بسیاری از مفاهیم اصلی و اصیل دینی به خاطر تسلط فقیهان بر جوامع مسلمان نشین در پیشینه تاریخی ما و قشریگری آن ها و جلوگیری از طرح رویکردهای دگر اندیشانه در عرصه دین با حربه های تکفیر و تقتیل و تبعید و… نارس و فقیر مانده اند و علم کلام مسلمانان را لاغر و نحیف و ناکارآمد ساخته اند.
یکی از این مفاهیم که ظرفیت و استعداد زیادی برای پژوهش و نوشتن و نوآوری و حقیقت نگاری دارد مفهوم و اصطلاح «اهل بیت» است.آنچه از دیر باز تا کنون به وسیله عالمان و فقیهان به جامعه شیعیان دیکته شده است این است که اهل بیت عبارت از چهارده نفر هستند و دیگری و دیگران را به این دایره راهی نیست.ما در این نوشتار می خواهیم ببینیم آیا مفهوم و اصطلاح اهل بیت همانگونه است که تا کنون به ما دیکته شده است یا حقیقت از دیدگاه قرآن و اهل بیت پیامبر(ع) چیز دیگری است که ناگفته و مغفول مانده است؟
واژه «اهل» در قرآن با ضمایر مختلف و نیز با اسم «بیت» ترکیب شده است.مانند : «اهله» و «اهلی» و «اهلک» و «اهل البیت».ابتدا ببینیم آیا اهل بیت به چه معنا است؟آیا فقط به معنای خانواده و خاندان و فرزندان یک پیامبر است یا علاوه بر آن به معنای گسترده دیگری هم هست که این معنای اصطلاحی عالمان و فقیهان نیز در ظرف آن می گنجد و همه مومنان حقیقی که وارد حرم امن الهی در عالم نور شده اند عضو آن هستند؟در برخی از موارد ، این ترکیبات به معنای خانواده ای خاص است.مانند جایی که فرعون و همسرش به دنبال دایه ای برای شیر دادن به موسی(ع) می گشتند و خواهر وی به آن ها گفت :
«فقالت هل ادلّکم علی اهل بیت یکفلونه لکم»(۱) ، «پس آن زن گفت : آیا شما را به خانواده ای راهنمایی کنم که او را برای شما نگهداری کنند؟»
ما در این نوشتار با این موارد کاری نداریم.اما موارد دیگری نیز وجود دارد که اهل بیت ، به مفهوم اهل بیت خدا و اعضای خانواده الهی یا به هر دو معنا به صورت توامان به کار رفته است که این همان معنای منظور نظر ما در این نوشتار است.ابتدا به این معنا توجه می کنیم که خدای تعالی خانه را خانه خود دانسته است و به ابراهیم دستور داده است که خانه اش را تطهیر کند :
«و اذ بوّأنا لابراهیم مکان البیت ان لا تشرک بی شیئا و طهّر بیتی للطّآئفین و القآئمین و الرّکّع السّجود»(۲) ، «و چون جایگاه خانه را برای ابراهیم روشن کردیم (به او گفتیم) که هیچ چیزی را شریک من قرار نده و خانه ام را برای طواف کنندگان و نماز گزاران و رکوع و سجود کنندگان تطهیر و پاکیزه کن!»
پس خانه ، خانه خدا است و همه طواف کنندگان و نمازگزاران و رکوع کنندگان و سجود کنندگان به اقامت در آن دعوت شده اند و هیچ خانواده و خاندان و فرد یا افراد خاصی برای اقامت در آن تخصیص داده نشده اند.اگر فرض کنیم که منظور از این خانه فقط خانه صوری کعبه باشد با در نظر گرفتن اینکه ظاهر ، راه عبور به باطن است پس این دعوت شدگان به اقامت در خانه الهی ، در حقیقت ، به اقامت در حرم امن الهی در باطن عالم هستی و به اقامت در ملکوت الهی دعوت شده اند و چون هیچ تخصیص خاصی نسبت به هیچ فرد و افراد و خاندان خاصی داده نشده است پس همگان به اقامت در خانه ظاهری و باطنی الهی دعوت شده اند.بنا براین خانه ، خانه خدا است و هر جایی که سخن از اعضای خانه و «اهل بیت» می شود منظور اعضای خانه خدا و اهل بیت الهی است.مثلا وقتی که فرشتگان مامور الهی پس از بشارت دادن به همسر ابراهیم(ع) که باردار است با شگفتی وی روبرو می شوند خطاب به او و ابراهیم(ع) و فرزند یا فرزندانی که در آینده خواهند داشت می گویند :
«قالوا اتعجبین من امر الله رحمت الله و برکاته علیکم اهل البیت انّه حمید مجید»(۳) ، «گفتند : آیا از امر الهی شگفت زده می شوید؟رحمت و برکات الهی بر شما اهل این خانه باد که او ستوده و بزرگوار است.»
