برادران عزيزم، اين روزها همه جا صحبت از شماست، صحبت از مردانى كه شيوه ى فرجام را برگزيدهاند.! عزيزانى كه آوازهى صفاى انديشهشان در فراسوى مرزها پيچيده است. خوشحالم كه در اين قحط سال سخت، برادران و خواهرانى دارم كه همواره يار و ياورتان هستند. اما در اين ميان شايد كمتر صحبت از خانوادههاى شما بوده است كه اگر اعتقاد به باورهاى شما نبود شايد بار اين رنج و دورى را اينچنين بزرگوارانه بال در بال و هوا در هواى شما بزرگوارانه صبورى نمىكردند.
اين بار روى حرفم با شما بزرگواران است، با شما كه همراه فرزندان و همسرانتان بي دريغ و برافراشته گام بر مىداريد.
مادرانم، با افتخار سر تعظيم فرود مىآورم بر اين همه زلالى وجودتان. شمايی كه زخمهها را مومنانه مىنوازيد و زخمهاى اين تقدير ناگزير را بر دل سپيدتان هموار مىكنيد، به اميد نيمروز فرداى روشن. آموزگاران مهربانى از گفتگوى لبان شماست كه فرزندانتان اين چنين عاشقانه سواد صلح و حق را آموختند. برادرانم، از بركت تجربههاى شماست كه حال اينگونه در اسارتِ تاريكى از شهادت روشنايي گريانند. به دنبال كلمات مىگردم اما پيدايشان نمىكنم. اما مىدانم تمام وطن و خانهى اين برادران در دامان شما است و چه سخت است دور از وطن! مانند هميشه دعاى خيرتان را بدرقه راهشان كنيد تا با دستانِ پراز تب جراحت زخمها! دوباره به خنكاى ِ مهرتان پناه بياورند.
و اما خواهرانم، همشيرههاى نور و آفتاب، زنان سربلند كه خداوند پيراهن حوصله را به قامت شما به زيبايي دوخته است تا همگان بدانند كه تكيه گاه شانههاى مردان خود هستيد در اين شب بىنقاب.! گويى نیمى از بار امانت برادرانم بر دوش شماست، شما همان بانوانى هستيد كه حكايت ايشان را كامل مىكنيد با پشتوانه بارش عشق شما است كه اين عزيزان بى وسوسه از شب مىگذرند، خدا حافظ شما باشد. در نماز روشنايی تان دعايمان كنيد.
اما شكوفههاى گل سرخ، فكر و نوشتن در باره شما همواره دشوار است و هميشه با فكر به شما و ديگر بچههاى در موقعيت شما، بغض راه گلويم را مىبندد. چه كسانى جوايگوى نبض تب آلود شما در دورى از پدرانتان هستند؟
اى كاش آنها كه طغيان فواره اشک چشمهاى شما را جارى كردند، بدون آن كه به قدرت مسندهايشان كه بر آن تكيه دادهاند، كمى هم انسان دوستانه به بىتأبى شما فكر مىكردند! و از دريچه نگاه شما هم كمى وجدانشان مىلرزيد. از اينكه بچهاى رادر سنين بحرانى حتى از ملاقات حضورى و لمس وجود پدر محروم مىكنند.
به هرجهت بزرگترها خود سپرى براى دلواپسىهاى اين روزهايشان مهيا كردهاند، اما با شما با چه زيان بايد صحبت كرد؟ مىدانم كه در پستوى دلهايتان بىقرار بىقراريد. چه گونه مىتوان به فاطمه ،به بشير و اهورا و…گفت كه پدرانتان در دو راهى انتخاب ايمان و يا زندگى آسوده، ايمان را برگزيدند به بهائى سنگين و حتى به بهاى دورى از شما گلهاى بهارى. از زلالى نگاه كودكانهتان و نداشتن پاسخ به شما شرمندهايم و مثل هميشه ناگزير بايد بگوییم: وقتى بزرگ شديد همه چيز را خواهيد فهميد.
اما به آنها نمىگوييم بزرگ شدن و بزرگ ماندن چه كار سختى است.!!!
فرهاد نوری
اسفندماه ۱۳۹۱ – ترکیه