رسول جعفریان٬ از استادان تاریخ دانشگاه تهران میگوید «موجهای سیاسی» تاریخنویسی در ایران را دچار مشکل جدی کرده و برای حل واقعبینانه مسائل تاریخ معاصر باید روی دوران پهلوی و سایر دورههای تاریخی بدرستی تحقیق شود.
آقای جعفریان این اظهارات را در ۱۵ آذر ماه در گفتگو با سایت «شفقنا» مطرح کرده است.
مهمترین اظهارات وی را در زیر میخوانید:
● نمیدانم که اگر در شرایط امروز هم بود، آیا همین نام {ستار خان} را روی این خیابان میگذاشتند یا خیر؟ خیابانهایی هم اول انقلاب در برخی از شهرها به نام دکتر مصدق بود که اسامی آنها عوض شد.
● بنده اصرار دارم بگویم که باید خواندن تاریخ را تصحیح کنیم و بدانیم که برای چه تاریخ میخوانیم؛ زیرا تاریخ زدگی ما تحت تاثیر الگوها و پیش فرضها قرار دارد و آنچه که همواره مانع از ابتکار و خلاقیت میشود، همین پیش فرض هاست.
● تصورات تاریخی ما از گذشته نوعی ذهنیت درست میکند که آنها به خودی خود مشکلاتی برای ما درست میکنند و ما همواره سعی داریم تا همه چیز را در قالبهای از پیش تعریف شده ببریم. همین امر همواره ما را به سوی نوعی تطبیق راهنمایی میکند که برخی از آنها آشکارا گمراه کننده است. اینکه فلانی در ثروت اندوزی مثل فلان شخصیت تاریخی است یا بخل فلان شخص، یا ریاکاریش، یا استبدادش و جز اینها به طور مداوم ما را در ارزیابی آدمها در مسیرهای مشخصی سوق میدهد.
● برای فکر کردن باید عقل را از ذهنیتها رها و آزاد کنیم. تاریخ به بهانه راهنمایی ما، ما را در بند خود در آورده و ضمن آنکه از عبرتهایش به ما میآموزد، مانع از بیطرفی در ما میشود. این همان چیزی است که از آن باید به عنوان حصار پیش فرضهای تاریخگرایانه یاد کنیم. این تعامل دو سویه که ما بین تاریخ و سیاست برقرار کردهایم هم برای فهم تاریخ مسأله شده و هم خود انقلاب.
● ما در چهارچوب همین ذهنیتها کار میکنیم و بعد دیگر این است که برای اثبات آنچه در نظر داریم، نوعی گزینش را در متون تاریخی و وقایع گذشته مد نظر داریم چیزی که در نوشتههای ما آشکارا وجود دارد. این اشکالی است که در علم تاریخ وجود دارد، زیرا آنچه شما به عنوان تاریخ میشناسید، براساس نوعی گزینش است و عملا نوعی تفسیر تاریخی است تا خود تاریخ.
● متاسفانه و همواره، تاریخ برای ما علم نبوده بلکه ابزار بوده است. شاهد آنکه در یک کتاب هزار صفحهای، فقط صفحهای را پیدا میکنیم و به آن ارجاع میدهیم که به نفع ما باشد و به باقی مطالب با نگاه علمی نمینگریم. از تاریخ طبری فقط آنچه به درد ما میخورد علامت میزنیم.
● اشکال اساسی ما در علم تاریخ مثل بسیاری از علوم انسانی، این است که همیشه خواستهایم اصولی را اثبات کنیم و بیشتر تأییدی کار کردهایم تا تأسیسی. روشن است که حاصل آن فقط به درد کسانی میخورد که در چهارچوب گفتمانی ما هستند، اما خارج از آن کسی برای این مطالب ارزشی قائل نیست. یعنی صورت محلی دارد نه حتی منطقهای چه رسد به جهانی.
● سیاسی شدن تاریخ برای ما روی روشهای پژوهشی ما و تضعیف آنها نیز تأثیر گذاشته است…. ما به عنوان یک قومی که متاسفانه در مسیر انحطاط بودهایم همواره تلاش کردهایم… مشکلاتمان را تقصیر دیگران بگذاریم. عقب ماندگیمان را انکار کنیم.
● اساسا ما در انقلابمان با نوشتن قانون اساسی و تأسیس مجلس و انتخابات راه نائینی را رفتهایم نه راه شیخ فضلالله را؛ لذا آن قصهها ما را به سمتی کشاند که به این بخشها بیتوجه شدیم. بعد از گذشت ۱۵ سال از انقلاب تازه متوجه نائینی شدیم. در حالی که برخی از دانشگاهیها که تاریخ را علمیتر میدیدند زودتر از ما متوجه این قضیه شدند.
