Search
Close this search box.

گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه»

گوشه‌ای از شرح احوال حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه»ولادت
جناب آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب علیشاه» ارواحنا فداه، سلیل جلیل مولانا المؤتمن حضرت آقای حاج شیخ محمد حسن بیچاره بیدختی «صالح علیشاه» قدس اللّه نفسه الزکیّه، در ظهر روز جمعه هفدهم ربیع الثانی 1346 قمری برابر با 21 مهرماه 1306 شمسی که مصادف با سالروز میلاد مولانا الغریب حضرت آقای حاج ملا علی گنابادی «نورعلیشاه ثانی» بود، از صبیّه بود، از صبیّه محترمه ی مرحوم حاج ملا محمد صدرالعلماء در بیت الشرف علم و عرفان در بیخت گناباد تولد یافت.
جنابش سومین فرزند ذکور مرحوم آقای صالح عالیشاه بوده و البته قبل از ایشان؛ چهار فرزند دیگر نیز متولد شده بودند که در زمان حیات پدر بزرگوارشان؛ مرحوم شدند. چون میلاد این طفل خجسته پی، با سالروز تولد جد بزرگوارش مرحوم نورعلیشاه ثانی مقارن گشته بود، لذا حضرت صالح علیشاه نام نور علی را بر آن نهادند.
ایشان در ظلّ عنایات خاصّه والد معظم دوران رضاعت را گذرانده وبه دوران صباوت رسید. در این زمان طبق سنت سنیّه آن خداندان جلیل القدر به آموختن قرآن مجید پرداخته و اولین کلامی که بر لسان وجودش نقش بست، کلام نورانی حضرت حق جلّ‌جلاله بوده که حلاوت آن در وجودش چنان بوده که در تمام سکنات و حرکات زندگانیش نقش بسته و چاشنی بخش تمام گفتار و رفتارش گردیده و ارسال المثل در تمام امور آمد و رفت دبستان شد و در زمره ی شاگردان و دانش آموزان دبستان جامی بیدخت قرار گرفت و مشغول درس خواندن گردید به موازات تحصیل در دبستان، تابستانها نیز به مکتب خانه می‌رفتند و نزد مرحوم ملا خداداد خیبرگی به تعلیم و تعلم می‌پرداختند. همچنین در این ایام نزد مرحوم حاج شیخ اسماعیل ضیایی، رئیس کتابخانهٔ مزار متبرک سلطانی، به آموختن کتاب جامع المقدمات پرداختند. نهایتاً ششم ابتدایی را در دبستان امیر معزی تهران به پایان برد. آنگاه برا یادامه تحصیل در دبیرستان فردوسی ثبت نام نمود و در سال اول آن دبیرستان مشغول تحصیل شد. سالهای بعدی دبیرستان را در مدارس دارالفنون و علمیه تهران به پایان رساند.
در خرداد ماه سال 1324 شمسی با احراز و رتبه ممتاز از دبیرستان علمیه تهران، دیپلم ادبی دریافت داشته و طبق مرسوم آن زمان که وزارت فرهنگ «آموزش و پرورش فعلی» به دانش آموزان رتبه ی ممتاز، طی مراسم خاصی جوایزی با حضور شخصیتهای طراز اول مملکتی اهدا می‌نمود، ایشان نیز مشمول آن قرار گرفت.
پس از دریافت دیپلم ادبی به اشتیاق فردی، داوطلبانه بدون شرکت در کلاس رسمی درس رشته طبیعی موفق به دریافت دیپلم در این رشته نیز گردید و آنجا که علاقمند به علوم ریاضی و بعضی از رشته‌های تجربی و انسانی مثل زیست‌شناسی و روان‌شناسی و روانکاوی بودند، در این رشته‌های علمی به مطالعه پرداخته و معلومات و اطلاعاتی در حد زمانه، کسب کردند. و چون به مسائل استدلالی نیز علاقه‌مند و همچنین دارای روحیه‌ای مردمی و اجتماعی بودند، به رشته ی حقوق متمایل شده و در آزمون دانشگاه تهران شرکت جسته، با موفقیت در این آزمون در زمره دانشجویان دانشکده حقوق دانشگاه تهران به تلمّذ پرداخته و از محضر استادان و عالمان برجسته آن زمان چون فقیه اصولی استاد محمود شهابی خراسانی و فقیه بزرگوار استاد سید محمد مشکات و مجتهد والامقام آیت اللّه حاج شیخ محمد سنگلجی و شارح حقوق مدنی استاد سید حسن امامی امام جمعه وقت تهران، حقوقدان برجسته و آزاده جناب دکتر سید علی شایگان و ادیب لبیب و حکیم فرزانه استاد جلال الدین همایی، و رحمة اللّه علیهم، و دیگر اساتید و دیگر اساتید محترم خوشه‌چینی نموده و همواره به جهت ذکاوت و حدّت ذهن مورد تحسین اساتید خود بوده؛ چنانکه سر کلاس درس فقه مرحوم استاد شهابی در مبحث وضع الفاظ، ایرادی را بر استاد گرفته که مورد تقدیر و تشویق مشارالیه واقع شدند؛ به طوری که مرحوم شهابی بعداً در مشهد به حضرت آیت اللّه کلباسی، رحمة اللّه علیه، گفته بود این دانشجو با ذکاوت چنین ایراد مهمی بر من گرفات بعدها که جناب آقای دکتر تابنده با مرحوم کلباسی ملاقات نموده بودند، مشارالیه نیز متذکر این موضوع شده بود.

