در ﻧﻤﺎز ﻋﻴﺪ میﺧﻮاﻧﻴﻢ: بِحَقِّ هذا الیوم الّذی جَعَلْتَه لِلْمسلمینَ عیداً؛ ﺑﻪ حقّ اﻣﺮوز ﻛﻪ آن را ﺑﺮای ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن عید ﻗﺮار دادی. همه ی روزﻫﺎ ﻣﺎﻧﻨﺪ ﻫﻢ ﻫﺴﺘﻨﺪ، ﻫﺮ روز ﺧﻮرﺷﻴﺪ از یک ﻃﺮف ﻃﻠﻮع و از ﻃﺮف دﻳﮕﺮ ﻏﺮوب میﻛﻨﺪ، اﻣﺎ ﺧﺪاوﻧﺪ اﻳﻦ روز ﺧﺎص را ﺑﺮای ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ ﻋﻴﺪ ﻗﺮار داده اﺳﺖ. ﻫﺮ ﻋﻴﺪی، ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺧﺎصی اﻳﺠﺎد ﺷﺪه اﺳﺖ ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮﺟّﻪ ﻛﻨﻴﻢ ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﺪا ﺑﺎز میﮔﺮدﻳﻢ. اصولاً ﻣﺎ رو ﺑﻪﺳﻮی او می روﻳﻢ ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻓﺮﻣﻮده اﺳﺖ: ای اﻧﺴﺎن (ﭼﻪ ﻣﺴﻠﻤﺎن و ﭼﻪ غیر مسلمان) تو به رنج و زحمت فراوان به سوی او می روی، سپس او را ملاقات خواهی کرد: يَا أَيُّهَا الْإِنسَانُ إِنَّک کادِحٌ إِلَى رَبِّک کدْحًا فَمُلَاقِيهِ (انشقاق/۶) البته ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ مؤﻣﻦ ﻫﺴﺘﻨﺪ ﺑﺎ ﻋﺮﻓﺎن و آﮔﺎهی، اﻳﻦ راه ﺑﻪﺳﻮی ﺧﺪا را طیّ میﻛﻨﻨﺪ.
اﻳﻦ روز ﺑﺮای همه ی ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ (اﻋﻢ از آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﺗﻮﻓﻴﻖ زﻳﺎرت ﺧﺎنه ی ﺧﺪا را داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ و آﻧﻬﺎ ﻛﻪ ﻧﺪاﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﻨﺪ) عید میﺑﺎﺷﺪ برای اﻳﻨﻜﻪ ﻋﺪه ی زﻳﺎدی از ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻳﻦ اﻣﻜﺎن ﺑﺮاﻳﺸﺎن ﻓﺮاﻫﻢ ﺷﺪه و ﺑﻪ وظیفه ی الهی خویش رفتار کرده اند. درواﻗﻊ ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧﻬﺎ را دﻋﻮت کرده است: وَلِلّهِ عَلَى النَّاسِ حِجُّ الْبَيْتِ مَنِ اسْتَطَاعَ إِلَيْهِ سَبِيلًا [۱]. کسی را که ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺘﻄﺎﻋﺖ داده، در واﻗﻊ دﻋﻮﺗﺶ ﻛﺮده اﺳﺖ، ﻣﺜﻞ زﻣﺎنی ﻛﻪ میﺧﻮاﻫﻴﺪ ﻣﻬﻤﺎنی را از یک ﻛﺸﻮر دور دﻋﻮت ﻛﻨﻴﺪ حتما ﺑﺮای او ﺑﻠﻴﺖ میﻓﺮﺳﺘﻴﺪ و ﺑﺮاﻳﺶ اﻗﺎﻣﺘﮕﺎهی ﺗﺪارک میﺑﻴﻨﻴﺪ. ﺧﺪاوﻧﺪ ﻧﻴﺰ از اﻳﻨﻬﺎ دﻋﻮت ﻛﺮده و ﺑﻪ اﻳﺸﺎن اﺳﺘﻄﺎﻋﺖ داده اﺳﺖ. البته ﻋﺪّه ای ﻫﻢ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﺷﺘﻴﺎقﺷﺎن ﺑﻪ دﻳﺪار، ﺑﺪون دﻋﻮت ﺑﻪ آﻧﺠﺎ می روﻧﺪ و البته ﺧﺪاوﻧﺪ آﻧﻬﺎ را ﻧﻴﺰ میﭘﺬﻳﺮد و آﻧﻬﺎ ﻧﻴﺰ ﺟﺰو دﻋﻮتﺷﺪﮔﺎن هستند.
ﺧﺪاوﻧﺪا ﺑﻪ ﻋﺪه ای ﺗﻮﻓﻴﻖ دادی و آﻧﻬﺎ را دﻋﻮت ﻛﺮدی ﺗﺎ ﺑﺮ ﺳﺮ ﺳﻔﺮه ی ﺗﻮ ﺑﻴﺎﻳﻨﺪ و از ﻣﻬﻤﺎنی ﺗﻮ ﻣﺴﺘﻔﻴﺾ ﺷﻮﻧﺪ، ﻣﺎ ﻧﻴﺰ در آرزوی اﻳﻨﻜﻪ روزی ﻣﻬﻤﺎن ﺗﻮ ﺑﺎﺷﻴﻢ ﺑﺎ آﻧﻬﺎ ﺷﺎدی ﻛﺮده و ﺧﻮﺷﺤﺎل ﻫﺴﺘﻴﻢ.