● مشروطه به دلایلی مقابل انقلاب ما قرار گرفت و تاکنون این تقابل که معلوم نیست جدی است یا خیر، مانعی بر سر راه شناخت درست مشروطه شده است. همین بحثها سایه بر مباحث علوم انسانی هم انداخته و ما همچنان در مواجه با افکار جدید بحث غربگرایی را داریم و هر کجا مشکلی پیدا میکنیم باز از منورالفکری مشروطه مایه گذاشته و با یک نگاه تاریخی از مشروطهای که خود میشناسیم هزینه میکنیم.
● ما در تاریخ نویسی اسیر موجهای جاری هستیم. ما علاوه بر همه مشکلاتی که در تاریخ نویسی داریم، موجهایی هم به لحاظ سیاسی میآید که منشا آن آدمهایی هستند که پختگی تاریخی ندارند اما تسلط سیاسی در جامعه دارند و نهادهای فرهنگی و رسانهها را به سوی تحلیلی خاص سوق میدهند. آنها به خاطر اهداف خود موجهایی ایجاد میکنند و بقیه را هم وارد آن سیستم میکنند. البته این مساله فقط مختص به تاریخ نیست و بقیه علوم انسانی را هم درگیر این موجها میکنند.
● نوعی گزینش از موضوعات تاریخی هم یکی از دشواریهای دیگر ما در آثاری است که تولید میکنیم. البته بخشی از این طبیعی است و به علائق افراد مورخ بر میگردد اما به نظر میرسد سهم عمده را همان سیطره نگرههای خاص و به عبارت دیگر نگاه ابزاری به تاریخ و هدایت امکانات مالی برای تقویت برخی از پروژهها بر عهده دارد.
● ما با صفویه هم همین رفتارهای دو گانه بلکه چند گانه را داشتهایم و این بسته به شرایط تاریخیمان بوده است. این تجربه نشان میدهد که گیر ما فقط به تاریخ معاصر نیست بلکه هر مقطع تاریخی به دلایلی میتواند سوژهای برای تاریخ نویسیها جهت دار ما باشد. وقتی این موارد زیاد میشود و حتی به تاریخ باستان ما هم میرسد و سر کورش هم شروع به بازی سیاسی میکنیم تازه متوجه میشویم که چه اندازه از علمیت به دور هستیم.
● زمانی صفویه برای ما مقدس بوده است. شما آثار قاجاری را که بخوانید میبینید در ذهن تاریخی ما نسبت به صفویه چه عظمتی وجود داشته است. بعدها در تاریخ نویسی مدرن دانشگاهی ما که تحت تاثیر نگاههای خاص بود بدگویی از صفوی بود چرا که این جماعت دین گرایی صفوی را اسباب انحطاط میدانستند… این رفتارهای متعارض ما را به کجا خواهد رساند؟ چه اندازه ما را به پژوهشهای تاریخیمان بیاعتماد میکند؟
● یک مسأله دیگر در قضاوتهای تاریخی ما در سالهای اخیر نشأت گرفته از اینکه آیا فلان سلطان یا حاکم متدین بوده است یا نه. اصل این مسأله اشکالی ندارد اما مهم تفسیر ما از متدین است. ما در این باره اختلاف نظرهایی داریم و برای همین مشکلاتی در سنجش و ارزیابی سلاطین سابق داریم. متاسفانه در بیشتر مواقع کاری هم به اسناد موجود در این باره نداریم و بیشتر نوع نگاه کلی ما تکلیف ارزیابیهای ما را مشخص میکند.
● بدبینیها نسبت به دوره قاجار و پهلوی و سلطنت که به هر حال بیوجه هم نیست، یک مانع عمده است. اینکه تصور شود دفاع از هر نوع اقدامی در آن دوره به معنای حمایت از آنها و علیه حکومت فعلی است، مشکلی برای پژوهش است. چه کسی تا به حال یک تحقق درست در باره متون درسهای دینی دوره پهلوی کرده است؟ اسناد و مدارک آن را استخراج کرده تا آدم بفهمد دیدگاههای آنان کاملا در جهت ترویج بیدینی بوده است یا خیر.
● فرار کردن از کار علمی در این زمینه کمکی به فهم ما نخواهد کرد. اینکه ما سیاسی هستیم حرفی است و اینکه باید در باره تاریخ خودمان شفاف کار کنیم سخن دیگری است. باید تسلط سیاسی کاری را روی علم تاریخ کم کنیم و اجازه دهیم واقع بینانه مسائل مهم تاریخی معاصر ما حل و فصل شود. پیشرفت علم مدیون تسلط شفافیت است نه پیش داوری.
– دیگربان