امروز: عضو شوراي سياسي سازمان با بيان اينكه " امام حسين(ع) بيش از آنكه مبارزه را به ما بياموزد، اخلاق مبارزه را آموزش ميدهد" گفت: هيچ ارزشي بالاتر از پايبندي به اخلاق نيست.
به گزارش خبرگزاري ايسنا هاشم آقاجري طي سخناني با موضوع عاشورا در نشستي كه در منزل عبدالله نوري برگزار شد، افزود: عاشورا در جامعه ما هم كاركردهاي هويتبخش داشته است. يعني در قالب مناسك جمعي و ايجاد روح جمعي در ميان پيروان حسين(ع) هم منبع الهامبخشي براي نهضتها و قيامهاي گوناگون در دورههاي مختلف بوده و هم تثبيتكننده عواطف و احساسات پاك و متعالي است.
وي خاطرنشان كرد: عاشورا پديدهاي در تاريخ مذهبي و سياسي ماست و به عنوان يك پديده تاريخي بايد ببينيم كه چگونه با آن مواجه شويم.
وي با اشاره به تقسيمبندي نيچه از تاريخ، سه گونه مواجه با تاريخ و پديدههاي تاريخي را برشمرد و گفت: نوع اول تاريخ يادبودي و يادوارهاي است. در اينگونه از تاريخ، پديده تاريخي صرفا به عنوان نوعي خاطره تلقي ميشود، خاطرهاي كه در حافظه جاي ميگيرد و بزرگ داشته و تجليل ميشود. در اين نوع از تاريخ هيچ نسبتي و تاثيرگذاري بين آن و زمان حال وجود ندارد. نوع دوم؛ تاريخ عتيقهوار و تاريخي است كه عظمتطلبان به آن رجوع ميكنند و ميكوشند امر آنتيك و عتيقهاي را دوباره احيا كنند. اين گونه، به كساني از همين منظر به تاريخ نگاه ميكنند درس امكان بازتوليد ناممكنهايي كه ممكن مينمايد را ميدهد. معمولا مردان بزرگ به دنبال چنين تاريخي هستند. در تاريخ آنتيك اراده عظمتطلب ميكوشد بگويد همانگونه كه در گذشته اين امر ممكن شده است، اكنون هم ممكن خواهد بود. در اين تاريخ با نوعي افتخار و عظمتطلبي تاريخي روبرو هستيم. در نمونه نزديك به زمان خودمان در ايران شيوه برخورد رضاخان با عصر باستاني تاريخ ايران را ميتوان مثال زد.
آقاجري افزود: بين اين دو نوع با وضع حال و آينده هيچ نسبت واقعي وجود ندارد. اين نسبت يا اساسا عاري از هرگونه اراده معطوف به تغييرات است و يا صرفا متكي به ارادهاي است كه عليرغم واقعيت بايد به واقعيت تحميل شود.
اين فعال سياسي گونه سومي كه نيچه براي تاريخ برشمرده است را تاريخ انتقادي دانست و گفت: تاريخ انتقادي تاريخي است كه با زبان و حال و آينده ما نسبت برقرار ميكند و ما براي يافتن اين نسبتها ميكوشيم و البته رجوع ما به آن يك رجوع تاملبرانگيز، انتقادي و انديشيدن است تا بتوانيم آن را به نحوي در افق زمان حال قرار دهيم و به طور واقعي با وضعيت خود گره بزنيم و توشهاي بگيريم براي دگرگوني و تغيير.
وي با بيان اينكه " در جامعه ما تاريخ يادبودي و يادماني فراوان است" افزود: يك نمونه بسيار خوب از اين نوع برخورد با عاشورا در مثنوي مولانا روايت شده است.
آقاجري پس از خواندن چند بيت از مثنوي مولانا درباره قيام عاشورا ادامه داد: عاشورا قصه مكرري است و البته هر تكراري ملالآور است اما عاشورا ملالآور نيست اگر ما صاحب پرسش، صاحب درد و تشنگي و گرسنگي باشيم.
وي اضافه كرد: همه تكرارها ملالآور است و مولانا هم بارها اين مطلب را عنوان ميكند ولي ميگويد در صورتي اين طور نخواهد بود كه تكراركنندگان و يادآوران، صاحب درد باشند. البته مولوي در جاي ديگر هشدار ميدهد كه مراقب باشيد؛ چراكه گاه ما درد داريم و شيادان و طبيبان دروغين به درمان ميپردازند ولي درماني قلابي و كاذب.
وي با بيان اينكه " اين پديده در قصه عاشورا و ذكر عاشورا به عينه ديده ميشود" اظهار كرد: در تاريخ ما به ويژه در تاريخ مذهبي و رجوع به امام حسين(ع) و ديگر رهبران مذهبي گونه ديگري از تاريخ نيز وجود دارد و آن تاريخ كليشهاي است.
