ديروز سوار تاكسى بودم كه راديو خبر اعدام دو زورگير را پخش كرد و سپس اظهار نظرهاى راننده و مسافرها….پياده شدم از كنار دكه روزنامه فروشى و بازهم تيتر اعدام…..و بالاخره تلويزيون و ديدن آن جماعت . احساس بدى داشتم ، در آن لحظه به اين فكر نمى كردم كه آيا اين اعدام و اعدامهايى از اين دست حق است يا ناحق؟و آيا حكم مناسب جرم است يا خير؟جايى ديگر به اين قضييه اشاره خواهم كرد.در آن لحظه چيزى مهم تر مرا آزار مى داد و مى دهد، اين جمعيت صبح زود از خانه هايشان بيرون زده اند و حتى از درخت ها بالا كشيده اند و همه دوربين و گوشى به دست براى ديدن شايد يكى از بدترين شيوه هاى كشتن انسانى ديگر!!!به راستى ما که در فرهنگى بزرگ شديم كه رحم به دشمن را به آموخته بودند به كجا رسيده ايم كه به تماشاى مرگ هموطنى مى رويم كه فرصت جواب دادن را هم به او نداديم؟
مددكاران اجتماعى بر این نکته تاکید می کنندکه علاقه مندان به تماشای صحنه ى اعدام دیگران، به لحاظ روانی مشکل دارند و بالقوه انسان های خطرناکی هستند. بعضی کارها وقتی باب می شود، به تدریج تبدیل به عادت می شود و دیگر بازگشت اوضاع به نقطه پیش از شکل گیری آن عادت، سخت خواهد بود. قبلاً که اعدام در خیابان ها صورت می گرفت، خیلی ها ناراحت می شدند اما الان دیگر این طور نیست .دست اندركاران مسائل اجتماعى ،بيكارى ،فقر ،خشونت و فشارهاى اجتماعى را يكى از عوامل موثر در اشتياق افراد براى ديدن صحنه اعدام مى دانند و ديدن چندين و چند باره آن را به واسطه از بين رفتن قبه ماجرا كه باعث بى تفاوتى انسانها نسبت به سرنوشت يكديگر مى شود را بسيار خطرناك مى دانند.ما نباید مشاهده صحنه اعدام را به امری عادی بدل کنیم. چه کسی گفته است تماشای این صحنه موجب عبرت است؟ بر اساس کدام نظریه انسان شناسانه و مردم شناسانه به این نتیجه رسیده ایم که باید فلان مجرم را روبروی فلان مجمتع مسکونی دار زد؟ و اجازه دهید بحث کارشناسانه در این باره صورت گیرد. واقعاً کودکی که قساوت قلب مشتاقان تماشای صحنه اعدام را می بیند، در آینده قرار است چگونه انسانی شود؟!
در جمهوری اسلامى از جمله برای جرایمی همچون قتل، سرقت مسلحانه یا قاچاق مواد مخدر حکم اعدام در نظر گرفته میشود. نسبت تعداد اعدامهای سالیانه به جمعیت ایران، این کشور را در رتبهی نخست شمار اعدام در جهان قرار داده است. افزایش ناهنجاریهای اجتماعی، کاهش سن بزهکاری و رتبه ایران در شما اعدامها نشان میدهند که احکام سنگین یا اجرای آنها در انظار عمومی نتوانسته اثر محسوسی بر کاهش جرایم داشته باشد. اجرای احکامی چون اعدام یا زدن شلاق در ملاءعام نیز از این قاعده مستثنی نیست.حفظ حرمت شخصی افراد دستگیرشده نیز از مواردی است که ظاهرا از دید مقامهای قضایی و انتظامی جمهوری اسلامی ارزش چندانی ندارد. نمایش خیابانی “اوباش” یا اجرای حکم اعدام در ملاءعام بارها مورد انتقاد نهادهای داخلی و بینالمللی بودهاند. عبدالکریم لاهیجی، نایب رئیس فدراسیون بینالمللی جوامع حقوق بشرمى گويد كه :چرخاندن “اوباش” در شهر تنها امری خلاف کرامت و حیثیت انسانی نیست، بلکه در چارچوب قوانین کنونی ایران نیز جرم محسوب میشود.استفاده از خشونت برهنه در برابر دیدگان شهروندان نه تنها اثر بازدارنده ندارد، بلکه با کاهش قبح اعمالی از این دست، زمینهی گسترش خشونت در بطن جامعه را فراهم میکند؛ خشونتی که هر از گاهی در قالب حادثهای تکاندهنده ظاهر مى شود. در واقع كارى كه در اين زمينه پليس براى “ارتقاء امنيت اجتماعى”اين چند سال اخير انجام مى دهد به ضد خودش تبديل شده و تبعات آن همين خشونت هاى فراوانى است كه همه روزه شاهد آن هستيم.
جمعيت ايران روز به روز در حال افزايش است اما امكانات به همان اندازه افزايش پيدا نكرده است ،جامعه به همان نسبت به مدنيت دست پيدا نكرده وامكانات و نيازها در مسير واقعى خودش قرار نگرفته است ،كه با جامعه بتواند هماهنگى داشته باشد.اين حكومت ها هستند كه بايد وضع مردم را تشخيص بدهند بايد درجهت شكل گيرى جامعه مدنى كه افراد بتوانند راحت تر در آن جامعه مدنى زندگى كنند و تنش ها و فشارهاى اجتماعى مردم را بكاهند.تا زمانى كه فاصله بين مردم و دولت زياد باشد و نيازهاى واقعى مردم به آسانى در دسترشان نباشد و اگر شخصى حرف و گپى خيرخواهانه بزند بايد سر از ناكجاآباد درآورد، بايد شاهد چنين حكايت هاى تلخى باشيم .
تلاش كنيم براى رسيدن به آينده اى مدنى كه در آن اعدامى و اعدام كننده و تماشاچى صحنه اعدام وجود نداشته باشد.