دوران بازنشستگی از خدمات دولتی و دریافت پروانه وکالت
جناب آقای دکتر حاج نور علی تابنده، سلمه الله، در چهارم فروردین ماه سال 1355 شمسی پس از نزدیک سی سال خدمت در مقام قضایی وزارتخانه های امور خارجه و دادگستری به افتخار بازشستگی ازخدمات دولتی نائل آمده و طبق درخواست شخصی و با توجه به سوابق درخشان قضایی خود، در ظرف مدتی کمتر از یک هفته در زمان ریاست فاضل محترم جناب آقای سید محمد رضا جلالی نایینی بر کانون وکلا، به اخذ پروانه وکالت از کانون وکلای دادگستری ایران نائل آمده و حتی جناب جلالی نایینی به معظم له گفته بودند که ما وکلا بسیار خوشحال می شویم که کسانی مثل شما در صنف وکلا وارد شوند و این امر موجب اعتبار شغل وکالت خواهد بود. و به ایشان پیشنهاد نموده بود که هر یک از دوستانتان که رویّه و سابقه ی قضایی آنان مانند حضرتعالی باشد، تشویق نمایید که به سلک وکلا وارد شوند و ما هم حاضریم در ظرف یک هفته یا ده روز برای آنها پروانه ی .کالت صادر نماییم. بدین طریق ایشان به عضویت کانون وکلای دادگستری در آمده تا بدین طریق بتوانند در محاکم دادگستری، مدافع حقوق از دست رفتگان و محرومان جامعه باشند.
این ایام مصادف با شروع قیام مردمی ملت ایران بر ضد رژیم پهلوی بود و رژیم با آزادی خواهان و انقلابیون و روحانیون به شدت برخورد کرده و عده بی شماری را به زندان افکنده و رعب و وحشت را در جامعه به وجود آورده بود. در نتیجه خانواده ها را در غم عزیزان زندانی خود به سوگ نشانده و چنان جوّ اختناقی را بقرار ساخته بود که وکلا به ندرت، وکالت زندانیان سیاسی را به عهده می گرفتند؛ لذا جمعی از حقوقدانان برجسته برای دفاع از این در بندکشیدگان سیاسی جمعیتی را تأسیس نموده و به نام ” جمعیت دفاع از آزادی و حقوق بشر در ایارن” بنیاد نهادند. ولی دستگاهحاکم وجود چنین جمعیت حقوقدان را مخالف نظام خود دانسته و به شدت برخورد می کرد. حضور چنین حقوقدانان ارجمندی در این تشکلات، موجب تقویت روحیه سایر وکلا شده و حتی خود آنان جهت دفاع از دربندکشیدگان شهرستانی به شهرستان ها می رفتند. از جمله اقداماتی که حضرت آقای دکتر تابنده انجام دادند قبول وکالت افتخاری پرونده زندانیان سیاسی از میان روحانیون و دانشجویانی بود که غالب آنان پس از پیروزی انقلاب به سمت های مهمی نیز منصوب شدند. ایشان بدون هیچ چشمداشت و توقّعی، با تنظیم لوایح مستدلّ حقوقی به دفاع از این متهمان پرداخته و چون قضاتِ باوجدان بیدار، سابقه ی اطلاعات حقوقی و درستی و صداقت حضرتش را می دانستند به دفاعیاتش از جان و دل گوش داده و آن را می پذیرفتند و نبست به صدور احکام برائت متهمان و زندانیان مذکور اقدام می کردند؛ چنانکه خود در این باره چنین مرقوم می دارند:
«در فروردین 1355 بازنشسته شدم و پروانه وکالت گرفتم و در تمام دوران انقلاب اسلامی با آن همراه بودم و وکالت غالب روحانیّون و دانشجویانِ مورد تعقیب را افتخاراً می پذریرفتم و به یاری حسن تشخیص قضات، در احقاق ]حقّ[ موفّق می شدم. بعد از پیروزی انقلاب به سمت معاونت وزارت دادگستری و سپس به معاونت ارشاد ملّی (وزارت ارشاد اسلامی فعلی) منصوب شدم و ضمناً عضو هیأت امناء و هیأت مدیره سازمان حجّ بودم.»

ایّام حبس در زندان
یکی از حوادث مهم زندگی ایشان که منجر به وقوع ناملایماتی شد، مربوط به ایام حبس در زندان است، در سه شنبه شب بیست و دوم خردادماه ۱۳۶۹ شمسی، مقامات امنیتی، عده‌ای از رجال سیاسی کشور را به جرم امضای نامه‌ای که توسط «جمعیت دفاع از آزادی و حاکمیت ملّی ایران» در اردیبهشت ماه سال ۱۳۶۹ شمسی راجع به حمایت از حقوق بشر در ایران تنظیم شده بود و به امضای نود نفر از آزادیخواهان و شخصیت‌های ملّی و مذهبی رسیده بود – که بعد‌ها به نامه «نود امضایی» شهرت یافت – تحت بازجویی قرار داده و جمعی را روانه زندان نمودند؛ لذا ابتدا ایشان و عده‌ای دیگر را به کمیته مشترک سابق شهربانی تهران و سپس از آنجا به زندان اوین منتقل ساختند. آن‌ها ابتدا به صورت انفرادی زندانی بوده و پس از مدتی، حبس‌های انفرادیشان به حبس‌های دسته جمعی مبدل گشت. از این جمع تعداد هفت نفر که به اتفاق حضرت آقای دکتر تابنده در یک سلول جمع بودند، عبارتند از: آقایان مرحوم علی اردلان، مهندس نظام الدین موحد، مرحوم اکبر زرینه باف، ابوالفضل میر شمس شهشهانی، مرحوم امیر توکل امیر ابراهیمی و هرمز ممیّزی. آقای دکتر حاج نور علی تابنده پس از چند ماه در بند بودن، در هشتم آذر ماه‌‌ همان سال آزاد شدند.
این ایام به قدری برای اقوام و فقرا، علی الخصوص حضرت آقای حاج سلطان حسین تابنده (رضا علیشاه) اعلی الله مقامه الشّریف، سخت و ناگوار بود که حضرتش به فقرا دستور داده بودند سحر ها برای آزادی جناب آقای دکتر تابنده،سلمه الله، به درگاه حضرت حقّ، جلّ و علاء، دعا کنند تا انشالله رفع این خطر و بلیّه از ایشان شود. فشار و ناراحتی در بند بودن ایشان به قدری سنگین و متأثر کننده بود که همسر گرامی حضرت آقای دکتر تابنده تا قبل از آزادی حضرتش، متأسفانه سکته ی قلبی کرده و با دلی پر درد و دور از همسر خود که عمیقاً ارادت و محبت نسبت به معظم له داشت، دار فانی را وداع گفت، رحمته الله علیهما رحمتهً واسعه. در مراسم ترحیم آن بانوی بزرگوار عارفه ی فاضله که از جانب حضرت آقای رضا علیشاه و فرزندان آن مرحومه و دیگر اعضای خانواده منعقد شد، جناب آقای دکتر تابنده حضور نداشتند.
این ایام که قاعدتاً باید برای ایشان، ایامی ظاهراً سخت بوده باشد، آموزنده نیز بود، زیرا فرصت دیگری بود که فارغ از درگیری ها خاصّ مسائل اجتماعی ، به خلوتی عرفانی و ریاضتی الهی بپردازند. از حیث ظاهر، این حبس، حبس سیاسی به دلیل روحیه ی حقّ جویی کسی است که برای چشیدن شیرینی احقاق حق و عدالت اجتماعی، عمر خود را به تلخی می گذراند؛ ولی برای کسی که در طریق سلوک عرفانی است و هر آنِ او، در خلوت و جلوت، قدمی در این طریق است، به خصوص اگر مشمول عنایات خاصّه حق باشد، ایام حبس، فرصتی ایت الهی برای عزلت و خلوت در جهت تکامل معنوی. و این خلوت و عزلت برای همه ی انبیاء و اولیاء به نحو خاصِ خود بوده است؛ یونس در دهان ماهی، یوسف (ع) در حبس عزیز مصر و موسی(ع) در تبعید از مصر.
به اندکی از حالات معنوی ایشان در زندان- حالت سکون و رضا، مراقبه و محاسبه- تا آن قدر که عیان بود و دیگران نیز ممکن بود متوجه آن شوند، دو تن از دوستان و هم زندانیان ایشان در آن زمان اشاراتی کرده اند [1] و در همین رساله نیز به آن اشاره ای شده است.
ایشان از سال 1374 شمسی به دلیل وجود برخی رویه های نامطلوبِ حاکم در محاکم دادگستری کمتر قبول وکالت اشخاص را می کردند و عملاً کناره گرفتند و بدین ترتیب فصل دیگری از زندگی فقری ایشان آغاز شد.

