حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه»
ﻛﺘﺎب ﻣﺼﺒﺎح اﻟﺸﺮﻳﻌﺔ و ﻣﻔﺘﺎح اﻟﺤﻘﻴﻘﺔ. ﻣﺼﺒﺎح یعنی ﭼﺮاغ، ﻓﺎﻧﻮس. ﺧﺪاوﻧﺪ می ﻓﺮﻣﺎﻳﺪ: اللَّـهُ نُورُ السَّمَاوَاتِ وَالْأَرْضِ مَثَلُ نُورِهِ کمِشْکاةٍ فِیهَا مِصْبَاحٌ[1]، ﻣﻔﺘﺎح ﻧﻴﺰ ﺑﻪ ﻣﻌﻨﺎی ﻛﻠﻴﺪ اﺳﺖ. ﭘﺲ اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﭼﺮاغ ﺷﺮﻳﻌﺖ و ﻛﻠﻴﺪ ﺣﻘﻴﻘﺖ اﺳﺖ.
اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻣﻨﺴﻮب ﺑﻪ ﺣﻀﺮت اﻣﺎم ﺟﻌﻔﺮﺻﺎدق (ع) اﺳﺖ، از اﻳﻦ ﻟﺤﺎظ می ﮔﻮﻳﻴﻢ ﻣﻨﺴﻮب اﺳـﺖ ﻛـﻪ بعضی ﻫﺎ در ﻣﻮرد ﻣﺆﻟﻒ آن شک ﻛﺮده اﻧﺪ. ﮔﻮ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﻦ شک درﺳﺖ ﻧﻴﺴﺖ. اﻳﻦ ﻛﺘـﺎب ﮔﺮﭼـﻪ ﺑـﻪ ﺻـﻮرت ﻛﺘﺎب، ﺗﺄﻟﻴﻒ ﺣﻀﺮت ﺟﻌﻔﺮﺻﺎدق (ع) ﻧﻴﺴـﺖ ولی ﺑﺰرﮔـﻮاری، ﻓﺮﻣﺎﻳﺸـﺎت اﻳﺸـﺎن را ﺟﻤـﻊآوری ﻛـﺮده و اﻳﻦ ﻛﺘﺎب را ﺑﻪ ﻧﺎم ﻣﺼﺒﺎح اﻟﺸﺮﻳﻌﺔ و ﻣﻔﺘﺎح اﻟﺤﻘﻴﻘﺔ ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ.
در ﻗﺪﻳﻢ از ﻟﺤﺎظ اﺣﺘﺮامی ﻛﻪ ﺑﻪ اﺳﺘﺎد میﮔﺬاﺷﺘﻨﺪ (ﺣﺎﻻ ﻳﺎ اﺳﺘﺎد، اﺳﺘﺎد ﻋﻠﻮم ﻇﺎﻫﺮی ﺑﻮد، ﻳﺎ اﺳـﺘﺎد ﻣﻌﻨﻮی، یعنی ﭘﻴﺮﺷﺎن، ﻣﺮﺷﺪﺷﺎن) اﮔﺮ ﺗﺄلیفی داﺷﺘﻨﺪ ﺑﻪ ﻧﺎم او ﻋﺮﺿﻪ میﻛﺮدﻧﺪ. ﻛﻤﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻻن ﻛﺘﺎبی دارﻳﻢ ﺑﻪ ﻧﺎم ﺳﻴﺮه اﺑـﻦ ﻫﺸـﺎم؛ ﺳـﻴﺮه یعنی روش، اﻳـﻦ ﻛﺘـﺎب درﺑـﺎره ی زﻧـﺪگی ﭘﻴﻐﻤﺒـﺮ اﺳـﺖ. اﻳـﻦ ﻛﺘـﺎب را ﻣﺤﻤﺪﺑﻦ اﺳﺤﺎق ﻧﻮﺷﺘﻪ اﺳﺖ ولی به نام ابن هشام مشهور است. چون روایاتش را ابن هشام نقل کرده و محمد بن اسحاق جمع آوری کرده، پس کتاب به نام سیره ابن هشام مشهور شده است. یا بعضی ها به نام کسی چیزی می نویسند؛ مثلا مولوی به خاطر عشقی که به شمس تبریزی داشت، اشعارش در دیوانی به نام دیوان شمس مشهور است. حضرت سلطانعلیشاه، سه کتاب اولیه شان را تیمناً به نام مرشدشان حضرت شعادت علیشاه، بیان السعاده، سعادت نامه و مجمع السعادات نام گذاشتند.
