نویسنده : اکبر گنجی (روزنامه نگار و پژوهشگر)
فقيهان شيعه و اهل سنت در مسأله ی سب(دشنام دادن) پيامبر اسلام و تغيير دين فرد مسلمان (ارتداد) توافق نظر دارند. فقيهان اهل تسنن و تشيع درباره ی حکم مرتد و حکم اهانت کننده ی به پيامبر نيز توافق داشته اند. در جهان گذشته يک پيش فرض پشتوانه ی اين ديدگاه و حکم بود.
اعتقادات دينی آدمی مهم تر از خود او به شمار می رفت. فرد تابع جمع(امت، اجتماع، کاميونيتی) بود و جمع را باورها و ارزش ها و مناسک مشترک می ساخت. فرد به خودی خود فاقد ارزش فی نفسه بود. وقتی فرد در مقابل باورهای قبيله/امت/اجتماع قرار می گرفت، گرفتن جان او مجاز می شد.
فقيهان مسلمان پيش فرض ديگری هم داشتند که به نگرش و حکم آنها قوت می بخشيد. دين(اسلام)، کلام الله است و پيامبر اسلام ارزشمندترين آفريده ی خداوند است. بدين ترتيب، با اين که در قرآن مجازات دنيوی برای مرتد و سب النبی وجود ندارد و پيامبر نگفته است که اهانت کننده ی به من را می توان اعدام کرد، فقيهان قتل اين دو را واجب به شمار آورده اند.
به عنوان نمونه گفته اند:
“وجوب قتل سب کننده پيامبر يک حکم عقلی است؛ زيرا نظام صحيح عقيدتی و دينی اسلام که موجب رفاه بشر است، متوقف بر شخصيت پيامبر و احترام وی نزد مردم است؛ بنابراين اهانت به پيامبر معنايش آن است که پايه های رفاه بشری فرو می ريزد و اين کار بدتر از کشتن ديگری است؛ زيرا کشتن يک فرد فقط سعادت همان فرد را متزلزل می کند، اما اهانت به پيامبر شروع به نابودی سعادت کل بشر است” (شيرازی، سيد محمد؛ الفقه، دار العلم، بيروت، ۱۴۰۹ق. ۸۷/۳۸۶). فاضل هندی نيز گفته است:”سابّ النبی کشته می شود چون کافر است و دين و پايه های آن را تضعيف می کند”(فاضل هندی، بهاءالدين محمد بن حسن اصفهانی؛ کشف اللثام، مکتبة المرعشی، قم، ۱۴۰۵ق. ۲/۴۱۵).
فقيهان اهل سنت نيز عموماً با فقيهان شيعه در اين مورد توافق دارند، اما برخی از آنها مجازات سابّ النبی را زندان و تعزير دانسته اند(طبسی، نجم الدين؛ موارد السجن فی النصوص و الفتاوی، مکتبة الاعلام اسلامی، قم، ۱۳۷۴ش. ص ۱۶۷).
ابن حزم در اين خصوص گفته است: “فقيهان در مورد سبّ النبی يا سبّ پيامبری از پيامبران خدا اختلاف نظر دارند.
گروهی گفته اند که چنين عملی کفر نيست و گروهی آن را کفر دانسته اند و گروهی ديگر در اين مورد توقف کرده اند که فقيهان مذهب ما نيز قائل به توقف هستند”( ابن حزم، المحلّی، دار الآفاق الجديده، بيروت، بی تا. ۱۱/۴۰۸). قرطبی هم گفته است:
“هر کس به خداوند تبارک و تعالی يا پيامبر وی يا يکی از پيامبران الهی ناسزا گويد و مسلمان باشد کشته می شود، بدون اين که از او درخواست توبه شود، اما گروهی از فقيهان چنين جرمی را ارتدادی می دانند که در آن طلب توبه می شود پس اگر توبه کرد کشته نمی شود اما اگر توبه نکرد کشته می شود و نظريه ی نخست مورد تأييد مذهب ماست. کافر ذمی اگرخداوند و پيامبرش را سبّ نمود کشته می شود. يک ديدگاه آن است که هر کس پيامبر را سبّ کند کشته می شود چه مسلمان باشد و چه نباشد و هر دو نظريه را ابن عبدالحکم و ديگران به مالک نسبت داده اند اما بهتر است بر کافر ذمی شرطی شود که در زمان قراردادش پيامبر را به صورت آشکار نزد مسلمانان دشنام ندهد و اگر چنين تعهدی را نقض کند به خاطر نقض تعهد کشته می شود”(قرطبی مالکی؛ الکافی فی فقه اهل المدينة، گردآوری شده در الموسوعات الفقهيه، دار التراث، بيروت، ۲۰۰۱م. ۳/۳۴۳).
