بسم الله الرحمن الرحیم
اساس عرفان و تصوف بر آشکار بودن است جز ذکر و دستوراتی که مستقیم به رابطه ی شخص با مرکز وجود با خداوند است. که آنجا حتی بر خودش مخفی است کما اینکه در بین علاقه مندان به عرفان نظری این بحث هم است که اولیای خدا مقام خودشان را می دانند یا نه؟! اکثراً می گویند نمی دانند برای اینکه اگر بدانند اولاً دچار اشتباه می شوند ممکن است یا مغرور بشوند یا گمراه بشوند، البته خیلی ها هم می گویند می دانند به هر جهت مسئله ای آشکار است.
منتهی امروز طوری شده است که دشمنان تصوف آنچه را مخفی است که همین رابطه انسان با خداوند یا تجلی ظاهرش که ذکر قلبی است که دارند، می خواهند در بیاورند.چرا؟! چه هست؟! مقداری از آن فضولی است. مثلاً شخصی وقتی ذکرش را میگوید حالت دست هایش به شکل خاصی است خُب باشد، مثلاً هندو ها به حالت رو می افتند سجده می کنند خُب ما هم سجده می کنیم، به شما و دیگران چه مربوط ؟! به نحوه ارتباط شخص با خداوند مربوط است.
در این مورد که مخفی است می خواهند مخفی را آشکار کنند و در مورد چیز های که آشکار است خودشان یک پرده روی آن می اندازند که بگویند مخفی است. عرفان و تصوف بارها بحث کرده است، تصوف و عرفان های حَقه یا آنهایی که باصطلاح بویی از اسلام برده اند، گفتند دستورات شریعت را باید اجرا کرد. حال دستورات شریعت واجبات و محرمات است که حتماً باید اجرا کرد مستحبات و مکروهات است که کسی انجام داد یا نداد به دیگران ربطی ندارد. اینها هم می خواهند بگویند محرمانه است. می گویند مجلس درویشی محرمانه است و معلوم نیست اینها چه کار می کنند، خُب این مجلس درویشی بیایید،بایستید نمی توانید بایستید باید بنشینید بگویید آقا نمی توانم بایستم جایی به من بدهید جای خودش را به شما می دهد بنشینید، دیگر خودتان ببینید.
یک نفر گفته است من مثلاً چندین سال پیش از فلان شخص اینطور شنیدم (در مورد اعتقادات) ، اولاً آن فلان شخص سندیتی ندارد و ثانیاً خیلی خوب شنیدی صحیح ، حالِ آن شخص آنطور بوده بعد عوض شده تو هم حالت همانطور اگر باشد فکر کنی عوض می شود. در روانشناسی هم است از این بحث ها خیلی می شود ،یک اشخاصی بخصوص آنهایی که کار معیشتی ندارند در واقع بیکار هستند بررسی می کنند هر چیزی که سخت تر باشند سرشان را به آن چیز می زنند، خُب فکر نمی کنند، آمدیم شکست سر خودت هم که می شکند چه کار داری؟! برو دنبال کارت حرفی که میزنی حساب، خیلی خوب. چرا می خواهی به واسطه این سر دیگری را بشکنی. این است که این مواردی که در ما آشکار است در طی قرون در همه کتابها نوشتند. حاج شیخ عباسعلی کیوان هم نوشته است یک مدتی از منبرهایش من که خُب ندیدم ولی آنهایی که دیدند خیلی تعریف می کنند. با مدارایی که حضرت صالح علیشاه با او کردند مدت ها از سقوطش جلوگیری کردند، نوشته هایش هم که موجود است البته یکی از اصولی که ما می گوییم «انظر الي ما قال لا تنظر الي من قال» می خواهی قضاوت کنی نگاه کن مطلب چه گفته نه اینکه چه کسی گفته است. استثناً در مقابل کیوان قزوینی در مطلبش گوینده هم مؤثر بوده است.چون آقای پریشان بررسی کردند یک شرحی بنام گشایش راز نوشته اند، روحیات او را بررسی کرده است. به هر جهت خیلی افراد خیلی چیزها گفته اند همه اش تکراری است تعداد زیادی کتاب آورده اند به درد من نمی خورد اصلاً نخواندم فهرستش را نگاه می کنم همه اش مطالب تکراری دارد. منتهی نگه داشته ام موجود است. تا کسی گفت می گویم بله! من هم دارم. حالا البته هر چه دور تر می رویم این دروغ های بزرگ ،بزرگتر و دورتر از حقیقت است. اخیراً هم همان دروغ ها با تفسیر های جدیدی ایجاد شده است.
