Search
Close this search box.

مجلس صبح پنجشنبه ۱۸-۸-۹۱ (خلوص نیت ملاک قبولی عمل- آقایان)

حضرت آقای حاج دکتر نورعلی تابنده «مجذوب‌علیشاه»
بِسْمِ اللَّهِ الرَّحْمَنِ الرَّحِيمِ

زندگی دنیای ما و نتیجه آن مثل عکس برگردان همین جا است یا اینجا عکس برگردان آنجا است. خیلی چیزها عین هم و خیلی چیزها ضد هم است. خداوند بشر را از سایر حیوانات ممتاز کرد، ممتاز یعنی اینکه یک امتیازی به آن داد و خداوند فرمود: إِنِّي جَاعِلٌ فِي الأَرْضِ خَلِيفَةً (بقره/۳۰) خلیفه برای خودش ایجاد کرد. هیچ یک از حیوانات دیگر خلیفه خدا نیستند. در آیات قرآن یا ادعیه یا کتب دیگر خداشناسان، آنها آیات الهی تلقی می‌شوند، نشانه‌های الهی. ما هر چیز کوچک را نگاه کنیم، در آن نشانه‌ای از قدرت خدا است. همین حیوانی که ما داریم. مرغ خانگی را هر وقت بخواهید خیلی معمولی دست دراز می‌کنید و می‌گیرید همین مرغ خانگی، چند تا جوجه داشته باشد، اگر دستتان را دراز کنید سمت جوجه به شما حمله می‌کند. یا دیگر حیوانات اهلی، حیوانات دیگری هم مثل آهو در فیلم‌ها می‌بینید، آن بچه‌ای که به دنیا می‌آید تکلیفش را می‌داند، مادرش هم تکلیفش را می‌داند. این خادم است آن مخدوم، مادر باید خدمت کند.
خداوند مقداری از قدرت و اولویّت خودش را به عنوان خلافت الهی، انسان را هم مُتِنَعِم کرده است. همه صفات الهی. نه! بنابراین در مورد انسان (زندگی این حیوان که اسمش انسان است) خودش یک علم و دنیایی شده است به این دنیا آمده است و خداوند گفته است که بشر عملا مدنی‌الطبع است. در اینجا باید خودت راهت را انتخاب کنی. هیچ امری بدون خواسته من یعنی خداوند انجام نمی‌شود. تو باید راه را انتخاب کنی اما من چون می‌دانم که آخر این راه و روش چه طوری است به تو می‌گویم از این راه برو، اگر گوش دادی که هیچ، ولی اگر ندادی خودت به زحمت می‌افتی. العیاذ باللّه خداوند می‌خواسته است زحمت این محاسبه را از خودش دور کند، نه! می‌گوید اگر کار بد کردی خودت مجازات می‌شوی. این را در خلقت آفریده است. مشکلی که برای بشر خیلی دشوار است ارتباط بین این زندگی و زندگی بعدی است. یا ارتباط بین این زندگی و نتایج همین زندگی است. این خیلی مشکل است. از یک طرف شیطان را آفریده است و در اجتماع به شیطان قدرت داده است که کار کند. به این انسان هم گفته تو خودت باید اختیار کنی ولی من به تو می‌گویم، این شیطان دشمن تو است. خودت بدان دیگر من کاری ندارم. روز اول خدا به آدم شیطان را نشان داد گفت این دشمن تو و خانواده تو است. حالا این دشمنی از هزار راه می‌شود. برای هدایت به سمت و راه خودش اشخاصی را آفریده است و به آنها این نیرو را داده است که به دیگران بگویند و بفهمانند. این اشخاص هم به انتخاب ما نیست که رادیو و تلویزون هم اعلام کند چه کسی انتخاب شده است. مثل همین داستان‌های فارسی بیشتر از سرنوشت فکری بشر سرچشمه گرفته است، مرغ خوشبختی و بدبختی، آن هُمٰا را خدا رها کرده است و می‌آید سر هر کسی نشست، دیگر استدلال نیست.
یک مقامات و مراجعی و شناخت آن اشخاصی که خدا به آنها این موهبت را داده است با خودش است. تمام این وسایل دنیای امروز، مقام و احترامات و همه اینها، این نیست! که هر که پولدارتر باشد دارای مقامات می‌شود و یا هر که فقیرتر باشد، نمی‌شود، نه! بعضی‌ها که مبالغه کردند دیدند به عکسش است. ممکن است پولداری محبوب باشد و ناداری مغضوب باشد. نه! اصلا ربطی به این ندارد این داستانهایی که از سیرت و رفتارهای پیغمبر می‌گویند. چون سنت یعنی این سیره هم جزء آن است. ما باید معنی آن را خوب بفهمیم. در یک واقعه پیغمبر اعلام کرد، که فردا می‌خواهیم به جهاد برویم. آنوقت‌ها هم ارتش، اسلحه، حقوق ماهیانه نبود و هر کسی می‌آمد و خوار و بار داشت