حسین یارانش را یک به یک خواند ٬ یارانی که مکان و زمان را طی می کنند تا به وی بپیوندند ٬ یارانی که جانِ شیرین در راه عقیده خویش با خرسندی نثار میکنند ٬ زمانه پر است از آدمهایی جا مانده و قلیل از مردانی که با کاروان عشق همراه میشوند ٬ یک سال از شهادت وحید بنانی میگذرد و خانواده این شهید با ابراز خرسندی از راهی که فرزندشان طی کرده است امیدوارند راه و آرمان او ادامه پیدا کند .
” وحید عزیز بود ٬ برای ما ٬ برای خداوند و چون عزیز بود خداوند او را برد . ما راضی به رضای خدا هستیم ٬ یک امانتی بود ۲۴ سال به دست ِ ما ٬ شهریور ۱۳۶۶ متولد شد و شهریور ۹۰ هم خداوند وی را برد . ” این آغاز صحبتهای آقای جلال بنانی ٬ پدرِ فرزندیست که در دفاع از آرمانها و عقایدش و در دفاع از آزادی جان ِ شیرین خود را نثار کرد ٬ پدر وحید بنانی به همراه همسرشان مادر این شهید بزرگوار با ما به گفتگو نشسته اند .
دفاع از عقیده و شهادت در ضمن مبارزه با ظلم و ستم بسته به شخصیت و روحیه ایست که وحید از آن برخوردار بوده ٬ او چگونه شخصیت و روحیهای داشت ؟
خانم بنانی : وحید از کودکی ٬ از طفیلیت با علی بود ٬ نه الان که به شهادت رسیده ٬ همیشه به خاندان عصمت و طهارت ارادت داشت و زمانی نبود که نمازش ٬ روزهاش فراموش شود ٬حتی امسال شاکر خدا بود که توانست سی روز ماه مبارک رمضان را روزهدار باشد . به راه و روش درویشی علاقه مند بود و این علاقه و ابهت ناشی از چنین علاقه ای همیشه در سینهاش نگه داشته شد .
این علاقه به مکتب درویشی ناشی از چه بود ؟ شما هم درویش بودید ؟
آقای بنانی : خیر ٬ فقیر نبودیم ٬ چون وحید در این راه شهید شد ٬ اگر خداوند قبول بکند ما هم به فقر و درویشی مشرف شدیم .
یعنی بعد از شهادت وی به فقر و درویشی مشرف شدید ؟
آقای بنانی : بله بعد از مراسم چهلم شهادت وحید . . .
خانم بنانی : ما همیشه علاقه داشتیم ٬ ولی لیاقتش را نداشتیم که زودتر برسیم ٬ درویشی به دلمان بود به ظاهر نبودیم حالا دیگر علی الظاهر هم به آن رسیدیم .
آقای بنانی : ما دلمان بود ٬ اما سعادت نبود زودتر از این فقیر شویم ٬ به هر حال این راه وحید ٬ آرمان وحید باعث شد که اگر خدا قبول کند ادامه دهیم تا مادامی که زنده هستیم .
۱۳ شهریور ٬ روزی که وحید مورد اصابت گلوله قرار گرفت ٬ چه حالی داشت ؟
آقای بنانی : آن روز همهاش میخندید ٬ چهرهاش بشاش بود ٬ نه تنها آن روز بلکه حدود ۷ الی ۸ روز قبل از این حادثه این حال در وجودش آشکار شده بود ٬ خیلی عزیز شده بود ٬ خیلی خنده رو ٬ چگونه توصیف کنم ! آن روزها دیگر فراموش ناشدنیست ٬ وحید یک شبِ ره صد ساله طی کرد .
خانم بنانی : روز قبل از این واقعه بود ٬ وحید میگفت من دیگر هیچ نمیخواهم ٬پرسیدم به چه دلیل ؟ چرا ؟ گفت هیچ دلیلی ندارد ٬ میخواهم آزاد باشم ٬ روز ۱۳ شهریور خوابی دیده بود ٬ نقل از دوستانش میکنم ٬ خواب دیده بود که به شهر کوار رفته و همهی اهل کوار دنبالِ وی گذاشته بودند ٬ در حال فرار بود که ناگهان در باز شد ٬ در خانه ای چو قصر ٬ زیبا ٬ داخل خانه که میرود ٬ شخصی که چهرهای نورانی داشت به او میگوید به کنار من بنشین اینجا دیگر کسی نمیتواند کارِ تو داشته باشد . وحید به ما نگفت که کجا میرود ما هم اطلاعی از کوار و فشارهایی که بر دراویش منطقه بود نداشتیم ٬ تنها به او گفتم برو به سلامت .
