بِسمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
همه ی ما وقتی از روی منطق صحبت می کنیم، در این عالم است. در آن عالمی که:
حرف و گفت و صوت را بر هم زنند / ساکتین هـــر ســه با تــو دم زنند
در عواملی که خودش گفته کلامی نیست، مگر کسانی که همان مقامی که این حال را بهشان داده امکانش را بده که از این جهان خبر ببرند. یکی مسئله وحی انبیاء است. به موسی (ع) کلیم الله می گوییم ولی شما که ندیدید یکبار حرف بزند، چون موسی رفته است.
این داستان در مثنوی هم هست که زید یا هر کدام از صحابه در یکی از نماز ها، آن آخر آنقدر چرخید که از حال رفت و بیهوش شد . بعد از پیغمبر پرسیدند که این بیهوش شده اجازه می دهید به حالش بیاوریم؟حضرت فرمودند: نه! همین حالت نمازش است، البته خودِ زید بعد حرفی نزد برای اینکه از آن عالم نمی تواند حرفی به اینجا بیاورد، ولی پیغمبر از زبان او گفت چی گفت. این عباراتی که در تورات نوشته، که البته ما قبول نداریم چندان صحیح نیست، ولی خُب یک گوشه ای است که به ما در استدلال می دهد. خداوند چند فرشته (تعدادشان را نمی دانم من آنجا نبودم بشمرم، نگفتند، بعضی ها گفتند سه یا پنج تا) برای مجازات قوم لوت فرستاد. البته ما نمی دانیم، خداوند دیگر مثل ما فکر می کند، خداوند گفت این بد است که من یک کاری می خواهم در زمین بکنم و پیغمبرِ من ابراهیم خبر نشود، به این فرشتگان دستور داد که اول بروند و در واقع از ابراهیم اجازه بگیرند، اجازه دهند هم به اینکه خبر بدهند به دلیل اینکه بعدش ابراهیم به فرشتگان گفت یک قدری صبر کنید و صبر کردند واِلا اگر گفته بود اطلاع بدهید اطلاع می دادند و می رفتند. در آنجا هم خداوند لابد آن حالت را به زید داد فکر کرد، که به پیغمبر که در همان نزدیکی است خبر بدهد. به هر جهت ما می گوییم همان فیلمی، همان چیزی که نشان به زید دادند، پیغمبر همان را هم دید.
ولی این مورد یک زمینه ای است که خیلی زود انسان اشتباه می کند و به خطا می افتد. راجع به مواد مخدر و اینطور مسائل نوشتم، در درویشی ، درویش ها همیشه منتظر یک گشایش و مکاشفه ای هستند و حق هم دارند البته این مکاشفه از این جهت که ما را در این زندان تن گذاشتند، این زندان تن، پنجره ای یا دری دارد، همه دلشان می خواهد از آن پنجره به مناظر نگاه کنند، برای ما هم مکاشفه همین است که از این زندان تن، از پنجره ای به مناظر بیرون نگاه می کنیم. منتظر هستند یک همچین چیزهایی ببینند. از طرفی حتی نه تنها منتظرند که بعضی ها از اول، برای مکاشفه می آیند درویش می شوند. به خیالشان که صرفِ درویش شدن مکاشفه است. یا وقتی که درویش شدند هر مکاشفه و حالاتی را که توقع دارند در عالم خیال می بینند. بعد خیال می کنند این مکاشفه ی واقعی است، و حال
آن را که خبر شد خبری باز نیامد
کمتر به بیرون، به بیرون ذهنِ خودش درز می کند، اما درویش که این توقع را دارد، اگر از اول این توقع، موجب درویشی او شده باشد یک پایش می لنگد.البته نمی گویم درویشیِ او هیچ است ولی می گویم یک پایش می لنگد، خُب می شود برای یک پایی که می لنگد یک پای مصنوعی درست کرد، اما دو پای مصنوعی نمی شود. بنابراین اصلاً توقع و مطالبه مکاشفه نکنید.مکاشفه ای مکاشفه است که خودش بیاید، بی خبر شما بیاید. اگر خیلی مقامات داشته باشید ممکن است یک نیمه خبری داده بشود ولی معمولاً برای ما بی خبر می آید.