[1]) رجوع کنید به کتاب در میهمانی حاجی آقا: داستان یک اعتراف، دکتر حبیب الله داوران و دکتر فرهاد بهبهانی، تهران،امید فردا،1382

سیر آفاق و انفس
ایشان سفرهای متعدد زیارتی و سیاحتی و پژوهشی و سیر آفاق و انفس کرده اند که به طور اختصار به ذکر آنان می پردازم:
از جهت تحقیقات و تحصیلات علمی-چنانکه گفته شد-چندین سفر به کشور فرانسه و در خلال این اسفار، سفرهایی به ایتالیا، سوییس، اسپانیا، هلند و بلژیک نموده اند. معظم له در یکی از اسفاری که در زمان حیات پدر بزرگوار خویش به اروپا رفته بودند، با توجه به سوابق دانشگاهی و تحصیلات علمی شان که از موقعیت برجسته ای برخوردار بودند، تصمیم می گیرند که در آنجا رحل اقامت بیافکنند، اما قلباً متوجه می شوند که این تصمیم مورد موافقت پدر بزرگوارشان نمی باشد، لذا منصرف شده و پس از بازگشت وقتی موضوع را خدمت مرحوم آقای صالح علیشاه عرض می نمایند، ایشان با یک حالتی که حاکی از رضایت قلبی بوده، این انصراف از تصمیم مذکور را تأیید می نمایند و به این مضمون می فرمایند که میل دارم در ایران بمانی و در اصلاح و خدمت به این مرزوبوم کوشا باشی.
آن جناب در تیرماه سال 1336 شمسی پس از اخذ دکترا و بازگشت از فرانسه، به همراه والده ی ماجده ی خویش موفق به انجام حج تمتع و زیارت بیت الله الحرام و مدینه یمنوره شدند و پس از آن، دوبار دیگر این توفیق نصیبشان گردید. همچنین دیگر مشاهد مشرفه و اماکن مقدسه را در عتبات عالیات در عراق عرب و سوریه و بیت المقدس زیارت کرده اند و با بسیاری از علما و آیات عظام و دانشمندان آن دیار ملاقات داشته و مراکز علمی و تحقیقاتی موجود در آن محل ها را در مورد بازدید قرار داده اند؛ چنانکه در سوریه با علامه آقای سید عبدالحسین شرف الدین در خدمت حضرت صالح علیشاه دیدار کرده و آن بزرگوار کتاب های خود را ظهر نویسی کرده و تقدیم حضور حضرت صالح علیشاه نموده بود. ایشان همچون اسلاف بزرگوار خود به ملاقات با اخوان و زیارت مزارات و مقابر اولیاء و عرفاء شائق بوده اند؛ چنانکه در سوریه، مزار شیخ محی الدین عربی و در بغداد مزارات جناب کرخی، سریّ سقطی، جنید بغدادی و سید عبدالقادر گیلانی و دیگر بزرگان دینی و مذهبی چون نواب اربعه را زیارت کرده اند.
پس از رحلت حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه) که متمکّن در مقام ارشاد سلسله جلیله نعمت اللهیه گنابادی شدند، بنا به تقاضای مکرّر اخوان مقیم خارج کشور، سفرهایی چند به کشورهای کانادا، آلمان، سوییس، فرانسه، بلژیک،سوئد، هلند و دبی کرده اند و در تمام این اسفار، فقرا و ایرانیان مقیم خارج کشور را تشویق به بازگشت و خدمت به وطن نموده اند و حتی، بنا به قول یکی از هم سفرانشان، در پاسخ آنان که موانع بازگشت را بیان می کردند، می فرمودند: نذر کنید که اگر موانعتان مرتفع شد و توانستید به ایران بازگردید، به فرزندنتان زبان فارسی را یاد دهید.این توصیه نشان دهنده ی اهتمام حضرتش به حفظ مواریث فرهنگی – ملی کشور می باشد که در زبان فارسی به نحو کامل متجلی است.

