بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
چند روز پیش گفتم خداوند یک سوره کامل در قرآن به نام “نساء“(یعنی زنان) دارد ، سوره ای به اسم “رجال”(یعنی مردان) ندارد. البته مردانی که بزرگ هستند، اسمشان هست مثل “سوره ابراهیم”،”سوره یونس” و “سوره محمد”. احکام مربوط به مسائل زناشویی و خانوادگی بیشتر در این سوره است، از سوره هایی هم است که در مدینه نازل شده است، یعنی وقتی که حضرت حکومتی داشت و باید قوانینی الهی می آمد. در اینجا راجع به طلاق خُلع و مبارات آمده است، آخر طلاق ها چند قسم هستند. قانون مدنیِ ما اول که بود در واقع از ناحیه چندین نفر از علما مثل مرحوم سید کاظم،مرحوم شیخ علی بابا و چندین نفر از علما که الان مرحوم شده اند تأیید و تدوین شده بود. و منطبق با فقه شیعه و نظر علمای آن زمان بود. البته نمیدانم بعداً چه تغییرات و اصلاحاتی در آن داده شد. ولی آن قانون که مورد عمل ما بود و جز بعضی قسمت هایی که اوضاع جهان فرق کرده بود منطبق بود. در آنجا طلاق یک طلاق معمولی است که مرد طلاق می دهد،شرایطی هم دارد البته همیشه که نمی تواند طلاق بدهد. مالکیت زن هم بر مهریه از همان اول عقد بسته می شود. خُب این طلاق به دست مرد است و عده را، هم زن و هم مرد باید نگه دارند. اگر مرد چهار تا زن داشت یکی رفته بود و او را طلاق داده بود باید صبر کند تا عده سپری بشود. حالا بحث در اینکه این کار خوب یا بد است نداریم. دارم قانونش را به شما می گویم،بحث آن یک وقت دیگر است.
یکی از انواع طلاق ها،طلاق خُلع و یکی دیگر طلاق مبارات است. طلاق خُلع عبارت از این است که زن یک مقداری از مهرش را که می بخشد و در عوض مرد به او وکالت در طلاق می دهد،این طلاق خُلع است. البته در طلاق خُلع چون زن یک مقداری از مهرش بخشیده و یا به شوهرش چیزی داده است،که این حق را به او بدهد، دیگر عده ندارد که شوهر حق رجوع داشته باشد. عده برای زن است ولی مرد حق رجوع ندارد، مگر اینکه خود زن مطالبه کند، بگوید آنچه به تو دادم پس بده. اگر او پس داد میتواند طلاق عادی بگیرد .بحث در این بوده است که آیا چنین طلاقی صحیح است یا نه؟! می گویند که طلاق از احکام الهی است. حکم الهی را نمی شود خرید یا فروخت .بحث مفصل دیگری دارد، بحث اینکه حق است یا حکم،فرق بین حق و حکم است. ببخشید من گاهی مجبور می شوم که اینجا را کلاس دانشکده فرض کنم، عیب ندارد شما هم یاد می گیرد، برای اینکه خیلی از آنهایی که این حرفها را می دانند،خیلی طاقچه بالا می گذارند و پُز می دهند ولی وقتی بلد بودید می گویید من هم می دانم .برای من این مورد در جایی اتفاق افتاد در کنگره حج که بودیم یکی از آقایان از من چیزی خواستند،حتی با هم دوست هم بودیم ولی گفتم من اینکار را نمی کنم ، خود شما اینکار را انجام بدهید، خیلی ناراحت شد و گفت تو اگر بلد هستی فرق حق و حکم چیست؟! بعد گفتم آقا اینجا جلسه ی امتحان نیست و من شاگرد نیستم که امتحان پس بدهم، شما هم معلم نیستید که درس بدهید ولی برای اینکه جواب شما را داده باشم می گویم. در دو سه کلمه بیان کردم،به هر جهت.