ﺣﻀﺮت ﻣﻈﻔّﺮﻋﻠﻴﺸﺎه ﻛﻪ ﻣﺮد ﻋﺎرف، ﺣﻜﻴﻢ، داﻧﺸﻤﻨﺪ، ﻃﺒﻴﺐ و از ﻟﺤﺎظ ﻋﻠﻮم ﻇﺎﻫﺮی ﻫﻢ از ﻋﻠﻤﺎی ﺑﺰرگ و در ﺣﺪّ اعلا بود به حضرت مشتاق علیشاه که جوان بود و به نظر مردم عادی (که دید کافی نداشتند) شخص عادی به نظر می رسید، دست ارادت داد و مشرّف به فقر شد. او دیوانش را به نام دیوان مشتاق نام گذاری کرد. ﺑﻨﺎﺑﺮاﻳﻦ در اﻳﻨﺠﺎ ﻫﻢ ﻫﻴﭻ شکّی ﻧﻴﺴﺖ ﻛﻪ اﻳـﻦ ﻛﺘـﺎب از ﻓﺮﻣﺎﻳﺸـﺎت ﺣﻀـﺮت ﺻـﺎدق (ع) اﺳـﺖ. ﺑﻪ ﺧﺼﻮص ﻛﻪ در اﺑﺘﺪای ﻫﺮ فصلی میﻧﻮﻳﺴﺪ: ﻗﺎل اﻟﺼﺎدق (ع)؛ یعنی ﺻﺎدق (ع) ﻓﺮﻣﻮد.
بعضی از اﺧﺒﺎر و ﻣﻄﺎلبی ﻛﻪ در اﻳﻦ ﻛﺘﺎب ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه درﻛﺘﺎب اﺻﻮل ﻛﺎفی ﻛﻠﻴﻨـی آﻣـﺪه اﺳـﺖ. در ارﺷﺎد ﺷﻴﺦ ﻣﻔﻴﺪ ﻧﻴﺰ ﺷﺮح ﺣﺎل ﺣﻀﺮت ﺻﺎدق و در اﺻﻮل ﻛﺎفی ﻓﺮﻣﺎﻳﺸﺎت اﻳﺸﺎن ﺑﺴﻴﺎر ﻧﻘـﻞ ﺷـﺪه اﺳـﺖ. ﺷﻬﻴﺪﺛﺎنی اﻳﻦ ﻛﺘﺎب را از اﻣﺎم داﻧﺴﺘﻪ اﺳﺖ. ﺷﻬﻴﺪ اول و ﺷﻬﻴﺪ ﺛﺎنی ﻫﺮ دو در ﻋﺎﻟﻢ ﻋﺮﻓﺎن ﺑﻮدﻧـﺪ. ﻋﻠﻤـﺎی ﺑﺰرگ دﻳﮕـﺮی ﻫـﻢ ﻛـﻪ در ﻋـﺎﻟﻢ ﻋﺮﻓـﺎن ﺑﻮدﻧـﺪ ﻫﻤـﻪ ﺗﺼـﺪﻳﻖ ﻛرده اند که این کتاب منتسب به حضرت جعفر صادق (ع) است. علمای بزرگ دیگر مثل مرحوم ملّا مهدی نراقی که از متأخرین (تقریباً در زمان فتحعلیشاه) می باشد، ابن فَهد که از محدثان مشهور است، حاج میرزا حسن نوری، طبرسی، ملا محسن فیض و خیلی های دیگر برای این کتاب اعتبار و احترام خاصی قائل بودند.
