بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
یک نامه ای به من نوشتند، شکایت کردند در واقع مطلبی را گفته اند که آن مطلب به نظر من صحیح نیست باید صحبت کنیم. انسان حواسی که خداوند برای او آفریده همین هایی است که می بینید و امتحان شده است و نوشته اند، حواس خمسه، پنج گانه است که چشم و گوش و بینی و ذائقه و لامسه باشند ولی باز هم یک قلمرو دیگری هست که مبهم است، معلوم نیست چه هست؟! نمی دانم ولی یک چیزی هست که اسمش را حس ششم گذاشتند ، امروزه روان شناسان و عُلمای دینی بیشتر در حال بررسی روی این حس ششم هستند، حال هر وقت یکی از حواس پنجگانه عیب و نقصی داشت،پزشکان رسیدگی می کنند. اما این حس ششم که می گویند، یک چیزی هم هست که نمی دانند چه هست، خواصش هم از حالا نمی دانند مگر اینکه یک خواصی برای آن کشف شود.
در همه ضرب المثل ها، همه که خُب یعنی آنچه ما اطلاع داریم ضرب المثل هایی که در زبان مردم است این ها از این منطق برخاسته است، مثلاً در گناباد می گویند که (این مثل را خیلی گفتم منتها هر بار به یک مناسبتی) باغی که صَحَب نبیند میمیرد، خشک می شود؛ یعنی یک باغی اگر صاحبش (یعنی آن کسی که به او علاقه مند است) نگاهش نکند، نبیند خشک می شود، یک شخصی که نمی تواند بگوید بله چنین است و در شرح آن کتاب بنویسد ولی عملاً می گویند، می بینند هست. بسیاری از اموالی که می گویند بعد از فوتِ صاحبش به دست وراث افتاد و پخش و خراب شد از این قبیل هست، چون دیگر کسی آن علاقه مندی اولیه را ندارد،عملاً دیدند، بنابراین یک همچین موردی هست، بعد آمدند روی نگاه ها توجه کردند،دیدند که بله! مثلاً مشهور است حالا نمی دانم گمان نکنم هیچ کدام از ماها امتحان کرده باشیم و انشاالله نداشته باشیم. می گویند مارهای قوی مثل مار بوا و پیتون اثری در نگاه آنهاست که شکار میکنند. خرگوش و موش را هم که مار می گیرد با وجود اینکه هم خرگوش و هم موش خیلی سریع می دوند، چشم هایش خیلی دقیق می بیند می گویند در نگاه مار اثری هست.
از روی این نگاه بعد رفتند به تمرکز حواس پرداختند، در مورد انسانها این به صورت تمرکز حواس دیده می شود یعنی وقتی حواس انسان متوجه یک مطلبی بود در فکر خودش و در فکر دیگران اثر می کند، این است که افرادی که از این کتاب ها می نویسند مثلاً،چگونه سخنرانی کنیم و امثال اینها، بعضی از آنها واقعاً تجربیات جالبی دارند، می گویند در موقعی که سخنران یا بعد هر کسی که میخواهد صحبتی کند که میخواهد در طرفش و یا مخاطبین (یعنی عده ای که هستند) اثر کند، به آنها نگاه کند و صحبت کند. عملاً هم ما به این صورت دیدیم که در مجالس روضه همه سعی می کنند نزدیک منبر باشند که ببینند. حال آنکه یک سخنرانی فقط صداست واِلا هر کسی که می آید و سخنرانی می کند، مردم می خواهند آن حرف ها را بشنوند، خُب آن حرف ها را می شود با ضبط صوت هم شنید، یا در مجلسی در یک اتاق دیگری نشسته است، اینها می گویند اثر تمرکزِ حواسی است که گوینده دارد. بنابراین توصیه می کنند که اگر می خواهید صحبت های شما مؤثر در دیگری باشد نگاه کنید، سرتان را پایین نیندازید. اینطور عادات به قواعد جامعه هم تَسَّری کرده و مثلاً اگر گفتند شما با کسی صحبت می کنید یا در مجلسی بدون اینکه به شما نگاه کند سرش پایین هست و حرف میزند این بی ادبی تلقی میشود برای اینکه آن اثری که میخواهد، آن کسی که به یک سخنرانی آمده و میخواهد از حرف های سخنران و از این سخنرانی اثری در خودش باشد حالا ممکن است این اثر مخالفت هم باشد ولی اثری داشته باشد.
