چگونه آغاز كنیم و چه بگويیم با كسانى كه در مسیر حق طلبىشان از همهی تعلقات و دل بستگىهایشان گذشته اند و بي باكانه در مصاف عشق، رنج و درد را به زانو درآورده زيرا دارايىِ بى كرانه شان همان آيين پاكىست كه از آموزگار نخستين آموخته اند. اما با اين وصف در گفتن هزارها فايده است كه در نگفتن نيست. هر چند گويى صداى ما به مسئولين و دولتمردان هرگز نمىرسد. اى كاش اين پنبههاى نشنيدن را از گوش به در مىآوردند و بهوش، حرفها و انتقادهاى ما را مى شنيدند تا اين چنين به فريادهاى جانكاه تبديل نشوند.
چرا مسئولين نمىخواهند تأملى و تحملى براى حرفهاى صادقانه و آواهاى ناقدانه داشته باشند. آنقدر از مردم فاصله و ارتفاع نگيريد كه ديگر هيچ صدايى نشنويد. كمترين حرمت به حقوق يك ملت آن است كه حرفهايش توسط سران مملكت شنيده شود. با مردم بودن و نقد شنيدن نشانه قدرت يك حكومت است و گرنه بسيارند دوستانى كه با پرهیز از نمودن عيب به نوعی دشمنى مىكنند.
آنچه كه در اين سالها خوانده و ديده و يا از پدرانمان شنيده ايم اين است كه اين مردم براى آبادى و دفاع از اين سرزمين جان و نان و جوان داده اند .آيا حق نيست كه به اندازه يك انتقاد و يا حتى يك نصيحت بتوانند صدايشان را به گوش شما برسانند بدون آنكه متهم به عناد و دشمنى شوند؟ چرا زندان ؟ وقتى كه مىشود نشست و صحبت كرد و صحبت شنيد اگر زنجير عدالت محكم باشد چه نياز به بگير و ببند و اعتصاب است؟ وقتى ادعا مى كنيم حكومت مان دينى است و قوانين اسلام پايه حكومت است پس بايد عدالت و رحمت و حرّیت را در دولتمردان جامعه ديد، زيرا خدايى كه ما مىپرستيم موصوف به این اوصاف است.
اما متاسفانه اين سالها شاهد اين روايتها نبودهايم چرا که در مورد ما دراويش هم كه معتقديم به “وفا كنيم و ملامت كشيم و خوش باشيم”، ناعادلانه جوابمان را با بى انصافى و بى وفايى و بى مهرى گرفتیم!!! و مخصوصاً اين چند سال اخير تلخىهاى بسيار بر ما روا داشته اند و با بىحرمتى كردن به كسانى كه دستمايه و سپرشان معرفت و عشق به خدا و عرفان است، كرامت انسانى را به تاراج دادند و اگر جز اين بود و عدالتى بود چرا بايد براى ساده ترين و به حق ترين خواستهها جسم و جان دو درویش، دو انسان شريف به خطر بيفتد؟ چرا اين دو عزيز بايد تاوان بى مسئوليتى ، دستگاه قضايى و اطلاعات را بدهند؟ و همه چراهايى كه به جاى شنيدن جواب، باز هم متحمل ظلم بيشترى شديم.
بياييد و بند از پاى عدالت بگشاييد و به خاطر آنچه كه مدعى آن هستيد”گره از كار فرو بسته خلق بگشاييد” و در عرصه مدنيت به شنيدن و سنجيدن حرف و خواستههاى به حق همه اقشار جامعه تن دهيد كه اين بزرگترين توفيق و رحم خداوند و مقدمه اى براى ورود به جامعه مدنى است.
و اما برادران عزیز، صالح مرادی و كسرى نوری، شما در اين مدت با توانمندى و بزرگى روحتان به ما بسيار آموختيد آنچه را كه شايد گهگاه در روزمرگىهايمان از خاطر مىبريم و اى كاش شما هم مىشنيديد صداى همه كسانى را كه نداى فرياد خاموش شما را با جان و دل شنيده اند. آنها می گویند، با ناتوانى جسم شما عزيزان ما بهار را گم كرده ايم، خواسته همه دوستداران شما اين است ،به خاطر آنچه كه براى آن جان مايه گذاشته ايد، اعتصابتان را پايان دهيد تا با حس كردن عطر و بوى سلامتى شما بهار را دوباره بيابيم و با شما جانى تازه كنيم.