آقای بنانی از چگونگی شهادت یافتن وحید و مطلع شدنتان از این واقعه بگویید ؟
آقای بنانی : ساعت چهار بعد از ظهر از منزل راه میافتد با تنی چند از فقرا ٬ حرکت می کنند به سوی کوار ٬ ما هم اطلاع نداشتیم ٬ دو ساعتی بعد با وحید تماس گرفتم که جواب نداد ٬ همان زمان به یکی از دوستانش که همراه وی بود تماس گرفتم و جویای احوال وحید شدم ٬ گفت وحید زخمی شده ٬ پرسیدم تصادف کرده ؟ گفت آمدیم در ورودی شهر کوار که چهار تن از دراویش توسط نیروی انتظامی مجروح شدند وحید هم یکی از آنها بود و الان به بیمارستان نمازی شیراز منتقل شده ٬ به سمت بیمارستان حرکت کردیم وقتی رسیدیم دکتر درباره وضعیت وحید گفت پسر شما تیر خورده بروید دعا کنید . تیر به شاه رگ ِ رانِ پای وحید اصابت کرده بود ٬ بر اثر خونریزی شدید همان بین راه بیهوش و تا ساعت ۵ بعد از ظهر روز شهادتش ۱۵ شهریور در کما بود .
{xtypo_rounded_right4}کل الارض کربلا
وحید بعد از شروع شدن حمله و تیراندازی به سوی وی ، روگرداند تا بگریزد یک قدم نرفته بود که ناگهان تیر رانِ پای وی را از هم میدرد، وحید جایی تکیه میدهد و خون از وی جاری میشود تا بر آجری بریزد و مادرش آن را نگاه دارد تا بشود یادگاری از زمان عروجی عاشقانه، آن آجر را مادر بوسید و نشانمان داد، آجر آغشته به خونِ زندهی وحید بود، خونی برخاسته از جان باختن در راه دوست . کربلا را میتوان در این آجر یافت{/xtypo_rounded_right4}
برخورد حاکمیت با این مسئله چگونه بود ؟
آقای بنانی : ما را تحت ِ فشار و تهدید قرار داده بودند که به عنوان بسیجی در قطعه ایثارگران دفن بشود و علاوه بر پرداخت خونبها ٬ از ما به عنوان ِ یک خانوادهی بسیجی حمایت شود ٬ ما قبول نکردیم ٬ما نمی توانستیم به وحید خیانت کنیم ٬ مگر هدف و انگیزه وحید غیر از این بوده که حب علی و باور به حق و حقیقت داشته است ؟ ما نمی توانستیم به آرمان ٬ عقیده و مرام وحید خیانت بکنیم وحید با عزت شهید شد .
به نظر شما چه قصدی از طرح چنین خواستهای داشتند ؟
آقای بنانی : حاکمیت قصد داشت سرپوشی بر خونِ وحید بگذارد که بگوید مسبب شهادت وحید دیگران هستند ٬ فقرا هستند . وحید هدفش ٬ آرمانش برای فقرا بود ٬ برای درویشی بود ٬ یک هفته پس از شهادت وحید به مراجع قانونی مراجعه کردیم تا از طریق قانونی پیگیر باشیم ٬ وحید نه تروریست بود ٬نه قاتل بود ٬ نه قاچاقچی بود ٬ نه آشوبگر ٬ حب علی داشت ٬ وحید درویش بود ٬ کسی که یک درویش را نباید به تیر ببندد از پشت سر !
خانم بنانی : کسی که میخواهد عبادت بکند ٬ کسی که میخواهد نماز بخواند ٬ هرجا که باشد ٬ دلیل ندارد که تحت فشار ٬زندان و تیرباران قرار بگیرند ٬ به چه جرئتی کسانی که برای عبادت خدا راهی مجلس بودند را تیر باران کردند ؟
آقای بنانی : ما سکوت کردیم ٬ چون میخواهیم از طریق قانون پیگیر باشیم ٬ هم ضارب و هم کسی که دستور برخورد با دراویش و تیراندازی را داده باید جوابگو باشد ٬ حال اگر نتیجه نگرفتیم در دادگاه عدل الهی باید پاسخ خون فرزندانِ ما را بدهند .
در روز خاکسپاری پیکر شهید وحید بنانی آیا ممانعتی یا قصدی برای برهم زنی مراسم تشییع و تدفین از سوی حاکمیت شکل گرفت ؟
آقای بنانی : روز خاکسپاری نگذاشتند جنازه وحید از داخل شهر سروستان عبور داده شود ٬ بالاجبار و تحت تدابیر شدید امنیتی از کمربندی شهر عبور داده شد و ساعت دوازده ظهر برای خاکسپاری اقدام کردند که با استقبال بینظیر دراویش گنابادی که از سراسر کشور محبت کرده بودند و آمده بودند روبرو شدیم .
