بِسمِاللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيم
زندگی ما و دنبالهی آنچه را که زندگی مینامیم، مثل دریایی وسیع و کشتی مجلل و زیبایی در نظر بگیرید، وسایل راحتی و آسایش در کشتی است، اگر کسی اهل دیدار باشد، به عرشه میآید و نگاه میکند. ما در دریایی مواج هستیم، به قول آن شعرکه میگوید:
ما ز آغـاز و ز انـجام جـهان بیخبـریم / اول و آخر این کهنه کتاب افتاده است
نمیدانیم از چه زمانی بوده است، حالا علما در حال جستوجویند، اگر مصلحت باشد که بفهمیم، خداوند ارائه خواهد کرد. قدری پی بردهاند که چه زمانی اینطور شده است؟ اما این که چه زمان تغییرخواهد کرد و از بین میرود. هنوز نمیدانند! نه وقتی که هوا روشن و بهاری است و سحر در این کشتی نشستهایم مغرور بشویم و نه یک وقتی که طوفانهای بلا از این طرف و آن طرف آمده و کشتی را لرزان میکند، بترسیم. همیشه این را بگویید:
چون تو را نوح است کشتیبان / ز طوفــــان غــــــم مخــــــــــور
مطلبی را دیروز برای خواهران گفتم که در این تَمَوجات و چیزهایی که ما را اذیت میکنند، اگر برای خاطر پسرتان باید جایی بروید، حتما این کار را بکنید، در هر حالی که باشید، هرگز سؤالش را بیجواب نگذارید، اگر از شما سؤالی میکند، جواب بدهید. در قرآن در مورد سلام و … گفته شده است. ما بچه که بودیم، وقتی که مرحوم حضرت صالحعلیشاه در ایوان به نماز ایستاده بودند، چندین نفر خدمه و خانواده هم دلشان میخواست و به ایشان اقتدا میکردند، ما رد میشدیم سلام میکردیم، جواب سلام را میدادند. وسط نماز اگر کسی به شما سلام کرد، باید جوابش را بدهید و حداقلش این است که این تأکید آیهی قرآن است: «سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ» (سورهی یس/ آیهی ۵۸). شما فقط بگویید سلام، ما سلام میکردیم، ایشان جواب میدادند بخصوص برای آیندهي بچه جواب میدادند. «سَلَامٌ قَوْلًا مِن رَّبٍّ رَّحِيمٍ» دوران آرامش هم در این دریا ممکن است پیدا شود. باید از آن مقتضیاتی که در آن دوران آرامش است، برای دوران طوفان استفاده کرد. همهی دنیا ارادهی الهی است. هر چه خدا بخواهد. انشاءالله خداوند خیر بخواهد. هر چند خداوند جز خیر نمیخواهد: «لا یصدر من الخیر الی الخیر» خداوند که خیر مطلق است از خیر جز خیر برنمی آید، باید ما دیدهای داشته باشیم که خیریتش را بفهمیم.
عدهای در همهی دنیا به عرفان و تصوف روی آوردهاند. کتابها را مطالعه کردهاند و فرض کنید که به بعضی از مسیرهای تصوف و عرفان هم رسیدهاند. چند مسافر از اینجا با هم به مشهد میروند، بین راه به یک قهوهخانه کوچک با صفایی برمیخورند و یک چایی میخورند. یکی میگوید اینجا خیلی جای خوبی است و من اینجا میمانم و به مشهد نمیآیم. یک نفر دیگر میرود جای دیگر برف و اسکی دارد و میگوید چه جای خوبی است، من همینجا میمانم که درواقع همان داستان منطقالطیر است. حالا در این مسیر یکی میماند که اسمش را گذاشتهاند عرفان کاذب، خود کسی که عرفان کاذب را میگوید باید صادق باشد نه اینکه کاذب باشد!