آقاجري در تشريح اينگونه از تاريخ گفت: تاريخ كليشهاي عبارتست از تبديل كردن يك پديده به يك قالب منجمد كه بر اساس يك قياس تمثيلي نابجا، وضعيت حال مشابه وضعيت گذشته تلقي ميشود و سپس آن قالب كليشهاي قالبا در وضعيت حال تطبيق ميشود. كساني كه دست به چنين شعبدهبازي كليشهاي ميزنند هميشه در اين نمايشنامهاي كه تكرار ميكنند؛ خودشان را به جاي حسين(ع) و مخالفانشان را به جاي يزيد و شمر ميگذارند و ميكوشند با يك انطباق بيپايه و اساس از اين تاريخ منبعي براي توليد نوعي آگاهي كاذب به خصوص در روح مذهبي جامعه و نوعي مشروعيت استفاده كنند و تودهها و عوامالناس را بدين ترتيب جادو كنند، جادويي مذهبي به نام حسين و به نام علي.
آقاجري ادامه داد: بدين ترتيب مادهاي را كه ماده رهاييبخشي و آگاهي و ضد ستم است عملا به يك ماده مخدر تبديل ميشود و آگاهي به ناآگاهي تبديل شده و آرمان به نوعي ايدئولوژي براي تحكيم وضع موجود تبديل ميگردد.
وي با بيان اينكه " خود امام حسين (ع) گفته كه اسوه و سرمشق است" خاطرنشان كرد: حسين(ع) به عنوان يك رهبر ديني و مذهبي و هر دو معنايي كه وبر در تقسيمبندي كه بين نبوتها ميكند رهبر است. وبر معتقد است كه حكومتها و رسالتها به طور كلي بر دو نوع هستند. يكي نبوتهاي اخلاقي كه عمدتا به خاورميانه مربوط ميشود و ديگري نبوتهاي عبرتآموز يا سرمشقي و الگويي.
وي در تشريح اين دو گونه از نبوت، اظهار كرد: در نبوتهاي نوع اول آن رهبر آموزهها و معيارهايي را به پيروان خود ارايه ميكند و از آنها ميخواهد از آن آرمانها پيروي كنند ولي در نبوتهاي نوع دوم خود آن رهبر تجسم يك حقيقت است و همه به شخص او تاسي ميكنند.
آقاجري با اشاره به سخن امام حسين (ع) كه در روز عاشورا فرمود براي شما در من سرمشقي است، تصريح كرد: حسين(ع) از نظر شيعه به هر دو معنا رهبر است؛ يعني هم يك رهبر اخلاقي است و هم شخصيتي است كه وجودش و عملش براي پيروان او مرجعيت دارد.
وي با بيان اينكه "ويژگي حسين(ع) اين است كه آموزهها را فقط به صورت مجرد و به طور كتابي آموزش نميدهد و در عمل عيني و در زندگي زنده و با روح نشان ميدهد" افزود: حسين(ع) آموزگاري است كه پيش از آنكه دانشآموز از او سرمشق بگيرد خودش از آن سرمشق گرفته و در عمل نشان داده است.
آقاجري گفت: حال ببينيد به نام حسين(ع) معروفها و منكرها چگونه تعريف ميشود؟ امر به معروف و نهي از منكري كه بايد معروف با بگستراند و منكر را از جان و ايمان و روح آدمها ريشهكن كند.
وي خاطر نشان كرد كه وقتي امر به معروف ميشود نبايد نتيجهاش منكر و هنگامي كه نهي از منكر ميشود نتيجهاي نهي از معروف باشد.
وي ادامه داد: گاه ديده ميشود در يك تاريخ كليشهاي اينطور نتيجهگيري ميكنند كه مثلا چون امام حسين(ع) فرموده است «انما خرجت لطلب اصلاح في امت جدي» پس بين دوگانه انقلاب و اصلاح بايد گفت كه امام حسين(ع) اصلاحطلب بوده است.
وي اين شيوه برخورد را به لحاظ متدلوژيك معيوب دانست و اظهار كرد: مفاهيم واژهها با زمينههاي خودشان توليد ميشود و بسيار خطاست كه لفظي را از يك دوره تاريخي ديگر خارج كنيم و به يك زمينه و بافت ديگر وصله بزنيم و صرفا بر اساس يك اشتراك لفظي يك استنتاج معنايي كنيم.
آقاجري با بيان اينكه " وقتي صحبت از انقلاب يا اصلاح ميشود بايد بدانيم اين دو مفهوم به عنوان دو مفهوم متقابل مربوط به عصر مدرن است" در توصيف انقلاب و اصلاح، گفت: انقلاب به عنوان تغيير بنيادي و سريع و معمولا خشونتآميز در يك كنش جمعي تعريف ميشود در حالي كه اصلاح به معناي تغيير روبنايي و تدريجي و آرام است.
وي تصريح كرد: ما نميتوانيم بين اين دو مفهوم با عاشورا و حركت امام حسين(ع) يك نسبت ساده برقرار كنيم.
