بسم الله الرحمن الرحیم
به عید نوروز چند روزی بیشتر نمانده است و یک بحثی همیشه در بین فلاسفه است،یک قاعده کلی که می گویند اصل و استثناء .مثلاً می گوید اصل بر این است که همه مردم خوب باشند،خُب اگر بدی بود آن استثناست.آن اصل و این استثناست.اصل در مقابلِ استثنا.حالا بیماری و سلامت کدامش اصل است، کدامش استثنا؟! اولاً اگر کمی دقیق تر فکر کنیم چیزهایی که خداوند آفریده است همه اش اصل است هیچ چیز استثنا نیست.ما خودمان استثنا هستیم.هیچ حرکتی و واقعه ای رخ نمی دهد جز اینکه به امر و اجازه خداوند باشد. آن وقت بعضی ها می گویند که خدا در بعضی موارد به مخلوقاتش اجازه داده است که بر حسب آن اجازه یا بر حسب آن امر می کند.ولی آیا خدا اصلاً به کسی اجازه داده است؟! در حیواناتی که قبل از بشر آفریده است، این حرف را تورات صریحاً می گوید که وقتی انسان را آفرید یکی یکی مخلوقات از جلو آن رژه رفتند چون خودش می خواست خلیفه روی زمین باشد و از هر کدام خصوصیاتشان را پرسید، هرچه آدم به او گفت همان اسمش شد، ماند.نه اینکه اسم گذاری کرده باشند. یک مثالی از خودمان،به صورت لطیفه اما واقعیت است که می گویند کسی که استرالیا را کشف کرد، اول رفت استرالیا در حال صحبت کردن با یکی از رعایای آنجا بود، تصادفاً در این بین از جلوی آنها یک کانگورویی رد شد.برای این شخص خیلی عجیب و قریب بود(کانگورو که دیدید) از آن شخص مَحَلی پرسید این چه حیوانی است اسمش چه هست؟! آن محلی کمی نگاه کرد گفت کانگورو. فکر کرد اسمش کانگور است و حال آنکه به زبان محلی،یعنی نمی دانم، او پرسید اسمش چه هست؟! گفت نمی دانم، همان نمی دانم اسمش شد.حالا همین وضعیت برای انسان و سایر مخلوقات فراهم شد.البته این نقلِ تورات است،درست است این تورات خیلی آن توراتی نیست که خدا فرستاده است ولی چرا، خیلی کلماتی هم که خدا فرستاده هست در آن وجود دارد.به هر جهت باز هم تا حدی مقدس است، که من هم توصیه کردم یکبار بخوانید،خُب یک کتاب مقدسی است و همین که ببینید قرآن چه اندازه دقیق تر و بهتر است. همه چیز هایی که خدا آفرید بر انسان عرضه کرد.چرا؟! چون انسان را به عنوان خلیفه در روی زمین خلق کرد، از اول به فرشتگان خبر داد گفت که :«…إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً… »(سوره بقره-آیه 30) البته این خلیفه که آفرید لابد قدرت هایی به او داد و اِلا خلیفه معنی ندارد.خلیفه یعنی نایب،خلیفه از وکیل بالاتر است،وکیلی با اختیارات بیشتر. و علم هایی هم به او داد خُب ما می بینیم انسان بر همه حیوانات مسلط است،آن حیواناتی که ما می بینیم مثلاً گربه یک حیوان وحشی است، انسان به آن مسلط است، بر همه ی این چیز ها مسلط است .چه کسی این سُلطه را برای او فراهم کرده است؟! خداوند. خُب آیا اینکه خلیفه خداوند در روی زمین است،دیگر خداوند در روی زمین کاری ندارد؟جلوی او را رها کرده است؟!بله. بعضی ها هم البته همین حرف را گفتند،به وجود خدا و دین معتقدند منتها می گویند خداوند وقتی که آسمانها و زمین را آفرید و در هر آسمانی امرش را، یعنی کار و قانونش را مسلط و اجرا کرد، دیگر کاری ندارد کنار می رود. آخر عقاید در این موارد بین جبر و اختیار، عقاید بینابین هم فراوان است، ولی ما عملاً می بینیم که خداوند این بشر را هم مثل سایر موجودات آفریده است، یعنی به همان صورتی که حیوانات دیگر،حیوانات وحشی یا حیوانات اهلی را آفریده است،انسان را هم آفریده است با چه چیزی ؟!با همان خصوصیات، یعنی به اصطلاح از همان ماده، همان گِل مجسمه سازی که داشته است و حیوانات را آفریده از همان انسان را هم آفریده است.پس انسان هم خصلت های حیوان را دارد یک خصلت اضافی خدا به او داده است، یعنی وقتی مقداری این حرف و مسئله را پیاده کنیم می بینیم، به اصطلاح دانشمندان که می گویند در انسان یک غریزه و فطرت وجود دارد که از آن جهت مثل سایر حیوانات است، یعنی فطرت انسان این است که همه جا دنبال روزی برود،دنبال نان برود. این مورد را همه حیوانات هم دارند.