بسم الله الرحمن الرحیم
در طب یا بیماری شناسی یک قاعده ای در طب به اصطلاح ( بیماری شناسی) هست و این قاعده در اجتماع هم بهتر است که باشد این است که پیشگیری از بیماری ، یا ناراحتی مهم تر از درمان آن است .
خداوند اصولا این قاعده یا امثال اینها را که مقرر میکند. البته قاعده ای که خداوند مقرر میکند این نیست که بردارد ماده ۱ ، ماده ، ۲ یا ماده ۳، بنویسد بلکه در فطرت مردم هست .
منتهی ممکن است در زندگی اجتماعی مان ،روی فطرت پرده ای پوشیده شود و نفهمیم .
این است که از قدیم محققین اسلامی گفتند که اسلام دین فطرت است . یعنی همه چیزهایی که گفته شده در فطرت انسان هست . منتهی انسان نمیداند ، یا روی آن پرده پوشی شده است .
خوب این قائده را همه میدانیم . منتهی همین پیشگیری که گفتم، این در قلمرو روانشناسی و جامعه شناسی کار میکند .
در جامعه آن دستگاهایی که موظفند که این مسائل را توجه کنند آن دستگاهها باید این مطالب را اجرا کنند و دستور آن را بدهند .
مثلا خوب همینکه به عنوان مثال خداوند بشر یا جانداری را که آفریده ، هیچ جانداری را خداوند نیافریده است که با هم دعوا کنند .
خیلی از این حیوانات آنهایی که رام هستند ، درنده نیستند ، دقت کنید اگرهم یک دعوایی کنند آن حیوانی که میفهمد پایین تر است خودش کنار میرود و با هم زندگی میکنند . این در فطرتشان هست . همین حالت در فطرت انسان هم است . به دلیل اینکه قرآن هم همین را گفته است که ما گفتیم بعضی بر بعضی دیگرتسلط و مدیریت داشته باشند . برای اینکه جمع شود . این فطری است . البته نه اینکه اینهایی که کارها را بلدند ، زور بگویند و ستم کنند ، نه .یعنی اینها آنچه استعدادشان است، انجام بدهند و آن یکی هم آنچه استعدادش است انجام بدهد .
فرض کنیم در مسابقات ورزشی یک مسابقه دو ، شنا و یک مسابقه والیبال داریم . یک آدم قد کوتاه را هیچ تیمی در والیبال نمیگذارد . برای اینکه شکست میخورد . اگر هم با یک قد بلندی رفیق بودند آن را میگذراند . و گله مند نمیشوند نه او نه اینکه به او زورمیگوید . هر کسی جای خودش آفریده شده است
. همینطور در خانواده فرزندان بزرگ نسبت به پدر و مادر یک جور وظایفی دارند و فزراندان کوچکتر یک جور دیگر . این بر حسب آنچه که خداوند برایش آفریده در اختیارش دارد گذاشتند . در اجتماع هم همینطور، وقتی ما میخواهیم جامعه را جنگی بار بیاوریم ، که خوب مثل خروس جنگی کار کنند همینجوری است که از اول باید این جوری تربیتشان بکنند .
که این بدست کیست ؟ به دست افراد هم نیست به دست حکومت است . ولی افراد باید نظارت کنند . خیلی ها میگویند مثلا ما نمیتوانیم ، و دچار تنبلی میشویم و نمیتوانیم کارهایمان را انجام بدهیم و یا امثال اینها.
این یک بیماریست ازآن بیماری اپیدمی که در موقعش آن جامعه توجه نکرده است ، در بین مردم آمده است . وقتی که یک مدتی رفاه بود ، مردم خورد ، خورد تنبل میشوند . این است که در این موقعیت بایدهم خودشان توجه بکنند هم دستگاهای دولتی که زیاد رفاه بی معنی، نداشته باشند . مثلا برای کشاورز، یک زارعی در خود بیدخت در گناباد یا در هر کجای دیگر این زارع به چه چیزی احتیاج دارد ؟
اگر یک بیل و کلنگ با یک رادیو جلویش بگذارند خودش ممکن است رادیو را انتخاب کند ، ولی مصلحت خودش و جامعه این است که بیل را انتخاب کند . کارش آن است ، اینها را که میگویم در واقع انعکاس مصلحت فردی در جامعه است . خود افراد هم مثلا در انتخاب شغل یا در انتخاب رشته تحصیل اینجور چیزی دارند ، رشته تحصیل یک وقتی یکی بنظرم طالبی بود از خانمها اتفاقا به مناسبتی یک صحبتی شد. گفت من لیسانسم . لیسنمیدانم چه لیسانسی بود حالا هر چی که بود. بعد گفتم چند سال کار میکنید در یک کاری بود کاملا مخالف با تحصیلآتش . گفتم چند سال است کار میکنید؟ گفت هفت، هشت سال . گفتم در این هفت ، هشت ،سال کارت چند بار ازتحصیلاتت استفاده کردی ؟ فکر کرد گفت هیچی . گفتم پس این تحصیل به چه درد میخورد ؟ تحصیل یک مدتی از عمرت را از دست میدهی . برای اینکه یک ورقه به دست بیاورند اسمش لیسانس است. فکرکنید اینها که جوانترند قدر سن را نمیدانند . میگویند خوب هفت ، هشت سال را درس بخوانیم . ولی به سن بیشتری که رسیدند یک روز عمر را هم به حساب میاورند بنابراین سعی کنیم در اول که عمر به نظر ما مهم نیست آن را هدر نکنیم .