آثار علمی و تألیفات
حضرتش علاوه بر ترجمه چندین کتاب، مقالات متعددی در مسائل فقهی-حقوقی، اجتماعی در نشریات ادواریِ علمی و حقوقی و روزنامه های کثیر الانتشار کشوری داشته اند و نیز در محاکم قضایی جهت دفاع از پرونده ها، لوایحی را تنظیم و انشاء نموده که اگر همه ی آنها جمع آوری و تدوین گردد، خود مجموعه ی علمی گرانقدر و راهنمایی جهت قضات و وکلای دادگستری در طرح دعاوی می باشد. همچنین تقریرات جنابش به هنگام تدریس در کلاس های درس دانشکده های حقوق نیز حاوی مطالب مهم و پرباری بوده است که در صورت تدوین و انتشار آن، مجموعه ارزشمند و معتبری خواهد بود.
معظم له قبل از انتصاب به مقام ارشاد در سلسله نعمت اللهیه گنابادی از آنجا که سالک طریق فقر و عرفان بودند، علاوه بر انجام آداب و فرایض دینی و دستورات فقری که در اِکمال سلاک اِلی الله تأثیر بسزایی دارد، به منظور تکامل معنوی و معرفتی خویش نیز، همواره به مطالعات عرفانی و تحقیقات اسلامی می پرداختند و چون این مطالعات را به منظور ارتقاء درک و فهم دینی –عرفانی خویش انجام می دادند، خود را مکلف به تدوین و نگاشتن مقاله یا کتاب صرفاً عرفانی نمی دانستند؛ هر چند که با تعمق در آثار و مقالاتی که در خصوص مسائل حقوقی و فقهی و وقایع اجتماعی نگاشته اند، می توان آن دیدِ ظریف عرفانی را در بُن همه ی این آثار مشاهده کرد و متوجه شد که مؤلف محترم همواره از منظر عرفانی خویش به این مسائل و موضوعات نگریسته اند.
… ایشان نسبت به مطالعه ی کتاب های تازه و دانستن افکار جدید علاقه داشته و از یک کتابخانه غنی برخوردار هستند و نسخ خطی جالب توجهی در این کتابخانه موجود است که بعضی از محققین و اساتید دانشگاه ار آن بهره مند گشته و در تألیفات خودشان استفاده کرده اند. سیره ی ایشان این است که بدون منّت و ضنّت به درخواست علاقه مندان جواب مثبت داده، کتاب های کتابخانه خود را به امانت می دهند.
اسامی تألیفات و تصنیفات چاپ شده ی ایشان عبارتند از:

  • مجموعه مقالات فقهی و اجتماعی
  • مجموعه مقالات حقوقی و اجتماعی
  • ترجمه کتاب بحران دموکراسی
  • ترجمه جامعه شناسی یک انقلاب یا سال پنجم انقلاب الجزایر
  • مجموعه عرفان در زمانه و زندگی ما ( از این مجموعه تا کنون پنج رساله و بعضی از این رساله ها چندین بار تجدید چاپ شده، اسامی رسایلی که تاکنون منتشر گردیده است، به این شرح است: 1- آشنایی با عرفان و تصوف 2- سفر حج و عید قربان 3- شریعت،طریقت و عقل 4- خانواده(1) 5- خانواده (2)، در ضمن برخی از مجموعه مقالات و گفتارهای عرفانی ایشان منتشر و مابقی در دست تدوین نهایی و انتشار می باشد.)
  • تشرف ﺑﻪ ﻓﻘﺮ و آﻏﺎز سیر و سلوک

ﺟﻨﺎب آﻗﺎی دکتر ﺗﺎﺑﻨﺪه، ﺳﻠﻤﻪ اﷲ، ﺿﻤﻦ تحصیل علمی و ﻛﺴﺐ ﻣﻌﺎرف دینی و ﻣﺬهبی ﻛﻪ ﺑﻪ ﻣﻘﺎم تجزّی در اجتهاد رﺳﻴﺪه و ﻗﺮﻳﺐ اﻻجتهاد ﺑﻮدﻧﺪ،
ﺑﻪﻣﺼﺪاق اﻳﻦ ﺷﻌﺮ ﺣﺎﻓﻆ ﻛﻪ میﻓﺮﻣﺎﻳﺪ:

در اﻧـﺪرون ﻣﻦِ ﺧﺴﺘــﻪ دل ندانـم ﻛﻴﺴﺖ
ﻛﻪ ﻣﻦ خموشم و او در ﻓﻐﺎن و در ﻏﻮﻏﺎﺳﺖ

همواره در ﻛُﻨﻪ وﺟﻮد ﺧﻮﻳﺶ، ﻧﻴﺎز حقیقت و ﮔﻤﺸﺪه ی ﻣﻌﻨﻮی را اﺣﺴﺎس میﻛﺮدﻧﺪ و پیشرفت در ﻋﻠﻮم ﻇﺎﻫﺮی، ﺑﺎﻋﺚ تشفّینی ﺧﺎﻃﺮ و رﻓﻊ ﭘﺮﻳﺸﺎ اﺣﻮال نمی‌شد. اﻳﺸﺎن ﻫﺮ ﺑﺎر ﻛﻪ اﻟﻌﺮﻓﺎن ﺑﻪ مدینه ﺑﻴﺪﺧﺖ می رﻓﺘﻨﺪ و ﺑﺎ ﻋﺸﺎق دﻟﺒﺎخته ی ﻋﺮﻓﺎن ﻣﻮاﺟﻪ میﺷﺪﻧﺪ، می دﻳﺪﻧﺪ ﻛﻪ اﻓﺮاد مختلف ﺑﺎ ﻣﻮﻗﻌﻴﺖﻫﺎی اجتماعیِ عالی و دانی و ﺷﺨﺼﻴﺖﻫﺎی علمی ﺑﻪ محضر ﻣمولانا المؤتمن حضرت صالحعلیشاه ﺷﺘﺎﻓﺘﻪ و همه ﺧﻮد را در ﺣﻀﻮر اﻳﺸﺎن تهی و ﻫﻴﭻ می اﻧﮕﺎرﻧﺪ ﻛﻪ ﻣﺸﺎﻫﺪه ی اﻳﻦ ﺣﺎﻻت، آﺗﺶ ﻣﻌﻨﻮی را در دﻟﺸﺎن ﺷﻌﻠﻪورﺗﺮ میﺳﺎﺧﺖ و ﻫﺮﭼﻪ تحقیق میﻛﺮدﻧﺪ، ﭘﺮدهﻫﺎی ﻇﺎﻫﺮی بیشتری ﺑﻪ ﻛﻨﺎر میرﻓﺖ و ﻣﻮﺿﻮع آﺷﻜﺎرﺗﺮ میﺷﺪ؛ ﻟﺬا از ﺳﺎل 1327 شمسی ﺑﺎرﻫﺎ ﺧﺪﻣﺖ حضرت صالحعلیشاه اظهار ﻃﻠﺐ نموده و اﻳﺸﺎن در ﺟﻮاب میﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: «ﻫﻨﻮز وﻗﺘﺶ ﻧﺮﺳﻴﺪه اﺳﺖ». ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ در بهار ﺳﺎل 1331 شمسی زﻣﺎنی ﻛﻪ در مشهد ﻣﻘﺪس رﺿﻮی، ﻋﻠﻴﻪ آﻻف التّحیه و الثّناء، ﻣﺸﻐﻮل ﺑﻪ ﻛﺎر ﻗﻀﺎیی ﺑﻮدﻧﺪ، آﺗﺶ ﺷﻮق زﺑﺎﻧﻪ ﻛﺸﻴﺪ و در ﺷﺐ جمعه ای ﺑﺪان خطه‌یﻋﺸﻖ و ایمان ﺳﻔﺮ ﻛﺮده، ﻋﺎﺷﻖوار و سراﺳﻴﻤﻪ ﺑﻪ محضر انور حضرت دوﺳﺖ رﻓﺘﻪ و ﺑﺎ دﻳﺪن جمال دلربایش، ﺳﻴﻞ اشک از چشمان، ﺟﺎری ﺷﺪه وسراسیمه ﺑﺎ یک دﻧﻴﺎ ﻋﺠﺰ و ﻧﻴﺎزﻣﻨﺪی دﺳﺖ ﺑﻪ داﻣﺎن آن حضرت زده و ﺑﺎ قلبی ﺷﻜﺴﺘﻪ، ﺑﻪ زﺑﺎن دل مترنّم اﻳﻦ ﺑﻴﺖ ﺑﻮده ﻛﻪ:

ﭼﻮ ز ﻋﺸﻖﺗﻮﺳﺖ دردم ﺗﻮ ﺧﻮد آﺷﻨﺎی دردی
ﻧﻈﺮی ﺑﻪ دردﻣﻨﺪان ﻛﻪ ﻧﮕﺎه ﺗﻮﺳﺖ درﻣـــﺎن

موسی وار با حال خضوعْ اظهارِ طلبِ هَلْ أَتَّبِعُكَ عَلَى أَن تُعَلِّمَنِ مِمَّا عُلِّمْتَ رُ‌شْدًا [1] از آن خضر دوران نموده و عرض ﻛﺮده ﺑﻮدﻧﺪ: «اﻧﺸﺎءاﷲ ﻛﻪ ﺣﺎﻻ وﻗﺖ آن ﺷﺪه اﺳﺖ.» حضرتش ﺧﺮﻳﺪار ﮔﺸﺘﻪ ﺑﺎ تبسّم ﻣﻠﻴﺢ و ﺑﺎ ﻧﻮای دلربایی ﻓﺮﻣﻮدﻧﺪ: «ﺑﺮوﻳﺪ وﺳﺎﻳﻞ ﺧﻮد را تهیه نمایید» اﻳﺸﺎن ﭘﺲ از زﻳﺎرت واﻟﺪه ی ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺧﻮد، از محضر آن بی بی ﻓﻘﺮ و ﻋﺮﻓﺎن ﺗﻘﺎﺿﺎی کمک در تهیه وﺳﺎﻳﻞ میﻛﻨﻨﺪ؛ آﻧﭽﻨﺎن اﻳﻦ ﺧﻮاﻫﺶ غیر ﻣﻨﺘﻈﺮه ﺑﻮد ﻛﻪ آن ﺑﺎﻧﻮی ﻣﻜﺮﻣﻪ ﺳﺨﻦ اﻳﺸﺎن را ﺑﺎور ﻧﻜﺮده و ﺑﻪ گمان اﻳﻨﻜﻪ ﺗﻘﺎﺿﺎی ﻓﺮزﻧﺪ، صرفاً ﺷﻮخی اﺳﺖ، ﺑﻪ ﺟﻨﺎﺑﺶ ﻋﺘﺎب ﻛﺮده و ﮔﻔﺘﻪ ﺑﻮدﻧﺪ: اﻳﻦ ﻛﺎرﻫﺎ ﺷﻮخی ﺑﺮدار ﻧﻴﺴﺖ؛ ﺗﺎ اﻳﻨﻜﻪ اﻳﺸﺎن را ﺑﻪ راستین ﺑﻮدن اﻣﺮ اﻃﻤﻴﻨﺎن می دﻫﻨﺪ. ﺧﻼﺻﻪ اﻳﻨﻜﻪ در روز ﺑﻌﺪ، ﺑﻪ دﻻﻟﺖ ﺟﻨﺎب آﻗﺎی ﺣﺎج ﺳﻠﻄﺎن حسین ﺗﺎﺑﻨﺪه ﮔﻨﺎﺑﺎدی (رضا علی) ﺑﻪ محضر اﻧﻮر والد بزرگوار جسمانی و معنوی خویش، حضرت آقای صالح علیشاه، شرف حضور یافته، به طریق فقر و عرفان مشرّف شدند و سلوک فقری خویش را آغاز کردند. ایشان از همان ابتدای سلوک همواره مورد توجّه و تفقّد پدر و پیر بزرگوار خویش بوده اند،از جمله در سفری که جناب آقای صالح علیشاه به تهران تشریف آمده بودند، به نقل از معمّرین فامیل آن جناب، در جلسه ای که اکثر بستگان و فرزندان مرحوم آقای صالح علیشاه در حضورشان مجتمع بودند، درباره مسائل مختلف بحث های به میان آمده و جناب صالح علیشاه درباره تک تک افراد حاضر و وضعیّت آتی آنها مطالبی را بیان نموده و نوبت که به آقای دکتر رسیده بود ، فرموده بودند: «و اما نور علی که این مناصب “منظور اشتغالات قضایی و سایر امور اجتماعی ئی که در آن زمان به آن مشغول بودند” برایشان کوچک است. در خانه خواهد نشست و همه مناصب درِ خانه اش را خواهند زد» تمام این گونه مراحم می تواند جزو نشانه هایی باشد بر عنایت و توجّه خاصّ معنوی حضرتش به جناب آقای دکتر تابنده سلّمه اللّه
معظّم له پس از رحلت آن بزرگوار نیز مشمول اعزاز و احترام اقطاب بعدی سلسله بوده اند : چنانکه حضرت آقای محبوب علیشاه نیز در ضمن فرمان اجازه دستگیری که به جنابش صادر نمودند، این گونه متذکر می شوند:
«عموی مکرم آقای حاج دکتر نور علی تابنده، زید توفیقه، سال ها با خلوص تامّ در سلوک الی الله قدم زده و جمع میان شریعت مرتضویّه و طریقت رضوّیه کرده و مورد لطف جدّ و پدر بزرگوارم ، طاب ثراهما، و علاقه و احترام فقیر نیز می باشد .»
و متقابلا ایشان نیز آنی از انقیاد و تبعیّت از این بزرگان فرو گذار نکرده و در اردات خویش همچو کوهی استوار ، پابرجا بوده و همواره در تمام شرایط،معترف به این اطاعت و پیروی بوده و مباهات می نمودند: از جمله زمانی که در سال 1369 شمسی در زندان بودند ، بنا به نقل دکتر فرهاد بهبانی که مشارعلیه هم در آن ایّام درهمان زندان بودند، جناب آقای دکتر تابنده در پاسخ به شخص بازجو که حین بازجویی پرسیده بود: آیا شما درویش گنابادی و مطیع حضرت آقایتان (مقصود جناب آقای رضا علیشاه است ) هستید ؟ ایشان پاسخ داده بودند : آری و مجددا بازجو سوال کرده بود : آیا هر چه حضرت آقا (یعنی جناب رضا علیشاه ) بگوید، برای شما واجب الاطاعه است ؟ ایشان پاسخ داده بودند «بله همین طور است»[2]
جنابش از همان بدایت سلوک با جدّیت به تزکیّه و تصفیّه نفس و تجلیّه و تحلیّه روح پرداخته و حسب الامر مولای بزرگوارش مامور به سیر آفاق و انفس شدند. آثار این سلوک عرفانی همواره در گفتار و کردار ایشان، چه در محیط کار و امور اجتماعی و چه در محیط خانوادگی ، ظاهر بود . حالات صدق و صفا در دوستی، حسن معاشرت و خدمت به خلق ،توکّل و رضای به خواست اللهی از تجلّیات این سلوک معنوی بود. در این باره] جناب آقای دکتر تابنده خاطره ای را به این شرح بیان فرمودند:
«در خرداد 1369 هنگامی که به اتفّاق جمعی از یاران نهضت آزادی ما را شبانه دستگیر و به زندان کمیته شهربانی و سپس به اوین منتقل ساختند، روزهای اوّل خیلی نگران خانواده بودم : زیرا کسالت همسر و بی سرپرست شدن فرزندانم مرا سخت نگران ساخته بود، به خصوص روزهای اوّل وقتی شب می شد، نگرانیم بیشتر می شد که وضعیّت خانواده ام چگونه است ؟ در این مدّت گر چه دچار ایذا و اذیتی که در زندان معمولا انجام می دادند، نبودم ولی گذراندن در سلول انفرادی مشکلات خاصّ خود را داشت. در ایّام برای من فرصتی بود که بیشتر متوّجه خود باشم و به ذکر و فکرم رجوع کنم و در نتیجه یاد خداوند، کلام اللهی أَلَا بِذِكْرِ‌ اللَّـهِ تَطْمَئِنُّ الْقُلُوبُ [3] در دلم آنچان جا گرفت و آرامشی برایم حاصل شد که قابل توصیف نیست: و هر گاه سخن از خانواده می شد به آنان داستان ابرهه و حضرت عبدالمطلب را یادآور می شدم که زمانی که ابرهه خانه خدا را تصرّف نمود، عبدالمطلب برای گوسفندان خود به او رجوع کرد. ابره به عبدالمطلب عرض کرد : من تصوّر کردم، برای خانه خدا آمدید. عبدالمطلب در پاسخ فرمود: انا رب الایل و للبیت رب من صاحب گوسفندانم می باشم و خانه هم خدایی دارد. سکینه قلبی که در وجودم پیدا شده بود، حاصل استمرار و مداومت در ذکر و فکرم بود که موجب تعجّب خودی و بیگانه شده بود که هر بار به قلب خویش و یاد خدا مراجعه می کردم، روحیه ام قوی تر می گردید. و بار دومی که مرابدانجا خواستند، به طور مستقیم و غیر مستقیم تهدید به اعدام کردند: هر بار جواب می دادم پس کاغذ و قلم بدهید تا وصیّتم را بنویسم: و آنان از این خونسردی من ، متعّجب می گردیدند.»
این همان آرامش روحی است که در اثر تزکیّه نفس و یاد خداوند حاصل می شود .مولای بزرگوار حضرت آقای حاج علی تابنده (محبوب علیشاه ) نور الله مضجعه الشریف، نیز در معرفی حضرتش، ضمن فرمان قطبیت که به جهت ایشان صادر نموده اند، درباره همین سکینه قلبیه چنین بیان می دارند:
«عموی مکرم جناب حاج دکتر نور علی تابنده که مدتی است در سلوک علی الله مجاهده کرده، مراتب فقر و فنا را پیموده و رضایت جد بزرگوار حضرت آقای صالح علیشاه و پدر عالی مقدار جناب آقای رضا علیشاه، قدس الله سرهما العزیز، را جلب کرده، صدر صافی و قلب وافی یافته است .»

