Search
Close this search box.

آیت الله دستغیب: اثر وضعی ظلم، آتشی است که دامن شخص ظالم را می گیرد

آیت الله دستغیب: اثر وضعی ظلم، آتشی است که دامن شخص ظالم را می گیردآیت الله دستغیب با بیان اثرات ظلم اظهار داشت: وقتى ظلم زیاد مى‌شود، ناگهان فوران مى‌کند و آتش جهنّم دامن شخص را مى‌گیرد. آرزوها و حبّ دنیا بین انسان و خداوند حجاب مى‌شود و او را وامى‌دارند تا گناه کند و گناهانش انباشته شود و تا آنجا پیش مى‌رود که حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود فدا کند. بدتر از این، حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود از دین برى کند.

به گزارش حدیث سرو، این مرجع تقلید که بمناسبت ایام محرم سخنرانی می کرد، گفته است: آرزوها و حبّ دنیا بین انسان و خداوند حجاب مى‌شود و او را وامى‌دارند تا گناه کند و گناهانش انباشته شود و تا آنجا پیش مى‌رود که حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود فدا کند. بدتر از این، حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود از دین برى کند.

وی در ادامه افزود: این چیزهایى نیست که یکباره اتّفاق بیفتد، به تدریج انسان این گونه مى‌شود؛ قدم به قدم در کثافات پیش مى‌رود و مى‌فهمد که بوى گند گرفته، امّا اعتنا نمى‌کند و هر روز جلوتر و پایین‌تر مى‌رود، تا آنجا که چشمش کور و گوشش کر مى‌شود و دیگر هیچ نمى‌فهمد. امّا خداى تعالى تا آخرین لحظه رهایش نمى‌کند و باز هم مهلتش مى‌دهد. البتّه برخى را مهلت مى‌دهد تا شاید باز گردند و اصلاح شوند و برخى دیگر را مهلت مى‌دهد تا در آلودگى‌ها و تیرگى‌ها فروتر روند و دورتر شوند.

متن کامل سخنان آیت الله دستغیب به شرح زیر است:

اعوذ بالله من الشیطان الرجیم

بسم الله الرحمن الرحیم

«اِلَهِی مَا ألْطَفَکَ بِی مَعَ عَظِیمِ جَهْلِی»

«اى خدا چقدر تو با من لطف و محبّت دارى، با آن که جهل و ناسپاسى‌ام بسیار است.»

به راستى کلام امام حسین علیه السلام مصداق «کلام ملوک، ملوک کلام» (سخن پادشاهان، شاه سخنان) است.

حقیقت این است که همه‌ى ما نسبت به معارف و معنویات و حتّى نفس خود اطّلاع اندکى داریم و آنچه را که درباره خداى تعالى و ائمه اطهار علیهم السلام مى‌دانیم، نسبت به آنچه نمى‌دانیم مثل قطره است در مقابل دریا. در بُعد خودشناسى، شناخت کاملى نسبت به روح و قلب و نفس و وجود خود نداریم. اگر کسى هم حکمت و فلسفه خوانده باشد، فقط اطلاعاتى کسب کرده، فهم واقعیات، چیز دیگرى است.

همه‌ى ما به عالم برزخ و قیامت و میزان و صراط و بهشت و جهنّم اعتقاد داریم، امّا نمى‌توانیم آنها را حس کنیم، چه خواسته به درک عوالم ملکوت و جبروت و لاهوت برسیم! همچنین نادانى ما نسبت به امامان خود بسیار زیاد است.

با این همه، خداى تعالى الطاف بى‌حد و حصرى به بندگان خود دارد؛ از لحاظ ظاهرى، رحمت او همه را فرا گرفته و هر آنچه لازمه‌ى زندگى آرام و سعادتمندانه‌ى دنیوى بوده، در اختیار بندگانش قرار داده است. اگر نقصى هم در کسى وجود دارد، مطابق حکمت او است و به علاوه از جهات مختلف ظاهرى و باطنى تلافى کرده است.

از لحاظ معنوى نیز الطاف بى‌پایانى به بندگان مؤمنش عنایت فرموده است؛ قلب آنها را از شبهات حفظ فرموده، نور امید در دلشان تابانده است. نه تنها آنها را به خاطر نادانى و غفلت‌هایشان عذاب نمى‌کند، بلکه بشارت‌هاى پى در پى، از جمله به واسطه‌ى حضرت سید الشهدا، به آنها داده است.

