Search
Close this search box.

هدایت و ارشاد حضرت رسول اکرم (ص)

هدایت و ارشاد حضرت رسول اکرم (ص)بى‏گمان محمّد بن عبداللّه (ص) بدون اجازه اولیاى زمان خود پا به‏خلوت ننهاده است. خلوت‏نشینى سنت انبیاى سلف است که به احوال آنان در آیات قرآن‏مجید اشارت‌ها رفته است. چرا که تصفیه نفس و تزکیه باطن و تحلیه دل و تخلیه قلب جز به مدد ضبط حواس و خلوت‏نشینى و مراقبه و ذکر و فکر می‌سّر نیست. در آن دوران بسیار کسان به کوهستان مى‏رفتند و کنج عزلت مى‏گزیدند تا به رموز کهانت و علوم غریبه دست یابند و با شیاطین ارتباط برقرار سازند و محل وحى آنان قرار گیرند (اِنّ الشّیاطینَ لیوحونَ اِلى اولیائهم). امّا خلوت‏نشینى و عزلت‏گزینى محمّد (ص) بر اسلوب سنت انبیاى سلف و تحت نظر ولى زمان خود بود که مأذون در دلالت رسول‏خدا و نظارت بر تحوّلات قلبیّه او گشته بود منتهى پیامبر شاگردى بود که از مرشد خود پیشى گرفت و به جایى رسید که نه گوشى شنیده و نه چشمى دیده و نه بر ذهن کسى خطور کرده است. بدون تردید این بخش از زندگى پیغمبر خبر از اهتمامى عمیق مى‏دهد.
ایشان با کم خوردن و تحمّل بى‏خوابى و راز و نیاز کردن به درگاه بى‏نیاز حقیقى و تفکر در آلاى الهى و ذکر اسماى حسناى خداوندى و خلوت‏نشینى و عزلت‏گزینى در حال انجام ریاضت و مشاقى بود تا به مدد آن شیطان نفس خود را مسلمان نماید. شیطانى که به تصریح نص قرآنى قرین هر نبى و هر عامى است (و ما اَرْسَلْنا مِن نَبى اِلاّ نقیض له شیطانا).‌‌ همان شیطانى که به تصریح حضرت محمّد (ص) به دست مبارک خود او مسلمان شده بود (شیطانى اَسْلَم بیدى). آرى، تسلیم کردن نفس و استیلاى بر هوا و چیرگى بر شیطان قدم مردانه و ارشاد استادانه مى‏طلبد و بدون هدایت و استمساک به رشته ولایت انبیا می‌سّر نیست. البته هرچه کار سلوک پیش‌تر رود، نیاز سالک به‏حضور مربّى معنویش بیشتر و بیشتر مى‏گردد. به‏ویژه ایام خلوت که بدون نظارت ولى کامل امکان حصول نتیجه مثبت محال است. زیرا به درستى در این ایام به‏سبب مراقبه و ذکر و فکر و بستن حواس خمسه اندک اندک چشم دل سالک خلوت‏نشین گشوده مى‏شود و در خواب و بیدارى، در یقظه و واقعه و رؤیا مشاهدات مختلفى مى‏نماید، و پیداست که در سیر صعودى روح، چاره‏اى از گذار بر ملکوت سفلى و علیا نیست. به همین دلیل سالک به‏تنهایى قادر نیست که میان مشاهدات شیطانى و تجلّیات رحمانى تفکیک به‏عمل آورد و خداى ناکرده اگر سایه مربّى معنوى بر سرش نباشد، جلوه‏هاى شیطان را تجلّیات رحمان پنداشته به نام وهم و انگار خویش سرنگون مى‏گردد و به‏زمره کاهنان و ساحران و جادوگران و غیب‏گویان و طالع‏بینان و رمالان و پیشگویان و جن‏گیران و… (که در عهد جاهلى فراوان بودند) داخل مى‏شود.
یکى از همین کاهنان با رسول خدا ملاقات و به او عرض مى‏کند: چنان چشمم باز است که هم‏اکنون خدا را بر فراز عرشش در میان زمین و هوا مشاهده مى‏کنم و حضرت به او مى‏فرمایند: آرى تو مى‏بینى، ولى آن خدا نیست، بلکه ابلیس است.

