هو
۱۲۱
“و اذا حدث لك ما انت فيه من سلطانك ابهة اؤ مخيلة فانظر الى عظم ملك الله فوقك، و قدرته منك على ما لا تقدر عليه من نفسك،”(نهج البلاغه)
«اگر با مقام و قدرتى كه دارى، دچار تكبر يا خود بزرگ بينى شدى، به بزرگى حكومت پروردگار كه برتر از تو است بنگر.”
ناز پرورده تنعم نبرد راه به دوست
عاشقی شیوه رندانِ بلاکش باشد
دراويش هر بار با نزديك شدن به سالروز واقعه تخريب حسينيه قم ، جراحتى را كه هنوز تازه است بر دل احساس مى كنند و آنچه كه بر اين زخم التيام مى بخشد ، همان حس «همدلى و اتحاد دراويش» است كه به واسطه آزارهاى چيره نفسان ِكج انديش روز به روز قوى تر مى شود.اگر ما دراويش به واسطه اين همه ظلم جراحتى در دل داريم باكى نيست،جراحت عشق است.”عاشقى شيوه رندانِ بلاكِش باشد”،اما آنها كه بر جان و مال مردم تعدى مى كنند بايد بدانند آنچه دردناك است، داشتن تفكر و انديشه “زخمى”است كه در پندارشان همه را “دشمن”مى انگارند.
دشمن فرضى اين جماعت كسانى هستند كه تنها سلاحشان همان ريسمان خداوندیست، همان مردمان بى آزارى كه عاشق رسول خدا و اولاد او هستند ، همان كسانى كه در باورشان تو هم برادرشان بودى، اما در زمستان ٨٤ خودتان اين باور را فروريختيد و به دراويشی، كه از حسينيه شان كه حيثيت آنهاست، دفاع مى كردند، حمله ور شديد، همان دراويشى كه از آنچه آن شب بر سرشان آمد دست به دامان خواهر مولايشان امام رضا(ع)شدند و به حضرت معصومه (س) پناه برده و از جور آناهايى گفتندكه به نام دين سقف بر سر مردم بى دفاع آوار مى كنند.به راستى زمستان و جمود دل هاى شما، سخت تر از آن زمستان بى رحم بود.
در كجاى دنيا ،حتى در حكومت هاى مخالف مذهب با مردمانشان چنين كردند ،كه شما كه ادعاى ديندارى داريد،انجام داده ايد؟!!!آنهم با كسانى كه صدها سال است كه در باورهايشان پايبند محبت و انسان دوستى و شرافت بوده اند. به خيال خودتان ويران كرديد ،زديد ،شكستيد و دستگير كرديد و تمام شد! اما غافل از اينكه حسينيه هاى واقعى دراويش در دل آنهاست ، بى مكان است،در همه جاى اين زمينِ خدا مى شود عبادت كرد، نور حق در همه جا هست. به ياد بياوريد كه مى خواستيد با تفاسير گوناگون تخريب حسينيه قم و ديگر حسينيه ها را در باور ديگران توجيه كنيد، اما دست حق بالاى همه اين “منم”هاى دنيايى است و آنكه ستم مى كند جُز روى به تباهى راهى نخواهد داشت.
در طى قرنها عرفان و درويشى از هزاران فراز و فرود عبور كرده است، اما باز هم برآمده ايم چون روايت روشن عشق خداوندى هستيم، اميدمان همان نور هدايتى است كه درمان دهنده اندوهِ روزگاريست كه در آن به جرم عبادت ، خانه و عبادتگاهمان را بر سرمان ويران و به جرم عدالت به بندمان مى كشند.
به ياد داشته باشيد همه ما در گذرندگانيم، اما آنكه دريا دل مى انديشد ، خورشيدوار مى ماند، و ما با همه اين حادثه هاست كه مى مانيم ،اينان غافل هستند از اينكه رگبار نيرنگ هايشان در براير سلاح “بي رنگى” دراويش ، چون طناب پوسيده ايست ، كه به جبر خود آنها را گرفتار خواهد ساخت.
و اما واى بر آنها كه براى اين دمادمِ اندك همچنان تقلا مى كنند و به راحتى حكم مى دهند و دل و سر مى شكنند!
به تاريخ رجوع كنيم و به ياد بسپاريم كه روزگار رقم هاى ناشمرده بسيار داشته و دارد و در گردش هستى آنكه بر بدى نشست و تاخت و در آزمون خداوندى باخت، پايان مضطربى را پشتوانه خواهد داشت.