یک موردی که حالا در این مخالفت ها متداول شده یک جنبه و وسیله ای که پیش تر نبود و اگر بود کمتر بود و آن ایجاد کردن اختلاف و تفرقه بین فقراست و عقاید مختلف و شبه هایی که بر اصل اسلام و عرفان است این را بررسی می کنند می گویند خودت بررسی کن ببین چه است ظاهرش هم همین است. شعری مرحوم دکتر نعمت الله تابنده در یادنامه صالح دارد که از مرحوم کاخک که از فقرا بود در اینجا نقل کرده است. به این اندازه از طرف عصابی شده که گفته برو من اگر هم از درویشی برگردم به تو لعن می کنم به هر جهت سهم تو همین است که البته اینجا دلیلش هدف گوینده است که در کتاب گشایش راز نوشته است.
جهت اختلاف و تفرقه بین فقرا این است که دشمنان سعی می کنند اینکه ما می گوییم درویشی در سیاست دخالت نمی کند ولی فکر درویش آزاد است می خواهد دخالت کند می خواهد نکند! چون این را نمی فهمند می گویند این سیاستِ اینهاست، می گوییم آقا ما در سیاست دخالت نمی کنیم می گویند خودِ این سیاست شماست. من دیگر نمی دانم پس این سیاست چه غولی است که ما هر چه می کنیم برای فرار از آن است. سیاست این غولی که امروز یک خطی کشیده اند مثلاً عتبات آن طرف خط است و ما این طرف. این شخص را اینجا می گویند برادر عزیز،آن یکی را می گویند منافق،از کجا معلوم؟! این سیاست است. ما می گوییم اذیت می شویم اگر علی علیه السلام زنده شد و این منافقین (نه این منافقینی که اینها اسم گذاشته اند،به طور کلی منافق) را مهار کرد ما تابع آن سیاست هستیم هر چه بگوید به روی چشم قبول می کنیم،ولی این سیاست ها نه!
بنابراین تفرقه در اعتقادات هم که می اندازند به این دلیل است که اعتقادات محکم و مثل هم، صاحبان این اعتقادات را به هم نزدیک می کند یعنی طبیعتاً نزدیک هستند. آنوقت اگر این اعتقادات بر مبنای الهی و بر مبنای دل باشد(نه این دل گوشتی صنوبری) در آن صورت آن اشخاص به هم نزدیک می شوند هر چه دل نزدیکتر باشد به هم نزدیک تر هستند. خب مرحوم سوهانکی تعریف می کرد جایی ماشینمان خراب شد یک آقایی برای کمک ایستاد گفت که شما مسافر هستید؟! گفتیم بله! کجا میروید؟! مشهد! از مشهد کجا میروید؟! بیدخت! بیدخت برای چه می روید شما درویش هستید؟! گفتند بله! گفت من هم درویش هستم! چه کسی اینها را به همدیگر شناساند؟! آن دلها به هم نزدیک بود. خُب وقتی این در ظواهر به این اندازه کار می کند در معنا، وحدت اینها شکننده است. بنیان مرصوص می شود « … کَانَّهُم بُنیانٌ مَرصُوص »(سوره الصف-آیه4) که هیچ تیشه و تبری در مقابلش کار نمی کند البته چند نفر از ماها را اذیت می کنند ولی نه تنها ضربه ای در اعتقادات او و دیگران وارد نمی شود بلکه تقویت هم می شود از قبیل محدویت و محرومیت از خیلی چیزهایی که به همه داده می شود. به این امید دارند که این شخص از این اعتقادش برگردد بگوید غلط کردم! ممکن است بگویند، منتهی “میم” آن را “ی” کنند فقط یک تغییر مختصر می دهند. هیچ فایده ای ندارد بدتر است نمی توانند، مع ذالک پس چه فایده ای دارد؟! به آنچه می گویند و آنچه می کنند معتقد هستند اینها با هم هستند. اینها اگر با همه هستند اگر با من رفیق باشند خیلی به نفع من است اگر با من دشمن باشند وای به حال من است.
این سخن پایان ندارد ای پدر