ﮔﺮوهﻫﺎیی ﻛﻪ ﻣﻌﺘﻘﺪﻧﺪ اﻳﻦ ﻣﻄﺎﻟﺐ از اﻣﺎم ﺻﺎدق (ع) ﻧﻴﺴﺖ یکی از ادﻟّﻪ ﺷﺎن اﻳﻦ اﺳـﺖ ﻛـﻪ ﭼـﻮن ﻣﻄﺎﻟﺐ ﺑﻪ سبک ﻋﺮﻓﺎنی ﻧﻮﺷﺘﻪ ﺷﺪه، ﭘﺲ از اﻣﺎم ﻧﻴﺴﺖ. اﻳﻦ یک ﻛﻮردلی ﻣﻜﺮّر ﻳﺎ ﻣﻀﺎﻋﻒ اﺳﺖ یعنی ﻫﻢ اﻣﺎم را آﻧﻄﻮریﻛﻪ ﺑﺎﻳﺪ، نمیﺷﻨﺎﺳﻨﺪ و نمی داﻧﻨﺪ اﺻﻞ ﻋﺮﻓﺎن از اﻣﺎم اﺳﺖ و ﻫﻢ اﻳﻨﻜﻪ اﻧﻜﺎر میﻛﻨﻨﺪ ﻛﻪ اﻳـﻦ ﻛﺘﺎب ﻳﺎ اﻳﻦ ﻗﺒﻴﻞ ﻣﻄﺎﻟﺐ از اﻣﺎم اﺳﺖ. ﮔﻮﻳﺎ ﻗﺒﻼً ﺑﺮاﻳﺸﺎن ﻣﺤﺮز ﺷﺪه ﻛﻪ اﻣﺎم ﻫﺮﮔﺰ ﺣﺮف ﻋﺮﻓﺎنی نمی زﻧﻨﺪ.
عرفان چیست؟ عرفان همان چیزی است که پیغمبر (ص) ازدیادش را می خواهد و می فرماید: ما عرفناک حق معرفتک[2]، ما آنطوری که باید تو را بشناسیم، نشناختیم. بنابراین منشأ اصلی عرفان از پیغمبر و امامان است.
بِسْمِ اللَّـهِ الرَّحْمَـٰنِ الرَّحِيمِ
الحمد لله الذی نور قلوب العارفین بذکره، و قدس ارواحهم بسره، و نزه افئدتهم لفکره، و شرح صدورهم بنوره، وانطقهم بثنائه و شکره، و شغلهم بخدمته، و وفقهم لطاعته، واستعبدهم بالعبادة علی مشاهدته، و دعاهم الی رحمته، و صلی الله علی محمد امام المتقین، و قائد الموحدین، و مونس المقربین، و علی آله المنتجبین[3]
در واﻗﻊ، اﻳﻦ ﻣﻘﺪﻣﻪی ﻛﺘﺎب، ﻗﺒﻞ از ﻓﺼﻞﺑﻨﺪی اﺳﺖ. میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:
شکر خداوندی که قلب های عرفا را با ذکر خودش نورانی کرد. تعریفی که از نور می کنند، این است که خودش بالنفسه ظاهر و مُظهر چیزهای دیگر است.خداوند قلب عارفین را نورانی کرد. البته عارف دیگری این نور را خود به خود می بیند؛ همه نمی بینند. عارف دیگری که خودش قلبش نورانی است خود به خود این نور را می بیند. این نور درون او را، مثا آینه روشن می کند. اﻳﻨﻜﻪ ﻓﺮﻣﻮده اﻧﺪ: ﻣﺆﻣﻦ ﺑﺮای ﻣﺆﻣﻦ آﻳﻨﻪ اﺳﺖ، یعنی آﻧﭽﻪ در او میﺑﻴﻨـﺪ در ﺧﻮدش ﻫﻢ ﻫﺴﺖ. ﻣﺆمنی ﻛﻪ ﻗﻠﺒﺶ ﻧﻮرانی ﺷﺪه ﺑﺎﺷﺪ، ﻣﺆﻣﻦ دﻳﮕﺮی مثل او این نورانیت را می بیند. «خودش» را در او می بیند یا او را در خودش می بیند. اﻳﻦ ذﻛﺮ اﺳﺖ. میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ ﺑﺎ ﻓﻜﺮ، ﻗﻠﺒﺸﺎن پاک شده است: طهر افئدتهم لفکره. ﻓﺆاد یک درﺟﻪ ﺑﺎﻻﺗﺮ از ﻗﻠﺐ اﺳﺖ. ﻓﺆاد آﻧﻬﺎ را ﺑﺎ ﻓﻜﺮ ﺧﻮدش ﻣﻨﺰّه و ﭘﺎک کرده.