در ادﻳﺎن دﻳﮕﺮ ﻧﻴﺰ زﻳﺎرت وﺟﻮد دارد اﻣﺎ در آﻧﻬﺎ ﻣﺮاﺳﻢ ﺣﺞ ﺑﻪ اﻳﻦ ﺷﻴﻮه ﻧﻴﺴﺖ. ﺑﺮای زﻳﺎرت اﻣﺎﻛﻦ ﻣﻘﺪسه ی مسیحی، در زﺑﺎنﻫﺎی اروﭘﺎیی لغتی ﺷﺒﻴﻪ ﺑﻪ ﺣﺞّ [۲] وﺟﻮد دارد، ولی ﻣﺮاﺳﻢ ﺣﺞّ را ﺑﻪ اﻳﻦﺻﻮرت (ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻨﺎﺳﺒﺖ ﺗﻮﻓﻴﻖ اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻋﺒﺎدت ﺑﺰرگ، ﻋﻴﺪ و ﺟﺸﻦ ﺑﮕﻴﺮﻧﺪ) خداوند تنها برای ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﺎ ﻗﺮار داد. ﭘﺲ اﻳﻦ روز ﺑﺮای ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻣﺎ ﻋﻴﺪ ﺑﺰرگی اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﺎیه ی ﺷﺮاﻓﺖ و ﻛﺮاﻣﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ اوﺳﺖ: و لمُحَمّد صَلَّ الله عَلَیْهِ و الِه ذُخْراً و شَرفاً و کرامتاً و مَزیداً. ﻫﺮ ﭼﻪ ﻣﺎ اﻳﻦ ﻋﻴﺪ را در اﺷﺘﻴﺎق ﻋﺒﺎدت و وﺻﻞ الهی ﺑﻬﺘﺮ ﺑﺮﮔﺰار ﻛﻨﻴﻢ، ﺑﺮای ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻧﻴﺰ ﻛﺮاﻣﺖ و ﺑﺰرﮔﻮاری ﻣﺤﺴﻮب میﺷﻮد. در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻓﺮﻣﻮد: فَاسْتَقِمْ كَمَا أُمِرْتَ وَمَن تَابَ مَعَكَ (هود/۱۱۲) اﺳﺘﻘﺎﻣﺖ ﻛﻦ ﺑﻪ ﻫﻤﺎنﺻﻮرت ﻛﻪ ﻣﻮرد اﻣﺮ ﻗﺮارداری، ﺧﻮدت و آﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﺑﺎ ﺗﻮ ﻫﺴﺘﻨﺪ. یعنی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎر اﻣﺖ ﮔﻨﺎﻫﻜﺎر را ﻧﻴﺰ ﺗﺎﺣﺪی ﺑﺮ ﮔﺮدن ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ ﻧﻬﺎد و در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﺑﺎ ﻋﻴﺪ ﻗﺮار دادن اﻳﻦ روز ﻛﻪ ﺑﺮای همه ی ﻣﺴﻠﻤﻴﻦ میﺑﺎﺷﺪ، ﺑﺮای ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، ﺑﺰرگی و ﺑﺰرﮔﻮاری ﻗﺮار داده اﺳﺖ.
ﺑﺤﻤﺪﷲ از اول اﺳﻼم ﺗﺎﻛﻨﻮن ﻫﺮ ﺳﺎل اﻳﻦ ﻋﻴﺪ ﺑﻬﺘﺮ و ﻣﻌﻈﻢﺗﺮ از ﺳﺎل ﮔﺬﺷﺘﻪ ﺑﺮﮔﺰار میﺷﻮد و ﻋﻠﺘﺶ آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺮﻃﺒﻖ وﻋﺪه ی کرامتاً و مزیداً ﺧﺪاوﻧﺪ اﻳﻦ روز را ﺑﺮای ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، ﻣﺰﻳﺪ (زﻳﺎدتی) ﻗﺮار داده اﺳﺖ. در زﻣﺎن ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، ﺧﻮد اﻳﺸﺎن ﻫﺮ ﭼﻪ میﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ ﻻزم اﻻﺟﺮا ﺑﻮد. ﺑﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻛﻨﻮن ﺗﻮﻓﻴﻖ دﺳﺖرسی ﺑﻪ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ، اﻫﻞ ﺑﻴﺖ و ائمه اﻃﻬﺎر را ﻧﺪارﻳﻢ ﺑﺎ اﻳﻦ ﺣﺎل ﻧﻴﺰ آﻧﭽﻪ ﻣﺰﻳﺪ برای پیغمبر است، مزید برای اسلام اﺳﺖ و ﻫﺮ ﺳﺎل ﻣﺸﺎﻫﺪه میﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ اﻟﺤﻤﺪﷲ ﺻﻴت اسلام در دنیا رﺳﺎﺗﺮ ﺷﺪه و همه ی ﺑﺸﺮﻳﺖ ﺑﻴﺸﺘﺮ ﺑﻪ آن ﺗﻮﺟﻪ میﻛﻨﻨﺪ.
اﻳﻦ روز را ﺑﻪ دﻟﻴﻞ آﻳﻴﻦ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﻛﻪ در آن ﻣﻘﺮر ﺷﺪه اﺳﺖ، ﻋﻴﺪ ﻗﺮﺑﺎن ﻧﺎﻣﻴﺪه اﻧﺪ. ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن را میﺗﻮان از دﻳﺪﮔﺎهﻫﺎی ﻣﺨﺘﻠﻒ ﺑﺮرسی ﻛﺮد و از ﻫﺮ ﻣﻨﻈﺮی ﻛﻪ ﺑﻪ آن ﺑﻨﮕﺮﻳﻢ، ﻋﻈﻤﺖ ﺷﺎرع و ﺷﺮع اﺳﻼم ﺑﻴﺸﺘﺮ و ﺑﻬﺘﺮ درک میﺷﻮد.
جنبه ی اﺳﺎسی ﻣﻌﻨﺎی ﻋﺮﻓﺎنی ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن یعنی ﻫﻮاﻫﺎی ﻧﻔﺴﺎنی و اﻣﻴﺎل ﺧﻮد را ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻨﻴﻢ، ولی ﻣﻨﻈﻮر اﻳﻦ ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ آﻧﻬﺎ را از ﺑﻴﻦ ﺑﺒﺮﻳﻢ، زﻳﺮا ﻧﺎﺑﻮدی ﺗﻤﺎﻳﻼت ﻏﺮﻳﺰی و اﻣﻴﺎل، ﭼﻪ ﺑﺴﺎ ﻣﻨﺠﺮ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎری جسمی و ﻳﺎ روحی میﺷﻮد. ﺑﺎﻳﺪ از آﻧﻬﺎ در ﻣﺴﻴﺮ ﺻﺤﻴﺢ ﺧﻮدﺷﺎن اﺳﺘﻔﺎده ﻛﺮد. ﻣﻴﻞ و اﺷﺘﻬﺎ ﺑﻪ ﻏﺬا ﻫﺴﺖ ولی اﮔﺮ زﻳﺎد ﺑﺨﻮرﻳﺪ ﺑﻴﻤﺎر میﺷﻮﻳﺪ، اﮔﺮ بیﻣﻮﻗﻊ ﺑﺨﻮرﻳﺪ و ﭼﻴﺰﻫﺎیی را ﻛﻪ ﺧﻮردن آﻧﻬﺎ ﻣﻀﺮ اﺳﺖ ﻣﺼﺮف ﻛﻨﻴﺪ ﺑﺎز ﺑﻴﻤﺎر میﺷﻮﻳﺪ. از همه ی ﺗﻤﺎﻳﻼت و اﻣﻴﺎل ﺑﺎﻳﺪ از ﻃﺮﻳﻖ درﺳﺖ آن اﺳﺘﻔﺎده ﺷﻮد؛ كُلُواْ وَاشْرَبُواْ وَلاَ تُسْرِفُواْ [۳]
