کنفرانس "مسلمان، کاتولیک و سکولار" شامگاه سه شنبه با حضور عبدالکریم سروش اندیشمند ایرانی و خوزه کازانوا جامعه شناس دین در دانشگاه جورج تاون واشنگتن برگزار شد.
عبدالکریم سروش استاد مهمان دانشگاه جورج تاون در این جلسه در سخنانی که به زبان انگلیسی ایراد شد گفت "یکی از علت های ظهور سکولاریسم در اروپا کشمکش بین علم و دین از یکسو و شکاف در درون مسیحیت از سوی دیگر بود."
وی افزود: کشمکش میان علم و دین در اروپا که در آن دین نهایتا شکست خورد و میدان را ظاهرا به علم واگذار کرد، به ظهور سکولاریسم در مغرب زمین انجامید. این شکست منجر به عقب نشینی دین از همه عرصه ها از جمله سیاست شد.
به گفته آقای سروش اگر اکنون افول دین در مسیحیت را با تمدن اسلامی مقایسه کنیم، می بینیم که کشمکش بین علم و دین هرگز حتی هنوز هم در دنیای اسلام واقع نشده است و این بدلیل ضعف علم بوده است، نه لزوما قوت اسلام.
وی گفت: "در اسلام کشمکش با فلسفه بخصوص فلسفه وارداتی یونان باستان و انطباق با آن البته رخ داد. اما علم به معنای جدید کلمه هرگز به رقابت با دین برنخاست. به علاوه انشقاق در اسلام دوازده قرن پیش رخ داد و تاثیر سکولار کننده ای نداشت. بنابراین ضربات سکولاریزه کننده علم و انشعاب دینی هرگز بر روی دنیای اسلام وارد نشد و تنها در عصر جدید بود که تاثیرات مدرنیته بر روی جهان اسلام از جمله در ایران احساس شد. "
سکولاریزاسیون تنها در عرصه سیاست
آقای سروش در ادامه صحبت های خود گفت اگر سکولاریزاسیونی در دنیای اسلام رخ دهد، بدون شک با تجربه سکولاریسم در مسیحیت متفاوت خواهد بود.
وی افزود اگر در مسیحیت جدال دین با علم بود، در اسلام جدال دین با دموکراسی تعیین کننده خواهد بود. رابطه دموکراسی با اسلام اکنون نظیر رابطه علم با مسیحیت در قرون گذشته است. اکنون دغدغه بیشتر متفکرین اصلاح طلب اسلامی بررسی ارتباط دین و سیاست دموکراتیک است.
او سپس به معانی و سطوح مختلف سکولاریسم اشاره کرد و گفت: "یکی افول و کاهش قدرت مذهب و دیگری جدایی حکومت از کلیساست. معنای سوم از بین رفتن اقتدار روحانیت در امور روزمره زندگی و حذف نفوذ کلیسا از همه نهادهای اجتماعی نظیر اقتصاد، بازار و آموزش و پرورش است. به این معنای اخیر، دین اسلام همیشه سکولار بوده است. زیرا بر خلاف مسیحیت، در اسلام اموری نظیر ازدواج، روزه، حج، خرید و فروش و غیره بدون حضور روحانیت قابل انجام هستند و مشروعیت دارند."
آقای سروش افزود: "به این معنا سکولاریسم در تعالیم اسلامی وجود داشته و دارد. در حالیکه در مسیحیت چنین نبود. بنابراین سکولاریزاسیون به معنای رهایی از همه این قیود مذهبی بود. اما در اسلام بیشتر ابعاد دین سکولار بوده است. در اسلام شما نیازی ندارید که تجدید سکولاریزاسیون کنید. تنها سیاست است که شاید نیازی به سکولاریزاسیون به معنای دوم داشته باشد."
اسلام جایگزین کاتولیسیسم
خوزه کازانوا استاد جامعه شناسی در دانشگاه جورج تاون نیز به تشابهات موجود بین گفتمان حاکم بر اسلام و کاتولیسیسم اشاره کرد.
وی گفت در طی قرون ۱۹ و ۲۰ کاتولیسیسم نقش "دیگری" را برای مدرنیته غربی، پروتستان و لیبرال ایفا کرده است. اما در طی دو دهه گذشته اسلام جایگزین کاتولیسیسم شده و این نقش "دیگری" را بر عهده داشته است.