اصلاً بسیاری حیوانات تمام عمرشان را در همین مورد مصرف می کنند.انسان از جهت آن مسائلی که با حیوان شریک است یعنی مثل هم هستند در اثر آنها مسلماً نمی تواند، اختیار دار باشد هم خودش اختیاردار باشد و هم خودش مأمور باشد .پس مسائلی وجود دارد که مسلماً از قدرت او خارج است. آن مسائلی که از قدرتش خارج است پس بَنا به قدرت چه کسی است؟! بَنا به قدرت خداوند است. این است که خداوند بعد از آن هم که بشر را آفرید و در زمین مستقر کرد، باز هم مراقب امور هست .مثل اینکه فرض کنید شما که انسان هستید مثل خلیفه اید به یک حیوان اهلی چیزهایی یاد می دهید ، خُب خیلی در روزنامه ها هم نوشتند، به سگی یاد می دهند که سبدی می برد قصابی و خرید می کرد می آورد ،ولی در همان وقت هم صاحب آن سگ در بین راه چشمش از سگ دور نمی شد.مراقبت می کرد اگر بین راه می دید خلافی کرده جلویش را بر می گرداند،در آخر اگر آن نتیجه ای که می خواست حاصل نمی شد از او باز خواست می کرد. انسان هم پس به همین صورت خداوند به او آموزش داده است، به این معنی که، طفلی که به دنیا می آید مثل یک تکه گوشت است .هیچ حرکتی مستقلاً ندارد.کم کم خدا به او یاد می دهد. چه طوری به او یاد می دهد؟! گرسنگی که در او ایجاد می شود، زبان که ندارد گریه می کند یکی دیگر را مأمور کرده است که وقتی این گریه کرد دنبالش برود ببیند چه می خواهد، اسمش هم مادر گذاشت. خداوند انسان را به این صورت تربیت کرد.بعد بَنا به هدفی که مامورش کرده باید این برود و وظایفش را انجام بدهد. خودِ خداوند که نیازی به هیچ چیز ندارد، هر چه بخواهد «… إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»(سوره نحل-آیه 40). وقتی چیزی می خواهد، مثلاً در هوا مثل این بند باز ها ، در هوا چیزی وجود ندارد اما به این شکل بازی می کنند، یک چیزی در می آورند.خداوند هم هر زمان هر چه خواست همین کار را انجام می دهد. منتها ما آمدیم، می خواهیم از ارباب مان تقلید کنیم، این شعبده بازی ها را در آوردیم، ولی این شعبده همان اندازه نشان می دهد که ما درک کنیم، خداوند هر چی بخواهد،انجام می دهد «… إِذَا أَرَدْنَاهُ أَن نَّقُولَ لَهُ كُن فَيَكُونُ»(سوره نحل-آیه 40).این است که خداوند، انسان را رها نکرده است، مقداری آزاد گذاشته است ولی رهایش نکرده است.مثل همان بچه ی کوچک،بچه وقتی می خواهد راه رفتن یاد بگیرد،خُب اول بار، مادر بچه را روی زمین می گذارد،می گوید خودت برو ،ولی دیگر رهایش نکرده که بگوید دیگر خودت برو و بیا و همیشه رهایش کند،نه! چهار چشمی نگاهش می کند.اگر این بچه بخواهد بلغزد آنجا که مصلحت بداند جلویش را می گیرد، اگر کمی بزرگتر شد با عقل بود این کار را انجام داد، روی دست و سرش می زند می گوید چرا این کار را کردی؟ اینکه در برنامه ات نبود. بنابراین ما هم که خداوند آفریده است برنامه ی کار و هدف برای ما آفریده است، هدف این نیست که ما غذا بخوریم یعنی در واقع مثل یک کارخانه ای که یک چیزی به او می دهند چیز دیگری می شود ما همچین کارخانه ی زباله سازی نیستیم.بلکه خداوند همه ی این موجوداتی را که برای حیات ما لازم است گذاشته است، خود ما را صافی قرار داده، صافی که صاف می کند فیلتر قرار داده است.در حیوانات هم به همین صورت است فیلتر در خودشان است.یعنی در همان میلِ به غذا ،در علف خواران میلِ به علف،همان میل خودش فیلتر دارد.یعنی وقتی می بیند یک علف مسموم است نمی خورد، فیلترش است.در انسان فیلترش جدا از میلش است. به یک چیزی میل پیدا می کند ولی فیلترش با او نیست.آن میل با وجود اینکه برایش مضر است آنرا انجام می دهد فیلترش جداگانه است.فیلترش را بنا به اراده گذاشته است.خداوند یک باز خواستی اینطوری می کند که من اراده را در شما برای آن آفریدم که خوب و بد را از هم جدا کنید.به این جهت است که گفتند نه جبر است و نه اختیار بل امر بین الامرین. یعنی همین طور است اختیار داده اما اختیار ما به اختیار اوست.ان شاءالله ما این امانت، یعنی تشخیص خوب و بد را که خداوند در بشر آفریده است،این را به خوبی به کار ببندیم،انشالله