بحث در این بود که آیا این صحیح است چون هیچ حکمی را نمی شود با پول خرید یا معاوضه کرد. می گویند که حقِ طلاق با مرد و حق رجوع با زن است. نمی شود اینها را عوض کرد پولی داد یکی حق طلاق را به زن بدهد و از دوش خودش بردارد، چون این حکم است. ولی در اینجا خداوند خواسته است که بین اینها بالاتر از مسائل مادی یک معنویتی بین زن و مرد برقرار باشد. این است که مانعی ندارد اگر خواستند که به مناسبتی از هم جدا شوند. هر کدام از آنها زن یا مرد یک مقداری ببخشد و طلاق را بگیرد، ممکن است که زن هم از اول یک شرایطی گذاشته باشد، این شرایط بعضی ها می گویند نمیشود گذاشت،بعضی ها میگویند که می شود شرط گذاشت و شرط را خرید و عوض کرد.و منظور خداوند گفته است اگر شخصی از همسرش ناراضی بود مانعی ندارد که حق او را بخرد و خودش طلاق بدهد. اما آن حق در موقع مبارات (یعنی وقتی که نارضایتی از هر دو بود) نباید از مهریه بیشتر باشد ، یعنی نمیتواند هم مهریه را ببخشد و هم یک چیزی اضافه بدهد نه! ولی در غیر این صورت می تواند مهریه را ببخشد یا چیزی جداگانه بدهد،بستگی به توافق دارد،مثل معامله است . اجازه داده شده که این مسئله در این روابط به این تقسیم بندی ها تبدیل بشود، خودِ مسئله طلاق و مهریه و عده که مسائل مربوط به هم است مدتها مورد بحث آقایان علما قرار می گیرد مسائل مفصلی وجود دارد.
ولی همه باید بدانند که مسئله انس و محبت همسری بین زن و شوهر با پول نمی شود قیمت گذاشت یعنی قابل ارزیابی نیست. باید یک فکر دیگری کنند. قرآن هم در این قبیل موارد از همان اول حکم نداده بعد که مشکل زیاد شده خداوند قانونی فرستاد .برای اینکه خُب خیلی اوقات افرادی که (چه زن و چه مرد) خدمت پیغمبر می آمدند شکایت می کردند آنها را به مهربانی و محبت توصیه می فرمود. نمی خواست با قانون حل شود .هر جا قانون کار کرد درست است می بُرد، ولی یک نقصی در زندگی ایجاد میکند مثل جراحی فرض کنید وقتی که لوزه یا آپاندیسش را جراحی می کند بعداً دیگر آن شخص یک نقصی در بدنش دارد. آن شخص با یک انسان سالم مقایسه کنند حالا بعضی ها می گویند که اثر چندانی ندارد ولی دارد یا ندارد به هر جهت یک نقصی در او بوجود می آید. قانون هم به این شکل است البته اسلام قانون نیست،وقتی می گوییم قانون نه اینکه اسلام ! اسلام “لا اله الا الله” ، “محمد رسول الله” و “معاد حقٌ” است اگر شیعه بودید می گویید “علی ولی الله” ولی اسلام این است. اینهایی که می نویسند و برنامه احکام که در تلویزیون پخش می کنند،اینها احکام اسلام است. کسی اگر به این حکم اهمیت نداد از دین خارج نمی شود ولی اگر “لا اله الا الله” قبول نکرد از دین خارج است. مثل خیلی از ماها خدایی نکرده نماز نمی خوانیم تنبلی می کنیم، از دین خارج نشدیم هنوز آن طناب دین به گردن ما هست و ما را می کِشد. برای اینکه دیگر زیاد معطل نکنند مثل یک معامله، می گوید مانعی ندارد، خوب هم هست که هر کسی دیگری را بر خودش مقدم بدارد. آن خسیس و کنث بودن هم در اینجا کنار بگذارند. برای اینکه زود تمام شود و شاید بتواند مجدداً انسی و علاقه ای بین خودشان برقرار کنند،این معنی این آیه است .