او افزود: مدرنیته پروتستانی و لیبرال، هم اسلام و هم کاتولیسیسم را ادیانی می بینند که خیلی مدرن و عقلانی نیستند و هر دو ساختاری فراملی دارند.
آقای کازانوا اضافه کرد: این واقعیت که در رم یک آیت الله قرار دارد برای کاتولیک ها این مشکل را ایجاد می کند که نمی توانند بطور کامل به دولت خود وفادار باشند زیرا باید به واتیکان وفادار باشند.
به گفته او مهاجران کاتولیک که به کشورهای پروتستان می روند و نمی توانند کاملا در این جوامع حل شوند، وضعیتی بسیار شبیه مسلمانان مهاجر در اروپا و عدم همگونی آنها در این جوامع ایجاد کرده اند.
عواقب ناخواسته تضاد نهادهای ایدئولوژیک
کازانوا گفت: "پس از قرون وسطی دولت مدرن به عنوان نهادی سکولار بر علیه کلیسا ظاهر شد. اما سوال جالب اینجاست که چگونه تضادهای نهادهای ایدئولوژیک عواقبی ناخواسته در پی داشته است. او گفت لیبرال دموکراسی در قرن نوزدهم تا حد زیادی بر علیه کاتولیسیسم شکل گرفت. احزاب لیبرال بعنوان احزاب ضد کاتولیک وارد عرصه سیاسی شدند و احزاب کاتولیک نیز بعنوان احزاب ضد لیبرال تشکیل شدند."
وی اضافه کرد: "اما پارادوکس اینجاست که این احزاب کاتولیک توده ای نهایتا پس از جنگ جهانی دوم دمکراسی مسیحی را نهادینه کردند و به دموکراتیزه شدن جوامع اروپای غربی کمک کردند. نکته این است که آنچه که در ابتدا بعنوان یک حزب کاتولیک ضد لیبرال و ضد دموکراسی دیده می شد نهایتا به عامل دموکراتیزه کننده اروپای غربی تبدیل شد. تشابهاتی در این زمینه با احزاب اسلامی وجود دارد که بنظر می آید آنها را بطور ناخواسته ای به احزاب دموکراتیک تبدیل می کند."
سروش نیز گفت باید توجه داشت که اسلام با مسیحیت از این جهت متفاوت است که هیچ فردی مشخصا در دنیای اسلام چه در شیعه و چه در سنی نیست که سخنگوی رسمی اسلام باشد و تفسیری با اقتدار رسمی از این دین ارائه دهد که همگی باید دنبال کنند.
به گفته او "در مسیحیت پاپ فردی است که در حیطه دین خطاناپذیر است و کلام او کلام آخر است. در اسلام چنین منصب و منزلتی به هیچ وجه وجود ندارد. همه جایزالخطا هستند. از نقاط مختلف جهان اسلام حتی در ایران صداهای گوناگونی به گوش می رسد. در ایران رهبری وجود دارد که مقامی سیاسی بر عهده دارد. او یگانه رهبر مذهبی محسوب نمی شود. بلکه رهبران و آیت الله های عظام متعددی وجود دارند که اهمیت دینی آنها از رهبر نیز بالاتر است."
وی در پاسخ به این سوال که "آیا عدم وجود یک ساختار سلسله مراتبی نظیر واتیکان در اسلام وضعیت را پیچیده تر می کند؟" گفت نه بلکه متفاوت می کند:
"بسیاری از تحولات در دنیای اسلام از پایین به بالا هستند. به بیان دیگر اینگونه نیست که روحانیون مفاهیمی را بپذیرند و سپس مردم را برای پذیرش آن تشویق کنند. بلکه بر عکس تحولات همیشه ابتدا در بین اقشار مختلف مردم از جمله در دانشگاه شکل و مورد بحث قرار می گیرد. بعد مخالفت ها و کشمکش هایی رخ می دهد و مسائلی نظیر ارتداد مطرح می شود اما نهایتا اگر این تحولات در مسیر صحیحی باشند روحانیون نیز به آن می پیوندند. برای نمونه به انقلاب مشروطیت ایران که ۱۰۲ سال پیش رخ داد نگاه کنید. این انقلاب به خاطر اینکه آیت الله های عظام آن را تایید کردند رخ نداد. این انقلاب که نخستین جنبش سکولارکننده در دنیای اسلام است توسط مردم معمولی و افرادی که در غرب تحصیلکرده بودند شروع شد و مدتی بعد چند آیت الله عظمی هم به آن پیوستند، آن را تایید کردند و سعی کردند آن را اسلامیزه کنند. کسی به دنبال صدور فتوا و یا جلب مشروعیت از سوی روحانیون نبود. شاید در کاتولیسیسم چنین نباشد و نیاز به تایید پاپ برای پذیرش همه مفاهیم وجود داشته باشد، اما نه در اسلام چنین نیست."
