بِسمِ اللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
از عرفان غولی برای خودشان درست کرده اند برای اینکه مردم ساده را بفریبند، بفریبند یعنی به اشتباه بیندازند. حرفی که عرفا می زنند روح اسلام و روح همهی دستورات و احکام است، میشود گفت اسمش عرفان است. عرفان یعنی شناخت، در یک مورد می فرماید خداوند آنها را به بهشتی می برد که قبلا خودشان آن را شناختند، یک همچنین بهشتی را ما اسمش را عرفان می گذاریم یعنی قبل از اینکه از این دنیا برویم و پاداش ببینیم ،پاداش ها را می بینیم. به این معنی که مثلا اگر بگویند روح چی هست؟ میگویید روح آن چیزی است که در بدن انسان است و تا هست انسان حرکت دارد، خب پس اگر دیدید چیزی حرکت ندارد آن روح ندارد یا اگر دیدید یک جسمی یا یک انسانی حرکت دارد روح دارد منتهی نه حرکت بی معنی، بعضی بیماران روانی، روح بیماری دارند.
بنابراین ما که می گوییم عرفان، نه اینکه عرفان از احکام و دستورات جدا است، عرفان یعنی هرکسی آنچه لازمه وجود و رفتار خودش است را بشناسد، عارف باشد، یک جزوهی کوچکی من در مورد بررسی آیین تشیع و عرفان نوشته ام اگر بخوانید خوب است بد نیست ،به این معنی، هر کسی که خالص باشد یعنی حقه بازی نکرده باشد یک درجه عرفان دارد و این درجات ادامه دارد، یکی کاملا می شناسد و یکی کمتر و یکی بیشتر می شناسد ، آن درجه اولش بر هر کسی تقریبا واجب و فطری است، فطرتا” شما هر جا بخواهید بروید و هر کاری بخواهید بکنید اول باید بدانید اینجا کجاست و برای چی می روید، فرض کنید کارمند اداره ای هستید یک کسی می آید مشکلی دارد و شما باید حل کنید باید بشناسید و با کارتان هم باید آشنا باشید بعد هم کسی که می آید فکر کنید که این هم بنده خدا است، بشناسید که خودتان بنده خدا هستید و این هم که آمد بنده خدا است پس هر دو ما یک ارباب داریم بنابراین باید با هم مهربان باشیم تا آن خوشحال باشد، شما الان فرض کنید کسانی که چند تا بچه دارند بالاترین درد برای آنها این است که دو تا از بچه ها با هم بد باشند و هر وقت این دوتا با هم مهربان باشند خبر خوشی برای پدر است، این حالت را داشته باشید عرفان است، یعنی شناخت از کاری که دارید به این معنی برای انسان های عادی یعنی انسان هایی که بیماری روانی ندارند عرفان یک چیز طبیعی است، نمی شود گفت عرفان چی است، مثنوی این مثال را می زند می گوید: دو تا ماهی در دریا بودند یک روز یکی از اینها از آن یکی پرسید من هر جا رفتم تعریف آب را شنیدم، که آب این همه خصوصیت دارد، این آب چی هست که من ببینم، میگوید تو در آب غرق هستی آن وقت آب را نمی شناسی. ما هم در شناخت خدا غرق هستیم یعنی هر جا را نگاه می کنیم آثار وجود خدا هست حالا لازم نیست خدا را بگوییم الله ، در دلت میبینی و میدانی که یک کسی است که این را می چرخاند به این معنی عرفان فطری است. منتهی بعضی ها اینقدر شناختشان خراب می شود که اصلا منحرف می شوند به جای شناخت خداوند به دنبال شناخت خراب کردن خداوند می روند و بدون اینکه خودشان بدانند آنوقت این لغات عجیب و غریب در می آید عرفان های کاذب، عرفان که کاذب نمی شود اگر عرفان باشد، اگرهم چیزی کاذب باشد عرفان نمی شود ،حقه بازی می شود . کسی هم که درجاتی از عرفان دارد بدون اینکه خودش بخواهد و بداند به دیگران آشکار می گوید مثلا می گوید چرا بد اخلاقی می کنی به آن مراجعه کننده اداره مگر نمی دانی آن هم بنده خدا است تو هم بنده خدایی و من هم بنده خدا هستم این بدون اینکه بخواهد یک درس عرفان به آن می دهد بنابراین عرفان درس ندارد (درسی نبود آنچه در سینه بود(
از این جملاتی که می شنوید هیچ ناراحت نباشید . در قرآن هم خداوند از خوراکی ها خیلی مثال زده است برای اینکه خوردن یک چیزی است که همه جانداران ، انسانها به خوردن نیازمند هستند این است که خیلی اوقات خداوند مثال از خوراکی ها در خیلی از چیز ها زده است. شما اگر گرسنه هستید مشغول خوردن غذای مطلوبی هستید یکی از آن دور داد می زند که غذا بد است نباید غذا بخورید ماه رمضان است نفس شما گوش نمی دهد منتهی البته در اینجا یک نیروی دیگر به کمک می آید و می خواهد شمایی که مطیع فطرت هستید، شما را بر این فطرت مسلط کند. دستوراتی که مثلا دلت می خواهد غذا هم هست، نخور، برای اینکه بتوانی خودت را نگه داری . ولی چون روزه می گیریم نه اینکه همیشه روزه باشیم، نه، اجازه دادند که شب روزه نباشیم و نباید هم باشیم ،یعنی نباشیم نه اینکه به میل خودتان باشد ،غلط است گناه دارد. در اول اسلام خب این جزئیات نبود به پیغمبر خبر دادن که فلان اشخاص شب هم روزه می گیرند البته به این حساب بود که روزه ای که در قدیم شنیده بودند و رسم بود اگر اول افطار، افطار نمی کردند باید باز هم روزه را ادامه می دادند ،پیغمبر رفتند گفتند،نه، شب افطار که کردید از موقع افطار تمام می شود . شما برای غذایی که می خواهید برای پنج دقیقه یا یک ساعت در یخچال باشد تایمر کوک می کنید خدا هم برای روزه شما تایمر کوک کرده است ،سحری ، افطار و خارج از آن روزه نیست ممکن است شما دو روز در بیابان گرسنه باشید ،خب باشید آن را به حساب خدا نگذارید.