تا غـول بیـــابـان نفریبــد به ســرابت / دور است سرآب از این بادیه هشدار

می‌ان عارف و کاهن در باز بودن چشم دل چندان تفاوتى نیست، همه اختلاف در آن است که یکى نظر به ملکوت نورانى دارد و آن دیگرى دیده در ملکوت ظلمانى. اوّلى با اجازه و تحت نظارت مربّى معنوى ریاضت کشیده و چشم دلش را توتیاى مکاشفه مالیده، و دومى سرِ خود و به سائقه هواهاى نفسانى مشّاقى کرده است. تنها باطن پیر و ولایت ولى مرشد است که مى‏تواند سالک را از ظلمات ضلالت برهاند و از کلیه مهالک عبور دهد و به کمال نایل نماید.
در قرآن مجید بر سیر تحوّل معنوى ابراهیم خلیل‏اللّه‏ اشارتهاى روشنى رفته که چه‏سان پس زآنکه از پستان ولایت شیر خورد، به قلع بتان کمر بست و پس از آن به گنج مراقبه شتافت و آن‏قدر پا بر سر تصمیمش افشرد تا سرانجام چشم باطنش باز شد و بر ملکوت نورانى آسمان‌ها و زمین نظر نمود و در سیر تحول باطنى خویش ابتدا شعاع تجلّیات رحمانى را به‏قدر ستاره‏اى یافت و‌‌ همان را خداى خود پنداشت؛ اما چون بار دیگر ماه را در آسمان دلش مشاهده کرد، از محدودیت معرفت قبلى خویش توبه کرد، و ماه را خداى خویش انگاشت اما در این مقام نیز نپایید و دیده بر شعاع شمس حقیقى گشود، و هربار که جلوه‏اى نورانى دید‌‌ همان را اوج تجلّى ربّانى دانسته «هذا ربّى» گفت. اما به‏یُمن ارشاد مربّى معنوى خود، در هیچ یک از این مراحل وقوف نکرده، از کلیّه این مدارج عبور کرد تا بالاخره «… لاَ اُحِبُّ الاْفِلینَ» [۱] گویان گوهر مقصود را از قعر دریاى وجود در آغوش کشیده و انوار تجلّیات حضرت احدیّت را بى‏کم و کیف مشاهده فرموده، یکباره از شرک جلى و خفى رهایى یافته و شراب فنا از دست ساقى باقى نوشید و سرمستانه ندا در ملک و ملکوت افکنده که: «یا قوم، اِنّى برى‏ءٌ مِمّا تُشْرِکون اِنّى وَجَّهْتُ وَجْهى لِلذّى فَطَرَالسَّمواتِ والاَْرْضِ حَنیفا و ما اَنا مِنَ المُشْرکین». [۲] خلوت‏نشینى و عزلت‏گزینى محمّد (ص) نیز به سیرت و سان ابراهیم و موسى و تحت نظارت خضر زمان و ولى دوران واقع شده است. در روایت امّ‏المؤمنین عایشه آمده است: «خدا رسولش را با خلوت انس تمامى داده بود.» [۳] همین ایام است که نزد مورّخان و محقّقان به دوران تحنّث و ایام گوشه‏نشینى یاد مى‏شود. این دوران پنج‏سال تمام ادامه یافت و پایان آن آغاز مکاشفات است. از معصوم علیه‏السّلام روایت است که فرمود «نخستین مرحله حصول نورانیّت رسول‏خدا، رؤیاى صالحه بود» [۴] بخارى در صحیح خود در فصل «بدءالوحى» از قول امّ‏المؤمنین عایشه نقل مى‏کند که در پایان این دوران و ایّامى مقدّم بر آغاز وحى ــ یکسال تا ششماه قبل ــ پیغمبر مشاهداتى مى‏کرد که به‏روشنى سپیده سحرگاهان بود [۵]. شدّت این مشاهدات کم‏کم قلب مبارک رسول را به تپش‏هاى تند و سختى افکند [۶].

از خلوتــم به خانـه خمــــــــار مى‏کشى
هر دم ‏به‏ یاد آن‏ لب‏ می‌گون‏ و چشم‏مست

آرى محمّد (ص) در این زمان یک عارف کامل و یک داناى بصیر شده بود [۷] که مى‏فرمود: «اَبیتُ عِند ربّى یُطْعِمنى و یَسقین» (نزد پروردگارم رحل اقامت افکنده‏ام، مرا مى‏خوراند و مى‏آشاماند). و «تنام عینى، و لا ینام قلبى» (دیده سرم درخواب و دیده دلم بیدار است) [۸].
بدون تردید محمّد (ص) پیش از بعثت، در آستانه چهل سالگى «ولى اللّه‏ الاعظم» عصر خویش شده بود، بدون آنکه از مشیت ازلى دایر بر اصطفا بر امر عظیم رسالت خویش کمتر وقوفى داشته باشد.

*به تلخیص از مقاله قوس حیات رسول اکرم (ص) به قلم دکتر سید مصطفی آزمایش
[۱]) سوره انعام، آیه ۷۶.
[۲]) ه‌مان، آیات ۷۸ ـ ۷۹.
[۳]) اسباب النزول، واحدى، ص ۵.
[۴]) سبیل الهدى، ج ۲، ص ۳۰۶.
[۵]) و نیز ابن هشام، سیره، ص ۲۳۴.
[۶]) سیوطى، الخصایص الکبرى، ج ۱، ص ۲۳۱.
[۷]) ابن شهر آشوب، مناقب، ص ۲۴.
[۸]) مناهل العرفان، ج ۱، ص ۴۵.