بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
مسائل خیلی ساده ای است که اگر ما توجه کامل به ذکر و فکر و به اصطلاح اعتقادات مان داشته باشیم، حواسمان در آن بیشتر باشد، خود به خود آنها برایمان حل می شود، حالا در مورد اینکه خود به خود حل می شود، می گویند ذهن بشر مثل یک ذره بین است، همانطور که چشم بشر عدسی دارد، یعنی مثل ذره بین است که اگر جلوی نور بگیرند، خود آن نور همه چیز را می سوزاند و از بین می برد، به همین شکل ذهن هم اگر منظم باشد و جلوی نور حقانیت و وحدت و به اصطلاح نور ایمان قرار بگیرد، همان نور همه ی این مسائل و مشکلات را از بین می برد. ولی چیزهایی کوچکی است که اگر بماند بزرگ می شود، مثلاً اطباء می گویند، یک میکروب(یا غده ای) چیزی در بدنتان پیدا شد، فوری عمل کنید واِلا بزرگ می شود، شبیه به آن است ولی لازم نیست حتماً اینطور باشد.
دو تا سؤالی که رسیده حالا می خواهم جواب بدهم، هر دوی آنها از این قبیل است. حیوانات را که خداوند آفریده به همه ی آنها علاقه دارد، البته انسان نسبت به بعضی حیوانات علاقه اش بیشتر است نسبت به بعضی علاقه اش کمتر است که از لحاظ یا شکلی یا از لحاظ مثلاً قابل مصرف گوشتی هستند، مثلاً در نظر همه آهو، حیوان خیلی قشنگ و خوبی است، سگ خوب نیست. البته این عرف جامعه است، آهو را به این جهت دوست داریم که می توانیم گوشتش را بخوریم، اما گوشت سگ را نمی توانیم بخوریم، که مأخد اولیه ی که آدم خوشش می آید یا خوشش نمی آید، همین است که برای ما قابل مصرف هست یا نیست؟! این خُب خیلی قضیه ی مهمی است.
مثلاً جغد در همه ی ادبیات ما ذکر شده است به او بدبین هستند، می گویند جغد خرابه میخواهد، نه اینکه جغد خرابه می خواهد، چون جغد از انسان می گریزد و انسان همه جا را آباد می کند، خُب جغد از انسان خوشش نمی آید دیگر، همانطوری که ما از جغد خوشمان نمی آید، جغد هم از ما خوشش نمی آید. ما که سهل است، العیاذ بالله، بلا تشبیه، حضرت موسی(ع) و آن کرم در نزد خدا هر دو سؤال کننده هستند جواب می دهد، کرم خودش را، هم ردیفِ موسی فرض می کند می گوید موسی را چرا آفریدی! به چه دردت می خورد! در مورد جغد هم علتش این است. و همه ی ادبیات ما از وقتی هست که کتاب هایی مثل کتاب های ادبی،گلستان. وقتی می خوانیم، از جغد به عنوان حیوانِ نامبارکی اسم بردند، حالا نمی دانم چرا! نمی دانم قبل از این چطور شده است. ولی فعلاً هم اینطوری است اما هیچ اثری ندارد، اثر در فکر ماست نه در اینها.
حضرت صالحعلیشاه می گفتند یک سفری تهران تشریف آورده بودند، بعد می خواستند برگردند، در مجلس عمومی فقرا که هم زن ها شنیدند هم مردها، فرمودند که ما می خواهیم روز دوشنبه به گناباد حرکت کنیم، دوشنبه هم روزی هست که همه می گویند سفر نکنید، ماه صفر هم است، دوشنبه ای که ما می خواهیم حرکت کنیم، قبل از ۱۳ صفر است که این را هم، همه بد می دانند، رو به مشهد که می خواهیم برویم رو به مشرق می شود که همه ی این تقویم ها نوشتند فلان ستاره رو به آن طرف است و کاری که رو به مشرق باشد، نباید کنید، ما میخواهیم بکنیم. هیچ کس چیزی نگوید، فقرا ساکت باشند، چون فرمودند، دیگر هیچ کس چیزی نگفت، به قولی ما نحس اندر نحس رفتیم، سفر را رفتیم هیچ کار هم نشد. ولی از آن طرف این دیگر اینجا حرف ایشان تمام شد منظور نتیجه گیری این است که این نظرِ مردم است که تأثیر می گذارد، یعنی الان اینجا خیلی چیزهایی ریز نوشته شده کتابها و لوح هایی ریز، هر طوری نگاه می کنید، نمی توانید که بخوانید، ابزاری ندارید که راحت باشید، یک ذره بین جلوی آن بگذارند، همه می خوانید، اثر می کند. این ذهن انسان ها مثل آن ذره بین است البته ذهن انسان ها فرق هم می کند، ذهن فقرا در مورد فقر و درویشی چون در واقع تمرکزِ حواس را داشتند و دارند و آن ذره بین را درست روی مورد قرار میدهد، در این ها خیلی مؤثر است و این هاست که مؤثر است.