[1]) کهف،66: آیا با تو بیایم تا از آنچه به تو آموخته اند، به من کمال بیاموزی؟
[2]) در میهمانی حاجی آقا: داستان یک اعتراف،ص 129
[3]) رعد،28: به راستی دل ها به یاد خدا آرامش می یابد.

اﺧﺬ اﺟﺎزات ﻓﻘﺮي
اﻳﺸﺎن در انتهای‪ ﻧﺎمه ای ﺑﻪ ﻣﺮﺣﻮم ﺣﺎج آﻗﺎي ﺳﻠﻄﺎﻧﭙﻮر ﻣ‪ﺮﻗﻮم ﻓﺮﻣﻮده ﺑﻮدﻧﺪ: لَعَلَّ اللَّـهَ يُحْدِثُ بَعْدَ ذَلِكَ أَمْرً‌ا، ﺷﺎﻳﺪ ﺧﺪاوﻧﺪ اﻣﺮ دﻳﮕﺮي را ﭘﺪﻳﺪ ‫آورد. آﻧﭽﻪ ﻣﻘﺪر الهی ﺑﻮد اﻛﻨﻮن ﺑﻪ منصه ی ﻇﻬﻮر ﻣﻲرﺳﻴﺪ.
‫پس از ارتحال ملکوتی حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده (رضا علیشاه) در یازدهم ربیع الاول 1412 قمری، برابر با هجده شهریور 1371 شمسی‬ در تهران و پس از تشییع پیکر مطهرش که حسب الوصیه به روضه منوره سلطانی بیدخت گناباد در کنار پدر و جدّ امجد دفن گردیدند، و علنی شدن فرمان قطبیّت حضرت آقای محبوب علیشاه، معظم له که می دانستند دوران ارشادشان حتی از جدشان مرحوم آقای حاج ملاعلی گنابادی (نورعلیشاه) کمتر می باشد و این مسأله را بارها اظهار می فرمودند، به تاریخ روز رحلت حضرت آقای رضا علیشاه، اجازه اقامه ی نماز جماعت در مجالس فقری به جهت جناب آقای دکتر تابنده صادر فرمودند. متن اجازه نامه بدین شرح می باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم و به ثقتی و رجائی
‫ﻫﻮ
‫121