آن دستورات شرعی هم برای این است که آن فطرت که بر ما مسلط است مثال زدم در مورد منطق ،گفتم که منطق فطری است طبیعی است و همه بلد هستند و تفاوتش این است که کسی که با علم است سوار بر منطق است ولی آن کسی که نمی داند منطق سوار بر آن است به هر جهت با منطق زندگی می کنند حالا فطرت هم همینجور خداوند وقتی انسان را آفرید گفت: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً من در روی زمین وکیل برای خودم قرار می دهم که از طرف من این کار را بکند، خدا غذا میخورد؟ نه ، هیچ یک از این اعمال ما را خدا انجام نمی دهد ،پس اینها که لازم است را وکیلش باید انجام بدهد، باید به وکیلش مراجعه کرد . برای اینکه وکیلش انجام بدهد باید مسلط باشد خدا بر طبیعت و بر فطرت مسلط است ممکن است جاندارانی خلق کند مثل شترکه می گویند می تواند یک هفته در صحرا آب نخورد یعنی میتواند این فطرت انسانی را تحت تأثیر قرار بدهد خب این بشر هم باید بتواند چون وکیل خدا است برای اینکه بتواند، این تمرین را خدا به آن داده است روزه گرفتن را ،برای اینکه این را اگر درست انجام بدهید یک صفت خداوند را می توانید به دست بیاورید.
همه اینها شناخت است یعنی عرفان ،بنابراین اینها از عرفان نمی ترسند از عرفایی می ترسند که به عرفان وارد هستند ، حالا یکی درس خوانده و لیسانس گرفته و تز نوشته است راجع به نماز صبح عرفا، یکی دیگر می گوید مگر عرفا نمازمی خوانند ،همه اینها عارف هستند منتهی هر کدام یک جور شناخت دارند ،بنابراین از عرفان که اینها می گویند ناراحت نشوید و عرفان کاذب هم وجود ندارد کسی که می گوید عرفان کاذب خودش کاذب است البته اینکه من می گویم آن مثل مشهور نیست که فحش به هم می دهند و می گویند خودتی ،نه ،خودشون هم می دانند که خودتی.
فطرت انسان خدا شناسی است بدون اینکه خودش بگوید و بداند یکی می گوید تو را چه کسی آفریده؟ میگوید پدر و مادرم، آنها را چه کسی آفریده، همینجور تا آخر، پس یک چیز مشترک در خلقت همه شما است، بنابراین اگر خودتان جزء فطرت شدید یعنی جزء خلقت خداوند شدید همان وقتی که شما را خلق می کند فطرتان هم خلق می کند که بنده خدا هستید و یک کسی شما را آفریده است.
بر ذکر مسلط شدن یعنی چه ؟ معنی ندارد ،ذکر یعنی یاد این مسئله ذکر برای این است که بر فکرتان مسلط بشوید و همیشه به یاد خلقت خودتان و به یاد خداوند باشید این معنی ذکر است ، این معنی ذکر هم طبیعی است منتهی شما در میان یک کویر لوت ،بگویند یک الماس افتاده است ،می توانید پیدا کنید ،بعضی ها پیدا می کنند من خودم یک بار عینکم در کویر افتاده بود ، راننده ما مرحوم حاج اقا… فردا رفته بود در آن ریگزار و عینک من را پیدا کرده بود و آورد، منظور حالا خیلی ها که نمی دانند آن تیکه فطرتشان یعنی این جواهر وجودشان در ریگزار افتاده و می گردند پیدا می کنند. ذکر هم همین طور در واقع ذکر پیدا کردن آن الماس است ،الماس را که پیدا کردید می دهند به شما میگویید به به، ذکر هم همینجور، الماسی است که در گرفتاریهای زندگیتان گم شده است و یاد خدا را از خاطرتان برده است ولی آن را پیدا می کنید.