این نسبت به ما. امّا این فقرات دعا نسبت به ائمه نیز صحیح است، از آن جهت که ایشان خود را در مقابل خداى تعالى هیچ مى‌بینند و غیر از آنچه خدا عنایت فرموده، از خود چیزى نمى‌بینند. مى‌دانند که اگر عنایات او نباشد، هیچند. ما اگر اندکى به صفات بد خود فکر کنیم، از خودمان بدمان مى‌آید، امّا آنها چیزى از خود نمى‌بینند که بدشان بیاید؛ هر چه هست، از خداى تعالى است؛ لذا وقتى حسین بن على علیهما السلام در ساعات آخر عمر مى‌فرماید :

«رِضاً بِقَضائِکَ وَ تَسْلیماً لأمْرِکَ، لا مَعْبودَ سِواکَ، یا غِیاثَ الْمُسْتَغیثینَ»

«به حکم تو راضى و به پذیرش فرمانت تسلیم محضم و جز تو معبودى نیست. اى فریادرس فریاد خواهان!»

به خاطر آن است که از خود چیزى نمى‌بیند و خود را در مقابل او جاهل صرف مى‌بیند.

«وَ مَا أرْحَمَکَ بِی مَعَ قَبِیحِ فِعْلِی»

«و چقدر در حقّ من مهربانى، با آن که کردارم زشت است.»

زشتى‌هاى ما، غفلت‌هاى ما نسبت به خداوند است. او پیوسته حاضر و ناظر بر بندگان خویش است، امّا به راستى ما تا چه اندازه متوجّه حضور اوییم و او را ناظرتر از دیدگان دیگران مى‌دانیم؟ در طول بیست و چهار ساعت، چند دقیقه حضور او را آشکارتر از حضور همه مى‌بینیم؟ مگر او اول و آخر و ظاهر و باطن نیست؟

(هُوَ الأوَّلُ وَ الآخِرُ وَ الظّاهِرُ وَ الْباطِنُ وَ هُوَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلیمٌ) (حدید، ۳)

کسى که هنوز در مادّیات دست و پا مى‌زند و نمازهایش ـ اگر خوانده باشد ـ او را به فلاح نکشانده و از بند مادّیات نرهانده است، تمام فکر و ذکرش پول و ریاست و شهوت و شکم و دیگر مظاهر دنیا است. آیا از این قبیح‌تر براى بنده نسبت به پروردگار عالم وجود دارد؟ او که آدم را آفرید تا به «مقعد صدق» راهش دهد و «عند ملیک مقتدر» بنشاندش!

زشت‌تر آن که بنده نادان، گناه هم مى‌کند و به واجباتش وقعى نمى‌نهد. با همه‌ى این زشتى‌ها، لطف و مرحمت او به بندگانش بى‌پایان است. با آن که آنها هر لحظه سزاوار عذاب و عقوبتند، عدابشان نمى‌کند و حتّى از درگاه رحمت خود ناامیدشان نمى‌سازد و پیوسته به توبه دعوتشان مى‌کند و به پذیرش آن بشارتشان مى‌دهد؛ در سختى‌ها به فریادشان مى‌رسد و در وقت افتادن، دستشان را مى‌گیرد.

این نسبت به ما امّا نسبت به معصومین، وقتى در دعاهاى مختلف، به زشتى‌هاى خود اقرار مى‌کنند، به خاطر آن است که مى‌دانند منهاى خداى تعالى چیزى ندارند، جز زشتى. چون رحم او شامل حالشان شده، همه زیبایى و آراستگى‌اند.

«اِلَهِی مَا أقْرَبَکَ مِنِّی وَ أبْعَدَنِی عَنْکَ»

«اى خدا! تو چه اندازه به من نزدیکى و من تا چه حد از تو دورم!»

به راستى چقدر خداى تعالى به انسان نزدیک است و چقدر انسان از خداى خود دور! او از رگ گردن به انسان نزدیک‌تر است؛ (نَحْنُ أقْرَبُ اِلَیْهِ مِنْ حَبْلِ الْوَریدِ)(ق، ۱۶) هر کس هر کجا باشد، او با او است؛ (هُوَ مَعَکُمْ أیْنَ ما کُنْتُمْ) (حدید، ۴).

با این حال وقتى به جستجوى خدا بر مى‌آید، مى‌گوید: «کجایى اى خداى آسمان‌ها!» انگار که او خداى آسمان یا زمین است! خداى تعالى به حضرت موسى فرمود: «لازم نیست این همه فریاد برکشى، ما با تو هستیم و از همه به تو نزدیک‌تریم.»