که همانگونه که در ادامه این نوشتار خواهیم دید منظور آن است که چون ابراهیم(ع) پیامبر الهی است و همسرش هم از مومنان به او و خدای یگانه است پس آن ها از اهل بیت الهی و از اعضای خانه خدا و به اصطلاح امروزی ، عضو باشگاه الهی هستند.ضمن آنکه در عین حال ، به معنای خانواده و اهل بیت ابراهیم(ع) نیز می باشد.
خدای تعالی در آیات دیگری اصطلاح اهل بیت را بیشتر توضیح می دهد و تبیین می کند که روشنایی کاملی به مبحث ما می دهد.در جریان طوفان نوح ، وقتی که پسر نوح(ع) سوار کشتی نمی شود و به کوه پناه می برد و آب در حال ربودن و غرق کردن او بوده است نوح(ع) خطاب به حضرت الهی عرض می کند :
«و نادی نوح ربّه فقال ربّ انّ ابنی من اهلی و انّ وعدک الحقّ و انت احکم الحاکمین»(۴) ، «و نوح پروردگارش را صدا زد و گفت : پروردگارا ، همانا پسر من از اهل من است و همانا وعده تو حقّ است و تو بالاترین حکم کنندگان هستی»
این آیه ، به روشنی و به صراحت به ما می گوید که دیدگاه نوح(ع) در رابطه با موضوع اهلیّت و اهل بیت یک دیدگاه مبتنی بر اصالت پیوندهای خونی بوده است.یعنی از دیدگاه نوح کسی از اهل بیت محسوب می شده است که از خانواده او بوده باشد و پیوند خونی با او داشته باشد.اما خدای تعالی با نهیب زدن به وی به اصلاح دیدگاه او می پردازد و به او تذکّر می دهد که اهلیّت ربطی به پبوندهای خونی ندارد و اهل بیت مورد نظر او تنها مبتنی بر پیوندهای ایمانی است.یعنی خدای تعالی با تذکّر به پیامبر خود و نقل این تذکّر برای ما به ما درس می دهد که اهلیّت مورد نظر او ربطی به پیوندهای خونی ندارد و اهل بیت به کسی گفته نمی شود که از خانواده و از ذرّیّه آن پیامبر باشد بلکه مبتنی بر پیوندهای ایمانی است و هر کس که در دایره اهل ایمان داخل شود از اهل بیت الهی و از اهل بیت مورد نظر خدای تعالی و قرآن خواهد بود :
قال یا نوح انّه لیس من اهلک انّه عمل غیر صالح فلا تسئلن ما لیس لک به علم انّی اعظک ان تکون من الجاهلین»(۵) ، «گفت ای نوح او از اهل تو نیست او عمل ناشایسته ای است.پس ، از چیزی که نسبت به آن علم و آگاهی نداری از من چیزی مخواه!همانا من تو را پند می دهم که از جاهلان نباشی»
همانطور که مشاهده می شود خدای تعالی کسانی را که اهلیّت را بر پیوندهای خونی استوار می کنند و اهل بیت یک پیامبر را فقط کسانی می دانند که پیوند خونی با آن پیامبر داشته باشند و از ذرّیّه و فرزندان آن پیامبر باشند نادانانی برمی شمرد که از علم الهی بی بهره هستند.این آیه به صراحت به ما می گوید که اصطلاح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل بیت یک پیامبر خاص نیست که طرح پیوندهای خونی ضروری شود ، بلکه اصطلاح «اهل بیت» در دستگاه فکری خدای تعالی و قرآن به معنای اهل بیت خدا است و همه مومنان را در بر می گیرد.عبارت : «انّه عمل غیر صالح» که پسر نوح را که با او پیوند خونی داشته است از دایره اهل بیت بیرون می اندازد به معنای این است که عبارت : «انّه عمل صالح» هر کسی را که ایمان آورده است و بر میزان ایمان خود دست به کار اطاعت از امر ونهی الهی شده است و با پیامبر یا ولیّ خود پیوند ایمانی برقرار کرده است در دایره اهل بیت وارد می کند.خدای تعالی در جای دیگری این معنا را تثبیت می کند.نوح(ع) از آنجایی در این اشتباه افتاد که خدای تعالی وقتی شروع به فرستادن عذاب کرد به او امر کرد از هر نر و مادّه ای یک جفت بردار و «اهلت» را نیز با خود ببر و او از خطاب «اهلت» در این گمان افتاد که منظور خدای تعالی از «اهلت» ، خانواده او که پیوند خونی با او دارند هستند :