وي با بيان اينكه " لفظ انقلاب در متون ديني يا ديده نميشود و يا اگر ديده ميشود به معني معكوس مفهوم امروزي آن است" افزود: ما امروز انقلاب را به يك حركت فرارونده تكاملي تعريف ميكنيم كه بار مثبت دارد در حالي كه در قرآن انقلاب به معني يك حركت واپسگرايانه و ارتجاعي است و بار منفي دارد و مفاهيمي نزديك به انقلاب به معني مبارزه عليه حكومت، با واژههاي ديگري بيان شده است.
وي ادامه داد: اگر بخواهيم درباره زمينه مفهوم انقلاب و اصلاح پژوهش كنيم بايد به تاريخ مفهومي بپردازيم؛ چراكه به صرف تاريخ رويدادي و سياسي نميشود مفهوميابي و معناشناسي كرد و معمولا خلطي كه اتفاق ميافتد اين است كه بدون توجه به آن وجه تفهمي و معناشناختي كه در پديدههاي تاريخي وجود دارد، كوشش ميشود استنتاجهاي مفهومي انجام شود.
آقاجري با بيان اينكه " در قرآن در چند جا واژه اصلاح به كار رفته است" اظهار كرد: وقتي آيات قرآن را بررسي ميكنيم يك معناي كلي براي اصلاح به دست ميآيد و آن اصلاح در مقابل افساد و صلاح در مقابل فساد است. اينكه اصلاح و فساد چيست، اينها مفهوم دالهايي هستند كه مدلولهايشان بسته به زمينه مشخص ميشود. بنابراين به طور مطلق نميشود گفت كه صلاح و فساد اين امور يا آن امور خاص است.
وي با تاكيد بر اينكه " حوزه معنايي صلاح و اصلاح بسيار گسترده است" تصريح كرد: در قرآن از وسيعترين حوزهها يعني حوزه اقتدار سياسي تا خردترين حوزهها يعني رابطه فرد با فرد مشمول واژه اصلاح ميشود.
وي با بيان اينكه " در مورد انقلاب هم واژههاي گوناگوني مثل واژه «خروج» داريم" افزود: خوارج هم به اين دليل به چنين عنواني ناميده شدند كه عليه حاكم خروج كرده بودند. هم حسين بن علي(ع) ميگويد «انما خرجت» و هم متقابلا وقتي شهيد ميشود يزيد و عبيدالله بن زياد ميگويند حسين خارجي بود. اين بدان معنا نيست كه حسين(ع) طرفدار فرقه خاص خوارج بود بلكه به معني اين بود كه حسين(ع) عليه حكومت قيام كرده بود. بدين ترتيب حسين(ع) هم خارجي يعني انقلابي است و هم به دنبال اصلاح است بدون اينكه اين دو واژه تناقضآميز جلوه كنند.
آقاجري با بيان اينكه " امروزه دو واژه اصلاح و انقلاب را تناقضآميز مييابيم" افزود: امروز ما با حاكميتها و با سياست به معناي يك ساختار روبرو هستيم در حالي كه در گذشته با حاكمها روبرو بوديم و حكومت در حاكم خلاصه ميشد. امروز با انفكاك شخصيت حقيقي از شخصيت حقوقي و انفكاك كنشگران سياسي از ساختارها و نهادهاي سياسي ميتوانيم با حاكمي مخالف باشيم ولي در عين حال ساختار را بپذيريم. در گذشته چنين چيزي امكان نداشت. در گذشته ساختارها به حاكم تقليل يافته بود و وقتي فردي عليه حاكم خروج ميكرد خارجي بود و همه چيز در حاكم خلاصه شده و از او ناشي ميشد. به همين دليل است كه امروز به خاطر تفكيك حاكم از حاكميت و تفكيك شخص از ساختار ميتوانيم بگوييم فردي عليرغم اينكه به شخص حاكم انتقاد دارد در عين حال انقلابي نيست و اصلاحطلب است.
وي با بيان اينكه " اصلاح و انقلاب دو روش است و بين روش و ارزش تفكيك وجود دارد" تصريح كرد: نه انقلاب به عنوان يك روش به صورت مطلق نسبتي با ارزش دارد و نه اصلاح؛ چراكه روشها به خودي خود حامل هيچگونه ارزش خاصي نيستند. به طور مجرد نميتوان گفت روشي بر روش ديگري رجحان دارد و اينكه هميشه انقلاب خوب است يا هميشه اصلاح خوب است.
وي بهترين روش را روشي دانست كه بتواند موقعيت حال را به سمت ارزشها و آرمانها ارتقاء دهد و سپس اين سوال را مطرح كرد كه آيا امام حسين(ع) ميتواند معلم روش باشد؟
آقاجري در پاسخ اعتقاد خود را اينگونه بيان كرد: نه تنها حسين بن علي (ع) بلكه هيچكدام از امامان و پيامبر اسلام چنين نبودند و نبايد چنين تلقي داشته باشيم كه آنها معلم روش به معني ابزار هستند. گاهي با اين تلقي از پيامبر و امام، سادهدلانه و سطحي ميشود روشها را داراي يك بعد تجربي و يك بعد وضعيتي دانست، گفت: وضعيتها و موقعيتها، روشها را مشخص ميكند و اگر غير از اين بود در روشهاي ائمه دچار تناقض ميشديم؛ چراكه مثلا امام حسين(ع) از يك روش خاص استفاده كرد ولي امام رضا(ع) از روش ديگري بهره گرفت.