(ألَمْ تَرَ أنَّ اللَّهَ یَعْلَمُ مَا فِی السَّمَاوَاتِ وَ مَا فِی الأرْضِ مَا یَکُونُ مِنْ نَجْوَى ثَلاثَةٍ اِلّا هُوَ رَابِعُهُمْ وَلا خَمْسَةٍ الّا هُوَ سَادِسُهُمْ وَ لا أدْنَى مِنْ ذَلِکَ وَلا أکْثَرَ الّا هُوَ مَعَهُمْ أیْنَ مَا کَانُوا ثُمَّ یُنَبِّئُهُمْ بِمَا عَمِلُوا یَوْمَ الْقِیَامَةِ إنَّ اللَّهَ بِکُلِّ شَیْءٍ عَلِیمٌ)(مجادله، ۷)

«آیا ندانسته‌اى که خداوند آنچه در آسمان‌ها و آنچه در زمین است را مى‌داند؟ هیچ نجوایى میان سه نفر نیست، جز آن که او چهارمین آنها است و میان پنج نفر نیست، جز آن که او ششمین آنها است و نه کمتر و نه بیشتر، جز آن که هر کجا باشند او با آنها است، سپس روز قیامت آنها را از اعمالشان آگاه مى‌گرداند. بى‌گمان خداوند به همه چیز دانا است.»

نشانه دورى ما از خدا این است که چون مجالى مى‌یابیم و به خلوتى مى‌رویم، مرتکب گناه و مکروه مى‌شویم؛ انسان‌ها را حاضرتر از خدا مى‌بینیم و در مقابل آنها بیشتر از خدا شرم مى‌کنیم.

حسین بن على علیهما السلام نیز از خود، جز دورى چیزى نمى‌بیند و خدا را از خود منعزل مى‌بیند. درست است که یک لحظه هم از خداى تعالى غافل نیست و در هر حال خدا را نزدیک‌تر از هر کس مى‌بیند، امّا هر چه باشد او هم مخلوق است و بى‌عنایت پروردگار هیچ ندارد.

ما فقط مى‌توانیم واجباتى انجام دهیم و از محرّمات پرهیز کنیم، امّا فرو افتادن پرده و پاره شدن حجاب‌ها، دست ما نیست، باید عنایت خداى تعالى باشد.

برخى افراد مدّتى به خود ریاضت مى‌دهند و در را به روى خود مى‌بندند و وقتى دوره‌ى ریاضتشان به پایان رسید، چیزهایى مى‌بینند و مى‌فهمند و شروع مى‌کنند به «من من» کردن. به جاى آن که این من از بین برود، بزرگ‌تر مى‌شود. به تدریج مدّعى کرامات مى‌شود و گمان مى‌کند اولیاء الله شده، تازه اگر ادعاى خدایى نداشته باشد!

همه‌ى توجّه حضرات معصومین به خداى تعالى است و آنان با آن مقام ارجمند، ذرّه‌اى خود را نمى‌دیدند.

«وَ مَا أرْأفَکَ بِی فَمَا الَّذِی یَحْجُبُنِی عَنْکَ»

«و چقدر تو با من رأفت دارى و باز آن چیست که مرا از تو محجوب داشته است»

به قول امام سجاد علیه السلام :

«اِنَّکَ لا تَحْتَجِبُ عَنْ خَلْقِکَ اِلّا أنْ تَحْجُبَهُمُ الآمَالُ دُونَکَ»

«تو از بندگان خود در حجاب نیستى بلکه آرزوهاى آنها، آنها را از تو محجوب ساخته است.»

وقتى ظلم زیاد مى‌شود، ناگهان فوران مى‌کند و آتش جهنّم دامن شخص را مى‌گیرد.

آرزوها و حبّ دنیا بین انسان و خداوند حجاب مى‌شود و او را وامى‌دارند تا گناه کند و گناهانش انباشته شود و تا آنجا پیش مى‌رود که حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود فدا کند. بدتر از این، حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود از دین برى کند.

گویند نوح نهصد وپنجاه سال مردم را به خدا دعوت کرد و آخر کار بیشتر از هشتاد و سه نفر به او ایمان نیاوردند. وقتى نفرین کرد و همه‌ى کافران را به دریا غرق نمود و خود به ساحل سلامت رسید، خداى تعالى به او فرمان داد چند کوزه بسازد. وقتى ساخت، فرمود: آنها را بشکن. نوح اندکى تأمل کرد. ندا آمد سبب درنگت چیست؟ عرض کرد : شکستن کوزه‌هایى که به امیدى ساخته بودمشان در نظرم گران آمد. خداى تعالى فرمود: پس چگونه بندگان ما را، که ما آنها را دوست مى‌داشتیم، به نفرینى غرق کردى؟

البتّه آنها مستحق عذاب بودند، لکن بناى خداى تعالى این نیست که مخلوقات خود را گرفتار عذاب کند. این فعل خود ما است که ما را گرفتار مى‌کند؛ صورت واقعى گناه، پلیدى و زشتى و بوى گند است؛ حقیقت غیبت، خوردن گوشت میّت است.

