بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
یک سؤالی رسیده آیا سیر و سلوک بعد از مرگ هم وجود دارد یا نه؟ راجع به این سؤال، خیلی جوابهای متفرقه داده اند. البته جواب، هم بله هست هم خیر! یک جوابش این است که اصلیت و منشاء روح انسانی از عالم بالاست و این اگر نقصی داشته باشد، برای رفع آن نقص،
خدا او را مدتی به اینجا، در عالم ماده می آورد، که به کمال خودش برسد. اگر رسید دیگر کارش تمام است، وقتی رفت آنجا، دیگر او را نگه می دارند جایش امن است، اگر نرسید او را به اینجا بر می گردانند. بعضی ها باز می گویند او را بر نمی گردانند، در همانجا مسیرش را ادامه می دهد. باز یک عقیده ای میگوید وقتی که سلوکِ انسان در این عالمی که آمده کامل شد خدا او را می برد، هر کسی هم یک استعدادی دارد. مثلاً فرض کنید درخت زردآلو یا توت یا انبه به یک حدی که رشد کرد، از آن زمان شروع به بار دادن می کند، یک درخت دیگر هست که کوتاهتر از بقیه است ولی میوه اش بزرگتر است. البته آن شعر درست نیست که گفته بود:
درخت گردکان با این بلندی / درخــــت خـــربزه الله اکــبر
نه! خربزه درخت ندارد .هر کسی به آن کمالِ نوع خودش) کمالی که برای خودش قرار است برسد) برسد، دیگر بر نمی گردد و خیلی چیزهای دیگر که در حکمت قدیم می خواندند، حالا یادم نیست. حال چرا یادم نیست؟! برای اینکه به من چه مربوط است که بعد از مرگم چه می شود، اصلاً به خیال خودم این را فضولی میدانم به من چه! خدا گفته بیا اینجا آمدم، البته من هم نیامدم. برحسب آن اراده ای که خدا دارد، وظیفه خلقت است،آمدم؛ این است که من نمی دانم. بنابراین اگر کسی درس بخواند موقع درس خواندن خُب همه اینها رو می خواند ولی برای زندگی به من چه! حالا چه من بعد از مرگ بر می گردم یا بر نمی گردم .
من به خود نامدم اینجا که به خود باز روم
آن که آورد مرا چه کار کند؟ هر کاری می خواهد بکند. (باز برد در وطنم)
در این مسائلی که الان مربوطِ به شما است فکرتان را صرف کنید، اگر هم مربوط به شما نیست به امان خدا بگذارید. می گوید :
گر تو نمی پسندی تغییر ده قضا را
اگر یک کسی آمد گفت که بعد از مرگ چهار دست و پا به آسمان می روید، بروید یا نروید، آیا می توانید تغییر بدهید؟! اگر گفتید ای وای این که سرنوشتِ بدی است، خیلی خوب،سرنوشتِ بدی است، می توانی تغییرش بدهی؟ نه! تا زمانی که در این دنیا هستیم می توانیم تغییرش بدهیم، برای اینکه خداوند فرمود: «إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً» (بقره/۳۰) در اصل در این دنیا خلافت خدادادی داریم، در آن دنیا ذره ای از همه ی موجودات و کائنات هستیم، جای ما کجاست،نمی دانیم!! چه باید بکنیم، نمی دانیم!! ولی آنچه که در اینجا کردیم و نتیجه نداده یا ما نتیجه اش را ندیده ایم یا خیلی چیزهای دیگر، آنجا نتیجه اش را می بینیم. همین اندازه می دانیم که آنجا نتیجه هر کاری که در اینجا کردیم، می بینیم. دیگر حالا خود شما تشخیص بدهید، این کار خیر است آنجا هم خیر می بینید، این کار شر است آنجا هم شر می بینید، اگر کار خیری را شر بدانید و کار شری را خیر بدانید دو گناه دارید، یکی گناهِ جهل، که چرا جاهل هستید، یکی هم گناه اینکه نتیجه اش را می بینید.
