بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
در همه ادیان و تقریباً همه مکاتب اخلاقی، احترام به پدر و مادر توصیه ی شده است، منتها به درجات مختلف؛ب عضی ها خیلی و بعضی ها کمتر توصیه شده است ولی همه در این قسمت شریک اند. بشر را اگر خوب نگاه کنیم ،یک جانداری مثل همه ی جاندارانی است که خدا آفریده، خصوصیات و همچنین وظایفی هم برای او مقرر کرده است. البته فعلاً صرف نظر از اینکه این خلقت ها به هم متصل و دنباله ی هم است یا با هم ارتباطی ندارد به اصطلاح فیکسیسم یا ترانسفورمیسم میگویند ،کاری نداریم. بالاخره تک تک این بشر همه ی این بشر را خدا خلق کرده خیلی خوب و در اینکه یک حیوانیست یک جانداریست هم تردیدی نیست. برای اینکه ما خودمان را نگاه می کنیم می بینیم که با جانداران دیگر خیلی مشابهات داریم و عمده ی مشابهت این است که یک چیز جداگانه به اسم روح هم و هم در حیوان است. اساس زندگی هم در روح است اگر او از بین برود خودمان هم از بین می رویم. این شباهتی که هست موجب این فکر شده که بله! یکی هستیم .که آن هم بحث مفصلی دارد که اینجا جایش نیست و من هم قدری بلدم بگویم.
در این بشر و جانداران که می بینیم، بعضی جانداران هستند که زوج و فردشان (یعنی نر و ماده شان) با هم زندگی میکنند و زحمات زندگی را با هم می کِشند، درجات مختلفی هم دارند . من حتی یکبار در تلویزیون دیدم ،یک پرنده ای که روی تخم خوابیده بود، پرنده نر رفت یک غذایی پیدا کرد و آورد و به این پرنده که خوابیده داد. در پرندگان دیگر ندیدم که در موقع حمل نر به جفتش توجه داشته باشد. بله فرزند را خیلی از جانداران، نر و ماده توجه میکنند از جمله این پنگوئن ها که دیده اید. من از کتاب نخواندم فقط همینطوری تماشا میکنم که رفع خستگی کنم ولی در این رفع خستگی هم میخواهم چیزی یاد بگیرم،گوش می دهم و دقت میکنم. این وظیفه را خداوند برای تمام جانداران معین کرده که زن و مردی با هم باشند، فرزند بیاورند که نسل این جاندار از بین نرود. این وظیفه در همه وجود دارد و درجات کم و زیاد دارد. اما در بشر، چون تحول خودِ بشر آینه و تحول جامعه ی بشری است. به همان شکلی که اگر دقت کرده باشید در همه ی جانداران، جنینی که در شکم مادر است، مرتباً عکس برداری کرده اند تمام حالات دیگر را گرفته یعنی در واقع همه ی این مراحل را طی کرده است ، تا به این شکل رسیده و متولد شده است. بشر هم مدتها، قبل از اینکه علوم پیشرفت کند (خیلی قبل، شاید صد هزار سال پیش) شاید نمی دانست که نقش مشترکی در تولید مثل دارند و غالباً فقط مادر توجه می کرد. قهراً در این فاصله که مادر توجه می کند، پدر از روی وابستگی و عُلقه ای که دارد،ناچار گاهی کمک هایی می کند و گاهی هم نمی کند. تا به تدریج بشر متوجه شد و تشکیل خانواده داد.
از وقتی بشر تشکیل خانواده داده خداوند هم به او توجه بیشتری کرده است. توجهِ خداوند هم این است که برای او زحمت آفریده است . البته زحمتی است که می گوید اَجر هم میدهم. و خداوند می گوید کی فرماید: (خطاب به من و شما نیست، بشر به طور کلی است و خطاب به ما هم هست) ای بشر من برای تربیت و بزرگ کردن تو و اینکه جامعه تشکیل بدهی کار کرده ام. حالا جامعه ات و وجودت کامل شده، باید جبران کنی. جبرانش چطور است؟ خداوند که به هیچ چیز ما نیاز ندارد،ما همه نیازمندیم و خداوند غنی است. نیازش این است که این امر الهی را برآوریم. امر الهی این است که فرزند بیاوریم برای اینکه فرزندان هم جامعه را ادامه بدهند. جامعه ی بشری باشد و این جامعه خوب اداره شود و محکم باشد . این است که در زبانها (هم در زبان فارسی ما) وقتی می خواهند بگویند کسی بی بتّه است یا از زیر بتّه در آمده، می گویند بی پدر و مادر یا بی پدر! یعنی ارتباطی به گذشته نداری خودت همینطور از زیر بتّه درآمده ای! این نشانه ی اهمیت ارتباطی است که خود بشر توجه دارد که به گذشته و پدر و مادر دارد، این توجه مورد توجه خدا هم هست. یعنی خداوند این توجه را میخواهد (می خواهد یعنی اگر بخواهد که اراده کند، می کند) می خواهد یعنی قبول دارد و دلش می خواهد که این طور باشد. مثل اینکه میگوید «لا يَرْضي لِعِبَادِهِ الْكُفْر»( سوره الاسراء -آیه ۲۳) خداوند برای بندگانش کفر نمی خواهد،راضی به کفر نیست. خُب اگر راضی نیست خودش جلویش را بگیرد ولی نه! راضی نیست، به خود ما گفته مواظب باشید. این ارتباط (ارتباط شخص به گذشته) هرچه قوی تر باشد ،این سلسله محکم تر است. یک زنجیر مثلاً زنجیر ساعت ، یک حلقه آن بالا هست، یک حلقه به حلقه دیگر وصل است و به همین شکل حلقه ها به هم متصل هستند،اگر یکی از این اتصالات سست باشد با یک تکانِ مختصر این زنجیر از هم پاشیده میشود و خداوند نمیخواهد که از هم پاشیده شود، چون نمی خواهد که پاشیده شود موجباتش را خودِ خداوند فراهم میکند.