شخصى مى‌گفت: من نسبت به آیت الله العظمى نجابت رحمت الله علیه سوء ظنّى در دل داشتم. روزى با همین حال سر قبر ایشان رفتم و درباره سوء ظنّ خود مردّد بودم. در خواب دیدم بوى گندى، مانند بوى مردار، از دهانم بیرون مى‌آید.

این بوى گند، اثر همان سوء ظنّ بود. اثر وضعى ظلم، آتش است و این آتش همین امروز وجود دارد، چه کسى آن را ببیند و چه نبیند. وقتى ظلم زیاد مى‌شود، ناگهان فوران مى‌کند و آتش جهنّم دامن شخص را مى‌گیرد.

آرزوها و حبّ دنیا بین انسان و خداوند حجاب مى‌شود و او را وامى‌دارند تا گناه کند و گناهانش انباشته شود و تا آنجا پیش مى‌رود که حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود فدا کند. بدتر از این، حاضر مى‌شود عدّه‌ى زیادى را به خاطر خود از دین برى کند. این چیزهایى نیست که یکباره اتّفاق بیفتد، به تدریج انسان این گونه مى‌شود؛ قدم به قدم در کثافات پیش مى‌رود و مى‌فهمد که بوى گند گرفته، امّا اعتنا نمى‌کند و هر روز جلوتر و پایین‌تر مى‌رود، تا آنجا که چشمش کور و گوشش کر مى‌شود و دیگر هیچ نمى‌فهمد. امّا خداى تعالى تا آخرین لحظه رهایش نمى‌کند و باز هم مهلتش مى‌دهد. البتّه برخى را مهلت مى‌دهد تا شاید باز گردند و اصلاح شوند و برخى دیگر را مهلت مى‌دهد تا در آلودگى‌ها و تیرگى‌ها فروتر روند و دورتر شوند؛

(وَ لا یَحْسَبَنَّ الَّذینَ کَفَرُوا أنَّما نُمْلی لَهُمْ خَیْرٌ لأنْفُسِهِمْ اِنَّما نُمْلی لَهُمْ لِیَزْدادُوا اِثْمآ وَ لَهُمْ عَذابٌ مُهینٌ)(آل عمران، ۱۷۸)

«آنها که کافر شدند گمان نکنند که اگر به آنها مهلت دادیم به سود آنهاست. آنها را مهلت مى‌دهیم تا بر گناهانشان بیفزایند و عذابى خوار کننده در انتظارشان است.»

براى کس چون یزید ـ که حضرت زینب سلام الله علیها این آیه را برایش خواند ـ مهلت پروردگار براى انباشتن بار گناهانش بود.

به راستى چه گل‌هایى تحت تربیت حضرات معصومین قرار گرفتند و بالا رفتند. کم بودند، امّا با وجود کمى، بر همه‌ى دنیا برترى داشتند؛ همچون ابراهیم که امّتى بود به تنهایى. آنها هدف خلقت بودند. همه مى‌توانند چنین باشند امّا چه مى‌شود کرد وقتى کسى نمى‌آید و طالب این مقام نمى‌شود. کَرَم خدا کاستى و نقصى ندارد، امّا بناى او بر زور و اجبار نیست، همچنان که به زور کسى را شقى و جهنّمى نمى‌کند. این خلفتى است که خداوند خلق فرموده است.

حبیب بن مظاهر

حبیب از اصحاب خاصّ امیرالمؤمنین علیه السلام بود و در جنگ‌هاى سه گانه‌ى ایشان شرکت داشت. حافظ قرآن بود و هر شب یک ختم قرآن مى‌کرد.

با آن زهد و عبادتش، وقتى به حسین علیه السلام ملحق شد و به او گفتند زینب سلام الله علیها به تو سلام مى‌رساند، مشتى خاک برداشت و بر سر ریخت و گفت: من که باشم که دختر على مرتضى به من سلام دهد! آفرین بر او که این همه خاضع بود و عباداتش را نمى‌دید!

شما هم عرض کنید که یا حسین بن على! اگر ما در کربلا بودیم، از برکت محبّت شما، شما را تنها نمى‌گذاشتیم. علامت راستى این سخن این است که هر گاه با آنچه خلاف رضاى شما است روبرو مى‌شویم، به یاد شما و به یاد محبوب شما، از آن روى مى‌گردانیم و دور مى‌شویم. با حسین علیه السلام عهد مى‌بندیم که تا آخر عمر، دین خدا و احکام دین و آنچه را او براى آنها شهید شد، پاس بداریم.