برای اینکه در ایام پیری آن را به حساب میاوریم و حتی سعی کنیم روزمان وساعاتمان پر باشد .
به عنوان مثال اینکه شرح حال بزرگان را آدم بخواند مفید است . برای اینکه میخواهد ببیند آنها چرا شخصیت پیدا کردند ؟
در مورد آقای سلطانعلیشاه نوشته اند . البته آنهایی که در مورد ایشان است ما هم شنیده ایم . خوب ما فرزندانشان بوده ایم از پدر و مادرمان ما هم شنیده اییم .
آقای سلطانعلیشاه ، گوسفند می چراندند ، شبان بودند. ملا محمد علی برادر بزرگشان از لحاظ مالی رییس خانواده بودند . ایشان هم هشت ، نه یا ده ساله بودند . بعد گفتند که خودشان میگویند فکر کردم خوب من که در ضمن اینکه گوسفند میچرانم علف جمع کنم .علفها را میکندم . بعد دیدیم خوب این هم طولی نمیکشد ، گفتم خوب آن آیاتی که حفظ دارم یا سوره های قرآن را که بخوانم . تکرار کنم . این کار را هم کردم . یک فردی که سواد هم نداشتند . شاید آن وقت شاید هم سواد داشتند در مراحل ابتدایی . این گونه از وقتش اسفتاده میکند . ما باید توجه کنیم . و از ا ینکه فلان کس چه جور است و من چه جور هستم اصلا نارحت نشویم و فکر نکنیم . آقا ی سلطانعلیشاه این بی سوادی در هر صورت ناراحتشان کرد نه برای اینکه ناراحت شوند چر ا دیگران سواد دارند من سواد ندارم . ناراحت شدند و یاد گرفتند رفتند و ازلحاظ علمی هم حتی به مقاماتی رسیدند .
از این قبیل در تاریخ خیلی بوده است . یکی هم اخفش که مشهور بوده (1)( بز اخفش ) است . که میگویند اخفش یکی از ادبا و دانشمندان عرب است . تا چهل سالگی بیسواد بوده است . بعد به زور یکی را راضی کرده بود با هم ، هم درس باشند و درس بخوانند . در خانه هم کسی را نداشت که با هم مباحثه کنند . یک بزی داشت یک حرفی میزد، بز سرش را تکان میداد.یعنی بله . به این خوشحال بود. که بزی که نمیفهمد سرش را تکان میدهد .این بز افخش مشهور بود .
و بعد شد از ادبایی که الان در تاریخ عرب مینوسیند بسیار مقام بزرگی دارد .
به هیچ وجه از اینکه چیزی ندارید و خوب است داشته باشید ، نارحت نشوید و بر دیگران حسادت نکنید. بعد هم بدانید درهرچیزی اگر احتمال میدهید به آن بیماری به اصطلاح بیماری یا ضعیف دچار میشوید، قبلا آماده شوید واکسن که میگویند برای همین است .
بشر تمام ترقیاتش مال این است که ازیکی از خصوصیات و فطرتهای الهی استفاده کرده است .
این فطری است رفته یک چیزی پیدا کند الان بزند که دیگر در امان باشد .
که اساس اولیه صحبت من هم همین بود .
و یک وجه هم از وضعیت ضعف خودتان در یک قسمتی یا مثلا بعد هم حسابهایتان دقیق باشد . خیلیها حساب تحصیلی نمیدانم چه چیزی بیاید این چه فایده همه بیشتر چیزها البته هر ورق لیسانس که شما بگیرید این به منزله پرچمیست که منت آن را یکی دیگر به دیگران بدهد. شما زحمتش را کشیده اید بعد بگویند آقا ما مردم را با سواد کردیم همه را. خود مردم خواستند . به هر حال بسنجید ودنبال تحصیل وعلم و بروید . علم خوب است بروید .
در آن صورت زندگی را هدر ندهید ولی از این قبیل دستورات عملی زندگی خیلی فراوان است . اگر فکر کنید خودتان یکی یکی را در میاورید و دقت کنید با تکیه بر این عصای عقل و دور اندیشی کار کنید .
۱) بُز اخفش. اصطلاح است برای کسی که ندانسته بعلامت تصدیق سر بجنباند. (دائرة المعارف فارسی). کسی را گویند که مطلبی رانفهمیده تصدیق کند. (فرهنگ فارسی معین). اصل این ضرب المثل از آنجاست که گویند اخفش زشت چهره بود و کسی با او مباحثه نمی کرد. او بزی داشت که مسائل علمی را مانند همدرس بر او تقریر میکرد و بگفتۀ برخی تا بز مزبور آواز نمی کرد همچنان تقریر مینمود و آواز کردن او را دلیل تصدیق می پنداشت. و این معنی مثل شد. (از دائرةالمعارف فارسی) (از فرهنگ فارسی معین(