اما تا زمانی که ما در این دنیا هستیم نمی توانیم دقیقاً بفهمیم،بعد چه بر سر ما آمده، حتی نمی توانیم بفهمیم الان چه بر سرمان آمده است:
ز کجا آمده ام ، آمدنم بهر چه بود
این موضوع به مسئله حیات برمی گردد، اولین سؤال یا بحثی که در اینجا می شود این است که این سؤال یا از این قبیل سؤالات، کِی برای ما ایجاد شده است. آیا وقتی که جانی نداشتیم؟! غذاهایی که پدر و مادر ما خوردند آن موقع که وجودی نداشتیم .پس اولین مسئله وجود ماست که همه چیز به آن بستگی دارد. این مسئله از یک طرف مورد بحث زیست شناسانِ این جهان می شود که شده و هنوز هم نفهمیدند که اصل حیات چیست. علتش هم معلوم است برای اینکه فهمیدند از یک قلمرویست که در اختیار ما نیست. حالا بعدها شاید خداوند این کار را کرد که بفهمند اصل حیات چیست، نمی دانم. الان بشر فعلی این ابزار یا فهم را در اختیار ندارد که بفهمد از کجا آمده است.
بعد می رسد به اینکه: آمدنم بهر چه بود؟! این مورد هم که اصلاً در این دنیا خبر نمی شود، برای اینکه می آید تا چشم به هم بزند، عمرش تمام شده و رفته است. بهر چه بود؟ پس ممکن است این هدفی که از این آمدنم بود، بعداً بخواهد بر من آشکار شود، در آن صورت در دنیائی آشکار می شود که من الان به آن دسترسی ندارم و نمی فهمم. تمام قدرت ما در یک قلمرویی است که خدا آفریده است.
الان در همین جا می بیند که صدای رادیوی دولت استرالیا که از همه دورتر است وجود دارد. تصاویری که تلویزیون هایشان نشان می دهد در همین هوا وجود دارد، چرا ما نمی بینیم؟ البته بشر به خدا نالید و گفت میخواهم اینهایی را که نمی بینم، ببینم. خداوند آنجا که گفت: «عَلَّمَ آدَمَ الأَسْمَاء كُلَّهَا» (بقره/۳۱) به آدم یاد داد، قدری فهمید. رادیو را باز میکنی منطبق میکنی با صدای آن کسی که در استرالیاست میشنوی ، البته نه با این رادیوهائی که ضعیف است، با رادیوهای قوی می شنوید. همین وضعیت را ما در زندگی خودمان و بعد از رفتنمان ملاک می گیریم. اما در واقع بعضی ها از این نگرانند، حالا می گوییم با بدیهی بودن این مسئله، چطور این موضوع در فکر بشر می آید. بشر بر اثر تحقیقاتی که کرده، می بیند که مثلاً فلان شخص که در جوانی از زردآلو یا یک میوه خاص خیلی خوشش می آمده، حالا دیگر از این میوه بدش می آید، این تغییر است .می گوید پس آن میل مُرد و از بین رفت و میل دیگری آمد. ما می خواهیم بدانیم که بعد از مرگمان این چیزهائی که از بین میرود ما هم بکلی از بین می رویم؟! نه! فرض کنید بکلی هم از بین می رویم وقتی از بین رفتیم چیزی نمی فهمیم که ناراحت بشویم، ولی نه! از بین نمی رویم برای اینکه می خواهد ببیند بعد از مرگش چه سرنوشتی خواهد داشت، برای اینکه از این ترس بیرون بیاید.
بچه ها را دیدید که یکی از چیزهائی که می گویند و نگرانند ترسِ از تاریکی است. از یک راهی که می خواهند بروند اگر تاریک باشد می ترسند و نمی روند، همان راه را، روز می روند. البته بعد می گردند برای این ترس خودشان مهمل پیدا کنند (یعنی بشر می گردد و مهمل پیدا می کند)، میگویند جن دارد و چنین و چنان …؛ اینها تمام فرار از جهل است .بنابراین سعی کنید این علم واقعی را داشته باشید یعنی ببینید که بعد از مرگتان چه می شود، همچین آسان هم نیست که ما به حرف می گوییم. به هر جهت این را هم خودم نمی دانم که بعد از مرگ سیر و سلوکِ من می ماند یا نه!
سیر و سلوک برای این است که حالات مختلفی را ببینم و تکامل پیدا کنم. بعد از مرگ، من دیگر وجودی ندارم که بفهمم، وجود اینجوری یعنی دنیائی ندارم. این است که به نظر من ظاهراً اگر بخواهیم صفحه آن دفتری که یادداشت می کنیم خالی نباشد می گوییم بعد از مرگ هیچ اتفاقی نمی افتد، سیر و سلوکی وجود ندارد. ولی واقعیتش این است که نمی دانیم چه می شود، شما هم به این، یک جهل بسازید تا جهل های دیگر، گریبان گیرتان نشود.