اینطور ﻛﻪ ﺑﻪ ﻗﻮل ﺣﺎﻓﻆ:
ﺧﻠﻮت دل ﻧﻴﺴﺖ ﺟﺎی ﺻﺤﺒﺖ اﻏﻴﺎر
دﻳـﻮ ﭼـﻮ ﺑﻴـﺮون رود ﻓﺮﺷـــﺘﻪ در آﻳـﺪ
اﮔﺮ دﻳﻮ را از ﺧﻠﻮت دل ﺑﻴﺮون ﻛﻨﻴﻢ، ﻓﺮﺷﺘﻪ وارد میﺷﻮد و ﻗﻠﺐ را ﭘﺎک میﻛﻨـﺪ؛ یعنی ﺑـﻮدن او، ﺧﻮدش ﭘﺎک ﻛﺮدن ﻗﻠﺐ اﺳﺖ. و شرخ صدورهم بنوره، ﺳﻴﻨﻪی آﻧﻬﺎ را ﺑﺎ ﻧﻮر ﺧﻮدش ﻣﻨﺸﺮح ﻛﺮده اﺳـﺖ. اﻳـﻦ ﻫﻤﺎن دﻋﺎیی اﺳﺖ ﻛﻪ ﺣﻀﺮت ﻣﻮسی (ع) ﺑﻌﺪ از اﻳﻨﻜﻪ ﻣﺄﻣﻮرﻳﺖ ﺑﻪ ﺣﻀﺮت اﺑﻼغ ﺷﺪ، ﻋﺮض ﻛﺮد: قَالَ رَبِّ اشْرَحْ لِی صَدْرِی وَیسِّرْ لِی أَمْرِی وَاحْلُلْ عُقْدَةً مِّن لِّسَانِی یفْقَهُوا قَوْلِی.[4]
ﺳﻴﻨﻪی ﻣﻦ را ﺑﻪ ﻧﻮر ﺧﻮدت ﻣﻨﺸﺮح ﻛﻦ. اوﻟﻴﻦ درﺧﻮاستی ﻛﻪ ﻣﻮسی (ع) ﺑﻌﺪ از اﺑـﻼغ ﻣﺄﻣﻮرﻳـﺖ از درﮔﺎه ﺧﺪا ﻛﺮد، ﺷﺮح ﺻﺪر ﺑﻮد ﻛﻪ ﺑﺮای ﻣﺆﻣﻦ ﻫﻢ اﻳﻦ ﻣﻮارد ﺣﺎﺻﻞ میﺷﻮد. ﺧﺪاوﻧﺪ ﺳﻴﻨﻪ ﻫـﺎی آﻧﻬـﺎ را ﺑـﺎ ﻧﻮر ﺧﻮدش ﻣﻨﺸﺮح میﻛﻨﺪ. وانطقهم بثنائه و شکره، زﺑﺎﻧﺸﺎن را ﺑﺎ ﺛﻨﺎ و ﺷﻜﺮ ﺧﻮدش ﺑﺎز ﻛﺮد. در اﻳﻨﺠﺎ ﺗـﺪرﻳﺠﺎً ﺑﺎ اﻳﻦ ﻋﺒﺎرات و ﻋﺒﺎرات ﺑﻌﺪی ﺧﻮاﺳﺘﻪ اﺳﺖ ﺧﺪایی را ﺷﻜﺮ ﺑﻜﻨـﺪ ﻛـﻪ ﺗﻤـﺎم وﺟـﻮد ﻣـﺆﻣﻦ و ﻋـﺎرف را در ﺧﺪﻣﺖ ﺧﻮدش ﮔﺮﻓﺘﻪ، ﻗﻠﺒﺶ، زﺑﺎﻧﺶ را.ووفقهم لعبادته، ﻣﻮﻓّﻖ داﺷﺖ آﻧﻬﺎ را ﺑﺮای ﻃﺎﻋﺖ و ﺑﻨﺪگی ﺧـﻮدش، واستعبدهم بالعباده، آﻧﻬﺎ را ﺑﺎ ﻋﺒﺎدت و ﺑﻨﺪگی ﻗﺒﻮل ﻛﺮد (از آﻧﻬﺎ ﻃﻠﺐ ﺑﻨﺪگی ﻛﺮد) ودعاهم الی رحمته، آنها را به رحمت خودش فراخواند. در آیه ی قرآن هم می فرماید: وَسَارِعُوا إِلَىٰ مَغْفِرَةٍ مِّن رَّبِّکمْ وَجَنَّةٍ عَرْضُهَا السَّمَاوَاتُ وَالْأَرْضُ أُعِدَّتْ لِلْمُتَّقِینَ [5]، ﺑﺸﺘﺎﺑﻴﺪ ﺑﺮای رﺣﻤﺖ و ﻣﻐﻔﺮت ﺑﻪ ﺳﻮی ﺧﺪاوﻧﺪ! اﻳﻦ ﭘﻴﺎم را ﭼﻪ کسی میﺷـﻨﻮد؟ ﻋﺎرف میﺷﻨﻮد. یعنی در واﻗﻊ ﺧﺪاوﻧﺪ، ﻋﺎرف را ﺑﺮای رﺣﻤﺖ ﺧﻮدش دﻋﻮت ﻛﺮده اﺳﺖ.
