بِسمِاللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
وقتی در مسیر راهتان به یک تالابی برمیخورید، سعی میکنید به آن طرف بروید و از روی حاشیهی خشکی بروید بخصوص اگر لباس مجلسی داشته باشید؛ ولی وقتی راهی نباشد، ناچار هستید از همین وسط بروید. حالا به قول کلیله و دمنه و این کتابها این مثل را به دو نوع آوردند که امروز این تالاب سیاست دروغ و حقهبازی در دنیاست. ما که سالک هستیم و میگوییم درویشها نه! درویشها آزاد هستند. مجموع درویشی در سیاست دخالت نمیکند. برای همین است که نمیخواهیم از این تالاب بگذریم، ولی ما را میکشانند و گاهی کشانده میشویم. این مسأله به طور کلی در حاشیه بود برای سؤالی که از من شده بود.
سؤالی در مورد اینکه این اراضی را اسرائیل میگوید مال ماست، اسرائیل امروز با آن اسرائیلی که نام فرزندان حضرت یعقوب است، متفاوت است. البته اصلش همان است، یهودیان امروز هم معتقد هستند و ما هم معتقد هستیم که یهود به نام بنیاسرائیل بوده است و بنیاسرائیل هم فرزندان حضرت یعقوب هستند.
کتاب مقدس شرحی در مورد این مسائل دارد. چند انجیل و تورات در آن جمع است. توراتی که نام وحی الهی بوده بر حضرت موسی و حضرت موسی صریحاً میفرمودند و آن هم در زیر و بمهای نژاد یهود و بنیاسرائیل گم شد و از بین رفت. بعد که اینها به ایران آمدند، اینها را از همه جا آواره میکردند و به ایران آمدند و خیلیها در همان بابل مثل بختالنصر ساکن شدند که بعد البته آنجا را کوروش گرفت و به اینها آزادی داد. میبینید که بسیاری از پیغمبران یهود، هم در آنوقت مشایخ گفته میشدند، مثل مشایخ که ما میگوییم. حضرت سموئیل نبی پیغمبر کل بود و پیغمبران زیادی فرستاد. پادشاه داوود از مشایخ حضرت سلیمان بود. همهی اینها پراکنده بودند، بعد خداوند امر کرد چون در آن ایام فقط قبیلهی بنیاسرائیل خدا را میشناخت، دیگران نامی از خداوند نداشتند و اگر هم بنیاسرائیل را خداوند در آن زمان برتری داد، برای همین است. برای همیشه نیست و برای همان زمان بود. امر خدا و دین خدا آن وقتها با موسی بود و در زمانی دیگر با محمد، ولی اینها به کلی عوض شدند. خیلی تغییرات در دینشان پیدا کردند، دفعهی اولی که خداوند به حضرت ابراهیم که جد حضرت یعقوب باشد فرمود. داستان ابراهیم در قرآن آمده و در یهودیها مفصلتر و دقیقتر آمده است. میدانید همهی آن صحیح هم نیست. وقتی که اینکار انجام شد، خداوند اجازه داد. نه اینکه خداوند از بالا اجازه داد. کوروش به اینها گفت آنچه از آثار و نوشتههایتان وجود دارد، جمع کنید که از بین نرود. اینها عدهای را فرستادند و عدهای به پایتخت اولیهی خودشان برگشتند.
عُزیر از این پیغمبران بود و در قرآن هم وجود دارد. قبل از شهر یک جایی نشست و دید که این همه مرده و خرابه و گفت خدایا چه طوری میشود اینها را زنده کرد. خداوند خواب را بر او غلبه کرد و صد سال خوابید، بعد که بلند شد خداوند گفت که نگاه کن، دید که همهی اینها و همراهانش از بین رفتند. هر کدام از آن بزرگان و مشایخ و انبیا خاطراتی داشتند و نوشتند. نوشتههای آنها نقل از بزرگان مکتب یهود است. اینها جمع شد (یهودیها و مسیحیها) و مجموع این دو کتاب را کتاب مقدس اسم گذاشتند. برای ما کتاب محترمی است،. ولی نه به اندازهی قرآن. قرآن میخواهد که مثل قرآن باشد. خداوند به خود یعقوب و بعد از او وعده داد. گفت: این زمین را برای شما گذاشتهام که مال شما باشد. اینها آن امر خداوند را که در آن زمان گفته است،. میگویند که برای همیشه است. نه! در قرآن آمده است: «فَضَّلْتُكُمْ عَلَى الْعَالَمِينَ» خداوند به یهودیها میگوید: شما را بر جهانيان برترى دادیم.(سورهی بقره/آیهی ۴۷) نه بر این دنیای حالا، بر همان دنیای آن وقت خودشان و همین طور هم بود، زمان حضرت موسی آنقدر هیبت داشتند که در نظر همهی جهان واقعاً بر همه برتری داشتند.