آقای قاسملو از فقرای شورابی گناباد بود که مرحوم شد. پدر و مادرش، هر دو خیلی مردمان و درویش های بزرگواری بودند. حضرت صالحعلیشاه می فرمودند که به بازدیدش رفتیم (ایشان بازدید عید می رفتند) این دید و بازدید ها درست است که بین احباب، یک جنبه ی معنوی هم دارد، ولی به طور کلی دید و بازدید ها از جنبه آداب اجتماعی است. احترام به یکدیگر است، خُب فرمودند که چایی و میوه و شیرینی آوردند هیچ کس نخورد. آمد نگاه کرد و گفت حضرت آقا، چرا بیکار نشستید این میوه ها شما را صدا می زنند می گویند ما را هم همراهت ببر، می گویند ما را بخور که جزو وجودت بشویم، بخورید و به اینها هم بگویید همه بخورند. حضرت صالحعلیشاه فرمودند این را که گفت همه یک لبخندی زدند و همه دست بردند به میوه ها و شیرینی ها و هر کدام یک چیزی برداشتند. بعد هم می گفتند، خودش می گفت که همسرم مکاشفاتی داشته است. خودِ این زن که شوهرش ایستاده بود تعریف می کرد، عمداً گفت، که من دیدم از آن بالا همه یکی یکی آمدند او (شوهرم) را شستند و بردند. همه ی فرشته ها از این در آمدند و از آن یکی در او را بردند. این مکاشفات از یک زنی که سوابق تمایلات دنیوی ندارد معتبر است ولی تشخیصِ اعتبارش با کسی است که مکاشفه شناس است، بداند این مکاشفه است. خواب هم از این جمله است، می گویند خواب، یک رکنی از پیغمبری است، وحیِ بعضی پیغمبر ها در خواب بود. البته خودشان تشخیص می دادند که این وحی است یا خوابِ معمولی. مدت ها چون سیر و سلوک می کردند، مدت ها وحی و ترقیشان در خواب بود. حتی حضرت ابراهیم (ع) که داستانش را خوانید، به خواب دید که به او دستور دادند فرزند بزرگت را باید قربانی کنی. البته حضرت شاید فهمید که این وحی است ولی اولش تردید کرد. اگر این وحی است محبت پدری و مادری هم، آن هم یک نوع وحی است. محبت پدری این قدرت را دارد که در مقابل این وحی یک قدری بایستد. حضرت ابراهیم در حال تردید بود که این چه خوابی است که من دیدم، خوابش برد و دو مرتبه همین خواب را دید، باز تردید کرد و مرتبه ی سوم که دید دیگر معلوم شد که حتماً باید اجرا کند که رفت اجرا کرد. البته همه خواب ها اینجوری نیست. خواب هایی که از هوای نفس برمی خیزد خود شخص به آنها گیر می دهد.
