بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
رساله ی حقوق که فرمایشات حضرت سجّاد (ع) است، در قسمتی که حقّ عبادات را فرموده اند به حقّ روزه یعنی صوم پرداخته می شود. البته در اینجا، منظور از حقّ این نیست که حقیقت روزه چیست و معنای حقّ در اینجا غیر از حقّی است که در عرف عام و در زبان عادی مردم می گویند: فلان شخص حقّ دارد یا فلان کس بر گردن ما حقّ دارد و امثال اینها؛ همچنین که روزه حقّش این است که اینطور باشد تا ما هم احیاناً انگیزه و هدف آن را بدانیم، البته انگیزه ی ما در هر عبادت، فقط امر الهی است. اگر برای روزه هزار عیب هم بتراشند، چون فرموده اند روزه بگیرید، ما روزه می گیریم. امّا از طرفی معتقدیم که هر امری که فرموده اند، هر مقرّراتی که شارع تشریع کرده، مسلّماً حکمتی دارد و آن حکمت به ما اجازه داده به اصطلاح در آن بحث و بررسی کنیم و حکمت های روزه را بفهمیم. می فرمایند:
وَ حَقُّ الصَّوْمِ أَنْ تَعْلَمَ أَنهُّ حِجَابٌ ضَرَبَهُ اللَّهُ عَزَّ وَ جَلَّ عَلَى لسِانکِ وَ سَمْعِک وَ بَصَرِک وَ بَطْنک وَ فَرْجِک لیسْتُرَک بِهِ مِنَ النَّارِ فإِنْ تَرَکتَ الصَّوْمَ خَرَقْتَ سِتْرَ اللَّهِ عَلَیک [امالي صدوق، ص۳۶۹]
می فرمایند: حقیقت روزه، حقّ روزه این است که بدانی، به تو بگویم و بفهمانم روزه به منزله ی پوشش و سطحی است بر زبانت، گوشت، چشمت، شکمت و شهوتت، برای اینکه خداوند تو را با این پوشش از آتش جهنم حفظ کند. پس اگر روزه نگرفتی، به غیر از زمانی که معذور بودی، یعنی وقتی که باید روزه می گرفتی و نگرفتی، در آن صورت خودت به عمد این پوشش را پاره کردی و حریق را، آتش جهنم را، به بدنت سرایت دادی.
از مهمترین حکمتهای روزه، دور شدن از آتش است؛ آتش هم در دنیا هست، هم در عقبی. آتش دنیا هم همین است که گاهی ما فکر می کنیم. غیر از این آتش مادّی که وقتی دست می زنیم می سوزد. آتش دل، نه آن آتش اشتیاق، چون هر چیز محر ک و گر م کننده ای را به آتش تشبیه می کنند بلکه مثلاً آتش حسادت، آتشی است که می سوزاند و همه ی این قبیل آتش ها، اصولاً ناسلامتی خودش آتشی است. به همین جهت هم فرمودند: صُومُوا تَصِحُّوا [بحارالانوار، ج ۵۹ ، ص ۲۶۷.] روزه بگیرید، صحّت بدن را بدست بیاورید تا صحیح بشوید. از این فرمایش می توانید اینطور استنباط کنید که یکی از حکمت های روزه، حفظ بدن است. همچنین در مورد روزه فرمودند: اگر کسی مریض بود، روزه نگیرد و بعد فرمودند: اگر کسی احساس کرد که روزه برایش مضرّ است و روزه گرفت و دید مضرّ است، خودش نباید روزه بگیرد و حتّی دیگر نظر طبیب هم لازم نیست؛ منتها از لحاظ احتیاط شرعی انسان به طبیب هم مراجعه میکند که اجازه ی روزه می دهد یا نمی دهد.
روزه مکمّل نماز است. در کتاب مجمع السعادات فصلی راجع به این عبادات دارد: نماز، روزه و حج و همه ی اینها که ما در اینجا ذکر کردیم؛ که اگر به آن مراجعه کنید، قابل درک و مفید است.
می فرمایند چون اسلام دین فطرت است، فطرت در اعمال و احکام هم رعایت شده؛ ما باید سعی کنیم انطباق این احکام با فطرت انسان را بفهمیم. در خلقت انسان، خلعی و لُبسی داریم؛ چنانکه در هر لحظه یک سلول و یک یاخته ای از بدن می میرد و یک یاخته ی دیگری جایگزینش می شود؛ به عبارتی، مجموع بدن ما یک سلول را طرد می کند، یک سلول جدید می آورد. همین حالت در روحیات و به اصطلاح نفسانیات ما هست که خلع و لُبس می گویند؛ یعنی یک چیزی را خلع می کند و چیز جدیدی را می گیرد. جلوه ی خلع و لُبس در زندگی عادی و همچنین در احکام است چنانکه جلوه ی لُبس، نماز است .جلوه ی خلع در بدن، روزه است و در اعمال، زکات و وجوهات شرعی که انسان می دهد؛ یعنی چیزی را که مال خودش است، بیرون می کند . این رد کردن موجب می شود جای خالی آن را چیز جدید و نویی بگیرد که این لُبس باشد. درباره ی همین موضوع شاعر می گوید : «مؤمنان هر دمی دو عید کنند «که منظور از دو عید، خلع و لُبس است »عنکبوتان مگس قدید کنند.» یعنی ما در هر دمی دو عید داریم: چیزی را خلع می کنیم و یک چیز نویی را جایش می گذاریم ولی آنهایی که به این مسأله توجّه ندارند، مثل مگس به دنیا دل خوشند.
*از مجموعه جزوات شرح رساله حقوق – (قسمت اول – جزوه بیست و چهارم)
**جلسه فقری شب جمعه، تاریخ ۷/۲/۱۳۸۵ هـ.ش