وقتی کاذب باشد، در مورد عرفان کاذب حرف میزند، میگوییم چیست؟ میگوید نگاه کنم ببینم عرفان کاذب، منتها خودش که این حرف را نمیگوید ما میگوییم. خیلی از این قبیل مسایل امروزه وجود دارد و خوب ممکن است مجامعی هم باشند. در مقابل خیلی از سؤالات فقرا من گفتم چند تا درویش که با هم بنشینند اگر درویش باشند، خودش مجلس درویشی است. این مجالس درواقع ترمزی است که دنیا و اتومبیلی که ما را در مسیر میبرد در یک ایستگاه دنیوی که تجمع و ریاست و هزار چیز دیگر نایستد. ببیند و رد شود و دلش جای دیگر باشد. مجلسها همه یک نوعاند. هر مجلسی که تشکیل میشود که عدهای با هم هستند، قاعدتاً یک انس و الفتی باید باشد. در این انس و الفت نباید نیت شخص کلاً یا در موردی خاصی از خداوند غافل شود. از همان لحظه هم مجلسی که در آن است خراب میشود و هم خودش خراب میشود. وقتی که خداوند ما را آفریده، شیطان را هم آفریده است. خداوند وقتی آدم و شیطان هر دو را بیرون فرستاد، آدم که اولین هوشیار در نوع بشر بود، آخرت را حساب کرد. همان مطالب دعای کمیل، گفت: خدایا اگر من را اینجا میفرستی، گیرم عذاب شما را تحمل کردم، این دوری تو رو چه طور تحمل کنم. با این نالهها خداوند گفت که ارتباط تو با من قطع نمیشود، من رشتهای در میان شما میفرستم. رشتهی اتصال خودم که هر کس به آن رشته دست بزند و متمسک شود به من میرسد. شیطان که این حرف را نزد، او گفت: خدایا به واسطهی اینکه من را گمراه کردی! و این موجود جدید که از گل ساختهای بر من برتری دادی، من سعی خواهم کرد که همهی اینها را بدبخت و بیچاره و گمراه کنم. خداوند گفت از روبهرو و پشت سر و راست و چپ این آدم داخل فکرش بشو و از پایین و بالا، آن چهار تا را گفت، و این دو تا را هم جداگانه گفت. یعنی درواقع این قدرت را به آن داد و فرمود این کار را انجام بده. بنابراین از همان اول راه اینها جدا شد. شیطان هم همین را میخواست. خودش را در مقابل خدا میخواست بگیرد و بگوید: من منم و خداوند هم برای خودش خداست. پس این قدرت را پیدا کرد، بنابراین قدرت همیشه در مقابل تمام بشر است. شاید خیلیها هم به درگاه خدا نالیدند. خداوند به شیطان گفت بر اینها دست پیدا میکنی الاّ مخلصین: «إِلاَّ عِبَادَكَ مِنْهُمُ الْمُخْلَصِينَ» (سورهی حجر/ آیهی ۴۰) به مخلصین دست پیدا نمیکنی.
در این مجالس یا اشخاصی که صحبت میکنند باید صحبتهای آنها به صورت الهی باشد. اگر نه! که نه! خیلی اشتباهات شده و میپرسند. از من سؤال میکنند. از همان اول این مبنای سلوک ما، چون سلوک ما درویشها با بیعت اولیه شروع میشود و همیشه همهی انسانها به سوی خدا میروند. خداوند فرمود: «وَإِلَيْهِ تُرْجَعُونَ» (سورهی یونس/ آیهی ۵۶) به سوی او برمیگردیم. آن سلوک خاص که ما آرزومندش بودیم و هستیم و خواهیم بود. آن سلوک با بیعت شروع میشود. بیعت تعهدی است که این کارها را انجام بدهیم. تا وقتی بیعت به گردن ماست و تا زمانی که زنده هستیم، این تعهد وجود دارد. آنچه با آن مخالف است، در راه سلوک ما مانع است. این مانع ممکن است خودش ایجاد شود یا یک سالک دیگری ایجاد کند. در این صورت نباید دعوا را متوجه آن شخص کرد. آن خطا کرده به جای خود! ولی این ما هستیم که خطای او را قبول کردهایم. در آیهی قرآن که مستضعفین میگویند و در درگاه خدا مستکبرین را نشان میدهند و عرض میکنند: «رَبَّنَا هَؤُلاء أَضَلُّونَا فَآتِهِمْ عَذَابًا ضِعْفًا مِّنَ النَّارِ» (سورهی اعراف/ آیهی ۳۸) پروردگارا اينان ما را گمراه كردند پس دو برابر عذاب آتش به آنان بده. خداوند میفرماید: «قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِن لاَّ تَعْلَمُونَ» خدا مىفرمايد براى هر كدام عذاب دو چندان است، ولى شما نمىدانيد. شما هم که آن حرف یا گفتهی آنها را قبول کردید و گمراه شدید. یک مجازات خود عملتان و یک مجازات اینکه شما بودید که او ایجاد شد اگر شما نبودید او ایجاد نمیشد: «قَالَ لِكُلٍّ ضِعْفٌ وَلَكِن لاَّ تَعْلَمُونَ».
ما باید در بین خودمان، موانع سلوک را برطرف کنیم. ما باید این موانع را با آزمایشهایمان فرق بگذاریم. مثالی زدم که یک وقت در مسابقهی دو، میگویند از اینجا تا آنجا بدوید. کدام زودتر میدوید. این روشن است. یک وقت دیگر در وسط این میدانی که میدوید یک مرتبه میبینید، یک چوبی است. کسی که به شکلی خط میکشد و در مسیر خودش چاه میبیند و اشاره میکند، در مسیر ما از این چیزها خیلی است. به جای اینکه یا دل شکسته شویم یا بگوییم، همین جا خوب است و بمانیم. نه! باید از موانع رد شد. پرید و رفت این موانع غیر از آن حالاتی است که خداوند خودش آفریده است و میگوید ما خیلی سختی و گرسنگی و قحطی را میدهیم که متوجه بشوید. اینها از آن موانعی است که باید پرید. در تمام مسیر سالک باید آن عقل و هوش عارفانه را داشته باشد و موانع را هم تشخیص بدهد. موانع را نشکند و از موانع رد بشود. البته اگر مأمور بود باید موانع را بشکند، ولی به طور معمول باید از موانع رد بشود.
من چو لب گویم لب دریا بود / مـن چـو لا گـویم مراد الاّ بود