ﭘﺲ از ذﺑﺢ، ﻗﺮﺑﺎنی ﻋﻴﺪ را ﺑﺎﻳﺪ ﺳﻪ ﻗﺴﻤﺖ ﻛﺮد. یک ﺳﻮم ﺑﺮای اﺳﺘﻔﺎده ی ﺧﻮد، یک ﺳﻮم ﺑﺮای اﻗﻮام، دوﺳﺘﺎن و ﻣﺤﺘﺮﻣﻴﻦ و یک ﺳﻮم ﺑﺮای ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان اﺧﺘﺼﺎص داده میﺷﻮد؛ البته از ﺛﻠﺚ ﺳﻬﻢ ﺧﻮد میﺗﻮاﻧﻴﺪ ﺑﻪ ﺳﻬﻢ اﻳﻦ ﻳﺎ آن اﺿﺎﻓﻪ ﻛﻨﻴﺪ. از اﻳﻦ دﺳﺘﻮری ﻛﻪ داده ﺷﺪه ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﻧﻜﺘﻪ ﺗﻮﺟﻪ و دﻗﺖ ﻛﻨﻴﻢ ﻛﻪ حتی اﮔﺮ یک قطعه ی ﻛﻮچک ﻫﻢ ﺷﺪه، از ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎنی ﻣﺼﺮف ﺷﻮد ﺗﺎ ﺑﻪ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎنی را می دﻫﻴﺪ مطمئن ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﻣﺮدار ﻧﻴﺴﺖ، ﺑﻠﻜﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺳﺎﻟﻢ و ﺗﺎزه اﺳﺖ. در ﻗﺪﻳﻢ رﺳﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ در ﻣﺠﺎﻟﺲ سلطنتی، اول ﺧﻮد ﺑﺰرگ ﻣﺠﻠﺲ ﻏﺬا میﺧﻮرد ﺗﺎ دﻳﮕﺮان مطمئن ﺷﻮﻧﺪ ﻛﻪ ﺳﺎﻟﻢ اﺳﺖ؛ حتی اﻳﻦ اﻣﺮ ﺟﺰو ﻣﺴﺘﺤﺒﺎت ﻣﺤﺴﻮب ﺷﺪه اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻴﺰﺑﺎن اﺑﺘﺪا ﺷﺮوع ﺑﻪ ﺧﻮردن ﻏﺬا ﻛﻨﺪ. قسمتی از ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻪ ﺑﺮای ﻧﺰدﻳﻜﺎن و اﻗﻮام میﺑﺮﻳﺪ، ﻛﺴﺎنی ﻫﺴﺘﻨﺪ ﻛﻪ اﺣﺘﻤﺎلاً از ﺷﺎدی ﺷﻤﺎ ﺷﺎد و از ﻧﺎراحتی ﺷﻤﺎ ﻧﮕﺮان میﺷﻮﻧﺪ. اﻳﻦ وسیله ی اﻋﻼم و یک ﻧﺤﻮه ارﺗﺒﺎطی ﺑﺎ آﻧﻬﺎ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻣﻦ ﺷﺎد ﻫﺴﺘﻢ ﻳﺎ ﻧﺬری دارم.
ﺑﻴﺸﺘﺮ ﻋﺮف و ﻋﺎداتی ﻛﻪ در ﺟﺎمعه ی ﻣﺎ ﻣﺴﻠﻤﺎﻧﺎن اﻳﺠﺎد ﺷﺪه، دارای ﻣﺒﺎنی اﺧﻼقی و ﺷﺮعی اﺳﺖ. اﻣﺮوز اﻳﻦ اﺣﺘﻴﺎج ﺣﺲّ میﺷﻮد ﻛﻪ قسمتی از ﺳﻬﻢ ﻗﺮﺑﺎنی ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان داده ﺷﻮد. ﻣﻤﻜﻦ
اﺳﺖ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان را ﺧﻮد ﻓﺮد ﺗﺸﺨﻴﺺ دﻫﺪ، اﮔﺮ ﺗﺸﺨﻴﺺ ﻧﺪاد از دﻳﮕﺮان میﺧﻮاﻫﺪ ﻛﻪ آن را ﺑﻪ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪان ﺑﺪﻫﻨﺪ. کسی ﻛﻪ در ﻋﻴﻦ ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪی ﺑﻪ روی ﺧﻮد نمی آورد ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪ حقیقی اﺳﺖ و ﺑﻪ ﻓﺮﻣﻮده ی ﻗﺮآن او ﻣﻘﺪم اﺳﺖ.[۴] در زﻣﺎن ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ اﺳﻼم اﻫﻞ صفّه را ﻣﺼﺪاق آﻧﻬﺎ ذﻛﺮ ﻛﺮده اﻧﺪ.
یکی دﻳﮕﺮ از ﺣﻜﻤﺖﻫﺎی ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن، ﻣﺘﻌﺎدل ﻧﮕﺎه داﺷﺘﻦ ﺣﺎﻟﺖ ﺧﺸﻮﻧﺖ و ﺗﻬﺎجمی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰو ﻏﺮاﻳﺰ ﺑﺸﺮی آﻓﺮﻳﺪه ﺷﺪه اﺳﺖ ﺗﺎ ﺑﺘﻮاﻧﺪ در ﺑﺮاﺑﺮ حمله ی دﺷﻤﻦ اﻧﺴﺎنی ﻳﺎ ﺟﺎﻧﻮران وحشی از ﺧﻮد ﻣﺤﺎﻓﻈﺖ ﻛﻨﺪ. حتی وقتی یک ﺣﺸﺮه ﻳﺎ ﺣﻴﻮان ﻣﻮذی را ﺑﺎ ﻟﮕﺪ از ﺑﻴﻦ میﺑﺮﻳﻢ ﺗﺎ ﺗﻌﺪاد آﻧﻬﺎ در ﻃﺒﻴﻌﺖ اﻓﺰاﻳﺶ ﭘﻴﺪا ﻧﻜﻨﺪ و ﺑﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻌﺎدل ﺑﻤﺎﻧﻨﺪ، ﻧﺤﻮه ای ﺗﻬﺎﺟﻢ ﻣﺠﺎز اﺳﺖ. اﻳﻦ رﮔﻪ ﺣﺎﻟﺖ ﺗﻬﺎجمی و ﺧﺸﻮﻧﺖ در همه ی ﻣﺎ ﻫﺴﺖ. البته اﮔﺮ در ﻓﺮدی زﻳﺎد ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺒﺪﻳﻞ ﺑﻪ ﺑﻴﻤﺎری ای میﺷﻮد ﻛﻪ اﻣﺮوز ﺑﻪ آن “ﺳﺎدﻳﺴﻢ” ﻳﺎ دﻳﮕﺮ آزاری میﮔﻮﻳﻨﺪ.
در ﻋﻴﺪ ﻗﺮﺑﺎنِ ﻫﺮ ﺳﺎل ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻜﻪ میروﻧﺪ، ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﺑﺮ آﻧﻬﺎ واﺟﺐ اﺳﺖ. ولی دﻳﮕﺮان ﻛﻪ یکﺑﺎر ﺑﻪ ﺣﺞّ رﻓﺘﻪاﻧﺪ، در ﺳﺎلﻫﺎی ﺑﻌﺪ اﻧﺠﺎم ﻗﺮﺑﺎنی ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﻣﺴﺘﺤﺐ اﺳﺖ. ﺑﺮای ﻣﺮدم ﻋﺎدی ﻫﻤﻴﺸﻪ ﺧﻮب اﺳﺖ ﺳﺎلی یکﺑﺎر ﺑﺎ اﻳﻦ ﺷﺮاﻳﻂ ﻗﺮﺑﺎنی کنند. یکی از ﺣﻜﻤﺖﻫﺎی آن ﺣﻔﻆ ﺗﻌﺎدل اﺳﺖ ﺑﻴﻦ ﮔﺮوهی ﻛﻪ از دﻳﺪن ﺧﻮن ﺣﺎﻟﺸﺎن ﺑﺪ میﺷﻮد و بعضی ﻛﻪ ﺑﺮﻋﻜﺲِ آﻧﻬﺎ بیﺗﻔﺎوﺗﻨﺪ.