در پی دﻋﻮت ﺑﻪ رﺣﻤﺖ، درود ﺑﺮ ﭘﻴﺎﻣﺒﺮ، اﻣﺎم اﻟﻤﺘّﻘﻴﻦ و رﻫﺒـﺮ ﭘﺮﻫﻴﺰﮔـﺎران آورده ﺷـﺪه اﺳـﺖ(قائد الوحدین پیشوای موحدین) ﻣﻮﺣﺪﻳﻦ یعنی ﻛﺴﺎنی ﻛﻪ ﺟﺰ ﺧﺪا را نمیﭘﺮﺳﺘﻨﺪ، آﻧﻬﺎیی ﻛﻪ میﮔﻮﻳﻨﺪ:
ﻧﻴﺴﺖ ﺑﺮ ﻟﻮح دﻟﻢ ﺟﺰ اﻟﻒ ﻗﺎﻣﺖ ﻳـﺎر
ﭼﻪ ﻛﻨﻢ ﺣﺮف دﮔﺮ ﻳﺎد ﻧـﺪاد اﺳــﺘﺎدم
و مونس المفربین ﻣﻮﻧﺲ آﻧﻬﺎیی ﻛﻪ ﻣﻘﺮّب درﮔﺎﻫﻨﺪ؛ مقرّبین یعنی کسانی که همیشه با خدا خلوت دارند؛ در راه او هستند. وقتی به آن خلوت می روند می بینند قبل از آنها، مقدم بر آنها یک کسی هست.
این کیست؟ این پیغمبر است؛ محمد امام المتقین. بنابراین، مونس عارفین هم همین پیغمبر است، به این دلیل درود بر آنها فرستاده می شود. و علی آله المنتخبین و بر خاندانش؛ آنهایی که انتخاب شده اند. آنهایی مه اخیار هستند و ابرار و نیکان و خوبان هستند. نیکی می کنند و خودشان هم خوبند(این مقدمه ای بود که خود مقدمه هم ارزش خواندن داشت.) بعد می فرماید:
اﻣــﺎ ﺑﻌــﺪ ﻓﮫــﺬا ﮐﺘــﺎب ﻣﺼــﺒﺎح اﻟﺸــﺮﯾﻌﺔ وﻣﻔﺘــﺎح الحقیقه ﻣــﻦ ﮐــﻼم اﻻﻣــﺎم الحاذق و فیاض القائق جعفر بن محمد الصادق علی آبائه و علیه الصلاه و السلام و هو مبوب علی مائته باب.[6]
اول کتاب را معرفی می کند. این کتاب مشتمل بر چندین باب است و از کلام حضرت جعفر بن محمد صادق است. به عقیده ی بسیاری از محققین مسائل عرفانی، این کتاب مسلّماً منتخب فرمایشات حضرت جعفر صادق(ع) است.
*مجلس فقری شب جمعه، 30/1/1380
[1]) سوره نور، آیه 35: خداوند نور آسمان ها و زمین است. و مَثَل نورش، مَثَل چراغدانی است که در آن چراغی است.
[2]) ﺑﺤﺎراﻻﻧﻮار، ﻣﺠﻠﺴی، ﻣﺆﺳﺴﻪ اﻟﻮﻓﺎ ﺑﻴﺮوت، ﻟﺒﻨﺎن، 4041 ق، ج 86 ، ص 32.
[3]) ﻣﺼﺒﺎحاﻟﺸﺮﻳﻌﺔ و ﻣﻔﺘﺎح اﻟﺤﻘﻴﻘﺔ، ﺗﺮﺟﻤﻪ ﺣﺴﻦ ﻣﺼﻄﻔﻮی، اﻧﺠﻤﻦ اﺳﻼمی ﺣﻜﻤﺖ و ﻓﻠﺴﻔﻪ اﻳﺮان، ﺗﻬﺮان، 0631 ش، ص 1.
[4]) ﺳﻮره ﻃﻪ، آﻳﺎت 82-52.
[5]) ﺳﻮره آلﻋﻤﺮان، آﻳﻪ 331.
[6]) ﻣﺼﺒﺎح اﻟﺸﺮﻳﻌﺔ و ﻣﻔﺘﺎح اﻟﺤﻘﻴﻘﺔ، ص 2.
.