وي با تاكيد مجدد بر اين اعتقاد كه " حسين(ع) و عاشورا معلم روش به اين معنا نيستند" ابراز عقيده كرد: نميتوان گفت اگر ما داراي روش انقلابي هستيم، آن را به روش امام حسين(ع) مستند كنيم يا اگر داراي روش اصلاحطلبانه هستيم به روش مثلا امام رضا(ع) مستند نماييم.
وي امام حسين(ع) را بيش و پيش از هر چيز معلم ارزشها ناميد و گفت: عاشورا يك مدل اخلاقي است و اتفاقا اهميت حسين(ع) هم در همين است؛ چراكه هر انسان عادي وقتي در مقابل ظلم قرار ميگيرد به حكم وجدان بشري در مقابل آن ميايستد ولي اهميت حسين(ع) بيش از آنكه در خود مبارزه باشد اين است كه به ما اخلاق مبارزه را ميآموزد. امام علي(ع) نيز اخلاق حكومت كردن را ميآموزد و اهميت علي(ع) در آن است كه ميآموزد وقتي حكومت در دستتان قرار گرفت اين قدرت باعث نشود كه ارزشها و اخلاق را فداي قدرت كنيم. همانطور كه حسين(ع) آموخت وقتي مبارزه ميكنيد اخلاق و اصول را رعايت كنيد.
آقاجري تصريح كرد: اين اصول همانهايي است كه حسين(ع) در عمل آنها را نشان داد نه اصولگرايي لافزنانه و مدعيانه.
وي با بيان اينكه " اصولگرايي حسين(ع) اساسا با مباني ارزشي و اخلاقي كه به همه انسانها ياد داده است، مشخص ميشود" اظهار كرد: چگونه ميشود كسي مدعي پيروي از حسين(ع) باشد ولي در راه مبارزه و كسب قدرت هيچ قيد و بندي را به رسميت نشناسد. حسين(ع) و كربلا امروز در دست برخي اصولگرايان بياصول به منبعي براي خشونت تبديل شده است.
وي با بيان اينكه " حسين (ع) به ما نشان داد كه هر نوع مبارزه بايد با معيار ارزش و اخلاق تنظيم شود" تصريح كرد: مبارزه براي كسب قدرت به هيچ عنوان دليلي نميشود كه ما ارزشهاي اخلاقي را زير پا بگذاريم. حسين (ع) و علي (ع) به ما آموختند كه اوجب واجبات حفظ ارزشهاي اخلاقي است چه در مبارزه براي كسب حكومت و چه در حفظ حكومت.
آقاجري با تاكيد مجدد بر اينكه " پايبندي به اخلاق بالاترين ارزش است" اظهار كرد: اگر حسين(ع) ميخواست مثل بسياري از مبارزين در گذشته و حال باشد و علي(ع) نيز ميخواست مثل ساير خلفا و صاحبان قدرت در تاريخ باشد ديگر حسين(ع) و علي(ع) نبودند.
وي با بيان اينكه " گاهي در نابرابري در قدرت پايبندي به ارزشهاي اخلاقي بسيار دشوارتر است" افزود: معمولا كساني كه احساس ضعف ميكنند اين ارزشها را كنار ميگذارند.
وي اضافه كرد: برخلاف گفته نيچه كه اين نوع اخلاق را اخلاق بردگان ميداند من معتقدم كه اين اخلاق، اخلاق آزادگان است و اخلاق كساني است كه از قدرت و مقامپرستي كه بدترين خصيصه در طول تاريخ بوده است، به دور بودهاند.
آقاجري با بيان اينكه " درس بزرگ حسينبن علي (ع) اين است كه حتي در اوج ضعف و ناتواني بايد موازين اخلاقي را حفظ كرد" افزود: علي(ع) نيز به ما ياد داده است كه نميشود براي حفظ حكومت، اخلاق را پايمال كرد.
آقاجري با بيان اين اعتقاد كه " حسين(ع) امروز در گفتماني به ضدخودش تبديل شده است" تصريح كرد: اين منطق كه ميگويد خون جز با خون شسته نميشود، منطق جاهلي است و پيامبر اسلام و اهل بيت او آمده بودند تا اين معادله را به هم بريزند و منطق انتقام و منطق اينكه چون خواهان ثار حسيني هستيم مجاز هستيم با مخالف هر كاري كنيم را تغيير دهند.
وي در پايان تاكيد كرد: استهاله حسين(ع) در اين گفتمان آب شور دادن به تشنگان حسين(ع) است كه نه فقط تشنگي را فرو نمينشاند بلكه مانع از آن ميشود كه اين تشنگان به دنبال آب زلال حسيني بروند.
