بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ
وسواس انواع دارد، یک وسواسی به عنوان مثال این است که الان، من شخصی نعمتی دارد این نعمت یا مثلاً محصول خوبی است یا موفقیتی در اداره است یا یک انس و محبت دو طرفه است و امثال اینها؛ و همیشه نگران است که مبادا این به هم بخورد، البته این نگرانی خودش برای فرد خطری هست، به عنوانی که فرض کنید این نگرانی در مورد کار اداری باشد هر روز سعی می کند که به یک شکلی خودی نمایش بدهد، که آن کار، بعد به او ضرر می زند. این مورد بیشتر از این روحیه ی قبلی بر می خیزد که به خودش اتکا ندارد، به اصطلاح امروز می گویند اعتماد به نفس ندارد؛ و حال آنکه خدا همه ی انسان ها را، از لحاظ امکانات و نیروهایی که دارند یکسان آفریده است و اگر کسی مثلاً چشم قوی دارد گوشش سنگین است، البته استثناً در مورد اشخاص مسن، به تدریج همه این قدرت ها [قدرت بینایی یا شنوایی] با هم از بین می رود. واِلا در غیر این صورت، هر کسی یک مقدار معینی نیرو دارد، آن نیرو هم باید به همان شکلی مصرف کند و نشان بدهد که طبیعت و فطرتش به همان شکل است.
بنابراین، یعنی از هرگونه تصنع و به خود بستن کوتاهی و احتراز کند؛ خیلی از این دعاهایی که می خوانند و بعضی ها خیلی وسواس دارند برای اینکه حتماً شب جمعه مثلاً، فلان ساعت، فلان دعا را بخوانند. اینها یک مقداری، از عدمِ اعتماد به خودش است نباید نگران باشد. البته خداوند، نه یک نیروی اضافی در کسی آفریده، نه با بعضی ها دشمن است که جلوی کسی را بگیرد. به قول بعضی ها می گویند هر کار می کنیم کارمان نمی گیرد، می گویم مگر خدا با تو دشمن است، نه! همه ی روال طبیعی دنیا میگردد، باید طبق همان روال ما زندگی کنیم؛ البته محبت و علاقه جزء روال است، ما اگر آن روال را رعایت نکنیم از آن جهت لطمه می خوریم. بنابراین نگرانی بیجاست.
و یکی هم از این بابت است که شخص بسیاری از نعمت ها را که داشته است، از دست داده یا در بسیاری از کارها وارد شده شکست خورده است مثل اینکه این شخص در دلش توقع دارد به هر کاری که دست می زند شکست بخورد، بنابراین در یک کاری که موفق شد ناراحت می شود و برعکسِ آنچه باید باشد، ناراحت می شود، نه!! باید این حساب را کرد که، سهم من از موفقیت همین قدر بوده که خدا دارد میدهد، دیگر چرا رهایش کنم؟! آنجاهای دیگر که من موفق نشدم، نعمت نداشتم؛ سهم من نبود، این سهم من بود که داد، از این جهت نباید به هیچ وجه ترس و واهمه ای به خودش راه بدهد.
فرض کنید یک نانوایی است که نان خیلی خوشمزه می پزد، شما فقط از آن نانوایی، نان می گیرید از شخص دیگری نمی گیرید، آیا همه ی نانوایی ها حقش هست که بیایند از این نانوا، یاد بگیرند! در آن صورت لباس چه کار می کنید؟! نمی دانم سایر وسایل چه کار می کنید؟! خداوند تقسیم کرده است، همین تقسیمِ کاری که بشر خودش کرده است، بین افراد، کارها تقسیم شده است، همین کار را هم خدا، در خلقت کرده است و یک حدی هم معین کرده است. البته فرض بفرمایید شما یک وقتی که خیلی بیکار هستید، به آسمان نگاه میکنید. تابستان، خیلی شبهایی که خوابم نمیبرد نگاه میکردم؛ آسمان پر ستاره بود، فکر می کنید؛ گاهی اینقدر فکرتان را جذب می کند که اصلاً خواب از یادتان می رود، فکر می کنید پشت همین نقطه ای که شما می بینید که به عقیده ی خودتان یک ستاره است چه خبر است؟! به شما چه؟! بگویید به من چه، آنجا چه خبر است!! راه خلاص شدن از این فکر این است. درباره آنچه فکر کنید، که خداوند هم به شما فکرش را داده است، به شما فکر اینکه ازل و ابد چه جوری می شود، نمی دانید، خیلی از بچه ها از من سؤالاتی کردند، خدا را کی آفریده است؟! کِی درست شده است!؟ خُب حتماً یکی دیگر نپرسیده، ولی او، از من می پرسد خدا را کی آفریده است لابد یکی دیگر می پرسد پس کِی خدا می میرد؟! عمرش چه قدر است؟! در این زمینه، گفتند اصلاً فکر نکنید، برای اینکه حواس و افکار شما یک قلمرو مخصوصی دارد، از آن قلمرو، آنطرف نمی توانید بروید.