«حتّی اذا جآء امرنا و فار التّنّور قلنا احمل فیها من کلّ زوجین اثنین و اهلک»(۶) ، «تا آنگاه که امر ما از راه رسید و تنور جوشیدن گرفت به او گفتیم : از هر نر و مادّه ای یک جفت و نیز “اهل خود” را بردار»
و توجه نکرد که خدای تعالی دو تبصره در این خطاب امری خود زده است که معنای اهل بیت را روشن می کند :
«و اهلک الّا من سبق علیه القول و من آمن» ، «و اهلت – جز آن کسی که از پیش حکم در باره اش صادر شده باشد – و مومنان را سوار کشتی کن»
که با تبصره : «الّا من سبق علیه القول» پسر نوح را که با وی پیوند خونی داشت از دایره اهل بیت و از کشتی بیرون انداخت و با تبصره : «من آمن» کسانی را که به او ایمان آورده بودند اما با وی پیوند خونی نداشتند در دایره اهل بیت وارد و سوار بر کشتی کرد.
در تعدادی از آیات قرآن ، خدای تعالی به ما گزارش می دهد که وقتی پس از دعوت های بسیاری که نتیجه نمی داده است او تصمیم به عذاب قوم خاصی می گرفته است به پیامبر آن قوم دستور می داده است که به همراه اهلش از میان آن قوم بیرون بروند.در برخی از این آیات خدای تعالی به ما گزارش می دهد که چون همسر لوط(ع) از زمره مومنان نبوده است در میان آن معذّبان ، گرفتار عذاب و بنابراین هلاک شده است :
«فاسر “باهلک” بقطع من اللیل و لا یلتفت منکم احد الّا امرأتک انّه مصیبها ما اصابهم»(۷) ، «(ای لوط) پاسی از شب که گذشت “اهلت” را به جز همسرت بیرون ببر که به او نیز آنچه (از عذاب) که به آن ها برسد می رسد و هیچیک از شما (به هنگام بیرون رفتن) پشت سرش را نگاه نکند»
«لننجّینّه و “اهله” الّا امرأته کانت من الغابرین …. انّا منجّوک و “اهلک” الّا امرأتک کانت من الغابرین»(۸) ، «ما حتما او(=لوط) و “اهلش” را جز زنش که در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم …. (ای لوط) ما تو و “اهلت” را جز زنت که در همان جا خواهد ماند نجات می دهیم»
«فانجیناه و “اهله” الّا امرأته کانت من الغابرین»(۹) ، «او (=لوط) و “اهلش” را جز زنش که در همان جا ماند نجات دادیم»
با توجه به دو مثالی که خدای تعالی از زندگی دو پیامبرش یعنی نوح(ع) و لوط(ع) می زند و در یکی پسر نوح(ع) و در دیگری زن لوط(ع) را از زمره اهل بیت مورد نظر خود بیرون می اندازد معلوم می شود نه آنچنانکه اهل سنّت گمان می کنند پیوندهای سببی مایه اهلیّت و قرار گرفتن زنان یک پیامبر در دایره اهل بیت می شود و نه آنچنانکه شیعه مصطلح می اندیشد پیوندهای خونی و نسبی ، فرزندان یک پیامبر را در این دایره وارد می کند.در آیاتی که نقل شد خدای تعالی گزارش می دهد که پیامبر مثلا فلان قوم را به همراه اهل بیت او نجات دادیم و از نجات کسانی که به او ایمان آورده بوده اند سخنی به میان نمی آورد.این در حالی است که به یقین ، خدای تعالی آن ها را هم نجات داده بوده است و اساسا آن پیامبر را برای هدایت و نجات آنان فرستاده بوده است.پس عدم ذکر نامی از مومنان در گزارش الهی از عملیات نجات بخشیدن آن ها و اکتفا کردن به ذکر نام اهل بیت ، نشان می دهد که از دیدگاه الهی ، مومنان نیز وارد در دایره اهل بیت هستند.