به گزارش خبرگزاري ايسنا هاشم آقاجري طي سخناني با موضوع عاشورا در نشستي كه در منزل عبدالله نوري برگزار شد، افزود: عاشورا در جامعه ما هم كاركردهاي هويتبخش داشته است. يعني در قالب مناسك جمعي و ايجاد روح جمعي در ميان پيروان حسين(ع) هم منبع الهامبخشي براي نهضتها و قيامهاي گوناگون در دورههاي مختلف بوده و هم تثبيتكننده عواطف و احساسات پاك و متعالي است.
وي خاطرنشان كرد: عاشورا پديدهاي در تاريخ مذهبي و سياسي ماست و به عنوان يك پديده تاريخي بايد ببينيم كه چگونه با آن مواجه شويم.
وي با اشاره به تقسيمبندي نيچه از تاريخ، سه گونه مواجه با تاريخ و پديدههاي تاريخي را برشمرد و گفت: نوع اول تاريخ يادبودي و يادوارهاي است. در اينگونه از تاريخ، پديده تاريخي صرفا به عنوان نوعي خاطره تلقي ميشود، خاطرهاي كه در حافظه جاي ميگيرد و بزرگ داشته و تجليل ميشود. در اين نوع از تاريخ هيچ نسبتي و تاثيرگذاري بين آن و زمان حال وجود ندارد. نوع دوم؛ تاريخ عتيقهوار و تاريخي است كه عظمتطلبان به آن رجوع ميكنند و ميكوشند امر آنتيك و عتيقهاي را دوباره احيا كنند. اين گونه، به كساني از همين منظر به تاريخ نگاه ميكنند درس امكان بازتوليد ناممكنهايي كه ممكن مينمايد را ميدهد. معمولا مردان بزرگ به دنبال چنين تاريخي هستند. در تاريخ آنتيك اراده عظمتطلب ميكوشد بگويد همانگونه كه در گذشته اين امر ممكن شده است، اكنون هم ممكن خواهد بود. در اين تاريخ با نوعي افتخار و عظمتطلبي تاريخي روبرو هستيم. در نمونه نزديك به زمان خودمان در ايران شيوه برخورد رضاخان با عصر باستاني تاريخ ايران را ميتوان مثال زد.
آقاجري افزود: بين اين دو نوع با وضع حال و آينده هيچ نسبت واقعي وجود ندارد. اين نسبت يا اساسا عاري از هرگونه اراده معطوف به تغييرات است و يا صرفا متكي به ارادهاي است كه عليرغم واقعيت بايد به واقعيت تحميل شود.
اين فعال سياسي گونه سومي كه نيچه براي تاريخ برشمرده است را تاريخ انتقادي دانست و گفت: تاريخ انتقادي تاريخي است كه با زبان و حال و آينده ما نسبت برقرار ميكند و ما براي يافتن اين نسبتها ميكوشيم و البته رجوع ما به آن يك رجوع تاملبرانگيز، انتقادي و انديشيدن است تا بتوانيم آن را به نحوي در افق زمان حال قرار دهيم و به طور واقعي با وضعيت خود گره بزنيم و توشهاي بگيريم براي دگرگوني و تغيير.
وي با بيان اينكه " در جامعه ما تاريخ يادبودي و يادماني فراوان است" افزود: يك نمونه بسيار خوب از اين نوع برخورد با عاشورا در مثنوي مولانا روايت شده است.
آقاجري پس از خواندن چند بيت از مثنوي مولانا درباره قيام عاشورا ادامه داد: عاشورا قصه مكرري است و البته هر تكراري ملالآور است اما عاشورا ملالآور نيست اگر ما صاحب پرسش، صاحب درد و تشنگي و گرسنگي باشيم.
وي اضافه كرد: همه تكرارها ملالآور است و مولانا هم بارها اين مطلب را عنوان ميكند ولي ميگويد در صورتي اين طور نخواهد بود كه تكراركنندگان و يادآوران، صاحب درد باشند. البته مولوي در جاي ديگر هشدار ميدهد كه مراقب باشيد؛ چراكه گاه ما درد داريم و شيادان و طبيبان دروغين به درمان ميپردازند ولي درماني قلابي و كاذب.
وي با بيان اينكه " اين پديده در قصه عاشورا و ذكر عاشورا به عينه ديده ميشود" اظهار كرد: در تاريخ ما به ويژه در تاريخ مذهبي و رجوع به امام حسين(ع) و ديگر رهبران مذهبي گونه ديگري از تاريخ نيز وجود دارد و آن تاريخ كليشهاي است.
