بِسمِاللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
مرحوم آقای هادی حائری به نقل از یکی از استادانشان تعریف میکرد که به یکی از مریدانش گفته بود نه به عنوان قصه! بلکه به عنوان واقعیت میگفت که انسان همان وضعی که در دنیا دارد، وقتی هم که از دنیا رفت، به همان وضع درمیآید. این حرف را خیام به یک نحو و نتیجهگیری دیگری گفته است که صحیح است؛ منتها منظور نه این است که یک کسی اینجا، فرض کنید دُزدی میکند و مال مردم را میخورد، یک مرتبه جرقهای میزند و فکر و زندگی و اشتغال آن عوض میشود و در یک فاصلهی کوتاهی میمیرد. نه اینکه این شغلش! بلکه منظور این است که آن فعلیت اخیرهاش مورد نظر است. خیام شعری هم در این زمینه دارد:
گـویند هـر آنکسان که بـا پـرهیزند/ زانسـان که بمیرند همان برخیزند
مـا با می و معشوقه از آنیم مـدام/ باشد که به حشرمان چنان انگیزند
یک تفسیرهای عرفانی هم از خیام میکنند، من نمیدانم و وارد نیستم، فقط این اشعاری را میگویم که معنی آنها را میفهمم. آقای حایری گفته بود که چهل روز که فلان کار و دستور را انجام بدهید، شب چهلم، یعنی میبینی که هر کسی همان حالتی دارد که اینجا داشته است. این آمد پیش پیر شکایت که من این دستور را انجام دادم، ولی شب آخر که میخواستم بخوابم. صدای خربزه فروش کوچهمان نگذاشت من بخوابم. و همهاش داد میزد: خربزه و من چنین چیزی ندیدم. پیرش به آن گفت که الآن که فصل خربزه نیست، به علاوه این خربزه فروشی که تو میگویی مدتهاست که مرده؛ حالا که تو خواب میبینی، این همان خربزه فروش قبلی است به این صورت در خواب تو ظاهر شده است. البته هم منظور از آن شعر خیام که خواندم و هم منظور از این داستان، در واقع همان ضربالمثل عرفانی قدیمی است که زانسان که بکارند، همان بِدْرَوَند. هر چه کاشتهاند، از همان درو میکنند. ما خودمان در همین زندگی خاکی دیدهایم که خاطرات و چیزهایی که از زمان کودکی مثلاً هفتاد سال پیش که مال من باشد، خاطرهای یا خوابی دیدهایم و تمام شده است؛ ولی هنوز هم گاهی یادم میآید و یک مرتبه نمیدانم از کجا همچین چیزی به خاطرم آمد؛ یعنی هیچ چیز از بین نمیرود هر چه فکر کنید همان فکر در آرشیو و بایگانی زندگیتان و به اصطلاح در ناخودآگاه شما جمع میشود و یک روزگاری اثر دارد، منتها این زمانهایی که ما حساب میکنیم ،یک روز، دو روز یک هفته … قراردادی است و خیلی زود حل میشود و تمام میشود و بههیچوجه این زمانها ملاکِ زندگی نیست. در آیات قرآن، دستورات قرآن وجود دارد که بعد از مرگ، تا روز حساب به دنیای برزخی میروید. دنیای برزخ را اگر تشبیه کنیم مثل خیلی از غذاهای قدیمی، مثلا حلیم یا غذاهای معمولی باید یک مدتی از آن بگذرد تا قوام بیاید. حافظ میگوید:
سـحـرگـه ره روی در سـرزمـیـنـی/ هـمی گـفـت این مـعمـا بـا قـریـنـی
که ای صوفی شراب آنگه شود صاف / که در شـیشه بــرآرد اربـعینـی
البته حافظ چند منظور داشته است، ولی منظور آن است که این زمانها که ما میگوییم چرا؟ مثلاً اگر باید پاداش ببیند چرا پاداش نمیبیند؟ این زمانها در نظر ما میآید و الاّ هیچ چیزی نیست، برای همهی ما اتفاق افتاده است که مثلاً خواب هستیم و بعد از مدتی بیدار شدیم و خیال کردهایم که یک ربع یا نیم ساعت خوابیدهایم. ساعت را نگاه میکنیم میبینیم بین این ساعتی، آنچه که ما احساس میکنیم و واقعیت خارجی، خودمان نمیتوانیم قیاس کنیم. یعنی وقتی ما میگوییم که همین دیروز بود که این واقعیت اتفاق افتاد. حالا ممکن است این دیروز ما ده روز پیش باشد. بنابراین هیچ عملی چه خوب و چه بد، بیاثر نیست. هر کدام به موقع خودش اثر میکند. ما عجله داریم و میخواهیم همان وقت عمل شود، نه نمیشود! این یک نعمت و موهبت الهی است که انسان اگر کاری میکند، عملش را زودتر ببیند. درواقع باید از این درس و عبرت بگیرد. ممکن است بسیاری از کارها و افکاری که ما امروز داریم، حاصل عَمَل و گفتار چهل سال پیش ما باشد. این است که میگویند:
از مکافـات عمل غافل نـشو/ گندم از گندم بروید جو ز جو
البته یکی دیگر هم گفته است که گندم از ارزن بروید جو ز ماش، نه! اینطور نیست، گندم از گندم بروید، جو زجو، به هر جهت یادمان نرود. انشاءالله. باید یادمان نرود و فراموشی این چیزها را برای دشمنان بگذاریم که توجه ندارند. انشاءالله.