با توجه به مطالبی که ارایه دادیم معلوم شد که از دیدگاه خدای تعالی «اهل بیت» ساختاری دارد که بر اساس ایمان ، و نه پیوندهای نسبی و سببی استوار شده است.حال برای آنکه این مبحث و این نوشتار ، روشنایی بیشتر و کامل تری پیدا کند باید ببینیم در دستگاه فکری قرآن ، ایمان چیست و مومن کیست؟ در آیه سوّم از آیة الکرسی ، خدای تعالی مهم ترین ویژگی مومنان را رسیدن به نورانیّت و خروج از قید حجاب های ظلمانی که مانع تابش نور الهی به قلب و به وجود سالکان مومن می شود و ورود آنان به عالم نور بر می شمارد.با این ویژگی ای که برای مومنان تحت ولایت خود عنوان می کند به صراحت اعلام می کند فقط کسانی که از قید حجاب های ظلمانی رها شده و وارد عالم نور می شوند «اهل ولایت» و «اهل ایمان» بوده و از«ولایت الهی» و از «ایمان به خداوند» برخوردار هستند.این آیه به ما نشان می دهد به صرف قبول داشتن پیامبر و امامان و داشتن علاقه به آن بزرگواران کسی از «اهل ولایت» و از «مومنان» محسوب نمی شود و مومن مورد نظر خدای تعالی و قرآن کسی است که با سلوک و حرکت عملی و قلبی از جای خود تکانی بخورد و از حجاب های ظلمانی بیرون آمده و وارد عالم نور شود.ضمن آنکه وقتی که خدای تعالی شرط قرار گرفتن در دایره اهل ایمان را ورود به عالم نور قرار می دهد مشخص می شود «ایمان» چیزی جز «شهود نور» نیست :
«الله ولیّ الّذین آمنوا یخرجهم من الظلمات الی النّور»(۱۰) ، «خداوند ولیّ مومنان است و آن ها را از ظلمت ها و تاریکی ها و حجاب های ظلمانی بیرون آورده و به عالم نور عبور می دهد»
پس ایمان ، عبارت از شهود نور است و مومن کسی است که وارد عالم نور شده باشد.تنها چنین کسی تحت ولایت خدا و اولیای او قرار دارد و می تواند ادعا کند که «اهل ولایت» است و ایمان دارد.حال باید ببینیم این نور چیست که تا کسی به شهود آن بار نیابد از اهل ایمان محسوب نمی شود؟قرآن به ما می گوید این نور ، خود خدا است :
«الله نور السماوات و الارض»(۱۱) ، «خدا ، نور آسمان ها و زمین است»
پس ، از دیدگاه قرآن ، مومن و اهل ولایت کسی است که به شهود خدا و حضرت الله بار می یابد.یعنی روش دینداری و دین ورزی وی مبتنی بر کسب نور و شهود نور است نه پرداختن صرف به رعایت بایدها و نبایدهای شریعت.اینک باید ببینیم چگونه می شود از این ولایت الهی برخوردار شد تا خدای تعالی به وسیله آن ما را از حجاب های ظلمانی بیرون آورده و وارد عالم نور کند.خدای تعالی در قرآن راه را به ما نشان می دهد.به ما می گوید که ولایت خود را از طریق اولیای خود بر مومنانی که به آن اولیا ایمان آورده باشند و با بیعت با آن ها خود را از ولایت آن ها بهره مند کرده باشند اعمال می کند.خدای تعالی مهم ترین دلیل ماموریت دادن به پیامبران و فرستادن کتاب های آسمانی را این بر می شمارد که پیامبران به مدد آن کتاب های آسمانی ، مردم را از ظلمات بیرون آورده و به عالم نور عبور دهند :
«الر.کتاب انزلناه الیک لتخرج النّاس من الظلمات الی النّور»(۱۲) ، «الر.(ای محمد)این کتابی است که بر تو فرو فرستادیم تا مردم را از ظلمت ها به نور عبور دهی»
و لقد ارسلنا موسی بایاتنا ان اخرج قومک من الظلمات الی النّور»(۱۳) ، «و موسی را با آیات خود فرستادیم (و به او گفتیم) که قومت را از ظلمت ها به نور عبور بده!»