آقاجري در تشريح اينگونه از تاريخ گفت: تاريخ كليشهاي عبارتست از تبديل كردن يك پديده به يك قالب منجمد كه بر اساس يك قياس تمثيلي نابجا، وضعيت حال مشابه وضعيت گذشته تلقي ميشود و سپس آن قالب كليشهاي قالبا در وضعيت حال تطبيق ميشود. كساني كه دست به چنين شعبدهبازي كليشهاي ميزنند هميشه در اين نمايشنامهاي كه تكرار ميكنند؛ خودشان را به جاي حسين(ع) و مخالفانشان را به جاي يزيد و شمر ميگذارند و ميكوشند با يك انطباق بيپايه و اساس از اين تاريخ منبعي براي توليد نوعي آگاهي كاذب به خصوص در روح مذهبي جامعه و نوعي مشروعيت استفاده كنند و تودهها و عوامالناس را بدين ترتيب جادو كنند، جادويي مذهبي به نام حسين و به نام علي.
آقاجري ادامه داد: بدين ترتيب مادهاي را كه ماده رهاييبخشي و آگاهي و ضد ستم است عملا به يك ماده مخدر تبديل ميشود و آگاهي به ناآگاهي تبديل شده و آرمان به نوعي ايدئولوژي براي تحكيم وضع موجود تبديل ميگردد.
وي با بيان اينكه " خود امام حسين (ع) گفته كه اسوه و سرمشق است" خاطرنشان كرد: حسين(ع) به عنوان يك رهبر ديني و مذهبي و هر دو معنايي كه وبر در تقسيمبندي كه بين نبوتها ميكند رهبر است. وبر معتقد است كه حكومتها و رسالتها به طور كلي بر دو نوع هستند. يكي نبوتهاي اخلاقي كه عمدتا به خاورميانه مربوط ميشود و ديگري نبوتهاي عبرتآموز يا سرمشقي و الگويي.
وي در تشريح اين دو گونه از نبوت، اظهار كرد: در نبوتهاي نوع اول آن رهبر آموزهها و معيارهايي را به پيروان خود ارايه ميكند و از آنها ميخواهد از آن آرمانها پيروي كنند ولي در نبوتهاي نوع دوم خود آن رهبر تجسم يك حقيقت است و همه به شخص او تاسي ميكنند.
آقاجري با اشاره به سخن امام حسين (ع) كه در روز عاشورا فرمود براي شما در من سرمشقي است، تصريح كرد: حسين(ع) از نظر شيعه به هر دو معنا رهبر است؛ يعني هم يك رهبر اخلاقي است و هم شخصيتي است كه وجودش و عملش براي پيروان او مرجعيت دارد.
وي با بيان اينكه "ويژگي حسين(ع) اين است كه آموزهها را فقط به صورت مجرد و به طور كتابي آموزش نميدهد و در عمل عيني و در زندگي زنده و با روح نشان ميدهد" افزود: حسين(ع) آموزگاري است كه پيش از آنكه دانشآموز از او سرمشق بگيرد خودش از آن سرمشق گرفته و در عمل نشان داده است.
آقاجري گفت: حال ببينيد به نام حسين(ع) معروفها و منكرها چگونه تعريف ميشود؟ امر به معروف و نهي از منكري كه بايد معروف با بگستراند و منكر را از جان و ايمان و روح آدمها ريشهكن كند.
وي خاطر نشان كرد كه وقتي امر به معروف ميشود نبايد نتيجهاش منكر و هنگامي كه نهي از منكر ميشود نتيجهاي نهي از معروف باشد.
وي ادامه داد: گاه ديده ميشود در يك تاريخ كليشهاي اينطور نتيجهگيري ميكنند كه مثلا چون امام حسين(ع) فرموده است «انما خرجت لطلب اصلاح في امت جدي» پس بين دوگانه انقلاب و اصلاح بايد گفت كه امام حسين(ع) اصلاحطلب بوده است.
وي اين شيوه برخورد را به لحاظ متدلوژيك معيوب دانست و اظهار كرد: مفاهيم واژهها با زمينههاي خودشان توليد ميشود و بسيار خطاست كه لفظي را از يك دوره تاريخي ديگر خارج كنيم و به يك زمينه و بافت ديگر وصله بزنيم و صرفا بر اساس يك اشتراك لفظي يك استنتاج معنايي كنيم.
آقاجري با بيان اينكه " وقتي صحبت از انقلاب يا اصلاح ميشود بايد بدانيم اين دو مفهوم به عنوان دو مفهوم متقابل مربوط به عصر مدرن است" در توصيف انقلاب و اصلاح، گفت: انقلاب به عنوان تغيير بنيادي و سريع و معمولا خشونتآميز در يك كنش جمعي تعريف ميشود در حالي كه اصلاح به معناي تغيير روبنايي و تدريجي و آرام است.
وي تصريح كرد: ما نميتوانيم بين اين دو مفهوم با عاشورا و حركت امام حسين(ع) يك نسبت ساده برقرار كنيم.