می‌آورد و با هم راه می‌افتادند، هر کسی یک چیزی می‌آورد. می‌گویند عثمان در یک سال قحطی، تمام محصول زراعات و باغات خودش را آورد و بین مسلمین تقسیم کرد. اشخاص مختلف بودند، پیغمبر نشسته بودند تا ظهر همه صحبت می‌کردند و خرمن خرما هم بود. آخرهای وقت یک پیرمردی ظاهرا ژنده‌پوش و مُسن با یک مشت خرما آمد و به پیغمبر گفت من فردا انشاءالله به جهاد می‌آیم. هیچ چیزی هم جز این ندارم، گفت من صبح رفتم کار کردم و حقوق گرفتم مثلا دو تا مشت خرما، یک مشت را برای زن و بچه‌ام گذاشتم و یک مشت را آوردم. اینجا یک چند نفری یک لبخند مسخره‌ای زدند، پیرمرد را نگاه کنید که اینقدر خرما آورده است. پیغمبر خیلی هم از این مرد خوشش آمد و گفت احسنت، باز کرد و دور همه این خرمن به عنوان تبرّک ریخت و بعد حتی آیه قرآن هم نازل شد، در مزمت آنها که طعنه می‌زنند.
همانطوری که هر تمدنی و هر اجتماعی یک مقدار کلاهبرداری‌هایی دارد. خیلی کلاه برداریی‌ها شده و می‌شود. در این زمینه فقط خلوص نیت به درد می‌خورد، نه کم و زیاد نعمت، بلکه خلوص نیت! حتی خداوند آنقدر به این قسمت اهمیت می‌دهد که یکبار در زمان پیغمبر خواسته است این را ثابت کند. پیغمبر بعد از فتح مکه گفتند: یک قبیله خیلی قوی بود و خیلی مزاحم مسلمین می‌شد و باید با آنها جنگید. پیغمبر آماده جنگ با آنها بود که دوازده هزار نفر که شاید معادل همه جمعیت آن قبیله بود قشونی آماده شدند. اینها دیگر فکر می‌کردند که این دفعه ما حتما غلبه می‌کنیم، شکست خوردند. از کی! از چهار تا عرب بدون اسلحه، که خیلی‌ها فرار می‌کردند. بعضی از صحابه از جمله علی علیه السلام می‌ایستادند و می‌گفتند چرا فرار می‌کنید برگردید و بعد خداوند هم در آیه‌ای فرمود که وَمَا رَمَيْتَ إِذْ رَمَيْتَ (انفال/۱۷). وقتی که تو تیراندازی می‌کنی این تو نیستی که تیر می‌زنی، من هستم. به این چیزها هیچ ارتباطی ندارد. فقط خلوص نیت برای افراد، برای جامعه خلوص نیت لازم است. منتهی حسابگری هم لازم است.
هر انسانی که در این جهاد علیه ستم و کفر کوشش می‌کند، پاداشش به اندازه خلوص نیتش است. نه پاداشش به اندازه کمکی که کرده است. آن کمک اگر با خلوص نیت باشد قبول است، درجه خلوص به هر اندازه باشد به همان اندازه قبول است. ولی اگر با خلوص نیت نباشد، حتی نیتش اینکه امیر فلان جا بشود. بعضی‌ها در ناخودآگاهشان یک ناخالصی باشد که بعد ظاهر بشود. طلحه و زبیر که هر دو در زمان پیغمبر از صحابه بزرگوار بودند، این دو نفر کمال خدمت را داشتند. اگر منصفانه دقت کنید، می‌بینید که خلوص نیت اینها در زمان پیغمبر بیشتر بود. ولی بعد از رحلت پیغمبر آن ناخالصیشان آشکار شد. آن یکی شبانه خدمت علی علیه السلام آمد که به خیالش حکومت کوفه و بصره را بگیرد که داستانش را شنیدید که حضرت چراغ را خاموش کرد. حضرت اگر از بیت‌المال حقوق هم می‌گرفتند شرعی بود، و باید می‌گرفتند ولی نگرفتند. بنابراین چطور شد که چراغ را خاموش کردند، اگر امروزی‌ها باشند روی عوام فریبی است، که ما اینقدر دقیق هستیم که چراغ را خاموش می‌کنیم. ولی از علی، باصطلاح سیاست دینی بود. بعدا علی فرموده بود برای اینکه دو تا از صحابه بزرگوار بودند. علی علیه السلام نمی‌خواست اینها جزء قشون شیطان بروند و شیطانی بشوند. این کار را کرد آنها حساب کار خودشان را فهمیدند. که علی به کارهای دنیایی گوش نمی‌دهد و هر کسی هم بگوید با علی وساطتت می‌کنیم، کلاهبرداری کرده و دروغ گفته است. این را می‌فهمند، و برای اینها این سیستم را بکار برد. وقتی طلحه و زبیر آمدند، همین خاموشی چراغ را که دیدند دیگر چیزی نگفتند و به هم اشاره کردند، که ما با این نمی‌توانیم بسازیم و رفتند.
انشاءالله خداوند ما را از این مهلکه‌هایی که در راه است نجات بدهد.

Tags