و بعد، الحمد و الصلوة، به اطلاع برادران ایمانی می رساند که از این تاریخ، عموی مکرم آقای حاج دکتر نورعلی تابنده، دامت توفیقاته، از جانب فقیر حاج علی تابنده محبوب علیشاه غفره الله، وصی صوری و معنوی مولانا المعظم حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده رضاعلیشاه قدس سره، مجازند در اقامه ی نماز جماعت در مجالس فقری در همه ی بلاد دنیا. فقرا، حفظهم الله، صحبت و خدمت ایشان را مغتنم شمرده، در نماز اقتدا کنند. ایشان نیز این امر را عین فضل الهی دانسته، بر عجز و نیازمندی بر درگاه احدیّت و تواضع و محبت به برادران و خواهران ایمانی بیافزایند، وفّقکم الله و ایّای لما یحب و یرضی.

به تاریخ چهارشنبه 11 ربیع الاول 1413 قمری
برابر 18 شهریور 1371 شمسی روز رحلت حضرت مولانا المعظم حضرت آقای رضا علیشاه قدس سره الشریف
فقیر علی تابنده محبوب علیشاه
محل مهر و امضاء

سپس در نهم ربیع الثانی 1413 قمری برابر با پانزدهم مهرماه 1371 شمسی که مصادف با سالگرد رحلت مرحوم آقای صالح علیشاه بود، فرمان دستگیری و ارشاد جنابش از طرف قرین الشرف مرحوم آقای محبوب علیشاه به لقب مبارک «مجذوب علی» صادر گردید. متن فرمان به شرح ذیل می باشد:

الحمد الله الذی هدانا لهذا و ماکنا لنهتدی لو لا ان هدانا الله و الصلوه و السلام علی خیر خلقه حبیب الله محمد مصطفی (ص) و علی اوصیائه و خلفائه (ع) خلفاءالله.
و بعد: خدمت برادران ایمانی، فقرای نعمت اللهی سلطان علیشاهی، وفّقهم الله، عرضه می دارد که در این زمان که پس از مرحوم مبرور مولانا المعظم حضرت آقای رضاعلیشاه، طاب ثراه، خدمت فقرا و هدایت طالبان به اذن و اجازه معظم له به فقیر سرپا تقصیر علی تابنده محبوب علیشاه، غفرالله له و جعل غده خیراً من امسه، تفویض شده و عموی مکرم آقای حاج دکتر نورعلی تابنده، زید توفیقه، سال ها با خلوص تامّ در سلوک الی الله قدم زده و جمع میان شریعت مصطفویه و طریقت رضویه کرده، و مورد لطف جد و پدر بزرگوارم، طاب ثراهما، و علاقه و احترام فقیر نیز می باشند؛ لذا از این تاریخ ایشان در دستگیری طالبین و راهنمایی جویندگان، مجاز می باشند تا هر جا طالب صادقی بیابند طبق دستورات شفاهی، تلقین ذکر و فکر فرمایند و ایشان را در طریقت به لقب «مجذوب علی» ملقب گردانیدم. امید است این خدمت را که عنایت الهی است، مغتنم شمرده، بر عجز و نیازمندی به درگاه بی نیاز بیافزایند و همّ و غمّ خویش را مصروف هدایت طالبین و تربیت سالکین کنند و آن را عبادتی بزرگ دانند؛ البته برادران ایمانی وجود ایشان را مغتنم دانسته، از حضورشان کسب فیض کنند. وفّقه الله و ایّای لطاعته و سلوک طریق محبته.

به تاریخ چهارشنبه 9 ربیع الثانی 1413 قمری
برابر 15 مهرماه 1371 سالگرد مولا و جدّ بزرگوار فقیر، حضرت آقای صالح علیشاه طاب ثراه،
فقیر حاج علی تابنده محبوب علیشاه
محل مهر و امضاء

ولی به درخواست جناب دکتر تابنده این اجازات اعلام نشده بود.
حضرت آقای محبوب علیشاه از همان ایام مسأله ی جانشینی را در سلسله با جناب آقای دکتر تابنده، سلمه الله، در میان گذاشته بودند. جناب آقای دکتر تابنده از این پیشنهاد تعجب و نیز استنکاف نموده و به عرض مولانا المحبوب می رسانند که انشاالله از عمر طولانی برخوردار بوده باشید. از نظر ظاهر، من عمرم از شما افزون بوده و از قراین ظاهری و سنّ طبیعی، من مستعد رفتن هستم نه شما. سخنان دیگری بین همدیگر رد و بدل می شود و جنابش مجدداً هم چون گذشته از قبول مسؤولیت شانه خالی می کرد تا اینکه حضرت آقای محبوب علیشاه اظهار فرموده بودند که من برای بعد از خودم نگرانم، اشاره ی غیبی و خواست الهی این است که شما این وظیفه را قبول بفرمایید، و جناب عالی را به این امر خطیر منصوب نمایم؛ لذا این بار امتناع از موضوع، دیگر نتیجه ای نداشت و حضرتش به جهت رفع نگرانی آن جناب، علی رغم میل قلبی، این تکلیف و امر خطیر را پذیرفتند.
بدینسان حضرت آقای محبوب علیشاه در مورخه 22 ربیع الثانی 1413 قمری مطابق با 28 مهرماه 1371 شمسی، که مصادف با چهلمین روز ارتحال حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده ( رضا علیشاه) بود، فرمان قطبیت و جانشینی به نام این بزرگوار با لقب مبارک «مجذوب علیشاه» صادر فرمودند. متن فرمان به شرح ذیل می باشد:

بسم الله الرحمن الرحیم و هو الهادی الی الدین القیوم و الصراط المستقیم الحمد الله الجاعل فی الارضِ خلیفه ثمّ الصلوه و السلام علی خیر خلقه و حبیبه محمد بن عبدالله (ص) و علی خلفائه و اوصیائه (ع) الی قیام یوم الدین.