بنابراین مثلاً محققین و اینهایی که تاریخِ زیست شناسی و امثال اینها را می نویسند آزمایش و تحقیق می کنند، مگر جغد چه گناهی کرده که هیچ کس راجع به اون حرف نزند، می گویند نحس است،راجع به آن کتاب ننویسند، نه! در زندگیِ او، همانطوری باید بررسی کنید که در زندگی بلبل یا کبک می کنید. او برای خودش زندگی دارد، همانطوری که شما زندگیتان را دوست دارید او هم دوست دارد، بنابراین هیچ نحوستی نیست به خصوص در جغد، جز آنچه شما تصورش بکنید، آن هم حیوانی، مثل همه حیوانات دیگر است.
اما پس علتش چه هست که اینطوری می شود؟! یکی عرف و ادبیات هست، در ادبیاتی که می نویسیم، هیچ جا جغد را به خوبی یاد نکردیم حالا چرا! نمی دانم! ولی از آهو از بلبل و از اینگونه حیوانات خیلی به نیکی یاد کردیم که زیبا هستند و امثال اینها، یکی این اثر را دارد، یکی دیگر خاطره ای است که انسان از عملِ آن حیوان دارد، ما همه از لاشخور بدمان می آید چه مشکلی دارد؟! ما اگر لاشه بشویم خُب همه مردار می خورند بله! خب شیر زنده اش را میگیرد، لاشخور مرده اش را میگیرد، پس باید لاشخور را بیشتر از شیر دوست داشته باشیم، شیر بدتر است، ولی لاشخور را دوست نداریم، با وجود اینکه لاشخور به زنده کار ندارد به مرده کار دارد. ولی همین شکل زشتی که دارد و اینکه لاشه میخورد، آدم چندشش می شود، وقتی این فکر را کند، خود به خود آن فکر در ذهن انسان هست.
به این جهت است که در بعضی حیوانات اینطور است، ولی در مورد جغد نه! در مورد شیر ما جرأت نمی کنیم حرف بزنیم، ولی مع ذلک او را نحس نمی دانیم، این است که به این نحوست ها دسته جمعی، به اصطلاح نباید تکیه کرد، همه این موجودات را خدا آفریده است و نزد خداوند عزیز و محترم هستند، این در مورد یک سؤال بود.
در مورد سؤال دیگری که پرسیده اند، اصولاً بشر خیلی اوقات کاری می کند بعد پشیمان و ناراحت می شود، این امر اگر خیلی تکرار بشود، مثل فطرتش می شود که همیشه این شخص در واقع از کار خودش راضی نیست، این شخص به درون خودش، آن ناخودآگاهِ خودش بدبین است، از آن امید خیر ندارد هر کاری می کند، می گوید نه! این کار که بد بود، و حال آنکه قبلا فکر کرده، در این ضمینه خداوند چندین قاعده گذاشته است، خُب ما(بشر) مورد به مورد شرح می دهیم مثل حالا، ولی خدا به این صورت نمی شود، که وارد جزئیات بشود، کلیاتی می گوید که مثلاً از این پرهیز می دهد. این حالت، علامتِ یک عدم اعتمادی است که شخص به خودش دارد. اگر کم باشد خوب است، برای اینکه انسان اگر خطایی کرد خودش بررسی کند دفعه دیگر انجام ندهد، ولی اگر کاری که کرد منطبق با قواعد عمومی زندگی بود، نه قانون! قواعد عمومی زندگی بود نباید دیگر دو مرتبه به گذشته برگردد. که البته در مورد اینطور اشخاص به طور کلی است «… وَمَن يَنقَلِبْ عَلَىَ عَقِبَيْهِ فَلَن يَضُرَّ اللّهَ شَيْئًا…»(آل عمران/۱۴۴)، کسی که به عقب(یعنی همان گذشته) بر می گردد، به خدا ضرری نمی زند چون به خدا ضرری نمی زند قاعدتاً خدا هم همچین خطایی را، خیلی زود می بخشد.
