به گزارش خبرنگار مجذوبان نور؛ آرامگاه شیخ احمد غزالی در قزوین مدت دو سال است که به بهانه تعمیر و مرمت مورد بی توجهی قرار گرفته است. این مزار که مربوط به دوره صفوی می باشد و در فهرست آثار ملی نیز به ثبت رسیده است اکنون به مخروبه تبدیل شده و از آن به عنوان انبار استفاده می شود. در این گزارش آمده است که سنگ مزار نیز به محل دیگری منتقل شده و با بستن درب مزار به هیچ کس اجازه بازدید و زیارت داده نمی شود.
احمد غزالی از عرفای قرن ششم هجری قمری و قطب هفتم سلسله نعمت اللهی گنابادی است. متاسفانه بی توجهی مسئولان در حفظ و نگه داری میراث فرهنگی مخصوصا میراث صوفیه در سایر شهرها کشور نیز ادامه دارد.
حضرت شیخ احمد غزالی قطب هفتم سلسله نعمت اللهی گنابادی
جامعُ العُلوم و المَعارف و مَجمَعُ الکَرامات و المَکاشِف، العالِمُ العالی، جناب شیخ احمد غزالی. کنیۀ وی ابوالفتوح و نام شریفش احمد و فرزند محمدبن احمد الطوسی الغزالی (غزّال قریه ای از قراء طوس است). وی برادر کوچک حجّة الاسلام ابی حامد محمّد غزالی مشهور است. جنابش از فقهاء بزرگ و در ابتدای جوانی به نیابت برادرش ابی حامد در مدرسۀ نظامیه بغداد درس می گفت: تا وی را با شیخ ابوبکر نسّاج اتفاق ملاقات افتاد. دل سپرده ی وی شد و بر دست او توبه و تلقین یافته و تحت تربیت وی به کمال رسید تا به خلیفة الخلفائی و جانشینی مرشد خویش نائل آمد. جنابش را تألیفات و تحقیقات معتبره و رسائل بی نظیری است، من جمله: رسالۀ سوانح و لُباب الاِحیاء و الذّخیره فی علم البصیره ی و غیره.
وی در علوم ظاهری و کمالات باطنی و جمال صوری و سلاست بیان در عصر خود منفرد بود. پس از جناب شیخ ابوبکر نسّاج مدت سی سال اریکه ارشاد به وجود او مزین بوده است و بزرگانی چون شیخ ابوالفضل بغدادی و عین القضاة همدانی و شیخ ابونجیب الدّین سهروردی و شیخ احمد بلخی و شمس الائمه رضی تربیت فرموده و اجازه ارشاد به آنان داده است. جنابش چنانکه گذشت سی سال در مسند ارشاد متمکّن بود و در سنه پانصد و هفده خرقه تهی فرمود و امر ارشاد و هدایت خلق را به خلیفة الخلفاء و جانشین خود شیخ ابوالفضل بغدادی واگذار نموده است.
شمّه ای از فرمایشات وی: در یکی از فصول رسالۀ سوانح می فرماید که معشوق در همه حال معشوق است پس استغناء صفت اوست، و عاشق در هر حال عاشق است و افتقار صفت اوست و عاشق را همیشه معشوق در یابد پس افتقار هم یشه صفت اوست، و معشوق را هیچ چیز در نمی یابد که خود را دارد و لاجرم صفت او استغناء باشد. و نیز در سوانح فرماید: عاشق را در ابتدا بانگ و خروش و زاری ها باشد که سوز عشق ولایت تام نگرفته است، چون کار به کمال رسید ولایت بگیرد، حدیث زاری در باقی شود که آلودگی به پالودگی بدل یافته. و نیز گفته است که اگر چه عاشق دوست او را دوست گیرد و دشمن او را دشمن، چون کار به کمال رسید عکس شود از غیرت، دوست او را دشمن گیرد و دشمن او را دوست، بر نامش او را غیرت بود فضلاً منه.