یکی از این موارد هم تمرکز است، رسیدیم به تمرکزِ فکر. تمرکز فکر البته چه جلوه ظاهری اش همین نگاه کردن است و یا اصلاً نگاه نکردن یعنی چشم هم بسته باشد. به همین جهت هم است که در مراقبه افراد، خواندید و دیدید حتی مراقبه ی مرتاضین هند شنیده اید، غالب اوقات با چشم بسته است. گاهی اوقات هم اگر باز است با نگاه مستقیم و بدون حرکت است. به هر جهت تجلیِ این تمرکز حواس در طرز نگاه است چون از درون فکرِ کسی که ما خبر نداریم! و در مورد مراقبه در هندوستان و در درس مرتاضین و در تصوف و سلسله ها هم برای آن یک طرز نشستن دستور می دهند. این دستورات برای این است که جلوه ی آن مراقبه صریح تر باشد و هم اینکه دیگران هم دیدند که در حال مراقبه است در آنها مؤثر است. کما اینکه مثلاً شما وقتی که یک دوست قدیمی که مدت ها او را ندیده اید، می بینید به نماز ایستاده است،نگاه نمی کنید جایی می نشینید بعد که نمازش تمام شد او را بغل می کنید. و این مسئله تمرکزِ حواس کسی بتواند با هر درجه انجام دهد خوب است، البته درجاتی دارد کمترین درجه اش برای ماست که بعد ممکن است خودش زیاد بشود و آن این است که در موقع نماز یا در موقعی که دعایی میخوانیم به معنای آن حواسمان باشد، “فکر” هم که در درویشی می گویند همین اثر را دارد. اگر کسی این قدرت را پیدا کرد، که البته همه دارند منتها کم یا زیاد، این قدرت به همان اندازه ای که در وجودش موجود است همه جا هست یعنی اگر نسبت به یک موضوعی تمرکزِ حواس پیدا کرد نسبت به موضوعات دیگر از بین نمی رود مگر اینکه یک موضوعی خیلی عام باشد که همه چیز را در بر بگیرد. و یک جهت اینکه در مراقبه و در تمرکز حواس در درویش ها لغت “الله” بیشتر تلقین و توجه می کنند برای اینکه معنای “الله” شامل همه چیز می شود یعنی در عین اینکه در حال فکر کردن به “الله” است تمرکزش می تواند همه جا باشد.
تمرکز در یک موضوع مانع تمرکز در باقی چیزها نمی شود، منتها اینکه برای “الله” گفتیم منحصر به “الله” است برای اینکه هیچ معنای دیگری در جهان وجود ندارد که اینقدر عمومی باشد. “الله” همه چیز را در بر می گیرد، خوبی و بدی و جهنم و بهشت و طبیعت و … همه چیز را در بر می گیرد. این است که توجه روی لغت “الله” تمرکز حواس را زیاد می کند، قدرت و نیروی بیشتری به انسان می دهد. البته این تمرکز حواس در هر موضوعی خوب است، تمرین است، منتها بعد به طریق اینکه این تمرکز را به تدریج در سلوک خودش هم به کار ببرد. این که یکی خیلی وقت پیش در مورد مدیتیشن پرسید، (خُب من خودم چند جلسه مدیتیشن که می گویند، رفتم. با آن کسی که به اصطلاح رأس بود صحبت هم کردم) مدیتیشن در آخر یک مانترا میدهد یعنی مثل ذکری است مانترا همانی است که لغتش به فارسی تبدیل به مَنتر شده است. مثلاً حیوانات نا اهل را مَنتر می کنند یا ما هم می گوییم منتر می کنیم، مدیتیشن لغتی می دهد. چند تا لغت هم گفتند، من لغتش را حفظ نکردم. گفتم خُب شما اگر به جای این لغت، “الله” را بگویید که تمرکز پیدا کنند،بهتر است. گفت بله می شود ولی به افتخار و احترام همان کسی که اول این کار را کرده است همان لغتی که او به کار برده،ما هم به کار می بریم. گفتم نه! اگر شما این کار را کنید یک چیز مفیدی هم هست که هیچ کس مزاحمش نخواهد شد. منظور تمرکزحواس هست.
