح داد رهبری ایشان را تبریک بگوید اما مرجعیت ایشان را هشدار دهد و سالها بابت ان در حصر بماند.
معلوم است شخصی چون اقای خامنهای که فاقد تحصیلات مکفی در حوزهها باشد و بیشتر از ۱۰ سال را به جای حضور در حوزههای علمیه در کرسیهای سیاسی و با سیاستمدارن گذارنده باشد، بهتر از اینها نمیتواند فتوا بدهد و رویکردی بهتر از این نمیتواند به مذهب و دین داشته باشد.
نگارنده حتی رویکرد خصمانه آقای خامنهای به دانشگاهها و علوم انسانی را نیز ناشی از همین میداند. تا جایی که خواندهام و شنیدهام آقای خامنهای با علوم دانشگاهی کاملاً غریبه است و حتی تحصیلات متوسطه خودش را تمام نکرده است. به قولی دیپلم نگرفته و فقط سیکل دارد.
عایشه محمدی
نظرات وارده دریادداشتها لزوما دیدگاه سایت مجذوبان نور نیست.