شطری از کرامات وی: روزی یکی از وی حال برادرش حجة الاسلام را پرسید: فرمود : وی در خون است . سائل در طلب حجة الاسلام بیرون آمده، وی را در مسجد یافت. از گفته شیخ احمد در تعجب ماند. قضیه را با حجة الاسلام در میان نهاد که برادرت سراغ شما را در خون داد. حجة الاسلام گفت: شیخ درست گفته که من در مسئله ای از مسائل استحاضه فکر می کردم و همه وجود من مستغرق خون بود، برادرم به نور ولایت آن را مشاهده نموده است . و هم گویند برادرش حجّة الاسلام غزالی وقتی به طریق عتاب به آن جناب گفت: اصناف عباد از اقصی بلاد برای درک نمازی در خلف دعاگو به این دیار می آیند و آن را ذخیره اخروی می شمارند، چون است که تو با وجود سمِت برادر ی و قرب جوار، نماز ی در پشت سر من نمی گزاری، این رفتار از اهل سلوک بعید است، شیخ گفت: اگر شما به امامت جماعت که قیام می نمائید در اقامۀ صلوه ی بذل جهد کن ید، من هرگز رو ی از متابعت و اقتدا نپیچم. آنگاه در خدمت حجۀ الاسلام به مسجد رفت تا هنگام نماز رسید و حجة الاسلام به امامت جماعت مشغول شد. شیخ نیز اقتدا به وی نمود ولی در بین نماز مسجد را ترک گفته بیرون آمده و با اصحاب خود نماز را اعاده کرد. چون حجة الاسلام از نماز فارغ و از مسجد خارج شد، شیخ را ملاقات کرده عتاب آغازید که چرا نماز را شکستی و از مسجد خارج شدی؟ شیخ گفت: ما به مقتضای شرط خود عمل کردیم، تا حضرت حجة الاسلام در نماز بودند شرایط اقتدا به جای آوردیم وقتی که رفتند اَستر خود را آب دهند ما بی امام ماندیم و نتوانستیم نماز تمام کنیم! حجة الاسلام را وقت خوشی دست داد و گفت : سبحان الله، خداوند را بندگانی باشد که جواسیس قلوبند، برادرم راست می گوید که در اثنای نماز به خاطرم گذشت که امروز آیا استرم را آب داده اند. گویند پس از آن حجة الاسلام را رغبت سلوک پیدا شد.
مکان قبر شیخ در قزوین
قدیمی ترین مآخذی که دربارهٔ قبر شیخ در قزوین سخن به میان آورده تاریخ گزیده حمد الله مستوفی متّوفی سال ۷۵۰ هجری میباشد. غیر از تاریخ گزیده در لطائف اشرفی نیز آمده که قبر شیخ احمد در قزوین است و متبرک. در حبیب السیّر نیز به آن مقبره در قزوین اشاره شده که زیارتگاه اهل دل بوده. و آنطور که میرزا زین العابدین شیروانی«مست علیشاه»(متوفی ۱۲۵۳) در بستان السیاحه آورده قبر شیخ تا اواسط قرن سیزدهم در قزوین معمور بوده و زیارتگاه صاحبدلان محسوب میشده (تا عصر مؤلف کتاب) ولی در زمان محمد شاه قاجار بعّلت بی عرضگی شاه بتحریک یکی از آخوند های متعصّب درباری آن مقبرهٔ شریف که بنام امامزاده احمد بود و ضریح قیمتی و زیارتنامه ها داشت اراذل و اوباش شکستند و به غنیمت بردند. در سال ۱۳۲۸ قمری مردی شریف از اولاد رسول خدا بنام مجد الاسلام کمر همت بربست تا بعلمای اسلام مجد و اعتبار بخشد لذا بر آن محل ویران از نو مسجد و مدرسه ساخت و نام آنرا مسجد احمدیه گذارد و قبر شیخ را حجرهٔ مقبرهٔ خودش قرار داد که در آنجا دفن شود و بدینوسیله در برابر آن ویرانگر باقیات و صالحات ساخت که هم مسجد باشد هم زیارتگاه (خداش رحمت کناد) ولی بعد از آنهم بعلّت بی لیاقتی احمد شاه و بی توجهی رضا خان بامور مذهبی جهت تعمیر آن بقعهٔ متبرکه و مسجد شریف اقدامی نشد تا اینکه آقای معزالدین مهدوی که خود از فقرای سلسله نعمت اللهی گنابادی بود و بدستور قطب زمان و صالح دوران حضرت آقای صالح علیشاه قدسّ سره در سال ۱۳۶۲ قمری کمر همت بر بست و آنجا را تعمیر کرد و لوحه سنگ قبر ساخت و هم اکنون مقبرهٔ متبرکه شیخ احمد در سرداب مسجد غریب گونه بر اسلام غریب مینگرد و تنها صاحبدلان و اهل دانش و فضیلت بزیارت آن میروند و از فیوضات وی بهره می گیرند.
و یک بار هم برادر محترم ایمانی آقای حاج سید یوسف سعادت جهت تعمیر و بازسازی آن کمر همّت بر میان بسته بود.
منبع:
رهبران طریقت و عرفان؛ محمد باقر سلطانی
آیات حسن و عشق؛ دکتر حشمت الله ریاضی