یکی پیش مرحوم آقای شیخ عماد {حاج شیخ عماد الدین سبزواری «هدایتعلی»} آمده بود و گفته بود آقا دیشب خواب دیدم که گفتند شما باید به من پنجاه تومان بدهید. پنجاه تومان آن وقت هم زیاد بود، ایشان گفتند من که همچین خوابی ندیدم. از همین رد کردن گله مند شده بود و تا وقتی من یادم است از درویشی رفت. همین گله مند شدن آن شخص علامت این است که خواب صحیح نبود. آقای ممتحنی می گفتند وجوهاتی که می آمد (مأمور جمع آوری بود) خرجی که می کردم بر حسب امر حضرت صالح علیشاه بود، ایشان می فرمودند چقدر به کجا بدهید چقدر به کدام شهر. خُب آقای حاج شیخ عماد اصلاً در این عوالم دنیایی نبودند، یک کسی آمد اظهار گله مندی کرد آقای حاج شیخ عماد آمد رو کرد به من گفتند آقای ممتحنی پنجاه تومان به این شخص بدهید. بعد من فکر کردم، خجالت هم کشیدم بگویم آقا، حضرت آقا باید اجازه بدهند. در این نگرانی بودم آمدم در خیابان، سرم پایین بود دیدم یک پنجاه تومانی افتاده برداشتم دادم. حالا از لحاظ شرعی این کار صحیح نیست.
خواب هم خودش یک دریچه ای به عالم بالا یا دریچه ای به عالم پایین است، به هر دو عالم است. دریچه ای است به عالم غیر مادی این عالم غیر مادی یا عالم بالاست یا عالم مادون. به خواب هم خیلی باید اهمیت داد ولی نه اطاعت کرد، اهمیت این است که بفهمید خوابتان منطبق با دستورات الهی است یا نه؟ البته در این صورت اگر صبر کنید این خوابی که دیدید بعد از چند شب یک خواب دیگری در تعبیرِ آن می بینید. در این صورت بدانید که هر دو صحیح است واِلا غیر از این صحیح نیست. البته اینطور چیزها را علم امروز، روانکاوی امروز هم به آن نتیجه رسیده البته ما وقتی از علم مثال می زنیم غیر از آن عالمی است که از دین مثال می زند. ما مثال که می زنیم از این جهت است که می گوییم مسئله به اندازه ای واضح است که علما هم فهمیدند. چون ما معتقد به این مطلب هستیم، بنابراین به علما هم معتقدیم که این هست. تا وقتی قبول کنند به آنها معتقدیم، اگر قبول نکردند ما معتقد نیستیم.
علم امروز از قبیل این مقررات راهنمایی و رانندگی، مقررات راهنمایی و رانندگی در انگلستان سابق، (حالا هم تقریباً همین جور است) این بود که ماشین ها از سمت چپ بروند درست معکوس چیزی که الان در اکثر کشورها است، تمام قراین همین طور بود، یک مرتبه عوض شد، آدم گیج می شود. به این علوم جدید هم استناد می کنیم دنبالش می رویم ولی قاطع نمی دانیم، یعنی وحی مُنزل نیست. به قول شخصی، این علم را بت نمی کنیم که هر چی این بگوید. به دلیل اینکه بیشتر این مقررات عوض شده است. یعنی فهمیدند که درست نیستند. در هیأت گفتند دیگر خورشید ساکن است، زمین می گردد. تازه این هم عوض شد. یک روز در زیست شناسی یک چیز گفتند حالا عوض شد. ما می گوییم که به این ها معتقدیم مادامی که خلافش ثابت نشده است ناچاریم اطاعت کنیم ولی این هم به خاطر این است که خداوند فرموده است نه به خاطر اینکه علم گفته است صبح ها ورزش کن، بنابراین من پا می شوم نماز می خوانم، نه! من نماز می خوانم منتها علم اگر گفت پنج رکعت بخوان من دو رکعت می خوانم، اگر رسیدم سه رکعت را می خوانم اگر نه که هیچ. این اندازه زیاد هم به علم تکیه نمی شود کرد.
صحبت بلوغ زن ها بود و اینکه چه سنی؟ می گفتند نماز در نه سالگی واجب است. خیلی خوب. بعد می گفتند اگر بچه ها قبل از آن هم یاد گرفتند و انجام دادند ثوابش مال پدر و مادر است. بنابراین قاعدتاً اگر هم خطایی کردند یا درست بلد نبودند باز هم گناهش مال پدر و مادر است. بنابراین همه آداب را پدر و مادر باید یاد بدهند.