کازانوا نیز گفت: "سکولاریسم از ریشه سکولوم است که لغتی بر گرفته از الهیات مسیحی است و عرصه دینی را از عرصه غیردینی جدا می کند. سکولاریسم بعنوان یک جنبش و مفهوم هنگامی معمول شد که روحانیون مسیحی از معابد خود بیرون آمده و روحانیون سکولار شدند. در پروتستانیسم همانطور که ماکس وبر جامعه شناس معروف آلمانی گفت پروتستانیسم دیوارهای معابد مسیحی را پایین آورد و به این ترتیب هر فرد مسیحی به یک روحانی (برای خود) در این دنیا تبدیل شد. به این ترتیب در پروتستانیسم مرزهای سکولار و مذهب به نحوی ناپدید شد. در آمریکای پروتستان، امور دینی و سکولار کاملا مخلوط هستند و نمی توان آنها را از یکدیگر جدا کرد. اما در کاتولیسیسم مرزهای دینی و سکولار کاملا از یکدیگر جدا هستند. در اسلام همانطور که عبدالکریم سروش می گوید این مرزبندی ها اساسا وجود نداشته است. اما سوال اینجاست که اگر امر سکولار موجود نیست، پس دینامیک موجود در جهان اسلام چیست؟
سروش در پاسخ گفت: نزدیکترین لغتی که در فرهنگ اسلامی به لغت سکولار وجود دارد واژه "دهر" است.
وی افزود: اما در گفتمان فلاسفه و متکلمین اسلامی از واژه "عقلانی" به معنای غیروحیانی برای سکولار استفاده می کنند. در مباحث فلسفی همواره مشاهده می شود که مثلا می گویند این بحثی بر مبنای دین است اما حال بیایید بحثی عقلانی داشته باشیم که یعنی بحثی بدون استناد به وحی داشته باشیم. اما این تنها به کاربرد فلسفی مربوط می شود، نه نهادهای اجتماعی. دینامیزم موجود در جهان اسلام به مسئله حقوق و تکالیف باز می گردد نه به مسئله سکولار و غیرسکولار.
عبدالکریم سروش درباره تاثیرات جهانی شدن (گلوبالیزاسیون) بر دین به افزایش محبوبیت تکثرگرایی دینی طی سه دهه گذشته اشاره کرد.
او گفت: "بازگشت دین در عصر "سکولار زدایی" با گذشته متفاوت خواهد بود، زیرا این بار علم با قد و قامت پیشین در برابر دین ظاهر نخواهد شد. علم وجهه اولوهیت خود در قرون ۱۷ و ۱۸ را از دست داده و بسیار نحیف تر شده است. اکنون همه ما می دانیم که موقعیت علم حتی در دنیای آکادمیک بسیار ضعیف تر از گذشته است. در دنیایی که بعضی فرامدرن می خوانند حتی علم نیز یک ایدئولوژی دیده می شود."
آقای سروش گفت: "دین به یک جامعه گلوبالیزه (جهانی شده) باز می گردد که در آن علم دیگر خدا نیست. اکنون راه برای دین باز شده است. به این ترتیب این سکولاریزاسیون و سکولارزدایی بسیار با گذشته متفاوت خواهد بود."
وی سپس با تمایز قایل شدن بین دین به معنای مجموعه ای از دکترینها با دین به معنای هویت گفت: جهانی شدن بر ایجاد و یا تقویت بعد هویتی دین موثر بوده است.
آقای سروش افزود: هنگامیکه از اهمیت دین به عنوان مجموعه ای از دکترینها (حقایق) کاسته می شود و دین به عنوان هویت نگریسته می شود، بنیادگرایی متولد می شود.
خوزه کازانوا نیز درباره تکثرگرایی دینی گفت: "ادیان جهانی در گذشته با یکدیگر تعامل چندانی نداشتند. اما در اثر جهانی شدن ادیان و مذاهب به تعامل با یکدیگر وارد شده و برای انتقال پیام جهانی خود به چالش کشیده شده اند."