نکته ی ديگر اين است که فقيهان اهانت را به معنای مضيق فحاشی به کار نمی برند، بلکه آن را به معنای موسع به کار می برند. يعنی هر نوع تعبيری، اگر نسبت به آن مقام بسيار بالا تخفيف به شمار رود، از نظر آنها اهانت صورت گرفته است. شايد مهمترين تفاوت شيعيان و اهل تسنن اين باشد که شيعيان اهانت به ائمه را هم شامل حکم اهانت به پيامبر می کنند، اما اهل تسنن اين حکم را نمی پذيرند.
انديشه ی دوران جديد کل اين منظومه را تغيير داد. فرد محور جهان قرار گرفت و به غايت فی نفسه تبديل شد. آدمی برتر از همه ی انديشه ها نشست و گفته شد که او را نمی توان در پای انديشه ها قربانی کرد.
انتخاب آئين و وانهادن آئين حق اوست، انتقاد از همه ی آئين ها حق اوست، اهانت کردن اگر چه اخلاقاً مذموم است، ولی آدمی را به دليل اهانت کردن نمی توان اعدام کرد. اما فقيهان هنوز در جهان مفهومی ماقبل مدرن زندگی می کنند و براين باورند که همچنان می توان جان آدميان را برای باورهايشان يا اهانت به مقدسات ستاند.
با اين پس زمينه صدور حکم ارتداد و اعدام برای اهانت کننده عملی قابل انتظار است. به تعبير ديگر، همه می دانند که اگر به پيامبر و مقدسات مسلمان ها اهانت کنند، از سوی فقيهان تکفير خواهند شد. ممکن است فرد يا گروهی مدعی شود که ما که فقيه نيستيم تا از اين واکنش آگاه باشيم.
اما به نظر می رسد اين مدعا کاذب است، چرا که پس از صدور حکم ارتداد و اعدام سلمان رشدی از سوی آيت الله خمينی در سال ۱۳۶۷ و جنجال بين المللی ای که حول آن برپا شد، هيچ کس نيست که از اين امر آگاه نباشد. در موارد ديگر نيز اين چنين احکامی صادر شده است. به عنوان نمونه، آيت الله خمينی در سال ۱۳۶۷ وقتی خبرنگار راديو از خانمی پرسيد:الگوی زن مسلمان امروز چه کسی است؟ و او پاسخ داد:”اوشين”. خبرنگار پرسيد:”پس حضرت فاطمه چه”، او پاسخ داد:”حضرت فاطمه الگوی زنان گذشته بود”. حکم ارتداد آن زن را صادر کرد که بعداً با پادرميانی ديگران مسأله فيصله يافت.
در چنين سياق و بستری يک پروسه شکل گرفته است. پروسه ای که ما از آن سخن می گوئيم به قرار زير است:
يکم- فرد می داند که اگر به مقدسات اهانت کند، فقيهان او را مرتد اعلام خواهند کرد.
دوم- فرد به مقدسات اهانت می کند.
سوم- فقيهان او را مرتد اعلام می کنند.
چهارم- جنجالی بين المللی برپا می شود.
پنجم- فرد اهانت کننده مشهور می شود.
ششم- نيروهای فعال قطبی می شوند: يک گروه از اهانت کننده دفاع کرده و به فقيهان می تازند، گروه ديگر از فقيهان دفاع کرده و به اهانت کننده می تازند.
هفتم- شواهد جديدی برای اعلام وحشی بودن فقيهان و جمهوری اسلامی به دست مخالفان می افتد.
هشتم- مستقل از نيروهای ايرانی، در سطح منطقه و جهان نيز محافلی خواستار چنين صنعتی هستند تا بتوانند برخورد خشنونت آميز با ايران و اسلام را موجه سازند.
برخی محافل مذهبی در آمريکا نيز به شدت به اين صنعت رونق می بخشند. تری جونز- کشيش آمريکايی- در اوائل ارديبهشت ۱۳۹۱ طی مراسمی قرآن را به آتش کشيد. اين يک نوع کاسبی جديد است. همه از اين «تجارت» بهره می برند. فقيهان هم از همين راه قدرت نمايی کرده و اقتدار خود را به رخ می کشند. اما وحشی نماياندن ايران هيچ سودی برای پروسه ی گذار به دموکراسی ندارد. فقط محافل جنگ طلب از اين صنعت بهره مند خواهند شد و بهانه ی تازه ای برای جنگ به دست خواهند آورد.
نيروهای دموکراسی خواه وارد اين تجارت نمی شوند و در آن سرمايه گذاری نخواهند کرد. آنان نيرو و سرمايه ی خود را مصروف مبارزه ی با ديکتاتوری به قصد گذار به نظام دموکراتيک ملتزم به آزادی و حقوق بشر می کنند. آنان حوزه ی عمومی گفت و گوی ناقدانه را می سازند که در آن ارائه ی هر ايده ای و نقد هر مدعايی آزاد است.
منبع : رادیو فردا
……………………………………………………………………………………………………….
نظرات نویسنده الزاما بیانگر دیدگاه رادیو فردا و مجذوبان نور نیست.