آیت الله صانعی در جلسه اخیر دروس خارج فقه خود اظهار داشت: “بدانید که مظلومیت مظلومین عزت آنهاست و ظلم ظالمین و ستمکاران و جنایتکاران در هر لباسی و به هر شکلی که باشد نشانه ذلت و سرافکندگی و خواری آنهاست.”
به گزارش پایگاه اطلاع رسانی این مرجع مردمی، وی در این جلسه با بیان اینکه “دنیا بازیچه ای بیش نیست”، تاکید کرد: “ما که پس از مرگ فنا نمی شویم بلکه حیات واقعی شروع می گردد، آمده ایم که بمانیم، مرگ ما ماندن ماست، چنانچه شهادت شهداء زنده بودن آنهاست.”
متن این بیانات به شرح زیر است:
به نام خدا
پناه به خدا که انسان خوشحال بشود از آزار و اذیت دیگران و باید به خداوند پناه ببریم که هیچ موقع اذیت دیگران ما را خوشحال نکند.، هیچ موقع آزار دیگران را سبب پیروزی و سلطه خود ندانیم والا کار به جایی می رسد که همچون حجاج بن یوسف ثقفی خوشی خود را در زمانی می بیند که یک دوستدار عدالت و آزادی در خون خودش می غلطد و خبر نداشت که روزی خود به کام مرگ فرو می رود و غافل از این بود که خدای او در کمینگاه اوست. (إِنَّ رَبَّكَ لَبِالْمِرْصَادِ)
«سعید بن جُبَیر» از شیعیان خالص و ارادتمندان حضرت سجاد ـ علیه السلام ـ بود و همواره از محضر آن حضرت استفاده مینمود.
«سعید بن جبیر» اعتقاد به امامت حضرت زینالعابدین ـ علیه السلام ـ داشت و ثنای آنجناب بسیار میگفت و به این سبب حجاج او را شهید كرد. هنگامی که سعید را به نزد آن ملعون بردند گفت: «توئی شقی بن كسیر؟»
سعید گفت: «مادر من نام مرا بهتر از تو میدانست و او مرا سعید بن جبیر نام نهاد.»
ـ هم تو و هم مادرت، هر دو شقی هستید.
ـ فقط خداوند غیب را میداند و او غیر از توست.
ـ باید در دنیا به آتش سوزانده شوی.
ـ اگر میدانستم كه عذاب با آتش به دست توست، تو را به عنوان خدا میپرستیدم.
ـ نظرت در مورد محمد ـ صلی الله علیه و آله ـ چیست؟
ـ او پیامبر رحمت است.
ـ چه گوئی در شأن علی؟ آیا او را در بهشت میدانی یا جهنم؟
ـ اگر داخل بهشت یا جهنم شوم و اهل بهشت و جهنم را ببینم، اهلشان را خواهم شناخت.
ـ چه میگوئی در حق ابوبكر و عمر؟
ـ مرا بر ایشان وكیل نكردهاند.
ـ كدامیك از خلفاء را بیشتر دوست داری؟
ـ هر یك از ایشان كه نزد خالق من پسندیدهتراند.
ـ كدامیك نزد خالق پسندیدهتر است؟
ـ این علم نزد كسی است كه آشكار و پنهان ایشان را میداند.
ـ نمیخواهم به من راست بگوئی.
ـ نمیخواهم به تو دروغ بگویم.
ـ چرا نمیخندی؟
ـ آیا مخلوقی كه از خاك و گِل آفریده شده و آتش او را خواهد سوزاند میخندد؟!
ـ پس چرا ما میخندیم؟
ـ قلوب یكسان نیستند.
ـ پس حجاج امر كرد تا جواهرات فراوانی از لؤلؤ و زبرجد و یاقوت و … بر پای سعید ریختند تا بلكه فریفته شود.
سعید گفت: «ای حجاج! اگر تمام اینها را بدهی تا از عذاب آخرت برهی، نخواهی توانست و بدان كه خیری در جمع كردن مال دنیا نیست.» آنگاه حجاج دستور داد تا آلات لهو را در جلوی سعید به صدا در آورند. سعید به شدت گریست.
ـ چرا میگریی ای سعید؟ وای بر تو.
ـ وای بر كسی كه از بهشت رانده و داخل جهنم شود.