در خیلی سال پیش شاید ۷۰ سال پیش، مرحوم شیخ اسماعیل ضیائی بود که کتابخانه سلطانی بیدخت را اداره میکرد؛ کتابی نداشت برای اینکه حقوقی به او بدهند گفته بودند آنجا باشد، آنجا بود و من و مرحوم دکتر سلطانی و پسرش ضیاء علی که الان زنده است بودیم، از آن سه نفر ضیاء علی و من زنده ایم، اگر میتوانید اسم این را بگذارید زنده ما زنده ایم. به هر جهت، به پشتی تکیه داده بود، به پسرش گفتم چرا تکیه داده، گفتم دراز بکشند و استراحت کنند ما صبر می کنیم، گفت نه ایشان اصلاً نمی تواند. شب که بخواهد بخوابد هم، در همین حالت می خوابد، دراز نمی کشند. بعد صحبت ذره بین شد (ذره بین خُب دیدید یک ابزاری است که چیزهای کوچک را بزرگ میکند) ذره بین را اگر در برابر آفتاب بگیرند خُب همان نور را زیادتر می کند. در همان حالت که اگر جای مشخصی بگیرند که آن نوری که از شمس می آید مستقیم شود می سوزاند. این آقای شیخ اسماعیل سیگاری هم بود، درس می داد میخواست سیگار بکشد جعبه سیگار و عینکش را در می آورد به پسرش می داد میگفت ضیاء علی برو آتیش بزن، من شاید دفعه اول متوجه نشدم که او چرا عینک را می دهد! عینکش خُب ذره بین بود، نگاه می کردیم دیدیم که می رود عینکش را در برابر آفتاب می گرفت چند لحظه صبر می کرد بعد آتش می گرفت.
ذره بین به اصطلاحِ علمی اش یک عدسی یعنی یک چیز مثل شیشه است. همین در چشم ما هم وجود دارد. تصویر برداریِ انسان از دنیای خارجش با این عدسی است، مثل دروبین های عکاسی که عدسی دارند و تصویر های خارج را منعکس میکند. این هم به همین شکل است،این عدسی است. چشم انسان هم یک عدسی دارد، که حتی می گویند مثلاً آب آورده یعنی جلوی آن عدسی چرک می گیرد، چشم انسان هم عملی است خُب به همین دلیل است که نمی توانیم به خورشید نگاه کنیم اگر کسی مدتی نگاهِ خورشید کند، اگر چشمش هم سالم بماند عقلش آتش می گیرد.
حال تمرکز فکر یعنی این عدسی که در برابر آفتاب می گیرید نورش آن طرف می افتد، خُب بزرگ است یک کمی عقب تر عقب تر ببرید یک جایی می رسد که آن تصویر کوچک می شود و تبدیل به یک نقطه می شود و آن نقطه آتش می گیرد. برای اینکه در واقع آن نقطه تمام حراراتی که به این شیشه افتاده، تمام آنها را در یک نقطه جمع می کند که ایجاد حرارات می کند. چشم انسان هم در واقع همین است، به این جهت هست که به چشم خیلی اهمیت داده اند، خب کار چشم چه است؟! نگاه است، این است که به چشم و نگاه و همه اینها در سیرِ سلوکی انسان خیلی اهمیت داده اند. حرف خیلی است، در واقع این سؤال موجب شد من یک مقداری از حکمت و فلسفه ای که “فکر” چه هست که می دهند و تمرکز حواس چه هست که ما خیلی می گوییم، یک قدری راجع به اینها صحبت کردیم. حال اگر روزگاری بود و اگر بشود انشاالله همین طور سؤالی پیش بیاید، به موقع این حرف را ادامه خواهیم داد و اگر نه! فعلا کافی است.