شما خب حالا مثلاً به بعضی ستاره ها ربط هم دارید، در اختیار شما نیست که وسایلی پیدا آنجا کنید بروید؛ در اختیار شما نیست که قبل از تولدتان خبر داشته باشید؛ بعد از مرگتان هم خبر داشته باشید؛ بنابراین در این دو مورد کسانی که تجربه ی بیشتری دارند یا بزرگان ما گفتند، همان را تحمل کنید دیگر زیادتر از آن نخواهید. در آن چیزی که من دارم، آن گرفتاری ها و نگرانی هایی که، در بعضی ها هست، می گویم. واِلا خُب یه نفر هیئت دان یا ریاضی دان او فکر میکند که آنطرف ستاره ها چه هست! فکر و حساب می کند یک چیزهایی می گوید. چون او احتمالاً وسایل و امکانات چنین تحقیقی دارد، بررسی می کند. ولی ما، یعنی کسی که ندارد نمی شود. فرض کنید الان در مورد انرژی هسته ای، من به آنچه متخصصش گفته اکتفا میکنم، می گویند انرژی هسته ای خیلی خطرناک است. من چون تردید دارم، خودم یک بار دیدم که مثلاً آن قرارگاهِ چرنویل که از شوروی بود، نابود شد. خودم دیدم تو روزنامه ها نوشتند همه ی علما نمی دانم نروژ، سوئد، فرانسه آن اطراف، گفتند کار خطرناکی است و روی سبزی ها اثر می گذارد و … این چیزها را می دانم همین قدر برای من کافی است، برای من که نمیخواهم بررسی کنم همین اندازه کافی است. البته شخصی که می خواهد در این قسمت متخصص بشود، این فکر ها را میکند و راهش هم پیدا میکند ولی برای من که مقدماتش را نمی دانم، یک همچین فکری باعث تشنجِ من می شود.
و این مسئله در مورد ذات خداوند و ازلی بودن و ابدی بودنش خیلی مصداق پیدا میکند، یک مسئله دیگری که پرسیدند در مورد دعاست، البته خداوند دعایی را که خالصانه باشد نمی تواند قبول نکند، حتماً قبول می کند، دلیلش هم این است که می گوییم خدایا خودت به دل ما انداختی همچین دعایی داشته باشیم، وقتی با خلوص نیت کار کردیم؛ دعا کردیم آن حالت و دعا را خدا به دل ما انداخته است، بنابراین وقتی خودِ خداوند یک دعایی میدهد، مثلاً می گوییم خدایا روزی من را وسیع گردان، خُب خودش می خواهد وسیع کند که به بشر می گوید اینکار را انجام بده، نه اینکه میخواهد به بشر بگوید تقاضا کن، بعد خدا بگوید نه قبول نشد!
نمونه اش هم، اول خدا به ما مدل داده است، وقتی که آدم و حوا خطا کردند و از آن میوه ممنوعه خوردند، خداوند آنها را به همین کره فرستاد؛ بعد قرآن هم می گوید «فَتَلَقَّى آدَمُ مِن رَّبِّهِ كَلِمَاتٍ …» (بقره/۳۷) خداوند خودش یک کلمات و معانی را به آدم القاء کرد که آدم گفت «رَبَّنَا ظَلَمْنَا أَنفُسَنَا وَإِن لَّمْ تَغْفِرْ لَنَا وَتَرْحَمْنَا لَنَكُونَنَّ مِنَ الْخَاسِرِينَ» (اعراف/۲۳) بعد خداوند قبول کرد، از اینجا به بعد قبول کرد می گوید کلمات و دعایی که خودِ خداوند القا کند آن دعا حتماً قبول است، برای اینکه مثلاً خداوند می گوید که تو بگو که می خواهی این آب را بخوری، اجازه بدهم، تو بگو خدایا تشنه ام است، آب به من بده، فرد هم می گوید، بعد خدا بگوید نه، مگر لجبازی است؟! خودش گفته است، اما به همین دلیل هم یکی از مواردی که می گویند دعا مستجاب نمی شود، آن وقتی است که در یک زمینه، امر خدا را اجرا نکرده باشید و بعد لااقل در همان زمینه دعا کنید، مثال میزنند مثلاً خدا امر کرده که وقتی تجارت می کنید، به یک نحوی که هر کدامتان تعهداتی دارید ، بنویسید. خُب اگر کسی ننویسد بعد طرف، مالِ شرکت را بردارد و برود، شما هر چه دعا کنید، یعنی دعا واقعاً باعث شرمندگی است، خدا میگوید من به تو گفتم چه کار کن، نکردی! حالا تو از من میخواهی، من چه بگویم؟!
یا دلیل دیگری، بارها خداوند در آیات مفصلی گفته است «… كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» (اعراف/۳۱) بخورید بیاشامید (یعنی به اندازه احتیاجاتتان)، زیاده روی نکنید، خداوند مسرفین و آنهایی را که زیاده روی می کنند را دوست ندارد. جاهایی دیگر هم فراوان می گوید. کسی که اسراف میکند دشمن خداست، حالا شما اسراف کنید و ولخرج باشید، بعد وضع زندگیتان مختل شد؛ آنوقت دعا کنید، خدا می گوید من که به خودت گفتم، من قبلاً گفته بودم اسراف نکن «إِنَّهُ لاَ يُحِبُّ الْمُسْرِفِينَ» تو کردی، حالا از من چه می خواهی؟! تو به حرف من گوش نکردی، حالا من به حرف تو گوش کنم؟! به همین دلیل همه ی احکام را، به هر نحوی هست باید اجرا کرد، این موارد مثال خیلی فراوان دارد.
انشاالله خداوند به ما یک عقل الهی و یک گوش شنوا بدهد.