بسم الله الرحمن الرحیم
یک یا دو دفعه، همین اواخر، این نکته را یادآوری کردم حالا همین کلمهٔ یادآوری، بعد میگویم، در آیه قرآن هست «وَإِذَا حُیِّیْتُم بِتَحِیَّةٍ فَحَیُّواْ بِأَحْسَنَ مِنْهَا أَوْ رُدُّوهَا…» (سورهٔ النساء-آیهٔ ۸۶) اگر کسی به شما به هر نحوی تحیّتی گفت، درود کرد، بِتَحِیَّة، نمیگوید چه تحیّتی هر نوع تحیتی باشد، نامه مینویسند، تبریک میگویند، سلام میکنند، حتماً بهترش را جواب بدهید اگر نمیتوانید لا اقل مثل خودش جواب دهید، در قدیم، ترافیک نبود و جمعیت هم به این شکل زیاد نبود، گرفتاریها اینقدر نبود، خیلی اشخاص بخصوص آقایان علما که هر کسی سلام میکرد مقیّد بودند که بهترش را جواب دهند، میگفتند سلامٌ عَلیکم، اگر میگفت سلامٌ عَلیکم میگفتند سلامٌ عَلیکم و رحمة الله، امثال اینها. خُب چند نامه به من رسیده است خلاصهاش یعنی آنچه استنباط من است، در ذهن نویسنده بوده است منتها به آن صورت نگفته یک شکل دیگری گفته است، تو که لالایی بلدی چرا خوابت نمیبره؟! همان اول خودت به این رفتار کن، چشم، اما این یادآوری را کنم، این یادآوری به خودم بود، آن زمانهایی که قدرت داشتم، قدرتِ بیانی و قدرتِ قلم و قدم داشتم همین موضع را کاملاً رعایت میکردم. بعد حتی برای اینکه بدانیم هر شخصی چه موقع سلامی میکند، برای سلام هم قاعدهای گذاشتهاند گفتند کسی که نشسته است، کسی که ایستاده است میآید به او سلام کند، جوان به پیر سلام کند. اما یک قاعده دیگر هم هست، ان الله لَا یُکَلِّف مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه، یا میگوید لاَ تُکَلَّف مَا لاَ طَاقَةَ لَنَا بِه، خداوند مقرر کرده است، زائدِ بر استطاعت ما نیست. یک نفر باز امروز از من بازخواست کرده است که چرا جواب نامههای من را نمیدهید؟! برای خودش بازخواست کرده است، ولی جواب عملیاش را توجه کنید، همهٔ افرادی که اینجا حاضر هستند اگر نامه بنویسند من میتوانم جواب بدهم، به اصطلاح میدان زحمات و قدرت جواب دادن من را هم در نظر بگیرید که بتوانم جواب بدهم. بعضی نامهها ممکن است دارای مطلبی باشد جوابش این است که عملاً جواب او را بدهیم یا دیدهاید که مثلا الان چند نفر میگویند لازم نیست که جواب همه را بدهد، جواب یک نفر را که گفتم جواب همه است. مثلاً رسم امروز، به ادارهای نامه مینویسند یا ادارهای مینویسد، رونوشتِ آن به چند نفر دیگر هم ارسال میشود، مثل این است که برای خودِ آنها هم نامه نوشته شده است، بنابراین من نمیخواهم خودم را تبرئه کنم که به قول آیه قرآن از قول حضرت یوسف که میفرماید «وَمَا أُبَرِّئُ نَفْسِی إِنَّ النَّفْسَ لأَمَّارَةٌ بِالسُّوءِ إِلاَّ مَا رَحِمَ رَبِّیَ…» (سورهٔ یوسف-آیهٔ ۵۳) ولی این برای واقعیت هست، وقتی هم قرار شد نامه بنویسید، مثلاً به من نامه بنویسند آقا ما میخواهیم ساختمان بسازیم در این ساختمان، یک مهندس میگوید تیر آ بیسی انتخاب کنید، یکی میگوید نه! تیر دی انتخاب کنید، حالا یکی مینویسد که من چیکار کنم؟! به من چه!! در نامهها این توجه هم کنند مطلب مهمی باشد، بعضی نامهها را که از این قبیل هست جواب نمیدهم. فکر کنید همین جواب ندادن جوابش است، برای اینکه بارها گفته شده و صحبت کردیم که از این قبیل سوالها نپرسید. دیگر اینکه پند صالح را چندین دفعه خواندیم، بیجهت نیست برای اینکه ما فقط قران