در این مسئله در این شکیات نماز به خصوص در نماز خیلی واضح دیده می شود، همه ی افکار قاطی می شود، نگفتند که نماز شما باید حتماً چنین و چنان باشد و اینها، یا چهار رکعت باشد، گفتند چهار رکعت است، یعنی اگر حواستان بود با اراده شما چهار رکعت است، ولی خدا ممکن است اراده کند، چهار رکعت شما را تبدیل به پنج رکعت کند ولی اگر خودتان متوجه نباشید نفمید، چهار رکعت را خواندید و رکعت پنجم هم انجام دادید و الحمدالله نمازم تموم شد این هیچ ضرری به نماز پنج رکعتی شما یا نماز سه رکعتی شما نخورده است.
خداوند به اصطلاح خلیفه ای که رو زمین قرار داده است یکی از موارد است. یعنی خودت، خودت را می بخشی خودت به عنوان خلیفه الله، می توانی خودت را ببخشی، این کارها را انجام بدهی، خدا نگفته حتماً باید این نمازی که می خوانی سه رکعت باشد یا چهار رکعت باشد، فقط گفته این کارها را انجام بدهید، دیگر چکار دارید که رکعتش درسته است!! تعداد چند تاست!! خیلی ها هستند اینقدر وسواس دارند که آیا چطوری بشمریم که چند تا است، ریگ برمی دارند و حساب میکنند، حالا همین فردی هم که ریگ برمی دارد اگر در بیابان عربستان باشد، ریگ ندارد از کجا ریگ بیاورد؟! خداوند به نماز ما احتیاج ندارد، چه سه رکعت بخوانیم چه چهار رکعت! نمازِ ما برای خداوند فایده ندارد، نظری ندارد، این خود ما هستیم که باید برویم، به ما هم نگفته باید آنطوری بخوانی، اگر به این امر مقید بود، به ما میگفت اگر شک کردید نماز را تمام کنید و مجدد از نو بخوانید. خُب کسی که مجدد از نو بخواند، باز هم این اشتباه را می کند، نه! به ما گفته این اعمال را فرض کنید که جبران خطاهاست و آنها را درست می کند، اینها را انجام بدهید بعد که کاری ندارد بیاید بازرسی کند و بعد از این، غلط نامه ای که ما می گیریم، درست شد یا نه؟! درست نماز سه رکعت خودش را خواند یا چهار رکعتش! می گوید این اعمال را ما انجام بدهیم، برای من فرق نمی کند شما سه رکعت بخوانید، یا در اثرِ اشتباه چهار رکعت یا پنج رکعت، بخوانید.
بعد هم در اینجا چند تا قاعده وضع شده است، یکی می گوید «لاشک لکثیر الشک»، کسی که خیلی شک می کند شک او اعتبار ندارد، نمی گوید یک وسیله ای تعبیه کند، یک کامپیوتر آنجا بگذارد که تعداد رکعت ها را بشمارد نه! از این جهت هم نگران نباشید آن کارهایی که خواسته است، انجام بدهیم دیگر چه می دانید که نمازت درست هست یا نیست!!، تازه نماز ما درست باشد معلوم نیست قبول باشد، خدا اگر بخواهد قبول کند چه نماز صحیح چه نماز نادرست هر دو را قبول می کند. اما این عیبش این است که در روحیه ما ممکن است مؤثر باشد و در تمام زندگی همین رویه را داشته باشیم که البته، چون این مسئله تمرکز حواس را به وسیله ی همین ذکری که می گوییم موجب تمرکز حواس ما شده است، همین برای خدا اگر انجام بدهیم، کافی است. همیشه خداوند در همین عبادات هم به اصطلاح محبت و نفعِ خود ما را در نظر گرفته و اِلا برای خدا که فرقی نمی کند.