انس و الفتی که بین هر سلسله (هر حلقه با حلقه قبلی است) هرچه این اتصال محکم تر باشد دلبستگیِ این جمع به یکدیگر بیشتر است و این همان چیزی است که خداوند اراده دارد. مسئله ی نسل هم حتی در بعضی از حیوانات آثاری از آن هست مثلاً گوسفند (می گویند گوسفند توجهی ندارد، گوسفند همین که به دنیا آمد دیگر بزرگ میشود و دیگر هیچ فرقی با آنهای دیگر ندارد) گربه ی اهلی ظاهراً هیچ چیزی ندارد ولی من خودم در یک مورد دیدم البته در یک مورد قانون نمیشود، ولی یک گربه سیاهی بود، در قدیم وقتی من بچه بودم او هم بچه بود، بعد همین طور تمام گربه های بعدی (ما ۴۰-۳۰ تا گربه داشتیم) از او و نسل او بودند. گربه ی خیلی قوی ای هم نبود ، ضعیف بود؛ گربه های قوی تر با هم دعوا میکردند، بچه گربه ها می ترسیدند از دعوای آنها و فرار میکردند ولی همان ها با این گربه ی سیاهِ ضعیف دعوا نمیکردند ممکن بود یک لقمه بردارند و فرار کنند ولی دعوا نمیکردند که چنگال بزنند. این را من بارها دقت کردم که آیا این فکر که به خاطرم آمد درست است یا نه؟! این ایده که در بعضی حیوانات خداوند قرار داده در انسان قوی تر است. یعنی انسان خودش، خود به خود با آن کسی که ارتباط دارد و خود را از نسل او می داند احترام قائل است، این جزء فطرت انسان شده است و بنابراین احترام به پدر و مادر که حلقه ی قبلیِ وجود ما هستند جزء فطرت ما است. صحیح نیست با فطرت مخالفت کنیم. این است که نسبت به پدر و مادر توصیه فراوان شده است.
البته یک انس و علاقه ی دیگری هم هست و آن علاقه به وجود خود است. هر انسانی و بلکه هر حیوانی می خواهد وجودش را نگه دارد، وجودش را حفظ کند. مگر اینکه گاهی منافات پیدا کند با آن انس و علاقه ای که به سلسله ی قبلی و زنجیر قبلی اش(یعنی پدر و مادرش) دارد. در این صورت یک مشکل اخلاقی بسیار سنگینی برای او ایجاد می شود. اما یک مسئله است که او حفظ خودش را از حفظ دیگران اگرچه پدر و مادر باشد واجب تر می داند. البته درجات دارد، بعضی ها برای مادر و پدر هم فداکاری های خیلی سنگینی میکنند، بعضی ها نه! به همین اندازه. این رعایت هم در قواعد اخلاقی شده است. اول بار است که من اخلاق می گویم( قواعد اخلاقی) برای اینکه اخلاق هم از همان اول ، قدری در همه ی حیوانات خیلی مشخص دارند ولی در انسان مشخص شده و جداگانه برای خودش علمی شده است. در این صورت اگر حب ذات آمد و مشکل شد، باید چه کار کرد؟! قرآن و ادیان الهی اعتقاد به خداوند و اعتقاد به توحید را به منزله ی وجود خودِ من میداند. آیه ی قرآن میگوید که پدر و مادر هر چه خواستند انجام بده. حتی می فرماید «…فَلاَ تَقُل لَّهُمَآ أُفٍّ…» (سوره زمر آیه ۱۸)حتی به آنها اوف نگو، پرخاش نکن وقتی یک کاری می گویند، با روی خوش انجام بده، علی رغم میل خودت انجام بده. یک مورد را اجازه داده و گفته اگر آنها خواستند تو را از توحید و خدا پرستی دور کنند اطاعتشان نکن. یعنی آن خداپرستی جزء فطرت توست، اگر فطرت تو را خواستند عوض کنند یعنی به وجود خودت لطمه بخورد، نه دیگر! نباید اطاعت کرد. و الّا در سایر موارد باید اطلاعت آنها کنی.
