بِسمِاللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
البته در اشعار همهی شاعران و بزرگان عرفان مندرج است که خداوند در روح موجودات تشبیه کرده است، البته تشبیه است نه اینکه از واقعیت خبر دارند، نه، واقعیت را ما نمیدانیم. این همه کرات عظیمی که در تلویزیون نشان داده میشود هر نقطهی آن دنیایی است، خداوند که اینها را ایجاد کرده و اداره کرده و میکند، تشبیه آن این است که روح اینهاست، اینها جسم هستند. بعضیها در بیان از این هم جلوتر رفتهاند و میگویند:
حـق جان جهان است و جهان جمله بدن
اصنــــــاف مــــلائکه حـــــــواس این تــن
افــــــلاک عنـــاصــر و مــــوالیـــد اعـــضا
توحیــد همیــن اســت دگـــرها همه فن
کلیهی جهان، پیکر این وجودند، وجود به روح بسته است که خداوند جان این وجود است، ما البته میگوییم خداوند سازندهی اینهاست، بله، سازندهی اینهاست، ولی چه کسی اینها را اداره میکند. ما هیچکسی را نمیشناسیم جز خداوند «لااله الاالله» پس اداره کردن اینها به نظر ما با خداوند است. درواقع همه متوجه این تشبیه هستند، همانهایی که معتقدند از خداوند طلب بخشایش کنند. اعضای یک پیکر، اگر اعضای مختلفش زبان داشتند به ما میگفتند که همه خبر دارند چه میخواهد بشود، کمااینکه ما این پیکر را داریم، فرض کنیم میرویم به دیدن کسی، انجام عمل رفتن با چیست، با پاهاست و دستها کاری ندارند برای اینکه خودی نشان بدهند، اما تکان میخورند، پاها نیز بر حسب امر فرق میکنند، ولی اگر در همان حال از موی سرتان بپرسید که کجا میروید اگر زبان داشت، میگوید داریم میرویم فلانجا، به دلیل اینکه بعد هم که میروید همانجاست، چون این جزء بدن است. سعدی تشبیه جالبی در این مورد دارد و میگوید:
بنیآدم اعضای یکدیگــــرند / که در آفرینش ز یک گوهرند
این همان معنای این آیهی قرآن است: خَلَقَكُم مِّن نَّفْسٍ وَاحِدَةٍ وَخَلَقَ مِنْهَا زَوْجَهَا (نساء/۱)
چو عضوی به درد آورد روزگار / دگـــر عضوهــا را نمانـــد قرار
اگر دستتان درد کند پایتان خوب کار نمیکند و به زحمت راه میروید و اگر معدهتان درد کند، دچار درد شکم و بیماری میشوید، این اعضا به هم پیوسته است، حالا چون تمام جهان، خلقتش با خداوند است، در هر مورد که خداوند خلق کرده، آن مقررات و فطرت و اساس آن خلقت را هم مثل هم گذاشته است یعنی همهی اینها و همهی اعضای انسان، مانند دست از پا و پا از دست خبر دارد و اگر زنبوری بخواهد به سر یا به پا حمله کند دست شما بیاختیار به حرکت درمیآید، پس شما یک روح دارید، جهتش هم این است که همهی آثار و علائم هر یک از اعضا از طرف قوهی عاقلهی انسان اداره میشود و قوهی عاقلهی انسان مثل ظرف آبی است که اگر یک قطره در آن بریزد همه جا پخش میشود، یعنی اگر یکی از اینها درد یا ناراحتی یا خوشی داشت اینها بدون اینکه خودش بخواهد به دیگران انتقال پیدا میکند، چنانکه گفته شده:
چنان بسته است جان تو به جانم / که هر چیزی که اندیشــــی بدانم
ولی این علائم دلبستگیها که در جهان وجود دارد، خداوند هم در انسانها دوست دارد ظاهر شود، به همین دلیل هر گونه ظهور و تجلی که از انسانها مبنی بر وحدت و هماهنگی با سایر اعضا شود، روح انسان خوشحال میشود، یعنی اگر وقتی مگس یا زنبوری حمله میکند، دست به سایر اعضا کمک میکند، پس شما خوشحال میشوید یعنی روحتان این کار را میپسندد؛ بنابراین ما هم باید در زندگی از این قانون فطری که خداوند در همه جا برقرار کرده پیروی کنیم، یعنی به هم محبت و یاری کنیم و احساس کنیم که یک واحد هستیم یعنی دو تا نیستیم، در قرآن هم آمده که خداوند دوست دارد مؤمنین را به صورت بنیانی مرصوص ببیند، یعنی مانند ساختمانی از فلز، چون فلز در ذراتش هیچ رخنهای نیست و جدا از هم نیستند و هزاران هزار اتم دارد.
چند نفر از آنهایی که زندان بودند و بعد تبعید شدند و تبعیدشان تمام شده بود، وقتی خواستند برگردند، فقرایی که در آن شهر مقیم بودند از آنها خواهش کردند که شما در این شهر بمانید، یعنی ما اگر نتوانیم دشمن را به دوست تبدیل کنیم، بدون توجه به نیت او میتوانیم عمل خصمانهاش را به دوستی تبدیل کنیم، مثلاً در خیلی از جاها ما نمیخواهیم جنگ کنیم، ولی یک وقت به زور وادار میشویم یعنی خداوند موجب میشود که با دشمن این کار را کنیم، ولی بعد که رفتیم پیروز میشویم، این موقت است، به همین طریق نباید از سرنوشتی که خداوند آفریده و وظایفی که برای ما معین کرده است، سرپیچی کنیم، برای اینکه آن عمل در مسیر ارادهی الهی است و میدانیم که ارادهی الهی بر تمام جهان حکمفرماست. ما چه بخواهیم و چه نخواهیم آن اراده رفتار میشود، پس چه بهتر که منطبق با ارادهی الهی باشد، ارادهی الهی یک مقدارش ظاهر احکامی است که بزرگان گفتهاند.
انشاءالله خداوند این توفیق را به ما بدهد.