«هو الّذی ینزّل علی عبده آیات بیّنات لیخرجکم من الظلمات الی النّور»(۱۴) ، «او کسی است که بر بنده اش آیات روشنی را نازل می کند تا شما را از ظلمت ها و تاریکی ها به نور عبور دهد»
در این آیات ، وظیفه پیامبران عبور دادن مردم از ظلمت ها به نور بیان شده است.دو نکته مهم از این آیات برداشت می شود.اول آنکه ، خدای تعالی راه را برای عموم مردم باز می داند و به همه مردم بشارت می دهد که می توانند به عالم نور وارد شوند.و دوم آنکه هدف از ارسال رسل و انزال کتب را این می داند که ولیّ الهی هر دوره و عصری به مدد کتاب آسمانی عصر خود ، مردم عصر خویش را به عالم نور وارد کند.پس تنها کسی می تواند جانشین و نایب حقیقی و واقعی پیامبران و امامان باشد که همچون آنان از «دین نوری» بهره مند باشد و خود با عبور به عالم نور و طیّ کردن مراتب و عوالم متعدّد نوری ، عوالم نوری را در وجود خود به انتها رسانده باشد و همچون یک راه بلد و یک بلد راه ، راه عبور به عالم نور و سلوک در عوالم متعدّد نوری را بلد باشد و توان عبور دادن مردم و طالبان نور و شهود نور و شهود خدا را به عالم نور و خدا و شهود داشته باشد.در آیاتی که آوردیم به روشنی هر چه تمام تر معلوم است که خدای تعالی دوست می دارد مردم با عبور از قید حجاب های ظلمانی به عالم نور وارد شوند و او را زیارت کنند.او را ببینند.او را به چشم دل شهود کنند.پس تنها کسانی که از «دین نوری و شهودی» برخوردارند و هدفشان ورود به عالم نور است و به این هدف دست می یازند ، خدا را به هدفش از ارسال رسل و انزال کتب رسانده اند و لبخند رضایت بر لبان او نشانده اند و خدای تعالی از آن ها راضی است.
با جمع میان مطالبی که ارایه کردیم معلوم می شود کسی از «اهل بیت خدا» محسوب می شود که پیوند ایمانی با اولیای الهی برقرار کرده باشد و چون این ایمان عبارت از شهود نور است ، این پیوند یک پیوند شهودی است.یعنی کسی که اهل شهود نور و شهود خدای تعالی است از «اهل بیت» است و چون ایمان ذو مراتب است یعنی از مراتب مختلف و متفاوتی برخوردار است :
«هو الّذی انزل السّکینة فی قلوب المومنین لیزدادوا ایمانا مع ایمانهم»(۱۵) ، «او کسی است که آرامش را در قلب های مومنان فرو فرستاد تا ایمانی بر ایمانشان بیفزایند»
و چون این مراتب و عوالم در طول هم قرار دارند و سالک برخوردار از مرتبه بالاتر بر سالک مرتبه پایین تر ولایت دارد بنابراین سالکی که به مقام وصال بار یافته است و مراتب فقر وفنا و مراتب عوالم نوری را در وجود خود به کمال رسانیده و انسان کامل و عارف کامل شده است بر همه مراتب و عوالم ولایت دارد و همه تحت ولایت و بهره مند از هدایت او هستند.پس او به مفهوم کامل تری و بلکه به کامل ترین مفهوم ممکن ، مصداق «اهل بیت» خدا در عصر و زمانه خود است.این همان مقام قطب در مکتب تصوف است.یعنی از دیدگاه قرآن ، راه رسیدن به مقام انسان کامل برای همگان و در همه عصرها و دوره ها باز است و انسان کامل هر عصر از دیدگاه قرآن ، کامل ترین مصداق اهل بیت در آن عصر است.
ادامه دارد…
۱.قصص/۱۲
۲.حجّ/۲۶
۳.هود/۷۲
۴.همان/۴۵
۵.همان/۴۶
۶.همان/۴۰
۷.همان/۸۱
۸.عنکبوت/۳۲-۳۳
۹.اعراف/۸۳
۱۰.بقره/۲۵۷
۱۱.نور/۳۵
۱۲.ابراهیم/۱
۱۳.همان/۵
۱۴.حدید/۹
۱۵.فتح/۴