حجاج كه دید با هیچ ترفندی قادر به مطیع كردن سعید نیست گفت: اینك زمان مرگ تو فرا رسیده، ترا چگونه بكشم؟
ـ هر گونه كه مایلی مرا بكش، چرا كه من در آخرت ترا به همان نحو قصاص خواهم كرد.
ـ آیا دوست داری تا ترا عفو كنم؟
ـ اگر عفو از جانب خدا باشد آری، اما از تو طلب عفو نمیكنم.
حجاج كه از متانت و شهامت سعید به غضب آمده بود فریاد زد: «او را بكشید.» پس چون او را برای كشتن خارج كردند لبخندی زد. حجاج را از این مطلب آگاه ساختند، گفت: «چه چیز تو را خنداند با اینكه من شنیدهام تو چهل سال است كه نخندیدهای؟!»
گفت: «خندهام بجهت جرأت تو بر خداوند است و حلم خداوند بر تو!» حجاج كه داشت دیوانه میشد گفت: «او را در مقابل من بكشید.»
سعید گفت: « كُلُّ نَفْسٍ ذائِقَةُ الْمَوْتِ»
آنگاه گفت: « إِنِّی وَجَّهْتُ وَجْهِی لِلَّذِی فَطَرَ السَّماواتِ وَ الْأَرْضَ حَنِیفاً وَ ما أَنَا مِنَ الْمُشْرِكِینَ»
حجاج گفت: «او را پشت به قبله بكشید.»
سعید گفت: « فَأَینَما تُوَلُّوا فَثَمَّ وَجْهُ اللَّهِ» به هر طرف كه رو كنید خدا آنجاست.
حجاج گفت: «صورتش را به خاك بمالید.»
سعید گفت: « مِنْها خَلَقْناكُمْ وَ فِیها نُعِیدُكُمْ وَ مِنْها نُخْرِجُكُمْ تارَةً أُخْرى» از خاك آفریده شدید و به خاك برمیگردید و دوباره از میان خاك برانگیخته خواهید شد.
حجاج گفت: «او را چون گوسفند ذبح كنید.»
سعید گفت: «أشْهَدُ أنْ لا إلهَ إلّا اللهُ وَحْدَهُ لاشَریكَ لَهُ وَ أنَّ مُحَمّداً عَبدُهُ وَ رَسُولُهُ» آنگاه دست به دعا برداشت و گفت: «بار خدایا پس از من، حجاج را به كس دیگری مسلط مساز.»
پس چون سر سعید را بریدند با كمال تعجب دیدند كه سر مكرّر «لا إِلهَ اِلّا الله» میگوید.
شهادت سعید در شعبان سال 95 هجری در 49 سالگی اتفاق افتاد و به سبب دعای سعید، پس از 15 شب حجّاج به دَرَك واصل شد و پروندة جرائم او إلی الأبد بسته شد.
مورّخین نوشتهاند: حجاج پس از به شهادت رساندن سعید بن جبیر به كابوس مبتلا شد و هر دم كه به خواب میرفت، جسم خونین سعید را میدید كه دامن او را گرفته و میگوید: «ای دشمن خدا! چرا مرا كشتی؟!» گاهی بیهوش میشد و ناگهان با ترس و وحشت عجیبی، عرق ریزان بهوش میآمد و میگفت: «مالی ولسعید بن جبیر» (مرا با سعید بن جُبیر چه كار بود.) این كابوس دست از سر حجّاج بر نداشت تا اینكه پس از كشتن سعید به فاصله پانزده(و حداكثر چهل) روز به درك واصل گردید.
بهرحال باید توجه داشت که دنیا بازیچه ای بیش نیست چنانچه قرآن می فرماید: « وَ ما هذِهِ الْحَیاةُ الدُّنْیا إِلاَّ لَهْوٌ وَ لَعِبٌ وَ إِنَّ الدَّارَ الْآخِرَةَ لَهِی الْحَیوانُ » ما که پس از مرگ فنا نمی شویم بلکه حیات واقعی شروع می گردد، آمده ایم که بمانیم، مرگ ما ماندن ماست، چنانچه شهادت شهداء زنده بودن آنهاست چنانچه در روایتی از رسول گرامی (اسلام وارد شده که آنحضرت فرمودند :« ما خلقتم للفناء بل خلقتم للبقاء ». و بدانید که مظلومیت مظلومین عزت آنهاست و ظلم ظالمین و ستمکاران و جنایتکاران در هر لباسی و به هر شکلی که باشد نشانه ذلت و سرافکندگی و خواری آنهاست.