به گفته او برخی روستاها در اروپا برای ۴۰۰ سال با حفظ جدایی از یکدیگر کاتولیک و یا پروتستان باقی ماندند. آقای کازانوا گفت: "اما اکنون از دین و فرهنگ قلمرو زدایی شده است. هیچ دینی دیگر حیطه قلمرو خاصی ندارد. دیگر کاتولیکها، پروتستانها و مسلمانان دارای مرزهای مشخص نیستند. همه با هم در یک زمینه تکثرگرایانه در تعامل هستند. همه ادیان مجبور به تماس با یکدیگر و آگاه از حضور دیگری هستند. این پدیده ای جدید است."
"متکلمین پیامبران خوبی برای تکثرگرایی نیستند"
در ادامه این جلسه از سخنرانان درباره اظهارات پاپ بندیکت شانزدهم درباره دین اسلام سوال شد.
عبدالکریم سروش گفت: "بگذارید صریح باشم. پاپ یک متکلم است و متکلمین ذاتا انحصارگرا هستند. آنها پیامبران خوبی برای تکثرگرایی نیستند. برای همین هم او چنین سخنانی مطرح می کند. پاپ پیشین فیلسوف پدیدارشناسی بود. نگاه او به سایر ادیان از جمله اسلام بسیار تفاهم آمیز بود. اما اینگونه بحثهای متکلمانه تنها به کشمکش های موجود دامن می زند. "
وی برداشت پاپ از اسلام را مبتنی بر درک هگل از اسلام دانست و گفت: "هگل نیز به نوبه خود تنها با مکتب اشعری در اسلام آشنا بود که در آن عقلانیت جایگاه رفیعی ندارد. صحبت های پاپ نشان می دهد که او هیچ اطلاعی از سایر مکاتب فکری در اسلام بخصوص معتزله ندارد. بیشتر فلاسفه مسلمان معتزله و یا شیعه بوده اند که بر عقلگرایی تاکید ویژه ای دارند."
عبدالکریم سروش گفت: "اما آنچه برای من شخصا تکان دهنده بود این بود که به گفته پاپ مسلمانان چون قرآن را کلام خدا می دانند تفسیر تکثرگرایانه از دین را تحمل نمی کنند. این سخن کاملا نادرست است بخصوص در نیم قرن گذشته که پژوهشگران در سراسر جهان اسلام از جمله در ایران از تفاسیر تکثرگرایانه از اسلام دفاع کرده اند. از اسلام دفاع کرده اند. گرچه همه معتقدند قرآن کلام خداست اما در همان حال معتقدند که شما می توانید تفاسیر متعددی از این کتاب داشته باشید."
کازانوا نیز گفت: "مشکل این نیست که او یک متکلم است بلکه این است که او متکلم آلمانی و یک متفکر اروپایی است. اظهارات پاپ بیشتر در مورد اروپا بود و حاکی از تعصبات اروپایی او بود. به همین دلیل هم بود که بسیاری از اروپاییان حتی سکولارهای فرانسوی به حمایت از اظهارات او درباره اسلام برخاستند."
عبدالکریم سروش در انتهای جلسه در پاسخ به تنها سوال سیاسی درباره اصلاحات در ایران گفت:
"به نظر من جنبش اصلاحات تنها امید آینده ایران است. این جنبش در حال شتاب گیری است. با وجود آنکه از نظر سیاسی سرکوب شده، همچنان رو به جلو در حرکت است. با وجود بسته شدن روزنامه ها، اصلاح طلبان امروز در مورد خواسته ها و تفاوت هایشان با سایرین صریح تر و روشن تر از گذشته هستند."
او گفت: "من نمی توانم آینده را پیش بینی کنم اما شرایط کنونی حاکی از زنده بودن جامعه مدنی است. البته با وجود تلاش های اصلاح طلبان به نظر نمی رسد که انتخابات مجلس که دو ماه دیگر برگزار می شود نتایج خوبی به همراه داشته باشد، زیرا جنبش اصلاحات هم اکنون در رکود است و نیاز به زمان دارد. اما اوضاع در آینده نزدیک بطور اجتناب ناپذیری بهتر خواهد شد. ریاست جمهوری احمدی نژاد البته درس های زیادی به همراه داشته است. یکی از این درسها این است که او نباید و نمی تواند مجددا رئیس جمهور شود."
به گزارش پرویز کامیاب
برگرفته از سايت بی بی سی