در ﺷﺮاﻳﻂ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﮔﻔﺘﻪاﻧﺪ ﻛﻪ ﺧﻮد ﺷﺨﺺ ﺑﺎﻳﺪ ﻋﻤﻞ ذﺑﺢ را اﻧﺠﺎم دﻫﺪ، حتی بعضی وﻛﺎﻟﺖ را ﻗﺒﻮل ﻧﺪارﻧﺪ، البته ﻋﺪه ی کمی ﺑﺮ اﻳﻦ ﻋﻘﻴﺪه اﻧﺪ. ﺑﻬﺘﺮ اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ وﻛﺎﻟﺖ را ﻗﺒﻮل دارﻧﺪ، ﺧﻮد ﻧﻴﺰ ﻣﺘﺼﺪی ذﺑﺢ ﺑﺎﺷﻨﺪ.[۵] ﭼﻮن ﻣﻌﻨﺎی ﻋﺮﻓﺎنی ذﺑﺢ، ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﺷﻴﻄﻨﺖﻫﺎ، اﻣﻴﺎل و ﻫﻮاﻫﺎی ﻧﻔﺴﺎنیِ ﻣﺎ ﺑﻪ دﺳﺖ ﺧﻮد ﻣﺎ میﺑﺎﺷﺪ، دﻳﮕﺮی نمیﺗﻮاﻧﺪ اﻳﻦ ﻛﺎر را ﺑﻪﺟﺎی ﻣﺎ اﻧﺠﺎم دﻫﺪ. ﻫﺮ ﭼﻨﺪ ﺑﻪﻗﻮل ﻣﻮﻟﻮی:
هیچ نَکْشد نَفْس را جز ظلّ پیـــر / دامن آن نفس کُش را سخت گیر [۶]
البته ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻪ کمک ﺧﺪاوﻧﺪ و ﻛﺎر و زﺣﻤﺖ ﺧﻮد اﻧﺴﺎن ﺑﻪ آن رﺳﻴﺪ. ﻣﺎ ﺑﺎﻳﺪ تدریجاً ﺑﺮوﻳﻢ و ﺑﻜﻮﺷﻴﻢ، ﻣﻨﺘﻬﺎ اﻳﻨﻜﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﭼﻘﺪر در اﻳﻦ ﻛﻮﺷﺶ اﺛﺮ ﺑﮕﺬارد ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ اوﺳﺖ ﻧﻪ ﻣﺮﺑﻮط ﺑﻪ ﺧﻮد ﻣﺎ، البته زﻳﺎده طلبی در اﻣﻮر ﻣﻌﻨﻮی ﻣﻔﻴﺪ اﺳﺖ ﺑﻪ ﺷﺮط اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻮأم ﺑﺎ ﺗﻼش ﺑﺎﺷﺪ.
گر چه وصالش نه به کوشش دهند / در طلــبش هر چــه توانی بکـــوش
در ﻣﻴﺎن وﻋﺎظ ﻋﺒﺎرتی ﻣﺘﺪاول اﺳﺖ ﻛﻪ مثلاً میﮔﻮﻳﻨﺪ: اﻳﻦ اﻳﺎم ﻣﺘﻌﻠﻖ ﺑﻪ ﻓﺎﻃﻤﻪ زﻫﺮا اﺳﺖ. ﺑﺮ اﻳﻦ اﺳﺎس، اﻳﻦ روزﻫﺎ (اواخر ذﻳﻘﻌﺪه) ﺑﻪﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ تعلّق دارد. البته همه ی اﻳﺎم و روزﻫﺎ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺗﻌﻠﻖ دارد ﻓﻘﻂ بعضی روزﻫﺎ را ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﻧﺎم “ایام الله” ذﻛﺮ ﻛﺮده اﺳﺖ، یعنی روزﻫﺎی ﺧﺪایی. ﻣﻨﻈﻮر روزﻫﺎیی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮای آﻧﻬﺎ ﺧﺼﻮصیتی ﻗﺮار داده اﺳﺖ، مثلاً ﺟﻤﻌﻪ از ایام الله اﺳﺖ. ﻋﻴﺪ ﻗﺮﺑﺎن و ﻋﻴﺪ ﻓﻄﺮ ﻫﻢ از ایام الله ﻫﺴﺘﻨﺪ.