و بعد: به اطلاع عموم برادران ایمانی و طالبان راه، و فّقهم الله، می رساند که در این ایام در زمان غیبت که امر هدایت به سوی دین مبین و دستگیری طالبین در طریقه ی حقه رضویه ی نعمت اللهیه سلطان علیشاهی، یداًبید و نفساً بنفس به این فقیر الی الله حاج علی تابنده محبوب علیشاه، غفرالله ذنوبه و ستّر عیوبه، رسیده و از طرف مولانا الاعظم والد جسمانی و روحانی حضرت آقای حاج سلطانحسین تابنده گنابادی رضا علیشاه، طاب ثرا، بر حسب وصایت و نصّ، مأمور به خدمت فقرا و هدایت بندگان خدا شده ام و چون این رشته و ریسمان محکم الهی قطع نشدنی و الی یوم القیامه بلاانقطاع است پس از فقیر امر ارشاد و هدایت سالکان و راهنمایی طالبان محوّل است به عموی مکرم جناب حاج دمتر نورعلی تابنده که مدتی است در سلوک الی الله مجاهده کرده، مراتب فقر و فنا را پیموده و رضایت جدّ بزرگوار حضرت آقای صالح علیشاه و پدر عالی مقدار جناب آقای رضا علیشاه، قدس سرهما العزیز، را جلب کرده، صدر صافی و قلب وافی یافته است. و آن بزرگوار، ایّده الله، را در طریقت به لقب «مجذوب علیشاه» مفتخر نمودم و چون به اشاره الهیه بود در این امر تأخیر را جایز ندانستم و فقیر هنگامی که از قید و زحمت تن جسمانی رهایی یافته و جان به جانان تسلیم کردم، مشایخ تجدید عهد نموده اطلاعت نمایند. فقرا نیز تجدید عهد کرده، تأخیر را جایز ندانسته، پیروی نمایند و در همه ی امور رضای ایشان را رضای فقیر دانند، و السلام علی من اتّبع الهدی واجتنب الغی و الردی

به تاریخ سه شنبه 22 ربیع الثانی 1413 قمری
برابر 28 مهرماه 1371 مصادف با چهلمین روز رحلت مولانا المعظم حضرت آقای رضا علیشاه قدس سره
فقیر علی تابنده محبوب علیشاه
محل مهر و امضاء

پس از صدور فرمان فوق الذکر، جنابش از مرحوم آقای محبوب علیشاه درخواست نموده بودند که مسأله جانشینی و قطبیت را جایی مطرح نفرموده و پنهان باشد؛ زیرا جناب آقای دکتر تابنده، سلمه الله ، از این طریق امید داشتند که شاید بدایی حاصل شود و امر از عهده ایشان برداشته شود. از این رو خدمت آن جناب عرض کرده بودند که: «این فرامین محرمانه باشد تا در مجلس ترحیمی که برای من می گیرید، بفرمایید این اجازات قرائت شود.»
حضرت آقای محبوب علیشاه در زمان حیات خویش پس از صدور فرامین مذکور، در مجالس عمومی فقری، مسأله ی جانشینی و خلافت را بارها مطرح ساخته و فرموده بودند که اینک آسوده خاطر شده و هر حادثه ارضی و سماوی که مرا دریابد از نظر سلسله و تکلیف فقری، تشویشی نداشته و آسوده خاطر شده ام. ایشان به اخوان اطمینان داده بودند که سلسله ی فقر را ربّی هست و هیچ گاه عاری از مقام ارشاد نخواد بود و در این باره به بعضی از خواص اشارتاً موضوع جانشینی حضرت آقای دکتر تابنده، سلّمه الله، را متذکّر شده بودند و نیز با تأمل در بعضی از رفتار و گفتار ایشان درباه ی جناب آقای دکتر تابنده، بر می آمد که جانشین ایشان کدام بزرگوار است. چنانکه در سال آخر حیات خویش در مجلس صبح جمعه ای، وقتی فقرا برای مصافحه خدمت آن جناب رسیدند، ایشان فرمودند که چون من کاری دارم باید کمی زودتر مجلس را ترک کنم؛ لذا هرکس که می خواهد با من مصافحه نماید با جناب آقای دکتر تابنده-که در پهلوی ایشان نشسته بودند- مصافحه کند.
معظم له در ایام قطبیت حضرت آقای محبوب علیشاه، مشاور خاصّ ایشان بوده و از جانب ایشان اختیار تامّ در امور فقری داشتند. چنانچه در انتخاب مشایخ و مأذونین، حضرت آقای محبوب علیشاه با ایشان مشورت کرده، اجازه صادر می فرمودند. و همچنین به دستور حضرت محبوب، آن جناب در مسائل موقوفات و تولیّت های مربوط به سلسله، مبسوط الید بوده و هر ساله مقداری از وجوهات الهی را دستور می دادند که به جناب آقای دکتر تابنده تسلیم نمایند تا حضرتش بنا به تشخیص خود به مصرف فقرا و مساکین و سایر موارد تعیین شده ی شرعی برسانند. در اسفاری که برای جناب آقای حاج علی تابنده پپیش می آمد، آقایان مشایخ و مأذونین و اَعلام فقرا را به حضور جناب آقای دکتر نورعلی تابنده، سلمه اللهف حوالت می فرمودند که چنانچه موردی پیش آید از ایشان رهنمود بخواهید؛ چنانچه در جلسات متعدّدی خطاب به شیخ محترم آقای حاج یوسف مردانی (درویش صدقعلی) و حاضرین در جلسه می فرمودند در مشکلاتی که حادث می شود از جناب دکتر تابنده دستور بگیرید؛ هم چنین بارها به آقای حاج شمس الدین حایری (ارشادعلی) نیز همین موضوع را فرموده بودند. از جمله اینکه حضرت محبوب علیشاه در سال آخر حیات پربرکت اما ملالت بار خود به سبب فشارهای بسیار و مضیقه های ایجاد شده، قصد داشتند که موقتاً ترک وطن مألوف نمایند و مدتی به خارج از کشور هجرت کنند؛ لذا جناب آقای دکتر نورعلی تابنده را به سرپرستی و رسیدگی به امور فقرا منصوب کردند.

*از رساله نور در ترجمان مجذوب/تألیف: سید محمد حسین خبره فرشچی
** متن کامل این مقاله را در ویژه نامه مهر مجذوب از این آدرس میتوانید مطالعه کنید.