در شوروی که اول آمد جامعه خودشان را به منزله ی یک گله گوسفند حساب کردند، قواعد ازدواج و طلاق را برداشتند،دیدند نمیشود جامعه به هم میخورد و به هم خورده است، برای آن انس و علاقه ای که در بشر هست و موجب می شود که اینها به صورت اجتماعی زندگی کنند، آن انس و علاقه دیگر نیست. برگشتند و دوباره قواعدی گذاشتند، الان مثل آدمهای حسابی هستند. گو اینکه ما ممکن است آدم حسابی نباشیم،داریم رو به اینکه آدم های ناحسابی شویم،می رویم ولی خُب آنها تجربه کردند و برگشتند. خمیره ی اتصال جامعه ای به هم، که جامعه هم خیلی مورد تأیید و تشویق همه ی ادیان قرار گرفته همین محبت است. انس و محبت هم یک مبنایی باید داشته باشد مبنای آن همین فطرت الهی است که به طور فطری انسان به وجود آورنده اش احترام، اطاعت و علاقه مندی دارد.
همه ی این نیم ساعتی که حرف زدم، شما خسته شدید و من هم خسته شدم در واقع برای اینکه می خواستیم بگوییم که احترام به پدر و مادر واجب است، هرچه گفتند واجب است مگر اینکه شرک به خدا باشد و هر چه اُنس و علاقه بیشتر باشد جامعه محکم تر است و قدرت بیشتری دارد. جامعه ی اسلامیِ اول یعنی جامعه ای که محمد(ص) وقتی متوسل شد آن جامعه را تشکیل داد یک جامعه ی خیلی کوچکی که همه هم توی سرش زدند. بدون نفت، بدون هسته، بدون طلا و بدون هیچ چیز در دنیا پیروز شدند همانطوری که می بینید. حالا ما هم اگر بخواهیم بر خودمان پیروز شویم باید همینطور باشیم.خلقت انسان خیلی موجب مشکل شد، حیوان ها بیچاره ها که کاری ندارند،هر چه ما بگوییم همانطور می کنند.
بیخود نیست که خداوند ما را خلیفه گفته است، چشم و گوش به ما داده ، فکر به ما داده که حرف های مختلف را بشنویم و بهترینش را انتخاب کنیم. «…أُوْلَئِكَ هُمْ أُوْلُواْ الْأَلْبَابِ» (سوره ی زمر-آیه ۱۸) هوشیاران، کسانی که مغز فکری دارند. اینها چه کسانی هستند؟! اینها کسانی هستند که، «الَّذِينَ يَسْتَمِعُونَ الْقَوْلَ فَيَتَّبِعُونَ أَحْسَنَهُ» (سوره ی زمر-آیه ۱۸)حرف ها را می شنوند، بهترینش را انتخاب میکنند. البته یک عده از این تفسیر ها که گفته اند، بعضی ها گفتند که یعنی همه ی حرف های من را بشنوید، بهترینش را انتخاب کنید. نه! همه ی حرف هایی که خداوند بر زبان این بندگان جاری کرده بشنوید، بهترین آن را پیروی کنید. ولی بعد برای پیروی، برای اینکه امتحان کنید و بگویید این پیروی ما درست است،میگوید: «وَلاَ تَقْفُ مَا لَيْسَ لَكَ بِهِ عِلْمٌ إِنَّ السَّمْعَ وَالْبَصَرَ وَالْفُؤَادَ كُلُّ أُولـئِكَ كَانَ عَنْهُ مَسْؤُولاً» (سوره الإسراء-آیه۳۶) به چیزی که به آن علم نداری پیروی نکن، برای اینکه گوش و چشم و همچنین دل(قلب)،همه ی اینها در برابر خدا مسئول هستند. یعنی اگر بر خلاف آن رفتار کردید و آن کار بدی شد همه ی اینها مسئول هستند، هم چشم و گوشت مسئول است و هم دلت (قلبت) که خواستی چنین بشود مسئول است. چنین بشری که این دستورات را به او داده ،دلش خواست که به او خلیفه الهی بگوید یعنی « …إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً… »(سوره بقره-آیه ۳۰) در زمین خلیفه ای آفرید. خُب اگر به هر بشری ما بگوییم خلیفه، این هم نشد! حال نمیدانم خلیفه به این عظمت چرا،به چه مناسبت به آن نانوا، می گویند خلیفه.
این است که ما (همه ی بشر) لیاقت داریم که خلیفه الهی در بین ما باشد بنابر این هر کداممان سعی کنیم لیاقت پیدا کنیم. البته خداوند ممکن است یک خلیفه داشته باشد که بر خلفای دیگر خودش یعنی بر بشرهای دیگر، برتری یا ریاست داشته باشد. ولی به یک حساب به تمام بشر گفته تو خلیفه ی منی. ولی اگر ما این را بگوییم یکی می گوید آقا تو خلیفه ی خدایی؟! می گوییم بله. میگوید آن خدایی که تو خلیفه اش هستی را من نمیخواهم. بنابراین مواظب باشیم کسی نتواند چنین حرفی بزند که چون عملِ من بد است خدا را انکار کند.