به نظر شما با توجه به فشارهای اخیر بر دراویش گنابادی شهادت وحید بنانی چه اثری بر جامعه گذاشته است ؟
خانم بنانی : شهادت وحید انقلابی در دوستان و اهالی شهر ایجاد کرد به نحوی که الان چندین نفر با الگو گیری از حرکت وحید به درویشی مشرف شدند تا راه او را ادامه دهند ٬وحید بدون ِ اینکه حرفی بزند و تنها با عملش اثری بزرگ در کل جامعه داشته است .
آقای بنانی : وحید متعلق به یک جامعه بود ٬ به جامعه دراویش گنابادی ٬ امیدواریم سرمشقی بشود تا جوانان راه وحید را ادامه بدهند و موفق هم میشوند .
خانم بنانی : الان دراویشی که در بند و زندان هستند گناهی ندارند ٬واقعا هیچ گناهی ندارند ٬ آنها هم زن و بچه و خانه زندگی دارند ٬ نباید این رژیم اینقدر دراویش را تحتِ فشار قرار بدهد .
آقای بنانی : ما برای همین ها هم متاثریم ٬ هر که حب علی داشت باید در این وضعیت قرار بگیرد ؟ آن سه نفری که همزمان با وحید مورد اصابت گلوله قرار گرفتند از ضعیفترین و محرومترین قشر این جامعه بودند .
چگونه سختی دوری و از دست دادن وحید را تحمل کردید ؟
آقای بنانی : وحید فراموش نمیشود ٬ مانند سایهای همراه ماست ٬ یاد و خاطرهاش فراموش نمیشود .
خانم بنانی : تنها تسکینی که خداوند به ما عطا کرد بیانات حضرت آقای دکتر تابنده بود ٬ با سخنرانی ایشان ما از دنیایی دیگر به این دنیا رسیدیم و آرام گرفتیم .
اگر یکبار دیگر وحید قصد رفتن و فدا کردن جان خود در راه دفاع از عقیدهاش را داشته باشد و اینبار شما مطلع باشید ٬ آیا اجازه میدهید که برود ؟
آقای بنانی : ما اینبار همرزمش خواهیم بود ٬ دوشادوش ٬ درکنار وحید ٬ همگی با هم . خون ِ ما که عزیزتر از خونِ وحید نیست . وحید خیلی عزیز بود . یاد و خاطرش اصلا فراموش نمیشود ٬ من دنیا رو با یک خنده وحید عوض نمیکنم .
چه پیامی برای دراویش گنابادی دارید ؟
آقای بنانی : من خون ِ وحید را هدیه می کنم به سلسله بزرگ نعمتاللهی گنابادی و از خداوند میخواهم سایه حضرت آقای دکتر تابنده همیشه بر سرِ ما دراویش گنابادی مستدام باشد .
خانم بنانی : جوانها راه وحید را ادامه دهند ٬ آنهایی که متوجه هستند و همرزم وحید هستند در کنار نبودنش راهش را ادامه دهند .
با تشکر از شما بابت ِ فرصتی که در اختیار ما گذاشتید
{xtypo_rounded2}
مزار شهید
به اتفاق آقای بنانی بر مزار وحید رفتیم ،محلی که حاکمیت به او پیشنهاد داده بود تا وحید دفن شود را نشانمان داد و گفت : ” اگر به خون وحید، به عقیدهی پسرم خیانت میکردم و او را آنجا دفن میکردیم تا ابد سرم را نمیتوانستم بالا بگیرم “، شاید فاصله از آرامگاه وحید تا آنجا ۵۰ متر هم نبود، اما همین فاصله بزرگواری مردی را نشانمان داد که بی شک تربیت او وحید را چنین مرد ساخته بود، شاید ما این فاصله را ساده انگاریم اما هر قدم از این ۵۰ متر سرشار از صبر و شکیبایی و از خودگذشتگی بود . آقای بنانی برای ما گفت که چگونه وی را تهدید کردند که اگر آنچه میخواهیم نکنی جنازه ی پسرت را به تو تحویل نمیدهیم و این مرد نه به پیشنهادهای آنچنانی حاکمیت سر خم کرد نه به تهدیدهایشان تا اکنون با قد برافراشته در کنار ما قدم بزند و ما از او بیاموزیم
{/xtypo_rounded2}