وي با بيان اينكه " لفظ انقلاب در متون ديني يا ديده نميشود و يا اگر ديده ميشود به معني معكوس مفهوم امروزي آن است" افزود: ما امروز انقلاب را به يك حركت فرارونده تكاملي تعريف ميكنيم كه بار مثبت دارد در حالي كه در قرآن انقلاب به معني يك حركت واپسگرايانه و ارتجاعي است و بار منفي دارد و مفاهيمي نزديك به انقلاب به معني مبارزه عليه حكومت، با واژههاي ديگري بيان شده است.
وي ادامه داد: اگر بخواهيم درباره زمينه مفهوم انقلاب و اصلاح پژوهش كنيم بايد به تاريخ مفهومي بپردازيم؛ چراكه به صرف تاريخ رويدادي و سياسي نميشود مفهوميابي و معناشناسي كرد و معمولا خلطي كه اتفاق ميافتد اين است كه بدون توجه به آن وجه تفهمي و معناشناختي كه در پديدههاي تاريخي وجود دارد، كوشش ميشود استنتاجهاي مفهومي انجام شود.
آقاجري با بيان اينكه " در قرآن در چند جا واژه اصلاح به كار رفته است" اظهار كرد: وقتي آيات قرآن را بررسي ميكنيم يك معناي كلي براي اصلاح به دست ميآيد و آن اصلاح در مقابل افساد و صلاح در مقابل فساد است. اينكه اصلاح و فساد چيست، اينها مفهوم دالهايي هستند كه مدلولهايشان بسته به زمينه مشخص ميشود. بنابراين به طور مطلق نميشود گفت كه صلاح و فساد اين امور يا آن امور خاص است.
وي با تاكيد بر اينكه " حوزه معنايي صلاح و اصلاح بسيار گسترده است" تصريح كرد: در قرآن از وسيعترين حوزهها يعني حوزه اقتدار سياسي تا خردترين حوزهها يعني رابطه فرد با فرد مشمول واژه اصلاح ميشود.
وي با بيان اينكه " در مورد انقلاب هم واژههاي گوناگوني مثل واژه «خروج» داريم" افزود: خوارج هم به اين دليل به چنين عنواني ناميده شدند كه عليه حاكم خروج كرده بودند. هم حسين بن علي(ع) ميگويد «انما خرجت» و هم متقابلا وقتي شهيد ميشود يزيد و عبيدالله بن زياد ميگويند حسين خارجي بود. اين بدان معنا نيست كه حسين(ع) طرفدار فرقه خاص خوارج بود بلكه به معني اين بود كه حسين(ع) عليه حكومت قيام كرده بود. بدين ترتيب حسين(ع) هم خارجي يعني انقلابي است و هم به دنبال اصلاح است بدون اينكه اين دو واژه تناقضآميز جلوه كنند.
آقاجري با بيان اينكه " امروزه دو واژه اصلاح و انقلاب را تناقضآميز مييابيم" افزود: امروز ما با حاكميتها و با سياست به معناي يك ساختار روبرو هستيم در حالي كه در گذشته با حاكمها روبرو بوديم و حكومت در حاكم خلاصه ميشد. امروز با انفكاك شخصيت حقيقي از شخصيت حقوقي و انفكاك كنشگران سياسي از ساختارها و نهادهاي سياسي ميتوانيم با حاكمي مخالف باشيم ولي در عين حال ساختار را بپذيريم. در گذشته چنين چيزي امكان نداشت. در گذشته ساختارها به حاكم تقليل يافته بود و وقتي فردي عليه حاكم خروج ميكرد خارجي بود و همه چيز در حاكم خلاصه شده و از او ناشي ميشد. به همين دليل است كه امروز به خاطر تفكيك حاكم از حاكميت و تفكيك شخص از ساختار ميتوانيم بگوييم فردي عليرغم اينكه به شخص حاكم انتقاد دارد در عين حال انقلابي نيست و اصلاحطلب است.
وي با بيان اينكه " اصلاح و انقلاب دو روش است و بين روش و ارزش تفكيك وجود دارد" تصريح كرد: نه انقلاب به عنوان يك روش به صورت مطلق نسبتي با ارزش دارد و نه اصلاح؛ چراكه روشها به خودي خود حامل هيچگونه ارزش خاصي نيستند. به طور مجرد نميتوان گفت روشي بر روش ديگري رجحان دارد و اينكه هميشه انقلاب خوب است يا هميشه اصلاح خوب است.
وي بهترين روش را روشي دانست كه بتواند موقعيت حال را به سمت ارزشها و آرمانها ارتقاء دهد و سپس اين سوال را مطرح كرد كه آيا امام حسين(ع) ميتواند معلم روش باشد؟
آقاجري در پاسخ اعتقاد خود را اينگونه بيان كرد: نه تنها حسين بن علي (ع) بلكه هيچكدام از امامان و پيامبر اسلام چنين نبودند و نبايد چنين تلقي داشته باشيم كه آنها معلم روش به معني ابزار هستند. گاهي با اين تلقي از پيامبر و امام، سادهدلانه و سطحي ميشود روشها را داراي يك بعد تجربي و يك بعد وضعيتي دانست، گفت: وضعيتها و موقعيتها، روشها را مشخص ميكند و اگر غير از اين بود در روشهاي ائمه دچار تناقض ميشديم؛ چراكه مثلا امام حسين(ع) از يك روش خاص استفاده كرد ولي امام رضا(ع) از روش ديگري بهره گرفت.