در زﻣﺎن ﻗﺪﻳﻢ در ﺑﺴﻴﺎری از ﻗﺒﺎﻳﻞ رﺳﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ ﻣﺮدم، ﻧﺰدﻳﻜﺎن و ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺸﺎن را ﻗﺮﺑﺎنی میﻛﺮدﻧﺪ، در دوره ی ﺟﺎﻫﻠﻴﺖ و ﺑﺖﭘﺮستی خیلی از اﻓﺮاد، ﺧﻮدﺷﺎن را وﻗﻒ ﻣﻌﺒﺪ ﻛﺮده و ﻳﺎ در ﻣﻘﺎﺑﻞ ﻣﻌﺒﺪ
ﻗﺮﺑﺎنی میﻛﺮدﻧﺪ، زﻳﺮا اﻋﺘﻘﺎد داﺷﺘﻨﺪ ﻛﻪ ﺑﺖ، تشنه ی ﺧﻮن اﺳﺖ.[۷] ولی ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺎ ارﺳﺎل ﭘﻴﺎﻣﺒﺮان، ﻓﻜﺮ ﺑﺸﺮ را ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺑﺨﺸﻴﺪ ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای ﻛﻪ اﺑﺘﺪا اﻳﻦ رﺳﻢ، ﻗﺒﺢ ﭘﻴﺪا ﻛﺮد ﺗﺎ ﺑﺎﻻﺧﺮه صریحاً ﻣﻤﻨﻮع ﺷﺪ. در زﻣﺎنی ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ اﻣﺮ ﻛﺮد ﻛﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﻓﺮزﻧﺪش را ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻨﺪ، ﻫﻨﻮز رﺳﻢ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﻓﺮزﻧﺪان وﺟﻮد داﺷﺖ، ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ اﻳﻦ وحی ﺑﺮای ﺣﻀﺮت، ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ ﺧﻼف ﻋﺮف و ﻋﺎدت ﻧﺒﻮده ﺑﻠﻜﻪ آن را ﺗﺄﻳﻴﺪ اﻳﻦ ﻋﺮف می داﻧﺴﺖ، اﻣﺎ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﻪ دﻟﻴﻞ داﺷﺘﻦ روحیه ی ﺗﻜﺎﻣﻞطلبی، ﺑﺮای اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻛﺎر ﻣﺮدد ﺑﻮد. درواﻗﻊ ﻫﺮﮔﺰ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ در ﻣﻮرد وحی الهی ﺗﺮدﻳﺪ ﻧﻜﺮد، حتی زﻣﺎنی ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ اﻣﺮ ﻛﺮد ﻫﻤﺴﺮ و ﻓﺮزﻧﺪش را در ﺑﻴﺎﺑﺎن رﻫﺎ ﻛﻨﺪ، ﻫﻴﭻ ﺗﺮدﻳﺪی ﻧﺪاﺷﺖ و آنﻗﺪر در اﻧﺠﺎم اﻳﻦ ﻛﺎر مطمئن ﺑﻮد ﻛﻪ ﻋﺮض میﻛﻨﺪ: رَّبَّنَا إِنِّي أَسْكَنتُ مِن ذُرِّيَّتِي بِوَادٍ غَيْرِ ذِي زَرْعٍ عِندَ بَيْتِكَ الْمُحَرَّمِ رَبَّنَا لِيُقِيمُواْ الصَّلاَةَ فَاجْعَلْ أَفْئِدَةً مِّنَ النَّاسِ تَهْوِي إِلَيْهِمْ وَارْزُقْهُم مِّنَ الثَّمَرَاتِ لَعَلَّهُمْ يَشْكُرُونَ (ابراهیم/۳۷)؛ ﺧﺪاوﻧﺪا ﻣﻦ از ﺧﺎﻧﻮاده ام اﻳﻨﻬﺎ را ﺑﻪ اﻣﻴﺪ ﺗﻮ در اﻳﻦ ﻣﻜﺎن بیﻛﺸﺖ و زرع ﻧﺰدیک ﺧﺎنه ی ﺗﻮ رﻫﺎ ﻛﺮدم، ﺧﺪاوﻧﺪا ﻧﮕﺎهدار آﻧﻬﺎ ﺑﺎش ﺗﺎ ﻧﻤﺎز ﺑﭙﺎدارﻧﺪ، ﺧﺪاوﻧﺪا دل ﺑﻨﺪﮔﺎﻧﺖ را ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﻣﺘﻤﺎﻳﻞ ﻛﻦ و از ﺧﻮردنیﻫﺎ روزی ﺑﻪ آﻧﻬﺎ ﺑﺪه، ﺑﺎﺷﺪ ﻛﻪ ﺷﻜﺮﮔﺰار ﺑﺎﺷﻨﺪ. ﺑﺎ آﻧﻜﻪ در آن ﺑﻴﺎﺑﺎن کسی ﻧﺒﻮد ﺣﻀﺮت ﻫﻴﭻ ﺗﺮدﻳﺪی ﻧﻜﺮد، زﻳﺮا ﻳﻘﻴﻦ داﺷﺖ ﻛﻪ ﺧﺪا ﻧﮕﻪدار آﻧﻬﺎﺳﺖ. اﻣﺎ ﺣﺎلتی ﻛﻪ او داﺷﺖ از ﺧﻮد ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﻓﺮزﻧﺪش ﺑﺪﺗﺮ ﺑﻮد، زﻳﺮا زﺟﺮ دائمی را داﺷﺖ. ﺗﺮدﻳﺪ ﺣﻀﺮت از اﻳﻦ ﺟﻬﺖ ﺑﻮد ﻛﻪ آن را ﻣﻨﻄﺒﻖ ﺑﺎ ﺣﻘﺎﻧﻴﺖ وحی الهی نمی دﻳﺪ و ﺑﻪ ﻫﻤﻴﻦ ﺟﻬﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮای ﺗﺄﻳﻴﺪ رأی اﺑﺮاﻫﻴﻢ، ﻓﺪﻳﻪ ﻓﺮﺳﺘﺎد. در واﻗﻊ ﻛﺘﺎب ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺑﺸﺮﻳّﺖ ورق ﺧﻮرد و اﻳﻦ مقطعی در ﺗﺎرﻳﺦ ﺗﻜﺎﻣﻞ ﺑﻮد ﻛﻪ از آن ﺑﻪ ﺑﻌﺪ در ادﻳﺎن الهی ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن اﻧﺴﺎن ﻧﻪ ﺗﻨﻬﺎ از ﻋﺒﺎدات نمیﺑﺎﺷﺪ، ﺑﻠﻜﻪ ﺣﺮام اﺳﺖ.