را هر وقت که بخواهیم یک مقدار میخوانیم ولی چرا پند صالح؟! برای اینکه خلاصه بعضی آیات قران و دستور العمل همیشگی است، هم دستور العمل هم دستور الفکر، در آنجا نوشتهاند درویش باید زیرک و هوشیار باشد از تحولات روزگارِ خودش بیخبر نباشد، همانطوری که بعضی تحولات ناچار هستید، خبر میشوید مثل زمستان میآید میگوییدای وای زمستان امسال چه زود آمد، شب سردتان میشود بلند میشوید روی خودتان لحاف میاندازید فوری انجام میدهید. در وقایع و بحرانهای اجتماعی باید به این شکل باشید. شما فکر کنید، بستگی به سن شما دارد، پدر یا پدر بزرگ یا مادر شما، وقتی بچه بودید مثلا یک بیست تومانی داشت صبح میرفت نان میخرید، پنج سیر پنیر هم میگرفت یک مقداری هم لبو میگرفت میآورد، میخوردیم. حالا شما خودتان صبح بلند میشوید یک بیست تومانی که چه؟! مقدار زیادی اسکناس میبَرید، یه سنگک هزار تومان میگیرید، چه اتفاقی افتاده است که اینطوری شده است؟! این را باید فکر کنید. شما اگر زمانهای گذشته بودید یک بیست تومانی دستتان بود، میرفتید. حالا وقتی باید بروید بیست تومانی نمیگیرید چندین تا از این پنجاه هزار تومانیها انبار میکنید، این برای شما محسوس است ناچار هم هستید، وقتی میروید هر چه نطق و خطابه و تضرع و زاری هم کنید آن نانوایی از هزار تومان برای یک سنگک پایین نمیآید، میگوید حالا که تو هستی بیا نهصد و نود تومن بده، همین مقدار است. این یک بحرانی است باید خودتان را با آن آماده کنید، رفیقتان را در خیابان میبینید میپرسید کجا میروی؟! میگوید دیدنِ رفیقم میروم، میگویید مگر تو اداره نمیروی، میگوید نه! ادارهٔ ما منحل شد ما هم بیکار هستیم. این هم که، بیکاری. همینطور که میروید هر قدم که بر میدارید به یک بحرانی توجه میکنید ناچار هستید این بحرانها را تحمل کنید، در دریا که کشتی سوار هستید و میروید یک مرتبه یک موج عظیمی میآید چه کار باید کنید؟! باید با این موج بسازید به نحوهای که از این عبور کنید، حالا این هم به همین شکل است، اگر آن وقتی که کشتی آرام بود میرفت، شما با یک گربه مشغول بودید و گربه را ناز میکردید، حالا که بحران شده است همان کار را انجام میدهید؟! نه! آن گربه از موج و بحرانها فرار کرده است، شما از او بازخواست میکنید چرا فرار کردی؟ اگر بازخواست کنید، او میگوید چرا تو فرار نکردی؟! در این صورت هم، این بد بیاری نیست که بگویید من بد بیاری دارم، آمدم گربه را ناز کنم، فرار کرد، گربه فرار نکرد موج آمد شما هم باید فرار کنید که فرار نکردید. موج آمد، خب باید چه کار کنیم؟! اولاً خودتان را محکم بگیرید که موج شما را نَبَرد، بعد هم باید یک لباس گرمی بپوشید که سرما نخورید، این مسائل را باید رعایت کنید نه اینکه کاری انجام ندهید، امروز هم در دنیا یک بحرانی اقتصادی است که این بحران به همه زمینهها هم رسیده است، بحران سیاسی هست، بحران اخلاقی هست. این دنیا همه جنگ و جدال هست. ایران که مهد تمدن عرفا و متصوفه مثل شیخ نجم الدین کبری است تا مجبور نشود حمله نمیکند دفاع نمیکند، اهل صلح و سازش است، باز مثل همان شیخ نجم الدین کبری، محیطی در تمدن عرفانی که جز با دوستانش نمیرفت مثلِ سقراط که گفت من از همین قانون استفاده کردم و با هموطنانم با هم زندگی میکنیم حالا هم که همین قانون علیه من است باید با هم زندگی کنیم و