وي با تاكيد مجدد بر اين اعتقاد كه " حسين(ع) و عاشورا معلم روش به اين معنا نيستند" ابراز عقيده كرد: نميتوان گفت اگر ما داراي روش انقلابي هستيم، آن را به روش امام حسين(ع) مستند كنيم يا اگر داراي روش اصلاحطلبانه هستيم به روش مثلا امام رضا(ع) مستند نماييم.
وي امام حسين(ع) را بيش و پيش از هر چيز معلم ارزشها ناميد و گفت: عاشورا يك مدل اخلاقي است و اتفاقا اهميت حسين(ع) هم در همين است؛ چراكه هر انسان عادي وقتي در مقابل ظلم قرار ميگيرد به حكم وجدان بشري در مقابل آن ميايستد ولي اهميت حسين(ع) بيش از آنكه در خود مبارزه باشد اين است كه به ما اخلاق مبارزه را ميآموزد. امام علي(ع) نيز اخلاق حكومت كردن را ميآموزد و اهميت علي(ع) در آن است كه ميآموزد وقتي حكومت در دستتان قرار گرفت اين قدرت باعث نشود كه ارزشها و اخلاق را فداي قدرت كنيم. همانطور كه حسين(ع) آموخت وقتي مبارزه ميكنيد اخلاق و اصول را رعايت كنيد.
آقاجري تصريح كرد: اين اصول همانهايي است كه حسين(ع) در عمل آنها را نشان داد نه اصولگرايي لافزنانه و مدعيانه.
وي با بيان اينكه " اصولگرايي حسين(ع) اساسا با مباني ارزشي و اخلاقي كه به همه انسانها ياد داده است، مشخص ميشود" اظهار كرد: چگونه ميشود كسي مدعي پيروي از حسين(ع) باشد ولي در راه مبارزه و كسب قدرت هيچ قيد و بندي را به رسميت نشناسد. حسين(ع) و كربلا امروز در دست برخي اصولگرايان بياصول به منبعي براي خشونت تبديل شده است.
وي با بيان اينكه " حسين (ع) به ما نشان داد كه هر نوع مبارزه بايد با معيار ارزش و اخلاق تنظيم شود" تصريح كرد: مبارزه براي كسب قدرت به هيچ عنوان دليلي نميشود كه ما ارزشهاي اخلاقي را زير پا بگذاريم. حسين (ع) و علي (ع) به ما آموختند كه اوجب واجبات حفظ ارزشهاي اخلاقي است چه در مبارزه براي كسب حكومت و چه در حفظ حكومت.
آقاجري با تاكيد مجدد بر اينكه " پايبندي به اخلاق بالاترين ارزش است" اظهار كرد: اگر حسين(ع) ميخواست مثل بسياري از مبارزين در گذشته و حال باشد و علي(ع) نيز ميخواست مثل ساير خلفا و صاحبان قدرت در تاريخ باشد ديگر حسين(ع) و علي(ع) نبودند.
وي با بيان اينكه " گاهي در نابرابري در قدرت پايبندي به ارزشهاي اخلاقي بسيار دشوارتر است" افزود: معمولا كساني كه احساس ضعف ميكنند اين ارزشها را كنار ميگذارند.
وي اضافه كرد: برخلاف گفته نيچه كه اين نوع اخلاق را اخلاق بردگان ميداند من معتقدم كه اين اخلاق، اخلاق آزادگان است و اخلاق كساني است كه از قدرت و مقامپرستي كه بدترين خصيصه در طول تاريخ بوده است، به دور بودهاند.
آقاجري با بيان اينكه " درس بزرگ حسينبن علي (ع) اين است كه حتي در اوج ضعف و ناتواني بايد موازين اخلاقي را حفظ كرد" افزود: علي(ع) نيز به ما ياد داده است كه نميشود براي حفظ حكومت، اخلاق را پايمال كرد.
آقاجري با بيان اين اعتقاد كه " حسين(ع) امروز در گفتماني به ضدخودش تبديل شده است" تصريح كرد: اين منطق كه ميگويد خون جز با خون شسته نميشود، منطق جاهلي است و پيامبر اسلام و اهل بيت او آمده بودند تا اين معادله را به هم بريزند و منطق انتقام و منطق اينكه چون خواهان ثار حسيني هستيم مجاز هستيم با مخالف هر كاري كنيم را تغيير دهند.
وي در پايان تاكيد كرد: استهاله حسين(ع) در اين گفتمان آب شور دادن به تشنگان حسين(ع) است كه نه فقط تشنگي را فرو نمينشاند بلكه مانع از آن ميشود كه اين تشنگان به دنبال آب زلال حسيني بروند.