این حرف خداوند هم اگر با دستور الهی باشد و طبق احکام الهی اشکال ندارد. دعوای اینها سر این است که در این جریانات، یک عدهای از یهودیها اینجا آمدند و با اذیت و با زور زمینهای مردم عادی را را هم خریدند. کمکم که همه خریدند گفتند ما یهودی هستیم، جمع شدند و گفتند ما یک دولت یهود هستیم. خود مردم آمدند و اسقبال کردند. بعد از جنگ بینالملل نظیر این کار را شوروی کمونیست انجام داد. در چکسلواکی قدیم، ببخشید من برای اینکه مطلب را بفهمانم مجبورم اینها را بگویم. الحمدالله خُردهای، این چیزها را خواندهام و بلدم، دو نفر بودند به نامهای توماس مازاريك و ادوارد بنش که دو رفیق خیلی صمیمی بودند. آنها با هم این قرار را داشتند که اگر یکی به عموان رئیسجمهور انتخاب میشد، آن دیگری را وزیر خارجه میکرد. دفعهی دیگر نفر بعد رئیسجمهور میشد و آن یکی را وزیر خارجه میکرد. وزارت خارجه و ریاست جمهور بین این دو برادر بود. اینها آمدند و تمام رجال و تمام رؤسای ادارات را کمونیست انتخاب کردند. بدون اینکه ظاهر شود، نمیدانستند کمونیست است، ولی رئیس اداره بود. یک وقت رئیسجمهور دستوری داد و اجرا نکردند و گفتند ما کمونیست هستیم و رئیس جمهور هم فهمید که مملکت از دستش رفته است و خودکشی کرد و به این طریق بدون اینکه جنگی کنند، کشور را کمونیست کردند.
همین کار را هم یهودیها انجام دادند و یکییکی املاک را خریدند! یعنی میتوانیم از این حکم خداوند این استنباط را کنیم که وقتی اینجا را خریدید، حق ندارید به غیریهودی بفروشید. برای اینکه حکم خرید و فروش را که برنداشتند. نگفتند این زمین مال شما یعنی به زور بیایید و بگیرید. خداوند فرموده است که این زمین سهم شماست. دیگر بیش از این هم سواد من نمیرسد و هم دیگر زیاد در تالاب که آدم میرود باید مواظب باشد که غرق نشود. این مربوط به سؤالی است که دربارهی اسرائیل کردند.
در کتاب مقدس، شرح حال حضرت نوح(ع) خداوند میگوید، البته ما میگوییم خداوند خسته نمیشود و عصبانی نمیشود. آنها مثل یک آدم معمولی رفتار کردند. خداوند نگاه کرد و دید بشری که آفریده، خیلی مغرور شده است. چون خود خداوند هم گفته بود که زمین را برای شما آفریدهایم. شمس و قمر مسخر شما هستند و خداوند گفت باید اینها را از بین ببرم و از خلقت اینها پشیمان شد، ولی دید که اگر همهی اینها را از بین ببرم که نمیشود، این طوفان را فرستاد و به نوح هم قبلاً اعلام کرد که من طوفانی میفرستم و کشتی به این صورت بساز، نوح درواقع خواست غضب خدا را تخفیف بدهد و به این سیل اکتفا کرد. حالا نمیدانم آن سیل از این سیلهای امروزی بیشتر یا کمتر بود و بعد از سیل هم این قوس و قزح را خلق کرد، و فرمود این یادبود تعهد من در برابر شمااست که دیگر اینطور سیلی نخواهم فرستاد. خداوند ممکن است از ما بشر، اگر هم عصبانی بشود که عصبانیت ندارد، یعنی اگر نپسندد حق دارد و متأسفانه تمام آثاری که ملتهای گذشته را از بین برده است، گهگاهی در همهی بندگان امروز خداوند در همهی کرهی زمین پیدا میشود. ایران در این زمینه سهمش بیشتر است. من چند بار هم توصیه و سفارش کردهام که این کتاب مقدس را بخوانید بسیار جالب است. اولاً توجه میکنید به تفاوت دید و انشایی که قرآن دارد با کتابهای دیگر و قدر قرآن خودتان را بهتر میدانید. قرآن خودتان که میگویم این دیگر به عهدهی شمااست که قرآن خودتان شود. در قرآن آمده است که برای همه باشد. ما باید کاری کنیم که واقعاً جزء قرآن باشیم. در این مخمصه این جنگها ما تا میتوانیم بهتر است خودمان را کنار بکشیم. مثل دو تا پهلوان که با هم جنگ میکنند. من آن وسط چه کار میتوانم بکنم. تماشا میکنم. حالا هم دنیا این طوری شده است.