امثال اینها. این دنیا تبدیل به این شده است که مثلاً امروز یکی را از تبلیغات به اوج آسمان میرسانند، یک روز میگویند خیانت کار است به اعدام محکوم میکنند. ببخشید ناچارم بعضی از این مثالهای سیاسی بگویم که دیگر هم خودم از آن تنفر دارم و هم شما، ولی ناچار هستم بگویم برای اینکه میبینید، میبینید و میبینید. بنابراین باید خودتان را با بحران هماهنگ کنید مقابلِ بحران و موج با مشت گره کرده محکم بایستید منتها لازمهٔ مشت گره کرده رختخوابِ پَرِ قو نیست، حالا دیگر نمیتوانید به آن شکلی که قبلا بودید راحت باشید، نمیتوانید به همسایهتان بگویید صبح تو که برای خودت نان میگیری برای من هم بگیر، میگوید برو دنبال کار خودت، به من چه؟! امروز اینطور جواب میدهند. بنابراین امروز باید خودتان را با بحران هماهنگ کنید. از بیکاری گلایه میکند خُب راست هم میگوید، من هم متأسفم، اگر بتوانم هم، کاری انجام میدهم که همهٔ ما به اصطلاح مشغول به کاری باشیم، از کم بودن درآمد زندگیاش گلایه میکند همه همینطور هستند. چون ریشهٔ اصلی همهٔ این بحرانها، بحران اقتصادی است که همه را فرا گرفته است، باید شما هم به این بحران یک اثری نشان بدهید و آن هم این است که خودتان و زندگی را محکم و سفت بگیرید، کِنِث باشید حتی همان چیزهایی که پیش میگفتید کِنِث، چاره ندارید. خُب حالا چیزی که میگویم بیتناسب نیست ولی خیلی هم تناسب ندارد، خدا مرحوم صلاح السلطنه را رحمت کند قدیم معاون وزیر و کفیل وزارت خارجه بود که من مدتی هم آنجا کار کردم، خدمت حضرت صالح علیشاه هم خیلی ارادت داشت، ایشان هم به او لطف داشتند، این کاغذهایی که در اداره اینطوری رسم است که یک کاغذ بر میداری مینویسی مینوت بعدی یک جایش عیب دارد خط میزنی مچاله میکنی کاغذ را دور میاندازی، گفت چرا اینکار میکنید این کاغذ را پول دادیم از آمریکا خریدیم، این است که اگر اشتباه کردید قلم بزنید برگردانید پشت کاغذ بنویسید. گفت اگر بگویند خسّت در مال است، امانت به کار ببرید، چون مالِ امانت است، اینها که مالِ شما نیست اینها مالِ دولت است. حالا ما هم در زندگی عادی خودمان، خیلی باید به خودمان سخت بگیریم و از اینکه با همین وضعیت میتوانیم زنده باشیم شکر خدا را کنیم. اگر خداوند انشا الله گشایشی داد یک شکر هم برای آن خواهیم کرد، فعلا شکر میکنیم که زنده هستیم. بحران را تحمل کنیم به جای اینکه بنشینیم از این زندگی گلایه و ناله کنیم، گلایه و ناله هم دارد نه اینکه بیجاست ولی اولاً در صدد چاره بر بیاییم، بعد هم تا چاره نشده است در همین حدی که هستیم برای همین الان شکر گذار باشیم، اگر یک دقیقه دیگر بهتر شد، یک شکر دیگر طلب خدا، در واقع از این طریق باید به خدا و خودمان نشان بدهیم که ما رحمت خدا را میفهمیم، گوش مالیِ خدا یا امتحانات خدایی را میفهمیم، ولی با همهٔ اینها خدایا از تو میخواهیم ما را امتحان نکنی، برای اینکه اگر امتحان کنی از همان اول در کارنامهٔ ما یک صفر بزرگ میگذارند، برای اینکه ما جز صفر چیزی نداریم، به هر جهت مراقب باشید چون باید در جامعه زندگی کنیم، نمیتوانیم برویم گوشهٔ کوهی و غار بنشینیم. این است که باید خودمان را با جامعه هماهنگ کنیم، جامعه را تحمل کنیم نه اینکه هماهنگ کنیم یعنی هر چی میگویند، نه! تحمل کنیم و با این تحمل در صدد اصلاحش باشیم انشاالله.