بِسمِاللّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِیم
بطور كلی انسانِ امروز كه خیلی اجتماعی شده است، خیلی كه میگویم به این معنی است که فرض كنید قدیم در یک دهاتی همه اجتماعی بودند، یك نفر دلش میخواست به كوه و بیابان برود. یك بزی كه شیر میدهد همراهش به بیابان میبرد از شیر این بز میخورد و دیگر هم اصلا در شهر نمیآمد، ولی امروزه این كار ممكن نیست. اولا بز گیرِ شما نمیآید و بز هم گیر بیاید شیرش خشك شده! خلاصه نمیتوانید. این است كه انسان، بخصوص انسانِ امروز ناچار است اجتماعی باشد، نمیتواند حتی از اجتماع كناره بگیرد. حالا كه اینجوری است خود اجتماع هم باید به فكر خودش باشد. خداوند این روال را پیش آورده و انجام میدهد. ولی من می گویم خودِ خداوند یا اراده انسانی نمیتواند این كار را بكند. نه اینكه دنیای امروز قدرتش بیشتر از قدیم شده است، نه! قدرت روحی اش كمتر از قدیم هم شده. منظور این است به صورت ظاهر ما میبینیم كه خود اینها این كار را كرد. این است كه من هم اینطور صحبت میكنم. بشر ناچار است برای اجتماع آینده خودش فكری بردارد. یعنی درختهای جنگل را كم كم طی ده سال قطع کند بگوید چون نفت نداریم این را بریدیم كه آتش نداریم، نه! حق ندارد. بنابراین همین طریقی كه ما میگوییم آزادی افراد انسان و سعادت و خوشبختیاش فردی است، باید رعایت بشود و تامین بشود. همین طور رعایت نسل بعدی هم باید تأمین بشود.
ما الان میگوییم ملت ایران، در یك سخنرانی هر كسی بگوید ملت ایران، ما و شما هم اگر در این جمعیت باشیم ملت ایران شامل حال ما هم می شود. همین آقا كه دائمی نیست میرود و یك آقای دیگری میآید، باز صد سال دیگر نطق میكند میگوید ملت ایران. دیگر من که آنجا نیستم. دیروز به من گفت ملت ایران، بعد گفت تو را می گویم. حالا كه من آنجا نیستم، نه! ملت نمرده. وجود جداگانهای اگر برای ملت قائل بشویم، ملت نمرده. فرد است كه میمیرد. برای این ملت یعنی افراد آن، حالا باید باصطلاح فكری كه میكنیم باید طوری باشد كه آن هم تأمین بشود. هیچ كدام از ما نمیخواهد و راضی نیست كه بچهاش چاقوكش یا كلاهبردار و حقه باز و … باشد، چرا؟ چون میخواهد ملت آینده كه از این افراد تشكیل میشود سالم و خوب باشد. و بالعكس همه میخواهند كه فرزندشان خیلی خوب باشد حتی به قول بعضی از متخصصین تربیتی، غالباً پدر و مادر بسیار دوست دارند فرزندشان بهتر از خودشان باشند. مسئله تربیت و توجه از نسل ما شروع میشود ولی میوهاش از نسل آینده است. یعنی ما این درخت را مینشانیم كه بعد این بچههای ما بزرگ شدند و مجموعه یك ملت شدند آنها راحت و خوب زندگی كنند.
مهمترین مسئلهای كه پیش میآید و این نظر را تأمین میكند ازدواج است. در رابطه با ازدواج مقررات و قوانین زیادی در همه جامعهها هست هر جامعهای میخواهد به آن منظور تأمین باشد. یك جامعهای میگوید كه به فرزندانتان در چه مواردی سختگیری كنید كه اینها عادت كنند. یكی میگوید اگر سختگیری كردید بدتر است، مضر است آنها را راحت بگذارید آزاد بگذارید و گاهی فقط به صورت نصیحت یا قصه به آنها بگویید. متفاوت میگویند، هر مكتب را که حساب کنیم، مقرراتی در مورد ازدواج دارد که آن مقررات، هم افراد را شامل میشود و هم در واقع برای نسل آتیه و مجموع آنها است. به حكومتها و مكتب ها میگویند در مورد ازدواج قانون بگذارند. اصلا این قانون، خودش قانون فطری است. این هم درست است ولی مردم اینقدر از فطرت و چیزهای عادی فرار كردند و همیشه میخواهند یك چیز غیر عادی داشته باشند كه ناچار میشود این كار را بكند. بنابراین اینجا سلب آزادی كه میشود، درست است که علیه فرد فعلی است ولی برای حفظ منافع نسل آینده است. نسلی كه حالا در دسترس ما است و ما میتوانیم یك طور فكر خاصی به آن بدهیم ولی پس فردا خودش نیرومند میشود. بنابراین رعایت این قوانین برای سلامت جامعه است. مذهب یهود در مورد مقررات ازدواج مقید كرده است كه حتما مردها زن بگیرند و زنها مرد بگیرند، حتی در یك مواردی مجبور میكند. مثلا اگر كسی مُرد و فرزند نیاورده بود. به فكر اینكه خود این نقصی یا ایرادی دارد كه مانع فرزند میشود. گفتند اگر چنین كسی مُرد و زن داشته باشد برادرش باید آن زن را بگیرد. برای اینكه نظر به اولاد دارد و در مكتب خودشان افراد زیاد بشوند. در مكتب مسیح به عكس! تكامل را، كمال و سلوك را در این دانست است كه ازدواج نكنند. خودِ حضرت عیسی ازدواج نکرد. در مذهب اسلام به ازدواج توصیه كرده است، نه برای اینكه طرفداران خودش را یعنی طرفداران این مكتب زیاد بشوند. بعد هم این مسئله افتاده به دست آقایان سیاستمداران. اصلا با سیاست قاطیاش كردهاند. از این مقرراتشان هیچ چیز آدم نمیفهمد. نه این هدف، نه آن هدف، هیچکدام را تأمین نمیكند. مع ذلك خود مردم آنهایی كه اطلاع دارند، همیشه خودشان رعایت میكنند.