از ﻣﻨﻈﺮ ﺟﺎﻣﻌﻪﺷﻨﺎسی ﺗﻜﺎﻣﻞ اﺟﺘﻤﺎعی، اﻳﻦ واﻗﻌﻪ مقطعی ﺑﻮد ﺑﺮای اﻳﻨﻜﻪ دﻳﮕﺮ اﻧﺴﺎنﻫﺎ را ﻗﺮﺑﺎنی ﻧﻜﻨﻨﺪ. از ﻫﻤﺎن اﺑﺘﺪای ﺧﻠﻘﺖ در ﺑﻴﻦ ادﻳﺎن الهی و در ﺟﺎمعه ی ﺑﺸﺮی، ﻗﺮﺑﺎنیﻛﺮدن وﺟﻮد داﺷﺖ. زﻣﺎنی ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ آدم و ﺣﻮا را ﺑﻪ زﻣﻴﻦ ﻓﺮﺳﺘﺎد، آﻧﻬﺎ دارای دو ﻓﺮزﻧﺪ ﺑﻪﻧﺎم ﻫﺎی ﻫﺎﺑﻴﻞ و ﻗﺎﺑﻴﻞ ﺷﺪﻧﺪ. در ﻫﻤﺎن زﻣﺎن ﺣﻀﺮت آدم ﻛﻪ ﻧﻤﺎﻳﻨﺪه ی الهی ﺑﻮد، ﺑﺮﺣﺴﺐ اراده ی الهی، دﺳﺘﻮر دادﻧﺪ ﻫﺮ ﻛﺲ از ﻣﺎل ﺧﻮدش در راه ﺧﺪا ﺑﺪﻫﺪ و ﭼﻮن در آن زﻣﺎن کسی ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ﻣﺎل ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﻪ او اﻧﻔﺎق ﻛﻨﻨﺪ، رﺳﻢ ﺑﻮد ﻛﻪ آن ﻗﺴﻤﺖ از ﻣﺎل ﺧﻮﻳﺶ را ﺑﺮ روی ﺑﻠﻨﺪﺗﺮﻳﻦ ﺻﺨﺮه میﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ، اﮔﺮ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺻﺎﻋﻘﻪای میﻓﺮﺳﺘﺎد و آن ﻣﺎل آﺗﺶ میﮔﺮﻓﺖ، ﻣﺸﺨﺺ میﺷﺪ ﻛﻪ آن ﻫﺪﻳﻪ ﻣﻮرد ﻗﺒﻮل ﺧﺪا واﻗﻊ ﮔﺮدﻳﺪه اﺳﺖ و اﮔﺮ ﭼﻨﻴﻦ نمیﺷﺪ ﻧﺸﺎنی آن ﺑﻮد ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ آن ﻫﺪﻳﻪ را ﻗﺒﻮل ﻧﻜﺮده اﺳﺖ. ﻫﺎﺑﻴﻞ ﻛﻪ زراﻋﺖ میﻛﺮد ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﻣﺤﺼﻮل از ﮔﻨﺪمﻫﺎی ﺧﻮد را ﺟﻤﻊ ﻛﺮده و ﺑﺮای ﺗﻘﺪﻳﻢ ﺑﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ آورد، اﻣﺎ ﻗﺎﺑﻴﻞ ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪان ﺑﺴﻴﺎر داﺷﺖ ﻻﻏﺮﺗﺮﻳﻦ آنﻫﺎ را ﺑﺮای اﻳﻦ ﻛﺎر اﻧﺘﺨﺎب ﻛﺮد. ﺧﺪاوﻧﺪ ﻫﺪیه ی ﻫﺎﺑﻴﻞ را ﻗﺒﻮل ﻛﺮد ولی ﻫﺪیه ی ﻗﺎﺑﻴﻞ را ﻗﺒﻮل ﻧﻜﺮد[۸]. و ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﻣﻮسی(ع)
ﻓﺮﻣﻮد: ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﻫﺪیه ی آﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮل ﺷﻮد اﻳﻦﮔﻮﻧﻪ ﺧﻮاﻫﺪ ﺷﺪ و ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﻗﺮﺑﺎنی آﻧﻬﺎ ﻗﺒﻮل ﻧﺸﻮد، نمیﺳﻮزد. در ﻗﺮآن آﻣﺪه ﺧﺪاوﻧﺪ از بنی اسرائیل ﺑﻪ دﻟﻴﻞ اﻋﻤﺎﻟﺸﺎن ﺑﺎزﺧﻮاﺳﺖ ﻛﺮده و ﺑﻪ آﻧﻬﺎ میﮔﻮﻳﺪ ﺑﻪ اﻳﻦ ﭘﻴﻐﻤﺒﺮی ﻛﻪ آﻣﺪه اﻳﻤﺎن ﺑﻴﺎورﻳﺪ. بنی اسرائیل ﻧﻴﺰ ﭘﺎﺳﺦ می دﻫﻨﺪ: ﻣﺎ زﻣﺎن ﻣﻮسی ﻋﻬﺪ ﻛﺮدﻳﻢ ﻛﻪ ﻓﻘﻂ ﺑﻪ ﻛﺴﺎنی اﻳﻤﺎن ﺑﻴﺎورﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮای ﻗﺮﺑﺎنی او آﺗﺶ ﻓﺮﺳﺘﺎده و آن را ﺗﺼﺮّف ﻛﻨﺪ (کاملاً ﺑﺴﻮزاﻧﺪ) [۹]. ﭘﻴﻐﻤﺒﺮ(ص) ﻧﻴﺰ در ﭘﺎﺳﺦ ﺑﻪ آﻧﻬﺎ میﮔﻮﻳﺪ: ﺑﺴﻴﺎری از ﭘﻴﺎﻣﺒﺮان اﻣﺖ ﺧﻮدﺗﺎن آﻣﺪﻧﺪ ﻛﻪ اﻳﻦ وﺿﻊ را داﺷﺘﻨﺪ، ولی ﭼﺮا ﺷﻤﺎ آﻧﻬﺎ را ﻛﺸﺘﻴﺪ؟ [۱۰] ﺷﺎﻳﺪ ﭼﻮن ﻛﺸﺘﻦ ﺗﻨﻬﺎ در ﻣﻮرد دﺷﻤﻦ ﺑﻮد ﺑﺸﺮ اوﻟﻴﻪ، ﻏﻴﺮ از دﺷﻤﻦ، در ﻣﻮرد ﻗﺮﺑﺎنی، دوﺳﺖ را ﻫﻢ میﻛﺸﺖ. ﺑﻪ ﻫﺮ ﺟﻬﺖ اﻳﻦ رﺳﻢ ﺑﺎ ﻋﻤﻞ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ از ﺑﺸﺮﻳﺖ دور ﺷﺪه و ﺑﺮاﻓﺘﺎد.
ﺧﺪاوﻧﺪ اﻣﺘﺤﺎﻧﺎت ﻓﺮاوانی از ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻛﺮد، ﻛﻪ آﺧﺮﻳﻦ آن ﻗﺮﺑﺎنیﻛﺮدن ﻓﺮزﻧﺪش اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﺑﻮد،
وَإِذِ ابْتَلَىٰ إِبْرَاهِيمَ رَبُّهُ بِكَلِمَاتٍ فَأَتَمَّهُنَّ [۱۱] و در آن ﻣﻮﻗﻊ ﺑﻮد ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﻟﻘﺐ ﺧﻠﻴﻞ را ﻛﻪ دوﺳﺖ ﺧﺪاوﻧﺪ اﺳﺖ، ﺑﻪ او ﻋﻄﺎ ﻛﺮد و او را اﻣﺎم و ﭘﻴﺸﻮا ﻗﺮار داد. ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻧﻴﺰ ﻋﺮض میﻛﻨﺪ، ﺑﻪ ﻓﺮزﻧﺪاﻧﻢ ﻫﻢ ﻋﻄﺎ ﺧﻮاهی ﻛﺮد؟ قَالَ إِنِّي جَاعِلُكَ لِلنَّاسِ إِمَامًا * قَالَ وَمِن ذُرِّيَّتِي * قَالَ لَا يَنَالُ عَهْدِي الظَّالِمِي [۱۲] ظالمین به اﻳﻦ ﻋﻬﺪ و ﭘﻴﺎم ﻣﻦ نمی رﺳﻨﺪ؛ ﺑﻪ ﺗﻌﺒﻴﺮ دﻳﮕﺮ، ﻓﺮزﻧﺪاﻧﺖ را ﻗﺒﻮل دارم و ائمه ی ﻣﺎ، ﻫﻤﻪ از ﻧﺴﻞ ﺣﻀﺮت اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻫﺴﺘﻨﺪ.
در واﻗﻊ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﺮای آزﻣﺎﻳﺶ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻓﺮﻣﻮد: اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ را ﺑﺮای ﻣﻦ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻦ، ﺑﻌﺪ ﻓﺮﻣﻮد: ﭼﻮن ﻣﻘﺮر ﺷﺪه ﻛﻪ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ زﻧﺪه ﺑﻤﺎﻧﺪ اﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ را ﺑﺠﺎی آن ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻦ. ﻫﻤﻴﻦ ﺑﺎﻻﺗﺮﻳﻦ ﺷﺮف اﺳﺖ. البته ﺧﺪاوﻧﺪ از اول میﺧﻮاﺳﺖ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ را ﻧﮕﻪ دارد، اﻣﺎ راضی ﻧﺒﻮد ﻛﻪ ﻋﻼﻗﻪای ﻏﻴﺮ از ﻋﺸﻖ ﺧﻮدش در دل اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﺎﺷﺪ. زﻳﺮا ﻛﻪ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﻳﮕﺎﻧﻪ ﻓﺮزﻧﺪش اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ ﻋﺸﻖ می ورزﻳﺪ، ﭼﻮن ﭘﺴﺮ ﻣﻨﺤﺼﺮ او در ﺳﻦّ ﭘﻴﺮی ﺑﻮد. و ﻧﻴﺰ خداوند میﺧﻮاﺳﺖ اﻋﻼم ﻛﻨﺪ ﻛﻪ از اﻳﻦ ﺑﻪ ﺑﻌﺪ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﻓﺮزﻧﺪ ﺻﺤﻴﺢ نمیﺑﺎﺷﺪ. و ﻗﺮﺑﺎنیﻛﺮدن ﺑﻪ ﮔﻮﻧﻪای اﻧﺠﺎم ﺷﻮد ﻛﻪ ﮔﻮﺷﺖ ﻗﺮﺑﺎنی ﻧﻴﺰ ﺣﻼل ﺑﺎﺷﺪ ﺗﺎ مؤﻣﻦ ﻧﻴﺰ از آن ﮔﻮﺷﺖ ﺑﺨﻮرد و ﺗﻜﺎﻣﻞ ﭘﻴﺪا ﻛﻨﺪ. از اﻳﻦرو، بدواً اﻣﺮ ﺑﻪ ذﺑﺢ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ و ﺳﭙﺲ ارﺳﺎل ﻓﺪﻳﻪ ﻓﺮﻣﻮد. ﭘﺲ اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﻪ ﺳﻤﺖ ﻓﺮزﻧﺪ رﻓﺖ و ﮔﻔﺖ: إِنِّي أَرَىٰ فِي الْمَنَامِ أَنِّي أَذْبَحُكَ … (صافات/۱۰۲) ﺧﻮاب دﻳﺪم ﻛﻪ ﺗﻮ را ذﺑﺢ میﻛﻨﻢ. در اﻳﻨﺠﺎ قاعدتاً یک ﭘﺪر ﻣﻌﻤﻮلی ﻣﺘﻮﻗﻊ اﺳﺖ ﻛﻪ ﻓﺮزﻧﺪش ﺑﭙﺮﺳﺪ: ﭼﺮا اﻳﻦ ﻛﺎر را می کنی؟ و از دﺳﺖ ﭘﺪر ﻓﺮار ﻛﻨﺪ ﻛﻪ اﺳﻤﺎﻋﻴﻞ اﮔﺮ اﻳﻦﻛﺎر را میﻛﺮد دل ﭘﺪر ﻛﻤﺘﺮ میﺳﻮﺧﺖ.
ﺣﺎل ﺑﺮخی از اﺷﺨﺎص ﺧﻮد را ﺑﻪ ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮدن آن ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻣﺸﻐﻮل داﺷﺘﻪاﻧﺪ. البته در اﺣﻜﺎم ﺷﺮع در ﻣﻮرد ﭼﮕﻮﻧﻪ ﺑﻮدن ﻗﺮﺑﺎنی ﺗﻮﺿﻴﺢ داده ﺷﺪه اﺳﺖ. در ﺷﺮع آﻣﺪه ﻛﻪ ﻗﺮﺑﺎنی ﺑﺎﻳﺪ از ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪان ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ زﻳﺎد ﭘﻴﺮ و ﻧﻪ خیلی ﺑﭽﻪ ﺑﺎﺷﺪ، ﻧﻪ زﻳﺎد ﭼﺎق (ﺑﻴﻤﺎر) ﺑﺎﺷﺪ و ﻧﻪ زﻳﺎد ﻻﻏﺮ. ﺳﻦ ﻗﺮﺑﺎنی در ﺣﺪ ﻣﻌﻴﻦ و ﺑﻴﻦ ﺳﻪ ﺗﺎ ﻫﻔﺖ ﺳﺎل ﺑﺎﺷﺪ، در واﻗﻊ ﺑﻪ ﻟﺤﺎظ ﻋﺮﻓﺎنی همه ی اﻳﻨﻬﺎ ﻧﺸﺎنه ی آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ ﺑﻬﺘﺮﻳﻦ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪی را ﻛﻪ دارﻳﻢ ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻨﻴﻢ.
ﺑﺮای ﺧﻮد آن ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﻧﻴﺰ ﻛﻤﺎل اﻳﻦ اﺳﺖ ﻛﻪ ﺟﺰو ﺑﺪن مؤﻣﻦ ﺷﻮد ﺗﺎ ﺑﻪ تَبَع او ﺑﻪ ﻣﺮحله ی اﻧﺴﺎﻧﻴﺖ ﺑﺮﺳﺪ؛ زﻳﺮا ﻫﻨﮕﺎمی ﻛﻪ ﻣﺎ ذﻛﺮ ﺧﺪا را میﮔﻮﻳﻴﻢ، ﺗﻤﺎم ﺳﻠﻮلﻫﺎی ﺑﺪن ﻣﺎ آﮔﺎه ﻫﺴﺘﻨﺪ و اﻳﻦ ﺑﺮای ﺗﻜﺎﻣﻞ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪی ﻛﻪ ﮔﻮﺷﺖ آن ﺟﺰو ﺑﺪن آن مؤﻣﻦ ﺷﺪه ﻧﻴﺰ میﺑﺎﺷﺪ.
ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﺮدن ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ، ﭼﻨﺎﻧﻜﻪ ﮔﻔﺘﻪ ﺷﺪ، ﻛﻨﺎﻳﻪ از ﻛﺸﺘﻦ ﻧﻔﺲ ﻧﻴﺰ میﺑﺎﺷﺪ. ﻋﺮﻓﺎ میﮔﻮﻳﻨﺪ: کسی ﻛﻪ ﮔﻮﺳﻔﻨﺪی را ﻗﺮﺑﺎنی میﻛﻨﺪ در واﻗﻊ ﺑﺎﻳﺪ ﻧﻔﺲ ﺧﻮدش را ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻫﻤﺎن ﺻﻮرت ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻨﺪ. ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ ﺑﻪ ﻇﺎﻫﺮ ﺑﺴﻴﺎر ﻧﺮم و ﻣﻼﻳﻢ اﺳﺖ، ﻧﻔﺲ اﻧﺴﺎن ﻧﻴﺰ اﻳﻦﮔﻮﻧﻪ ﺑﻪ ﻧﻈﺮ میرﺳﺪ، اﻣﺎ در واﻗﻊ ﻫﻤﻴﻦ ﻧﻔﺲ ﻣﻄﻴﻊ و آرام از آن ﺳﻠﻄﻪ ﮔﺮﻫﺎی ﺑﻪ ﺗﻤﺎم و ﻛﻤﺎل اﺳﺖ. ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﻓﺮﻣﻮد: ﮔﻮﺳﻔﻨﺪ را ﺑﻜﺶ، یعنی ﻧﻔﺲ ﺧﻮدت را ﺑﻜﺶ و اﻳﻦ آﺧﺮﻳﻦ ﻣﺮحله ی اﻣﺘﺤﺎن ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺑﻮد. ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ ﺣﺎﺿﺮ ﺑﻮد ﻓﺮزﻧﺪش را در راه ﺧﺪا ﻗﺮﺑﺎنی ﻛﻨﺪ و اﻳﻦ ﺳﻤﺒﻞ و ﻧﻤﺎدی اﺳﺖ از ﻛﺸﺘﻦ ﻧﻔﺲ. ﺑﻌﺪ از اﻳﻦ اﻣﺘﺤﺎن ﺧﺪاوﻧﺪ او را ﭘﻴﺸﻮای ﻣﺮدم و ﺧﻠﻴﻞ ﺧﻮد ﻗﺮار داد. وَاتَّبَعَ مِلَّةَ إِبْرَاهِيمَ حَنِيفًا * وَاتَّخَذَ اللَّـهُ إِبْرَاهِيمَ خَلِيلًا [۱۳] . خداوند ﻓﺮﻣﻮده اﺑﺮاﻫﻴﻢ و ارادﺗﻤﻨﺪاﻧﺶ را ﺑﻪﻋﻨﻮان اﻟﮕﻮ و ﻧﻤﻮﻧﻪ ﺑﺮای ﺷﻤﺎ ﻗﺮار دادﻳﻢ[۱۴]. یک دﻟﻴﻞ ﻋﻴﺪ ﺑﻮدن اﻳﻦ روز، آن اﺳﺖ ﻛﻪ ﭘﻴﺸﻮای ﻣﺎ یعنی ﺣﻀﺮت اﺑﺮاﻫﻴﻢ، در اﻣﺘﺤﺎن الهی ﺧﻮﻳﺶ ﻗﺒﻮل ﺷﺪ و ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ او ﻣﻮﻫﺒﺖﻫﺎی ﺧﺎصی ﺑﺨﺸﻴﺪ و ﻣﺎ ﻧﻴﺰ از اﻳﻦ ﻣﻮﻫﺒﺖﻫﺎ ﺑﻬﺮه میﺑﺮﻳﻢ. ﻋﻴﺪ میﮔﻴﺮﻳﻢ ﻛﻪ ﺧﺪاوﻧﺪ ﺑﻪ یکی از ﻣﺎ اﻧﺴﺎﻧﻬﺎ ﺗﻮﺟﻪ ﻛﺮده، ﺑﻪ اﻣﻴﺪ آﻧﻜﻪ ﮔﻮﺷﻪای از آن ﺗﻮﺟّﻪ را ﺑﻪ ﻣﺎ ﻧﻴﺰ داﺷﺘﻪ ﺑﺎﺷﺪ، انﺷﺎءاﷲ. اینها جهات مختلف از عید بودن این روز و قربانی کردن در آن است.
*این سخنرانی در اسفند ماه ۱۳۸۰ ایراد گردید.
**از مجموعه عرفان در زمانه و زندگی ما(۳)
[۱]) سوره آل عمران، آیه ۹۷ : برای خدا، حجّ آن خانه بر کسانی که قدرت رفتن به آن را داشته باشند واجب است.
[۲]) در زبان فرانسه به آن Pelerinage و به انگلیسی Pilgrimage گویند.
[۳]) سوره اعراف، آیه ۳۱: بخورید و بیاشامید ولی اسراف نکنید.
[۴]) سوره بقره، آیه ۲۷۳: لِلْفُقَرَاءِ الَّذِينَ أُحْصِرُوا فِي سَبِيلِ اللَّـهِ لَا يَسْتَطِيعُونَ ضَرْبًا فِي الْأَرْضِ يَحْسَبُهُمُ الْجَاهِلُ أَغْنِيَاءَ مِنَ التَّعَفُّفِ تَعْرِفُهُم بِسِيمَاهُمْ لَا يَسْأَلُونَ النَّاسَ إِلْحَافًا (این صدقات از آنِ بینوایانی است که خود را در طاعت حق محصور کرده اند و در طلب قوت ناتوانند و آنچنان در پرده ی عفافند که هر که حال ایشان را نداند، پندارد که از توانگرانند. آنان را از سیمایشان می شناسی که به اصرار از کسی چیزی نخواهند).
[۵]) از این روست که حتی خود من هم وقتی کسی کارد را می گیرد که وکالتاً برایم گوشفند را ذبح کند، دست او را می گیرم و با او شرکت می کنم. در واقع گویی به نحوی خود شخص این کار را می کند. البته از قدما شنیده ام و دیده بودم که مرحوم حضرت صالح علیشاه و حضرت رضا علیشاه نیز به همین صورت قربانی می کردند.
[۶]) مثنوی معنوی، دفتر دوم، بیت ۲۵۲۸.
[۷]) حتی چندی پیش در روزنامه ای نوشته بود که در کشور هندوستان شخصی فرزندش را قربانی کرده و البته پدر به عنوان قاتل تحت تعقیب قرار گرفت.
[۸]) سوره مائده، آیه ۲۷: إِذْ قَرَّبَا قُرْبَانًا فَتُقُبِّلَ مِنْ أَحَدِهِمَا وَلَمْ يُتَقَبَّلْ مِنَ الْآخَرِ
[۹] و [۰]) سوره آل عمران، آیه ۱۸۳: الَّذِينَ قَالُوا إِنَّ اللَّـهَ عَهِدَ إِلَيْنَا أَلَّا نُؤْمِنَ لِرَسُولٍ حَتَّىٰ يَأْتِيَنَا بِقُرْبَانٍ تَأْكُلُهُ النَّارُ ۗ قُلْ قَدْ جَاءَكُمْ رُسُلٌ مِّن قَبْلِي بِالْبَيِّنَاتِ وَبِالَّذِي قُلْتُمْ فَلِمَ قَتَلْتُمُوهُمْ
[۱۱] و [۱۲]) و پروردگارِ ابراهیم او را به کاری چند بیازمود و ابراهیم آن کارها را به تمامی به انجام رسانید. خدا گفت من تو را پیشوای مردم گردانیدم. گفت فرزندانم را هم؟ گفت پیمان من، ستمکاران را در برنگیرد.
[۱۳]) سوره نساء، آیه ۱۲۵: و از دین حنیف ابراهیم پیروی کرد و خدا ابراهیم را به دوستی برگزید.
[۱۴]) سوره ممتحنه،آیه ۴: قَدْ كَانَتْ لَكُمْ أُسْوَةٌ حَسَنَةٌ فِي إِبْرَاهِيمَ وَالَّذِينَ مَعَهُ